نقد فیلم:
برخی از سکانداران وزارت حتی نمی دانند در خانهی خودشان چه می گذرد. این ها آسیبهای فرهنگ ناب و اصیل و نجیبانهی دفاع مقدس است که به درستی بهرنگ توفیقی به آنها اشاره داشته است.
سرویس فرهنگی شهدای ایران:حدود بیست قسمت از سریال ویدیویی آقازاده پخش شد. سریالی به کارگردانی بهرنگ توفیقی و با بازی پردیس پورعابدینی، امیر آقایی، جمشید آریا، امین حیایی، نیکی کریمی، مهدی سلطانی سروستانی، لعیا زنگنه، سینا مهراد، مسعود فروتن، محمدحسین لطیفی و... این سریال ویدیویی جزء نخستین تجربه های ویدیویی سازمان فرهنگی رسانهای اوج است. سریالی جنجالی که به بررسی زندگی بازماندگان جنگ تحمیلی می پردازد. آنها که همچنان در سنگرها مانده اند رخت رزم بر تن دارند و آنهایی که به قول خود سریال لباس دفاع را درآوردند و کت و شلوار پوشیده اند و پشت میزهای ریاست می نشینند.
این سریال خوش ساخت را می توان به نوعی سریال مافیای ایرانی نامید. سریال روایتگر زندگی دختری به نام راضیه است که فریب آقازادهای به نام نیما را می خورد و قرار است در پوشش ازدواج و زندگی زناشویی وارد زندگی جوانی به نام حامد تهرانی شود که پدرش در دوران دفاع مقدس از بزرگان کشوری بوده و حالا بعد از چند دهه علیرغم خوشنام بودنش ترجیح داده که بازنشسته شود و جای خود را به جوانترها داده است.
راضیه پس از آشنایی و ازدواج با حامد و دیدن مرام و منش و مسلک او شیفته اش می شود و تمام نقشه های نیما را به همسرش بازگو میکند. نیما که در یک سازمان اطلاعاتی امنیتی مشغول به خدمت است، رد پای نیما را در برخی از پرونده های امنیتی کلان پیدا می کند و تلاش می کند او را به دام بیاندازد. نیما نیز سعی می کند با انتشار عکس هایی از گذشته ی راضیه آبروی خاندان تهرانی را به باد بدهد.
آنچه در فوق عنوان شد خلاصه ای از داستان آقازاده بود. داستانی درباره جنگ نرم و سنگرهای اقتصادی و فرهنگی در روزگار ما. داستان این مجموعه بسیار جذاب اما تلخ است. داستان فریب خوردن دختری بی پناه که از روستایی دور افتاده می آید و از تهرانی به این شلوغی سر در می آورد. غم انگیز و ناباورانه است. زندگی دختری که نه پدری بالای سر داشته و نه مهر مادری دیده و تنها پناهش یک مادربزرگ پیر بوده است. حالا که پا به شهری مثل تهران گذاشته است و در باغ سبز را باز دیده و وارد آن باغ زیبا شده، متوجه می شود از آن بهشت رویایی جز جهنمی به خود ندیده است.
داستان شاید بیش از حد تلخ و سیاه باشد اما واقعی است. عدهای از آنان که روزگاری سلاح دفاع به دست داشتند امروز در کاخهای مجلل زندگی می کنند. برخی از آنهایی که روزی کیسه گونی های از خاک پر شده، دیوار سنگرهایشان بود، امروز برای تصاحب کرسی وزارتخانه های متعدد با هر مافیایی دست دوستی می دهند. برخی از سکانداران وزارت حتی نمی دانند در خانهی خودشان چه می گذرد. این ها آسیبهای فرهنگ ناب و اصیل و نجیبانهی دفاع مقدس است که به درستی بهرنگ توفیقی به آنها اشاره داشته است.
شاید تنها نقدی که بتوان به آن اشاره کرد صحنه ی آغازین اپیزود اول سریال است. جایی که راضیه از زندان آزاد می شود و به دست تینا به قتلگاه برده می شود. این صحنه به قدری سیاه است که اگر شخصی از طرف نیما به راضیه شلیک می کرد و زخمی یا حتی کشته میشد آن قدر سیاه نبود. شوک عصبی این صحنه آن قدر زیاد است که مخاطب را که به دنبال آرامش است از سریال دور نگه می دارد. رابطهی راضیه با نام مانلی با مردی نامحرم که سهام دار یکی از بانکهای داخلی است نیز بسیار تلخ و سیاه است اما متاسفانه باید گفت امروز دغدغه های نسل امروز داشتن ثروت و رسیدن به اهداف مادی است تا دست یافتن به اهداف والای انسانی و الهی که البته این نکته به خوبی در سریال بازتاب داده شده است.
به گزارش دفاع پرس، از نکات بسیار آموزنده در سریال ذکر آیات قرآنی همراه با ترجمه در ابتدا و انتهای هر قسمت از سریال است که دل مخاطب را گرم نگه می دارد. و در پایان باید یادآور شد که ساختن سریالها و فیلمهایی این چنینی که رویکردی انتقادی و آسیب شناسانه به جامعه را دارند، رسالت اصلی هنر و هنرمندان باید باشد.
این سریال خوش ساخت را می توان به نوعی سریال مافیای ایرانی نامید. سریال روایتگر زندگی دختری به نام راضیه است که فریب آقازادهای به نام نیما را می خورد و قرار است در پوشش ازدواج و زندگی زناشویی وارد زندگی جوانی به نام حامد تهرانی شود که پدرش در دوران دفاع مقدس از بزرگان کشوری بوده و حالا بعد از چند دهه علیرغم خوشنام بودنش ترجیح داده که بازنشسته شود و جای خود را به جوانترها داده است.
راضیه پس از آشنایی و ازدواج با حامد و دیدن مرام و منش و مسلک او شیفته اش می شود و تمام نقشه های نیما را به همسرش بازگو میکند. نیما که در یک سازمان اطلاعاتی امنیتی مشغول به خدمت است، رد پای نیما را در برخی از پرونده های امنیتی کلان پیدا می کند و تلاش می کند او را به دام بیاندازد. نیما نیز سعی می کند با انتشار عکس هایی از گذشته ی راضیه آبروی خاندان تهرانی را به باد بدهد.
آنچه در فوق عنوان شد خلاصه ای از داستان آقازاده بود. داستانی درباره جنگ نرم و سنگرهای اقتصادی و فرهنگی در روزگار ما. داستان این مجموعه بسیار جذاب اما تلخ است. داستان فریب خوردن دختری بی پناه که از روستایی دور افتاده می آید و از تهرانی به این شلوغی سر در می آورد. غم انگیز و ناباورانه است. زندگی دختری که نه پدری بالای سر داشته و نه مهر مادری دیده و تنها پناهش یک مادربزرگ پیر بوده است. حالا که پا به شهری مثل تهران گذاشته است و در باغ سبز را باز دیده و وارد آن باغ زیبا شده، متوجه می شود از آن بهشت رویایی جز جهنمی به خود ندیده است.
داستان شاید بیش از حد تلخ و سیاه باشد اما واقعی است. عدهای از آنان که روزگاری سلاح دفاع به دست داشتند امروز در کاخهای مجلل زندگی می کنند. برخی از آنهایی که روزی کیسه گونی های از خاک پر شده، دیوار سنگرهایشان بود، امروز برای تصاحب کرسی وزارتخانه های متعدد با هر مافیایی دست دوستی می دهند. برخی از سکانداران وزارت حتی نمی دانند در خانهی خودشان چه می گذرد. این ها آسیبهای فرهنگ ناب و اصیل و نجیبانهی دفاع مقدس است که به درستی بهرنگ توفیقی به آنها اشاره داشته است.
شاید تنها نقدی که بتوان به آن اشاره کرد صحنه ی آغازین اپیزود اول سریال است. جایی که راضیه از زندان آزاد می شود و به دست تینا به قتلگاه برده می شود. این صحنه به قدری سیاه است که اگر شخصی از طرف نیما به راضیه شلیک می کرد و زخمی یا حتی کشته میشد آن قدر سیاه نبود. شوک عصبی این صحنه آن قدر زیاد است که مخاطب را که به دنبال آرامش است از سریال دور نگه می دارد. رابطهی راضیه با نام مانلی با مردی نامحرم که سهام دار یکی از بانکهای داخلی است نیز بسیار تلخ و سیاه است اما متاسفانه باید گفت امروز دغدغه های نسل امروز داشتن ثروت و رسیدن به اهداف مادی است تا دست یافتن به اهداف والای انسانی و الهی که البته این نکته به خوبی در سریال بازتاب داده شده است.
به گزارش دفاع پرس، از نکات بسیار آموزنده در سریال ذکر آیات قرآنی همراه با ترجمه در ابتدا و انتهای هر قسمت از سریال است که دل مخاطب را گرم نگه می دارد. و در پایان باید یادآور شد که ساختن سریالها و فیلمهایی این چنینی که رویکردی انتقادی و آسیب شناسانه به جامعه را دارند، رسالت اصلی هنر و هنرمندان باید باشد.