بار دیگر لبنان هدف تروریسم قرار گرفت و این سومین بار بود که بعد از انفجارهای «بئر العبد» و «الرویس» در ضاحیه بیروت یعنی مناطق شیعینشین هدف قرار میگیرند؛ ولی این بار با توجه به دشواری انجام عملیات تروریستی عادی و معمول اطراف سفارت ایران به خاطر تدابیر امنیتی که نفوذ به آن را سخت مینماید، این عملیات با اسلوبی جدید و با تکیه بر حملات انتحاری صورت گرفت؛ اما عناصر انتحاری در تحقق اهداف خود مبنی بر انفجار ساختمان سفارت شکست خورده و در اطراف آن عملیات خود را به اجرا گذاشتند.
در محل انفجار 24 نفر قربانی شدند که بیشتر آنها رانندگان و نگهبانان ساختمانهای مجاور سفارت، کارگران خارجی منازل، نیروهای امنیتی سفارت و عابرانی بودند که به طور تصادفی در لحظه وقوع انفجار از آن محل عبور میکردند.
در منازل این شهدا و کشوری که طبق سناریو شبیه به سناریو عراق وارد مرحله کمربندهای انفجاری شده، حجم مصیبت بسیار بزرگ است. در منزل هر شهیدی روایتی از جاری شدن خون پاک این شهیدان بر زمینی وجود دارد که عناصر انتحاری در صدد نجس کردن آن بودند، ولی تا زمانی که راه مقاومت وجود دارد، همه آنها آب در هاون کوفتن است.
حاج رضا .. نیروی مقاومتی که لیاقت او شهادت بود
در میان این شهدا، مردی به نام «رضوان فارس» ساکن شهرک میس جنوبی دیده میشود که تعداد اندکی او را به این نام میشناختند. او به حاج رضا معروف بود، قهرمان مقاومت که نقشه عناصر انتحاری در انفجار سفارت را نقش بر آب کرد.
او همان کسی بود که به فرد انتحاری اول شلیک کرد و بلافاصله منفجر و منجر به شهادت حاج رضا شد. حاج رضا مسئول امنیت سفارت ایران بود و محور مقاومت و ایران اعتماد کامل به او داشتند.
او به فروتنی و فداکاری در کار خود معروف بود، حاج رضا همیشه نگران هدف قرار گرفتن سفارت ایران بود، به همین خاطر اخیرا اقدام به تحکیم استحکامات و حصار کشی دیوار ساختمان سفارت کرده بود.
دوستان و خانواده از وی نقل میکنند که حاج رضا به خاطر اینکه در جنگ 33 روزه در سال 2006 به شهادت نرسیده بود، افسرده و محزون بود و همیشه در این مورد با عبارت مشهوری یاد میکرد: «شاید تقدیر من این است که در جنگ آینده شهید شوم و موعد آن سهشنبه گذشته بود، گوارا باد این شهادت».
هیثم ایوب، هدف دومین عنصر انتحاری
«هیثم ایوب» نیز در لحظه انفجار آنجا بود، او نیز در مکان فعالیتش مقاومت میکرد، او فردی نظامی در نیروهای امنیت داخلی بود که در اثنای انجام ماموریت در مقابل ساختمان وزارت کشاوری در منطقه «بئر حسن» به شهادت رسید.
وی دید که خودرو چهار دیفرانسیلی به یکی از خودروهای وزارتخانه مذکور برخورد و فرار کرد، هیثم به همراه یکی از شهروندان به دنبال آن رفتند و در تلاش برای دستگیر کردن راننده درب خودرو را باز کردند که در این لحظه راننده اقدام به منفجر کردن خودرو کرد و هیثم ایوب به شهادت رسید.
تنها پنج سال از ازدواج هیثم 28 ساله گذشته بود و قرار بود که او و همسرش بدین مناسب جشن بگیرند، ولی تقدیر شهادت جلوتر بود. همین امر به همراه روحیه شوخ طبعش او را به خدمت به دیگران و دفاع از آنها سوق میداد. خانواده هیثم همچنان منتظر پیگیری نتایج آزمایش دی . ان. ای هستند، به ویژه اینکه بخش اعظمی از پیکر وی متلاشی شده است.
این تقدیر قهرمانان است، اینکه دوستانی غم فراق آنها را داشته باشند و در قلب آنها هم زمان غصه و شادی به خاطر شهادتی که تنها برای چنین افرادی مقدر شده است، جای بگیرد.
سرباز گمنام دیگر
«محمد شحرور» سرباز گمنام دیگری است، او کامیون حامل تانکر آب داشت که مانع از یورش فرد انتحاری به ساختمان سفارت شد. شاهدان عینی انفجار میگویند، زمانی که عنصر انتحاری اول خود را در کنار سفارت منفجر کرد، شحرور خود را کامیون ترک کرد و از محل دور شد و زمانیکه دید انتحاری دوم درصدد دور کردن کامیون برای عبور از خیابان است، عامل انتحاری برگشت و همراه هیثم ایوب به او حمله کرد. پیکر همچنان محمد مفقود است.
شهید حس ششم
اما شهید «احمد زراقط»، آگوست گذشته شهادت خود را احساس کرده بود، از این رو قصیدهای درباره شهادت در یک انفجار به ویژه بعد از انفجار رویس که ضاحیه جنوبی را هدف قرار داد، نوشت. در اینجا بخشی از نوشتههای احمد را میخوانیم:
بیش از حد عاشق من نشو
تا دچار شوک و غافلگیری نشوی
ممکن است، فردا به صورت ناگهانی بمیری
و آن هم با یک خودرو بمبگذاری شده
ممکن است، به پیاده روی برم و از کنارم هیئتی رد شود
و کسی این هیئت را منفجر کند و من از روی این سیاره ناپدید شوم
و مرا توی پلاستیک همانند گوشت چرخ شده بفرستند به روستایم.
منبع: فارس