گرچه حجاریان و فسیلهای کجرو هنوز نمیخواهند باور کنند که تئوریهایشان به زبالهدان تاریخ پیوسته اما باید بدانند که افکار عمومی ازیک سوراخ دو بار گزیده نمیشوند و حواسشان به کاندیدای اجارهای هم هست!
شهدای ایران؛ «مهدی امامقلی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:
سعید حجاریان اخیراً در یادداشتی با عنوان «خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب» نوشته است که «اصلاحطلبان در وضعیت بنبست و آچمز قرار گرفتهاند» و «امکان رخدادن انقلاب مخملی و کلاسیک در ایران غیرممکن است».
او که ستاره اصلاحطلبان را بیفروغتر از همیشه دیده، گفته است «جامعه مدنی ضعیف و مردم فرسوده شدهاند و اساساً میل به خروج از منزل از بین رفته است چه رسد به خروج بر حاکمیت»
تئوریسین جریان اصلاحات به نکته قابلتأمل دیگری هماشاره کرده و به دوستانش توصیه کرده است که «قائلان به پروژه اصلاحات باید تلاش کنند پایی درون قدرت باز کنند» و «مادامیکه نیرویی درون قدرتاصلاح نباشد، قادر به اصلاح نیست»
مترجم دستورالعملهای غربی «فتح سنگر به سنگر» و «فشار از پایین، چانهزنی از بالا» در این یادداشت که حول محور «نفوذ» میچرخد با اشاره به اینکه «اصلاحات سیاسی و اقتصادی از درون رخ داده است» چندباره تأکید کرده است که «همه نگاهها معطوف به مصلحِ درون قدرت» باشد.
گرچه این قبیل توصیههای حجاریان و ادبیات حاکم بر آن یادآور آن ضربالمثل قدیمی است که «یکی را توی ده راه نمیدادند سراغ خانه کدخدا را میگرفت» اما نکاتی دارد که واکاوی آن خالی از لطف نیست.
اولاً یادداشت اخیر حجاریان با تحلیلهای قبلی او حداقل در یکی دو سال گذشته، تناقضهای آشکاری دارد هم زمانی که او درخصوص انتخابات اخیر، گزاره «انتخابات مشروط» و «تحریم انتخابات» را مطرح کرد و گفت «انتخابات بهمعنای کنونی آن، مصداق گداییِ قدرت است» و اگر شروطمان برآورده نشود (بخوانید حذف نظارت استصوابی) باید «عطای انتخابات را به لقایش ببخشیم» و هم زمانی که وی در شهریور ۹۸ در یادداشتی با عنوان «امکان و امتناع سیاستورزی در ایران» که بهنوعی اولتیماتومی علیه نظام بود از جایگزین شدن «زبان گلوله و انقلاب» بهجای سیاست ورزی سخن گفت!
حجاریان آذرماه ۹۸، رسماً بر پیوند اصلاحطلبان داخل و اپوزیسیون تأکید و بااشاره به ضرورت «نیروی مقاومت صلحطلب» گفته بود: «لازم است بخشی از این نیرو درون کشور و بخشی دیگر خارج از کشور باشند.»
او البته در یادداشت اخیرش هم گفته است: «بخشهایی از خارجنشینها که روی مفهوم وطن و حراست از آن توافق دارند. اولاً باید قادر باشند به ایران تردد کنند و سپس تبدیل به سخنگویان اصلاحات در غرب شوند.»
وی در تیرماه ۹۸ هم فرمان آشوب داده و بااشاره به اغتشاشات و اعتراضات در ترکیه نوشته بود: برخلاف ترکیه، رأی دادن در ایران هنوز بیانگر به رسمیت شناخته شدن «صدا»ها نیست... اکنون نمیتوان تغییر کلمه رأی را به انتظار نشست زیرا اساساً تغییری پدید نمیآورد. ازاینرو باید به رأی محتوا بخشید و آن را به صدا تبدیل کرد. رویهای که ذیل آن، نگاه به نظارت تبدیل میشود و سپس سازمان پیدا میکند و این نظارت سازمانیافته، از ابتدا تا انتهای پروسه انتخابات جاری و ساری و با سیستمهای مدرن پشتیبانی میشود. هرچند عملی تا این حد بدیهی و عقلایی، یک دهه قبل خلاف قانون جلوه داده شد و بانیان ستاد صیانت از آرای آقایان موسوی و کروبی به میز محاکمه کشانده شدند.»
حجاریان آذرماه ۹۷ هم در گفتوگویی وضعیت کارگران، معلمان و بازنشستگان را بحرانی توصیف کرده و گفته بود: «هر یک از این اقشار مستعد اعتراض و حضور در خیابان هستند... در شرایط «عام البلوی» امکان دارد مردم و نیروهای نظامی مقابل یکدیگر قرار بگیرند زیرا سیاست خیابانی میشود. این نشانهها به ما میگویند، دورنمای روشنی نخواهیم داشت...»
حال سؤالی که مطرح میشود این است که چرا حجاریانِ رادیکال ِشورشطلب با مفروضات فوق (تبدیل رأی به صدا، پیوند با اپوزیسیون، سیاست خیابانی، تحریم انتخابات، زبان گلوله و انقلاب و...) به اقدامی متناقض روی آورده و به طرح ضرورت «نفوذ»، «باز کردن پایی در قدرت» و «مصلحِ درون قدرت» رسیده و تأکید دارد «مادامیکه نیرویی درون قدرت نباشد، قادر به اصلاح نیست».
او حتی در بخشی از یادداشت اخیرش برای جا افتادن توصیهاش به سایر اصلاحطلبان، مثال میآورد که «مرحوم هاشمی بهعنوان مصلح اقتصادی از درون حاکمیت به نقطه اصلاحگری رسید و توانست تغییراتی را در زمینه اقتصاد و صنعت پدید آورد» همچنین «خاتمی پروژه اصلاحات همهجانبه را محور امور قرار داد و روحانی بر پروژه عادیسازی تأکید گذاشت.»
درخصوص رویکرد متناقض وی، لازم به توضیح نیست که یکی از لوازم تحقق ایده «نفوذ» او، تعدیل تاکتیکی و ظاهری مواضع رادیکال، سیاسیکاری و اساساً سیاست بوقلمونی مدعیان اصلاحات است. او صراحتاً میگوید براندازی ممکن نیست، از خارجیها هم آبی گرم نمیشود و تنها باید مانند موریانه، از درون ساختار قدرت را متلاشی کرد.
البته بررسی عملکرد برخی از اصلاحطلبان طی یک دهه گذشته- بهویژه کسانی که سالها کباده مذهب و روحانیت میکشیدند و در «گفتار» معتقد به حاکمیت بودند ولی در برهههایی مانند تحصن مجلس ششم، فتنه ۸۸ و... در «عمل» در خدمت اپوزیسیون قرار گرفتند- نشان داده که آنها در این شگردهای سیاسی خبره هستند.
اما چگونه میتوان ساختار قدرت را قبول نداشت و در قدرت بود؟ معنای این حرف حجاریان چه چیزی جز فریب و پوپولیسم و اساساً خیانت به حاکمیت و ملت میتواند باشد؟ او میگوید «بودن در قدرت علیه ساختار قدرت» چنانکه خاتمی و غیره دنبال کردند. معنای گفته او «براندازی از درون» است و نه «اصلاح از درون».
ثانیاً!) بر همین اساس میتوان روی کار آمدن دولت تدبیر و امید و تأکید اصلاحطلبان مبنی بر «رحم اجارهای بودن» دولت روحانی را در این بستر ارزیابی کرد.
لازم به یادآوری است که بعد از انتخابات ریاستجمهوری ۷۶، برخی چهرههای دوم خردادی گفتند «تکنوکراتهای پیر» (مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری در دولت هاشمی با مدیریت حجاریان)، «اصلاحطلبان جوان» را روی کار آوردند و تاج اصلاحات را بر سر خاتمی گذاشتند! و اینهمه در حالی بود که در افکار عمومی مدام القا میشد که دولت خاتمی، آنتیتزِ دولت هاشمی است. دقت کنید! ۲۰ میلیون نفر به خاتمی رأی دادند صرفاً به گمان آنکه گفتمان توسعه سیاسی خاتمی مخالف گفتمان هاشمی است! حالآنکه در آن زمان، حجاریان و سایر دوستانش به ریش افکار عمومی میخندیدند و شگردهای عملیات روانی خود را پرورش میدادند.
گرچه حجاریان و فسیلهای کجرو هنوز نمیخواهند باور کنند که تئوریهایشان به زبالهدان تاریخ پیوسته اما باید بدانند که افکار عمومی از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشوند و حواسشان به کاندیدای اجارهای هم هست!
ثالثاً) مترجم دیکته اندیشکدههای غربی که در یادداشت «خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب»، وضعیت کنونی را «نه انقلاب، نه اصلاحات» دانسته و با ژست روشنفکری، اصلاحطلبان را به نوعی نزدیک به شخصیت جلال آل احمد دانسته، به این مسئله پاسخ نمیدهد که آل احمد که مهمترین اثرش، در نفی و طرد «غربزدگی» بود و به ابراهیم گلستان بابت قراردادهایش با انگلستان انتقاد میکرد و نگاهش و همّ و غمش بازگشت به هویت ایرانی بود چه مشابهت و مناسبتی با مدعیان اصلاحات و رویکرد غربگرایی دارد!؟
البته نویسنده یادداشت مزبور که جامعه مدنی را «ضعیف» و مردم را «فرسوده» و امکان انقلاب را «غیرممکن» میداند، این را هم میداند که در بدنه اصلاحات سرخوردگی عمیقی ایجاد شده و امپریالیسم هم فهمیده که مدعیان اصلاحات اگرچه پادوی بدی نیستند اما بیش از توان و نیروی خود برای غرب فاکتور میکنند و حمایت میطلبند! از اینرو سعی میکند که بیخیال انقلاب و خشمگین از امپریالیسم! در کنجِ دنجِ عافیت نشسته و سودای روی کار آوردن «مصلحِ درون قدرت» و براندازی از درون را در سر بپروراند. در واقع باید گفت جماعت مدعی اصلاحات برخلاف گفته حجاریان نه خشمگین از امپریالیسم است و نه ترسان از انقلاب بلکه رانده از امپریالیسم و مانده از انقلاب است و باید پیش از این قبیل تئوریبافیها و ژستهای روشنفکری به سؤالات و ابهاماتی پاسخ بدهد که درخصوص اقدامات او در واردات گندم از قزاقستان مطرح است!
بیتردید افکار عمومی مشکلات کنونی کشور را به پای اصلاحطلبان مینویسند و خیانتها و جفای آنها بر اقتصاد و فرهنگ و سیاست کشور را فراموش نخواهد کرد.
سعید حجاریان اخیراً در یادداشتی با عنوان «خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب» نوشته است که «اصلاحطلبان در وضعیت بنبست و آچمز قرار گرفتهاند» و «امکان رخدادن انقلاب مخملی و کلاسیک در ایران غیرممکن است».
او که ستاره اصلاحطلبان را بیفروغتر از همیشه دیده، گفته است «جامعه مدنی ضعیف و مردم فرسوده شدهاند و اساساً میل به خروج از منزل از بین رفته است چه رسد به خروج بر حاکمیت»
تئوریسین جریان اصلاحات به نکته قابلتأمل دیگری هماشاره کرده و به دوستانش توصیه کرده است که «قائلان به پروژه اصلاحات باید تلاش کنند پایی درون قدرت باز کنند» و «مادامیکه نیرویی درون قدرتاصلاح نباشد، قادر به اصلاح نیست»
مترجم دستورالعملهای غربی «فتح سنگر به سنگر» و «فشار از پایین، چانهزنی از بالا» در این یادداشت که حول محور «نفوذ» میچرخد با اشاره به اینکه «اصلاحات سیاسی و اقتصادی از درون رخ داده است» چندباره تأکید کرده است که «همه نگاهها معطوف به مصلحِ درون قدرت» باشد.
گرچه این قبیل توصیههای حجاریان و ادبیات حاکم بر آن یادآور آن ضربالمثل قدیمی است که «یکی را توی ده راه نمیدادند سراغ خانه کدخدا را میگرفت» اما نکاتی دارد که واکاوی آن خالی از لطف نیست.
اولاً یادداشت اخیر حجاریان با تحلیلهای قبلی او حداقل در یکی دو سال گذشته، تناقضهای آشکاری دارد هم زمانی که او درخصوص انتخابات اخیر، گزاره «انتخابات مشروط» و «تحریم انتخابات» را مطرح کرد و گفت «انتخابات بهمعنای کنونی آن، مصداق گداییِ قدرت است» و اگر شروطمان برآورده نشود (بخوانید حذف نظارت استصوابی) باید «عطای انتخابات را به لقایش ببخشیم» و هم زمانی که وی در شهریور ۹۸ در یادداشتی با عنوان «امکان و امتناع سیاستورزی در ایران» که بهنوعی اولتیماتومی علیه نظام بود از جایگزین شدن «زبان گلوله و انقلاب» بهجای سیاست ورزی سخن گفت!
حجاریان آذرماه ۹۸، رسماً بر پیوند اصلاحطلبان داخل و اپوزیسیون تأکید و بااشاره به ضرورت «نیروی مقاومت صلحطلب» گفته بود: «لازم است بخشی از این نیرو درون کشور و بخشی دیگر خارج از کشور باشند.»
او البته در یادداشت اخیرش هم گفته است: «بخشهایی از خارجنشینها که روی مفهوم وطن و حراست از آن توافق دارند. اولاً باید قادر باشند به ایران تردد کنند و سپس تبدیل به سخنگویان اصلاحات در غرب شوند.»
وی در تیرماه ۹۸ هم فرمان آشوب داده و بااشاره به اغتشاشات و اعتراضات در ترکیه نوشته بود: برخلاف ترکیه، رأی دادن در ایران هنوز بیانگر به رسمیت شناخته شدن «صدا»ها نیست... اکنون نمیتوان تغییر کلمه رأی را به انتظار نشست زیرا اساساً تغییری پدید نمیآورد. ازاینرو باید به رأی محتوا بخشید و آن را به صدا تبدیل کرد. رویهای که ذیل آن، نگاه به نظارت تبدیل میشود و سپس سازمان پیدا میکند و این نظارت سازمانیافته، از ابتدا تا انتهای پروسه انتخابات جاری و ساری و با سیستمهای مدرن پشتیبانی میشود. هرچند عملی تا این حد بدیهی و عقلایی، یک دهه قبل خلاف قانون جلوه داده شد و بانیان ستاد صیانت از آرای آقایان موسوی و کروبی به میز محاکمه کشانده شدند.»
حجاریان آذرماه ۹۷ هم در گفتوگویی وضعیت کارگران، معلمان و بازنشستگان را بحرانی توصیف کرده و گفته بود: «هر یک از این اقشار مستعد اعتراض و حضور در خیابان هستند... در شرایط «عام البلوی» امکان دارد مردم و نیروهای نظامی مقابل یکدیگر قرار بگیرند زیرا سیاست خیابانی میشود. این نشانهها به ما میگویند، دورنمای روشنی نخواهیم داشت...»
حال سؤالی که مطرح میشود این است که چرا حجاریانِ رادیکال ِشورشطلب با مفروضات فوق (تبدیل رأی به صدا، پیوند با اپوزیسیون، سیاست خیابانی، تحریم انتخابات، زبان گلوله و انقلاب و...) به اقدامی متناقض روی آورده و به طرح ضرورت «نفوذ»، «باز کردن پایی در قدرت» و «مصلحِ درون قدرت» رسیده و تأکید دارد «مادامیکه نیرویی درون قدرت نباشد، قادر به اصلاح نیست».
او حتی در بخشی از یادداشت اخیرش برای جا افتادن توصیهاش به سایر اصلاحطلبان، مثال میآورد که «مرحوم هاشمی بهعنوان مصلح اقتصادی از درون حاکمیت به نقطه اصلاحگری رسید و توانست تغییراتی را در زمینه اقتصاد و صنعت پدید آورد» همچنین «خاتمی پروژه اصلاحات همهجانبه را محور امور قرار داد و روحانی بر پروژه عادیسازی تأکید گذاشت.»
درخصوص رویکرد متناقض وی، لازم به توضیح نیست که یکی از لوازم تحقق ایده «نفوذ» او، تعدیل تاکتیکی و ظاهری مواضع رادیکال، سیاسیکاری و اساساً سیاست بوقلمونی مدعیان اصلاحات است. او صراحتاً میگوید براندازی ممکن نیست، از خارجیها هم آبی گرم نمیشود و تنها باید مانند موریانه، از درون ساختار قدرت را متلاشی کرد.
البته بررسی عملکرد برخی از اصلاحطلبان طی یک دهه گذشته- بهویژه کسانی که سالها کباده مذهب و روحانیت میکشیدند و در «گفتار» معتقد به حاکمیت بودند ولی در برهههایی مانند تحصن مجلس ششم، فتنه ۸۸ و... در «عمل» در خدمت اپوزیسیون قرار گرفتند- نشان داده که آنها در این شگردهای سیاسی خبره هستند.
اما چگونه میتوان ساختار قدرت را قبول نداشت و در قدرت بود؟ معنای این حرف حجاریان چه چیزی جز فریب و پوپولیسم و اساساً خیانت به حاکمیت و ملت میتواند باشد؟ او میگوید «بودن در قدرت علیه ساختار قدرت» چنانکه خاتمی و غیره دنبال کردند. معنای گفته او «براندازی از درون» است و نه «اصلاح از درون».
ثانیاً!) بر همین اساس میتوان روی کار آمدن دولت تدبیر و امید و تأکید اصلاحطلبان مبنی بر «رحم اجارهای بودن» دولت روحانی را در این بستر ارزیابی کرد.
لازم به یادآوری است که بعد از انتخابات ریاستجمهوری ۷۶، برخی چهرههای دوم خردادی گفتند «تکنوکراتهای پیر» (مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری در دولت هاشمی با مدیریت حجاریان)، «اصلاحطلبان جوان» را روی کار آوردند و تاج اصلاحات را بر سر خاتمی گذاشتند! و اینهمه در حالی بود که در افکار عمومی مدام القا میشد که دولت خاتمی، آنتیتزِ دولت هاشمی است. دقت کنید! ۲۰ میلیون نفر به خاتمی رأی دادند صرفاً به گمان آنکه گفتمان توسعه سیاسی خاتمی مخالف گفتمان هاشمی است! حالآنکه در آن زمان، حجاریان و سایر دوستانش به ریش افکار عمومی میخندیدند و شگردهای عملیات روانی خود را پرورش میدادند.
گرچه حجاریان و فسیلهای کجرو هنوز نمیخواهند باور کنند که تئوریهایشان به زبالهدان تاریخ پیوسته اما باید بدانند که افکار عمومی از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشوند و حواسشان به کاندیدای اجارهای هم هست!
ثالثاً) مترجم دیکته اندیشکدههای غربی که در یادداشت «خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب»، وضعیت کنونی را «نه انقلاب، نه اصلاحات» دانسته و با ژست روشنفکری، اصلاحطلبان را به نوعی نزدیک به شخصیت جلال آل احمد دانسته، به این مسئله پاسخ نمیدهد که آل احمد که مهمترین اثرش، در نفی و طرد «غربزدگی» بود و به ابراهیم گلستان بابت قراردادهایش با انگلستان انتقاد میکرد و نگاهش و همّ و غمش بازگشت به هویت ایرانی بود چه مشابهت و مناسبتی با مدعیان اصلاحات و رویکرد غربگرایی دارد!؟
البته نویسنده یادداشت مزبور که جامعه مدنی را «ضعیف» و مردم را «فرسوده» و امکان انقلاب را «غیرممکن» میداند، این را هم میداند که در بدنه اصلاحات سرخوردگی عمیقی ایجاد شده و امپریالیسم هم فهمیده که مدعیان اصلاحات اگرچه پادوی بدی نیستند اما بیش از توان و نیروی خود برای غرب فاکتور میکنند و حمایت میطلبند! از اینرو سعی میکند که بیخیال انقلاب و خشمگین از امپریالیسم! در کنجِ دنجِ عافیت نشسته و سودای روی کار آوردن «مصلحِ درون قدرت» و براندازی از درون را در سر بپروراند. در واقع باید گفت جماعت مدعی اصلاحات برخلاف گفته حجاریان نه خشمگین از امپریالیسم است و نه ترسان از انقلاب بلکه رانده از امپریالیسم و مانده از انقلاب است و باید پیش از این قبیل تئوریبافیها و ژستهای روشنفکری به سؤالات و ابهاماتی پاسخ بدهد که درخصوص اقدامات او در واردات گندم از قزاقستان مطرح است!
بیتردید افکار عمومی مشکلات کنونی کشور را به پای اصلاحطلبان مینویسند و خیانتها و جفای آنها بر اقتصاد و فرهنگ و سیاست کشور را فراموش نخواهد کرد.