قوماندان، قوماندان است. چه روی زمین چه در آسمان. و اتفاقا فرمانده از آسمان دستش بازتر است. و فرماندهی آسانتر.
شهدای ایران: کتاب «خاتون و قوماندان» کتابی پر فراز و نشیب از زندگی فرمانده لشکر فاطمیون شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) به روایت همسر فداکارشان امالبنین حسینی است. نامههای رد و بدل شده بین خاتون(خانم حسینی) و قوماندن(شهید توسلی) جذابیت این کتاب را دو چندان کرده است.
این کتاب را مریم قربان زاده نوشته و نشر ستاره ها منتشر کرده است.
آنچه در ادامه می خوانید، یادداشتی است درباره این کتاب.
همهی ارزشها را نمیتوان فقط با پول سنجید. هر چند پول هم معیار بدی نیست. ویژگی ذاتی گنج کمیابیاش است و اصلا به همین دلیل ارزشمند میشود. دیروز با یکی از پیران عرصه عکاسی صحبت میکردم. عکسی مربوط به روز بیعت ارتش با امام(ره) را نشانم داد. در موردش که صحبت میکرد، چشمانش جوری برق میزد که انگار درباره عزیزترین دوستش حرف میزند. از نظر او این عکس میلیاردها میارزید. هر چند کسی متوجه این ارزش نباشد.
این کتاب را مریم قربان زاده نوشته و نشر ستاره ها منتشر کرده است.
آنچه در ادامه می خوانید، یادداشتی است درباره این کتاب.
همهی ارزشها را نمیتوان فقط با پول سنجید. هر چند پول هم معیار بدی نیست. ویژگی ذاتی گنج کمیابیاش است و اصلا به همین دلیل ارزشمند میشود. دیروز با یکی از پیران عرصه عکاسی صحبت میکردم. عکسی مربوط به روز بیعت ارتش با امام(ره) را نشانم داد. در موردش که صحبت میکرد، چشمانش جوری برق میزد که انگار درباره عزیزترین دوستش حرف میزند. از نظر او این عکس میلیاردها میارزید. هر چند کسی متوجه این ارزش نباشد.
کتاب خاتون و قوماندان همسرانهی فرمانده دلاور فاطمیون، ابوحامد؛ و متفاوت از همسرانههایی است که تا کنون دیدهام. خاتون در میان خاطرات همسرش گُم نشده است. انگار ابوحامد هم کنارش نشسته و گاها چانهات را به سمت خودش میگرداند و با تو حرف میزند. کتاب از غُلوهای بیمورد، تقریبا خالی است. اینقدر خوب شروع شد، ادامه یافت، که هر لحظه منتظر یک اتفاق نو بودم. تنها نکتهای که گاهی خوانش را سخت میکرد، شخصیتهای غیر معرفهای بودند که در طول کتاب بدون پینوشت؛ نامشان ذکر میشد. که اگر مخاطب کمی با فاطمیون بیگانه باشد، ممکن است در خوانش کتاب به مشکل بخورد. هر چند این نکته اصلا به محتوای کتاب ضربه نمیزند.
در لابلای کتاب چند واحد زندگی و مدیریت هم پاس میکنی؛ نمونهاش آنجا که در خلال بی پولیهای علیرضا، خاتون هر روز؛ و به اندازه نیاز روزانه خرید میکند. این یعنی اوج درایت اقتصادی یک زن. یا آنجا که خاتون از تلاشی میگوید که بچهها، پدری که هیچ وقت خانه نیست را فراموش نکنند. همراهی خاتون در جلسات وقت و بیوقت علیرضا، تحمل نبودنهای او، همراه بودن با علیرضا در سرزدن و رسیدگیهایش به خانواده شهدا، همه و همه خاتون را به جایگاه «همسر شهید» شدن رساند و علیرضا را به ابوحامدِ شهید.
قوماندان، قوماندان است. چه روی زمین چه در آسمان. و اتفاقا فرمانده از آسمان دستش بازتر است. و فرماندهی آسانتر.
غرض اینکه؛ ابوحامد فاطمیون و شجره طیبهای که میراث ماندگار اوست گنج است. خاتونِ کتاب و قلمی که این کتاب را نوشته از گنج های ارزشمند انقلاب اسلامی هستند. هر چند ما متوجه ارزشمندی شان نباشیم.
غفلتزده بندهام؛ که هم آن زمان که ابوحامد و بچههای فاطمیون مشغول خلق زیباترین لحظات بودند؛ و هم اکنون که دانه دانه پَرپَر میشوند، و مثل ابوزینب و سخی غلامی و... به فرمانده دلاورشان میپیوندند؛ در خواب غفلت و مشغول مشهورات بی اعتبار خودمان هستیم.