شهدای ایران shohadayeiran.com

خوش صدایی زیبنده نامِ بهروز رضوی است؛ شخصیتی که سال‌ها صدایش قصه شب بسیاری از شنوندگان رادیو تهران می‌شود. به نکته قابل تأملی اشاره می‌کند، می‌گوید اگر عقل و تجربه امروز را داشتم هرگز به تلویزیون نمی‌آمدم.
بهروز رضوی: کاش به تلویزیون نیامده بودم

شهدای ایران: مدرک درجه یک هنری کشور را به صدای آشنای گرمی اهدا کردند که سال‌‌ها شنونده قصه‌های شبش بوده‌ و اصلاً بسیاری از اوقات موج رادیو تهران را به خاطر او برگزیدیم. بهروز رضوی جزو گویندگانی است که نیاز به معرفی ندارد، چون شنوندگان رادیو و بینندگان تلویزیون سال‌ها است با صدای او زندگی کرده‌ و قصه‌های شبانه او را گوش داده‌اند. رضوی معتقد است گوینده حرفه‌ای و موفق نباید خودش را در برنامه به رخ مخاطب بکشد و باید تمام تمرکزش روی متنی باشد که اجرا می‌کند. با رضوی درباره گویندگی رادیو، قصه‌گویی و نقاط ضعف و قوت رادیو و تلویزیون گفت‌وگو کردیم. 

وقتی از او سؤال می‌پرسیم که چرا گویندگان جوان در زمینه قصه‌گویی موفق نیستند و نمی‌توانند حسّ خوبی را به شنونده منتقل کنند اما این اتفاق در زمان قصه‌های شبانه شما می‌افتد و حس و حال خاصی برای شنونده به‌وجود می‌آید، می‌گوید: دلم نمی‌خواهد از خودم تعریف کنم، اما موقع اجرای برنامه سعی می‌کنم طوری قصه را راحت بخوانم که طرف فکر کند خودش داستان را می‌خواند. هیچ وقت قصه را پیچیده نمی‌کنم تا حس خوبی به شنونده القا کنم. دلیل این‌که این حس را از گویندگان جوان نمی‌گیرید به این دلیل است که برای خودشان هم داستان جا نیفتاده است، آنها هم کتاب می‌خوانند؛ بنابراین طبیعی است در اجرا دچار اشکال شوند.

گوینده قدیمی رادیو اعتقاد دارد که شنونده نباید گوینده را حس کند؛ یعنی گوینده در جایی موفق است که خودش را حذف کند. اگر گوینده توانایی‌های خودش را به رخ مخاطب بکشد، مزاحم درک سالم و بی‌واسطه مطلب می‌شود. برخی مواقع گویندگان جوان حیفشان می‌آید صدایشان در بخش‌هایی از قصه از شفافیت یا شیکی بیفتد و از بین برود و به همین دلیل مرتب مراقب صدای خودشان‌اند؛ در حالی که گوینده باید مواظب متن و نوع اجرای آن باشد.

بهروز رضوی: کاش به تلویزیون نیامده بودم

چالش صدای خوب و اجرای خوب

مشروح این گپ و گفت را در ادامه بخوانید:

بگذارید از اینجا شروع کنیم؛ به چه صدایی صدای خوب می‌گوییم و هر صدای خوبی هم می‌تواند گوینده خوبی باشد؟

به نظرمن که سالیان سال است با صدایم سر و کار دارم به گمانم، بیشتر از صدا، اجرا است که کار را موجه می‌کند؛ یعنی با صدای متوسط هم می‌توان اجرای خوبی ارائه داد. اما با صدای خوب و اجرای بد چیزی از آب درنخواهد آمد؛ بنابراین لحن و اجرا سهم بیشتری در توفیق گوینده و مجری دارد.

حواشی تلویزیون بیشتر از رادیو

 وقتی نگاهی به مسیرِ دو رسانه دیداری و شنیداری یعنی رادیو و تلویزیون داریم می‌بینیم که فرهیختگی بیشتر از آنِ رادیو است؛ اما در تلویزیون چند سالی است اتفاقات خاصی را می‌بینیم. مثلاً کسانی را می‌بینیم که وقتی از آنها می‌پرسیم شما دوره اجرا دیده‌اید می‌گویند نه من همینطوری آمده‌ام و اسپانسر من را آورده یا مثلاً در حوزه برنامه‌سازی شاهد ضعف‌های عمده‌ای هستیم. چرا رادیو همان مسیر خودش را در ادامه می‌دهد و تلویزیون با این ضعف‌ها و حواشی روبرو است؟

برای اینکه رادیو رسانه‌ای است که خیلی عمومیت دارد و اصطلاحاً گرم است. مخاطب ما(شنونده) روی برنامه‌ها و اتفاقاتش تأمل دارد. شنونده هنگام گوش دادن به رادیو ذهن فعالی دارد حداقل برای تجسم چهره گوینده‌ای که صدایش را می‌شنود یا تجسم صحنه‌هایی که از آنها صحبت می‌شود؛ بنابراین یک متن خوب کافی است تا برنامه‌ای خوب روی آنتن شبکه‌های رادیویی برود. اما در تلویزیون حواشی بیشتر است دکور، صحنه، گریم، لباس، سر و شکل و قیافه و اینها همه است. در تلویزیون بیننده تنها با صدا سر و کار ندارد و اینجا شاید یکسری چیزهایی مثل صدا اولویت خودشان را از دست می‌دهند. شاید یک گوینده با چهره خیلی خوب و آرایش درست و مناسب بتواند در تلویزیون توجه مخاطب را جلب کند و حتماً یک دکور مناسب و یک رنگ‌آمیزی خوب هم به برنامه کمک می‌کند اما رادیو خیلی ساده‌تر از این برگزار می‌شود؛ یک متن خوب و صدای قابل‌قبول برنامه را نجات می‌دهد و می‌توانیم آن برنامه را برنامه خوب رادیو بنامیم.

برنامه‌ای به نام "کتاب"

 سال 1347 وارد رادیو شدید، جالب است که هنوز هم به صورت آزاد و جلسه‌ای، گوینده صداوسیما هستید و نه استخدام! از اول هم کارتان را در رادیو قصه‌گویی بود؟

بله من کارمند سازمان صداوسیما نیستم و به صورت آزاد و جلسه‌ای کار می‌کنم. از اول قصه‌گویی نمی‌کردم و در برنامه‌ای به نام "دفتر آدینه" نمایشنامه‌ها و داستان‌های طنز را به نمایش تبدیل می‌کردیم. گاهی بازیگری می‌کردم و گاهی کارگردانی؛ بعضاً هم پیش می‌آمد گویندگی می‌کردم. در سال‌های 51، 52 گروه انجمن ادبی تشکیل شد و برنامه‌ای به اسم "کتاب" را تدارک دیدم. چون اهل کتاب را می‌شناختم، در آن برنامه معرفی کتاب‌ می‌کردیم. آرام آرام به سمت ساخت برنامه‌ای به نام "آیینه آدینه" رفتیم و روزهای جمعه روی آنتن می‌رفتیم. آن موقع نویسنده بودم و در این برنامه باید هرکس مطلبی می‌خواند اما گویندگان برنامه تعدادشان با تعداد مقاله‌هایی که می‌نوشتیم مطابقت نداشت. خواستند تست گویندگی گرفته شود و عده‌ای اضافه شوند، یکی از آنها من بودم که در این تست قبول شدم و آرام‌آرام گویندگی‌ام بر نویسندگی‌ام چربید.

بهروز رضوی: کاش به تلویزیون نیامده بودم


کاش به تلویزیون نیامده بودم

 الآن که مردم شما را به واسطه حضور در برنامه‌های تلویزیونی و حتی اجرا می‌شناسند در کوچه و خیابان چگونه برخورد می‌کنند؟

مردم خیلی برخورد مهربانانه‌ای دارند؛ البته اگر من عقل و تجربه امروز را داشتم هرگز به تلویزیون نمی‌آمدم چون تصوری که شنونده از چهره من دارد از خود چهره من بهتر است.  از طرفی خیال‌انگیزی آن صدا بیشتر است! کاش به تلویزیون نیامده بودم اما به هر حال من در تلویزیون هم برنامه اجرا کرده‌ام، برنامه‌های روتین و مناسبتی که به هر حال دیده شده‌ام. مردم خوشبختانه با من برخورد دوستانه و مهربانانه و محترمانه‌ای دارند و بهترین دستمزد و اتفاق برای هنرمند همین برخورد مردم است.  به هر حال می‌دانید رادیو دستمزد آنچنانی نمی‌دهد که برای گوینده شرایط خاصی رقم بخورد. اگر کارهای جنبی رادیو نبود زندگی‌ام اداره نمی‌شد اما این آشنایی‌ها و برخورد رادیو با من مشوق من است.

عکس سلفی دوست ندارم

شنیده‌ام که عکس سلفی دوست ندارید بگیرید...

به عکس سلفی حساسیت دارم و شرط من این است که اگر سلفی نمی‌گیرید، عکس بگیرید و معمولاً به عکس سلفی تن نمی‌دهم و دوست ندارم اما به توجه و علاقه مردم علاقه دارم.

لهجه یزدی خلع سلاح می‌کند

 متولد چه شهری است؟

تهرانم، چون من در تهران به دنیا آمدم و شناسنامه‌ام هم صادره از تهران است. چون پدرم کارش تهران بود و در شهر ری. در دوران کودکی، وقتی یک ساله بوده‌ام به یزد رفتیم و در هشت سالگی من کلاس دوم را در مدرسه "ماکار" یزد خواندم و در کلاس سوم دوباره به تهران آمدیم و تحصیلم را ادامه دادم. همیشه گفته‌ام هرکس با یزدی‌ها صحبت می‌کند از لهجه شیرین یزدی‌ها خلع سلاح می‌شود.

لحن پدر بزرگی را نمی‌توانم داشته باشم

 برویم سراغِ قصه‌گویی؛ چطور به این شکل و شمایل روایت رسیدید؟

در قصه‌ باید همان آداب قصه‌گویی قدیم را داشته باشیم منتها به هر حال تکنیک‌هایی اضافه شده طبیعتاً لحن پدر بزرگی را نمی‌توانم داشته باشم و باید با لحن روایی قصه بگویم؛ لحنی که با آرامشی توأمان است. من گاه‌گداری با صدای خودم تغییر لحن می‌دهم که مخاطب شاهد روایت‌هایی یکنواخت نباشد.


بهروز رضوی: کاش به تلویزیون نیامده بودم

تیپ‌سازی نمی‌کنم

یعنی تیپ‌سازی دارید؟

من تیپ‌سازی نمی‌کنم با آن ترتیبی که در دوبله مطرح است، من با زیر و بم‌های صدای خودم آن دیالوگ‌ها را می‌گویم.  چون اگر بخواهیم ادا در بیاوریم در کار گویندگی، صدا خسته می‌شود و گوینده نمی‌تواند ادامه بدهد؛ صدا‌سازی یکی از شگردهای دوبله است.

تجربه دوبله

دوبله هم کرده‌اید؟

دوبله را هم کم و بیش تجربه کرده‌ام.

تبعیض‌هایی که هنوز وجود دارند

 موضوع دستمزد و توجه متوازن و عادلانه به برنامه‌سازی نکته مهمی است که بعضاً مورد غفلت قرار می‌گیرد. در این‌باره صحبت کنید؟

بحث تلویزیون از رادیو جدا است، در رادیو گاه ما مهمانان ارجمندی داریم اساتید و بزرگان و دانشمندانی که حرف‌های بسیاری برای گفتن دارند اما نمی‌توانیم هدیه درخوری به آنها اهداء کنیم چه برسد به دستمزد! متأسفانه در کارهای فرهنگی این تبعیض وجود دارد؛ هرکس خوشش می‌آید و تعصبی به فعالیت‌ها و اتفاقات فرهنگی دارد می‌آید و برخی هم این دغدغه را ندارند نمی‌آیند و می‌بینید که آنقدر آدم ناوارد، به تلویزیون می‌رود که فلان تهیه‌کننده و اسپانسری فلان آشنای خانوادگی‌شان را می‌گذارند و خیلی کاری به نحوه حرف زدن و هنر ذاتی بازیگری، گویندگی و اجرای آن شخص ندارند و از ابتدا تا الان این تبعیض‌ها وجود داشته و در سال‌های اخیر دامنه‌اش گسترده‌تر شده است.

بهروز رضوی: کاش به تلویزیون نیامده بودم


ادبیات سیری چند است؟

 امروز با معضل توجه به حرفه‌ای‌‌گری و دانشِ اجرا را در صداوسیما مواجهیم؛ فکر می‌کنید جای چه رویکرد و یا رویکردهایی در برنامه‌سازی خالی است؟ چرا که برنامه‌های ما خصوصاً مناسبتی‌ها به سمت سلبریتی‌محوری رفته و کمتر به آن فضاهای ادبی اصیل ایرانی توجه می‌شود.

باید دلسوزانی در رأس امور باشند که به این نکات توجه کنند باید مدیر آن گروه و آن شبکه حتماً به این کمبودها توجه داشته باشد و بگویند ما ملات ادبیاتمان در تلویزیون کم است و به برنامه‌سازان و مجریانشان این کمبودها و نقاط ضعف را گوشزد کنند. واقعاً بسیاری از کسانی که اجرا می‌کنند دغدغه‌ چندانی ندارند و اصلاً ادبیات سیری چند است؟ این دل مشغولی‌ها و دغدغه‌مندی‌ها را باید بانیان و صاحبان اصلی برنامه داشته باشند مگرنه به تهیه‌کننده هر سفارشی دهند می‌سازد.

با رادیو کاری نداشته باشید

رادیو چه رویکردی داشته باشد که هر روز زنده‌تر و سرپاتر به فعالیت‌هایش ادامه دهد؟

توصیه من این است که به رادیو کاری نداشته باشند چون خودش سرپا است. اگر کسی بخواهد برای رادیو کاری کند خرابترش می‌کنند بگذارید رادیو همین طبیعت خودش را داشته باشد.

چرا گویندگان جوان قصه‌گوهای خوبی نیستند؟

وقتی قصه‌های شما را می‌شنویم به دلمان می‌نشیند چرا گویندگان جوان ما در این زمینه موفق نیستند و نمی‌توانند حس خوبی را به شنونده منتقل کنند؟

شاید این پاسخ، کمی خودخواهی داشته باشد در حالی که اینطور نیست؛ من باید کتابخوان باشم تا بتوانم کتاب بخوانم گوینده‌ای که اهل مطالعه کتاب نیست وقتی پشت میز گویندگی می‌نشیند اولاً باید تمرین کند که این کتاب را بخواند. من هر وقت سر ضبط می‌روم فرصتی ندارم که تمرین کنم و صد صفحه جلوی من می‌گذارند و من باید ظرف این سه یا چهار ساعت برنامه این کتاب را بخوانم. خیلی همت کنم برخی اشکالات حرفه‌ای مثل آکسان‌گذاری واژگان را برطرف می‌کنم که روایت در ادا، زیباتر شود.

یاد گرفته‌ام خیلی آرزو نکنم

 استاد بهروز رضوی چه آرزویی دارد که هنوز به آن نرسیده است؟

مثل همه آدم‌ها به بسیاری از آرزوهایم نرسیده‌ام و یاد گرفته‌ام خیلی آرزو نکنم. همراه زندگی به جلو بروم اما یکسری چیزهایی لازم است که دنبال آن لوازم بروم. آرزویی که دست نیافتنی باشد اصلاً به ذهن من خطور نمی‌کند.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار