سیاسیونی که میخواستند مسائل جنسی را بدون در نظر گرفتن شرایط سنی دانشآموزان در مدارس ترویج دهند و حتی در برخی موارد از آزاد بودن روابط دختران و پسران دفاع میکردند قطعاً در اینگونه جرائم اجتماعی سهیماند. خطایی که پدر رومینا مرتکب شده قطعاً یک اقدام بیرحمانه است اما بیرحمتر از پدر رومینا کسانی هستند که زمینه فساد و روابط آلوده اجتماعی را دامن زدهاند.
شهدای ایران: حادثه تلخ قتل یک دختربچه 13 ساله بدست پدرش این روزها باری دیگر قلب مردم را به درد آورد، عدهای سنگدلی و تحجر پدر رومینا را عامل این اتفاق میدانند، عدهای از چهرههای هنری نیز مثل همیشه با بیان الفاظی عاطفی سعی میکنند خودشان را عزادار سرنوشت این دختر نشان دهند.
ماجرای قتل رومینا هرچند که احساسات انسان را جریحهدار میکند اما یک فیلمنامه احساسی نیست بلکه یک واقعیت است، واقعیتی که از ناملایمات بطن جامعه خبر میدهد و این هشدار را به ما گوشزد میکند که جامعهٔ ایران در بستر بیماریست.
بیمار را نباید به خاطر بیماریاش سرزنش کرد، حکم عقل آن است که ریشه بیماری را کشف و دوایی برای آن مهیا نمود؛ میتوان برای رومینا یک مراسم ختم باشکوه برگزار کرد و پدرش را به دار مجازات آویخت اما این اقدام هیچ دردی از جامعهٔ بیمار ایران دوا نخواهد کرد.
درد را با گریه نمیشویند درد را باید دوا کرد، باید دید چه عواملی زمینهساز فاجعه بوده است؛ چرا یک دختربچه 13 ساله با یک جوان 29 ساله دوست شده و چرا علیرغم هشدارهای والدینش با این جوان از خانه گریختهاند؟ او در جستجوی یافتن کدام زندگی بوده و رؤیای این زندگی خیالی را چه کسی در ذهن او کاشته است؟
از سوی دیگر عموی این دختربچه ادعا میکند که جوان 29 ساله رومینا را با زور و تهدید دزدیده است، پروندهای که قبل از ماجرای قتل نیز در دادسرا تشکیلشده است حکایت از یک آدمربایی دارد؛ با قبول این فرضیه نیز سؤالهایی به ذهن خطور میکند که جوان 29 ساله چرا زندگی یک دختربچه را قربانی غرایز خود کرده است و چطور به خود اجازه داده حیثیت یک خانواده و آیندهٔ یک کودک را اینچنین به تباهی بکشاند؟ اگر این جوان 29 ساله گرفتار گرداب غرایز جنسی بوده چرا تا این سن ازدواج نکرده و اگر قصدش ازدواج بوده آیا نمیتوانسته راهی بهتر از دزدیدن یک کودک بیابد؟
حال از جماعتی که تحت عنوان سلبریتی از آنها یاد میشود نالههایی به گوش میرسد اما هیچ امیدی به آنها نبوده و نیست؛ این جماعت صدا دارند اما بخار نه. دردناکتر اینکه مقامات رسمی دولت نیز سالهاست همچون سلبرتیهای سینما تنها به عجز و لابه تکیه کردهاند و سعی دارند بار مسئولیت خود را بر موج احساسات مردم بنشانند.
ماجرای قتل رومینا هرچند که احساسات انسان را جریحهدار میکند اما یک فیلمنامه احساسی نیست بلکه یک واقعیت است، واقعیتی که از ناملایمات بطن جامعه خبر میدهد و این هشدار را به ما گوشزد میکند که جامعهٔ ایران در بستر بیماریست.
بیمار را نباید به خاطر بیماریاش سرزنش کرد، حکم عقل آن است که ریشه بیماری را کشف و دوایی برای آن مهیا نمود؛ میتوان برای رومینا یک مراسم ختم باشکوه برگزار کرد و پدرش را به دار مجازات آویخت اما این اقدام هیچ دردی از جامعهٔ بیمار ایران دوا نخواهد کرد.
درد را با گریه نمیشویند درد را باید دوا کرد، باید دید چه عواملی زمینهساز فاجعه بوده است؛ چرا یک دختربچه 13 ساله با یک جوان 29 ساله دوست شده و چرا علیرغم هشدارهای والدینش با این جوان از خانه گریختهاند؟ او در جستجوی یافتن کدام زندگی بوده و رؤیای این زندگی خیالی را چه کسی در ذهن او کاشته است؟
از سوی دیگر عموی این دختربچه ادعا میکند که جوان 29 ساله رومینا را با زور و تهدید دزدیده است، پروندهای که قبل از ماجرای قتل نیز در دادسرا تشکیلشده است حکایت از یک آدمربایی دارد؛ با قبول این فرضیه نیز سؤالهایی به ذهن خطور میکند که جوان 29 ساله چرا زندگی یک دختربچه را قربانی غرایز خود کرده است و چطور به خود اجازه داده حیثیت یک خانواده و آیندهٔ یک کودک را اینچنین به تباهی بکشاند؟ اگر این جوان 29 ساله گرفتار گرداب غرایز جنسی بوده چرا تا این سن ازدواج نکرده و اگر قصدش ازدواج بوده آیا نمیتوانسته راهی بهتر از دزدیدن یک کودک بیابد؟
حال از جماعتی که تحت عنوان سلبریتی از آنها یاد میشود نالههایی به گوش میرسد اما هیچ امیدی به آنها نبوده و نیست؛ این جماعت صدا دارند اما بخار نه. دردناکتر اینکه مقامات رسمی دولت نیز سالهاست همچون سلبرتیهای سینما تنها به عجز و لابه تکیه کردهاند و سعی دارند بار مسئولیت خود را بر موج احساسات مردم بنشانند.
مشاورین رئیسجمهور و برخی دیگر از صاحبمنصبان دولتی پیکان اتهام خود را به سمت عامل قتل نشانه رفتهاند و نه علت قتل، مقامات دولتی سعی دارند ماجرای رومینا در حد یک پرونده جنایی باقی بماند حالآنکه این ماجرا باید بهعنوان یک مسئله اجتماعی موردبررسی قرار داده شود تا مشخص گردد چه کسانی زمینهساز واقعی این فاجعه بودهاند؛ سلبریتیهایی که دائماً با رفتار و گفتار خود جوانان و حتی کودکان را به سمت مسائل جنسی سوق دادهاند و مسئولینی که زمینهساز بحرانهای اجتماعی شدهاند اینک انگشت اتهامشان را به سمت پدر رومینا گرفتهاند.
پدر رومینا دخترش را کشت، نه به این خاطر او را دوست نداشت، اگر رومینا را دوست نداشت از رابطهاش با یک مرد 29 ساله آشفته نمیشد؛ او اینک بازندهٔ ماجراست، دخترش را بدست خودش سلاخی کرده، حیثیت خانوادگیاش به باد رفته و تازه باید منتظر مجازات قضایی باشد. اما در این سوی ماجرا سلبریتیها و مقامات دولتی را میبینیم که دانسته یا ندانسته زمینه فساد را در جامعه فراهم کردهاند و اینک با افتخار از انسانیت دم میزنند.
واژه ناموس در فرهنگ و سنت ایرانیان به «عفت و شرف» معنا میشود و مَجاز از خواهر، مادر یا دختر کسیست که مسئولیت حفظ کرامت آنها برعهده مرد خانواده است؛ این مفهوم فینفسه ارزشمند است و جزئی از فرهنگ اصیل جامعه ایران به حساب میآید؛ "توجه به ناموس" اجازه نمیدهد شأن و منزلت زن در برابر غرایز حیوانی مردان پایمال شود و نمیگذارد شیرازه خانواده از هم بپاشد، خیانت کردن و عدم پایبندی به شئونات خانوادگی حتی در جوامع غربی نیز امری ناپسند است و کسی که بازیچه روابط آلوده شود خواسته یا ناخواسته از چشم اطرافیانش خواهد افتاد؛ اما بههرحال در برخورد با هر پدیدهای میبایست جانب عقل را در نظر داشت؛
مردی که به ارزشهای ناموسی پایبند است اجازه نمیدهد اعضای خانوادهاش در دامان روابط ناپاک گرفتار شود و اگر شد در درجه اول میبایست خودش را سرزنش کند چراکه مسئولیت حفظ کرامت و منزلت خانواده بر دوش اوست.
مردی که دختر، خواهر یا مادرش را از ترس «بیآبرو شدن» سر به نیست میکند درواقع بر بیمسئولیتیِ خود سرپوش گذاشته است، در زمانی که خانوادهاش به دامان ناپاکی میافتادند او در پی زندگی خودش بوده، حال که آنان قربانی بیتفاوتی یا کمتوجهی شدهاند مرد حق ندارد تمام کاسهها را بر سر آنان خرد کند. آنکس که از بام افراط میافتد لاجرم از نردبان تفریط بالا رفته است.
روی دیگر این سکه جماعتی هستند که بساط فساد را در سطح جامعه گستراندهاند، سیاسیونی که میخواستند مسائل جنسی را بدون در نظر گرفتن شرایط سنی دانشآموزان در مدارس ترویج دهند و حتی در برخی موارد از آزاد بودن روابط دختران و پسران دفاع میکردند قطعاً در اینگونه جرائم اجتماعی سهیماند. خطایی که پدر رومینا مرتکب شده قطعاً یک اقدام بیرحمانه است اما بیرحمتر از پدر رومینا کسانی هستند که زمینه فساد و روابط آلوده اجتماعی را دامن زدهاند، داس پدر رومینا زندگی یک دختربچه 13 ساله را از او گرفت اما داس مروجان فساد و بیحیایی (بیناموسی) زندگی میلیونها نفر را به تباهی خواهد کشاند.
پدر رومینا از سر سرگردمی دخترش را سلاخی نکرد، او نمونه یک مرد بیچاره است، مردی که میبینند دخترش در سودای دنیای خیالیای که برایش ساختهاند ره به تباهی میبرد و او کاری از دستش برنمیآید؛ پدر رومینا اینک در بازداشت است و دیر یا زود مجازات خواهد شد اما مروجان فساد در جامعه آزادند و خدا میداند چند هزار جوان و چند هزار کودک دیگر قربانی فکر بیمار این جماعت خواهند شد. مگر ستایش قریشی نبود، مگر ندا علیزاده نبود، مگر آتنا اصلانی نبود... تا زمانی که مجرمان واقعی را در جامعه رها کردهایم این داستان غمانگیز ادامه خواهد داشت.