شهدای ایران: بیش از چهار ماه از فقدان جوانمرد انقلاب اسلامی گذشت، مردی که نامش از خانه محقر پدر و مادر شهیدی در قناتملک تا کاخ سفید و اتاقهای فکر تلآویو شنیده میشد، کابوس مستکبران بود و رویای مستضعفان و مبارزه و مدارا در شخصیت بیبدیلش به قاعده جمع شده بود و انقلاب و جمهوری در سیره سیاسیاش به هم میرسیدند.
حاج قاسم سلیمانی در این سالها به سان اساطیر ظهور و بین ایران و اسلام آشتی برقرار کرد و ملیت را جانی دیگر بخشید و سپاهی بودن را در کسوت مجاهدی بیمرز رنگی تازه داد.
انتشار وصیتنامه این شهید بزرگوار، راه بینهایت انقلابیگری را روشن کرد، بهطوری که کلماتش بدون هیچ ابهامی روشنگر حقیقتاند و جملات بیپردهاش حاکی از واقعیتهای ایران معاصر است. مروری بر این وصیتنامه برای هر که در پیوند با جامعه با سلوک انقلابی در راه امام راحل و شهدا قدم برمیدارند، ضروری است. باید این خطوط را خواند و در خاطر سپرد تا دیگر بار فتنهها و کژیها رهزن طریق نشوند و باید با این نگاه مأنوس شد تا حقیقت را در بطن واقعیت دید. باید این دست خط را بارها و بارها نوشت تا سر به بیراهه نگذاشت. حاج قاسم اکنون مانیفیست مقاومت و انقلابیگری و مجاهده و وطن دوستی است و او در گام دوم انقلاب اسلامی حجت مبرهن آرمانهای سال ۱۳۵۷ است.
این وجیزه کوتاه سر آن ندارد تا جنبههای ادیبانه و زیبایی شناسنامه وصیت نامه اش را پی گیرد یا ارجاعات و اشاراتی را که در معنا، مضمون و ساختار به قرآن و نهج البلاغه و ادعیه دارد، غی المثل وقتی با اقرار به کوتاهی، از مجاهدت پارههای جسمش میگوید، خواننده را به یاد دعای عرفه میاندازد و شهادت امام حسین (ع) به وحدانیت الهی، یا وقتی خطاب به برادران مجاهدش را با ادبیات امیرالمومنین (ع) در باب اهل جهاد آغاز میکند، حکایت از تسلط و تأملش پیرامون متون اصیل دینی دارد. از همه اینها گذشته، این چند خط مرور کوتاهی است بر نوشته او برای پس از مرگش.
سپاسش را به طریق امام حسین (ع) در دعای عرفه آغاز میکند با حمد حضور در دوران حاکمیت حق؛ خداوندا تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیائت را که قرین معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم. این شکر را به امروز پیوند میدهد با ذکر نکتهای که در همین ابتدا اتمام حجت است با همه آنهایی که حاج قاسم را بنا بر سیرهاش که اهل مدارا بود، اینگونه نمیخواستند و کم نبودند کسانی که در این مدت پس از شهادت حاج قاسم سعی داشتند تا شخصیت دیگری از وی بسازند. اما او خمینی را همان خامنهای میداند و در مقام شکر تولی به این دو ولی خدا، به یک شیوه سخن میگوید؛ «خداوندا تو را سپاس میگویم که پس از عبد صالحت خمینی، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است مردی که حکیم امروز اسلام و شیعه و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنهای عزیز که جانم فدای جان او باد، قرار دادی.»
در میان اهل جهاد و مبارزه کم هستند افرادی که از بزم عاقبت پا به میدان گذاشته باشند، این انقلاب حرکت محرومان و مستضعفان بود برای محرومان و مستضعفان. شکر حاج قاسم به اینکه از همین طبقه بالیده است نکتهای است که حقیقت نغزی را در خود دارد؛ «خداوندا تو را سپاس که مرا از پدر و مادری فقیر، اما متدین و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پاکی بهرهمند کردی.»
با اشک روضه پیوند دارد و در ارتباطی خاص، اشک بر تمام مظلومان جلوههایی از اشک سیدالشهدا (ع) میبیند و میگوید «همراه خود دو چشم بسته آورده ام که ثروت آن در کنار همه ناپاکی ها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسن فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهل بیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم و دفاع از محصور مظلوم در چنگ ظالم.»
از فراق شهدا مینالد که «خدایا! از کاروان دوستانم جامانده ام» و عارفانه چنان شهدایی که در آستانه قرب عارف بزرگ روزگارمان سوختند، ندا میدهد که «مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.» امام حقیقتی بود که طلب قرب را به هرکه دل به راهش داده بود آموخت، او بود که جوانان عادی شهر و روستا، سالکان حقیقت ساخت و این راه صعب و دشوار را برای اهلش نشان داد.
حاج قاسم اگر در راه جهاد از پا نمینشیند، چون نیک دریافته است که جمهوری اسلامی مرکز اسلام و تشیع است و امروز قرارگاه حسین بن علی (ع) ایران است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها نیز خواهند ماند و اگر دشمن این حرم را از بین برد، دیگر حرمها نیز از بین میروند، لذا اساس و هدف اصلی دشمن تخریب و ویران کردن این خیمه است. دور آن بچرخید و همه بدانند که اگر این خیمه آسیب ببیند، مدینه، نجف، کربلا و. باقی نمیماند و این دقیقاً همان نکتهای است که امام راحل نیز بارها به آن تأکید داشتند که اگر جمهوری اسلامی ایران ضربه بخورد، اسلام چنان ضربهای خواهد خورد که سالها توان ایستادن نخواهد داشت؛ لذا همه را به پاسداشت اصول ثابت انقلاب اسلامی فرا میخواند که برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم سربلند که جان من و امثال من صدها بار فدای شما باد، کمااینکه شما صدها بار جان خود را فدای اسلام کردید؛ از اصول مراقبت کنید.
اصول یعنی، ولی فقیه، خصوصاً این حکیم مظلوم، وارسته در دین؛ خامنهای عزیز را عزیز جان خود بدانید. در سالهای پس از انقلاب اسلامی همواره انقلاب از متحجرینی که بدون توجه به ایران فریاد اسلام خواهی سر دادند و افرادی که اسلام را به بهانه ایران تخریب کردند، ضربه خورده است. تنها عقلا بودند که با آشتی بین این دو، هویت مردم ایران را در آینه اسلامیت دیدهاند.
عقلایی همچون حاج قاسم که برای مفهومی به نام وطن جان میدهند چراکه آن را مماس با اسلام و طریقت و گره خورده با هویت قوم ایرانی میداند. حاج قاسم با توجه به کریمه فطرت الله عقلانیت شیعه را نه در مرزبندی ایدئولوژیک و خودی و غیرخودی کردن مردم، بلکه در توجه به جوهر انسانیت و توالی سلوک برای برافراشتن پرچم توحید میداند. از همین رو باید در مسائل سیاسی آنجا که بحث اسلام، جمهوری اسلامی، مقدسات و ولایت فقیه مطرح میشود، اینها رنگ خدا هستند، لذا رنگ خدا را بر هر رنگی ترجیح دهید.
تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی از مراسم تشییع پیکر حاج قاسم سلیمانی خطاب به مسئولان تعبیری بدیع بود، جایی که امام خامنهای فرمودند که نگذارید وحدتی که زیر تابوت این شهید شکل گرفته است، خدشهدار شود. راهکار ادامه این وحدت نیز اتفاقاً همان اصولی است که در وصیت نامه حاج قاسم نیز به آن اشاره شده است.
اولین اصول اعتقاد عملی به ولایت فقیه است؛ یعنی اینکه وصیت او را بشنوید و با جان و دل به تذکرات او گوش دهید. اعتقاد حقیقی به جمهوری اسلامی اصول دیگری است که همگان باید به آن توجه کنند و اصول بعدی به کارگیری افراد پاکدست و معتقد و خدمتگزار به ملت است و مقابله با فساد اصل دیگری است که عمل به آن موجب تقویت وحدت بین ملت ایران خواهد شد.
وصیت نامه حاج قاسم در واقع انتزاع سیره عملی خود اوست، او وقتی میگوید مسئولین مانند پدران جامعه باید به مسئولیت خود پیرامون تربیت و حراست از جامعه توجه کنند، نه با بی مبالاتی و به خاطر احساسات و جلب برخی از آرای احساسی زودگذر، از اخلاقیاتی حمایت کنند که طلاق و فساد را در جامعه توسعه دهد و خانوادهها را از هم بپاشد. همه باید بدانند که حکومتها عامل اصلی در استحکام خانواده و از طرف دیگر عامل مهم از هم پاشیدن خانواده هستند. اگر به اصول عمل شد، آن وقت همه در مسیر رهبر معظم انقلاب اسلامی هستند و یک رقابت صحیح بر پایه همین اصول برای انتخاب اصلح صورت میگیرد.
حاج قاسم در وصیت نامه خود مطالبی را نیز خطاب به افراد نظامی بیان کرده است که نظامیان باید شناخت دقیقی از فعالیت دشمنان داشته باشند.
وصیتنامه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی خواندنی است، برای کسانی که در این عصر و طوفان جهل، در این جاهلیت مدرن که انسان با وهم دانایی در راه ضلالت افتاده است و غافل از حقیقت وجودی خویش به فضا و طبیعت و جهان پیرامون تاخته، امیدی به بازگشت دارند، بازگشت به عهدی که در آستانه خلقت با خالق خویش بسته اند که روزی به محضر او بازخواهند گشت.