من داستاننویس نبوده و نیستم و شعر برای کودکان نگفتهام، اما کیهانبچهها مرا با دنیای ادبیات آشنا کرد.
شهدای ایران: کتابهای کودکان هر روز شکل و شمایل تازهتری به خود میگیرد، ناشران کودک از همه خلاقیت و تکنولوژی استفاده میکنند تا کتابها را برای کودکان جذاب کنند، اما هر چه حوزه کتاب کودک پیشرفت کرده اما مجلات مخصوص کودکان به انزوا رفته و کودکان و نوجوانان امروزی کمتر با مجله روبهرو میشوند و اشتیاق انتشار آن را مثلا بهصورت هفتگی تجربه نمیکنند؛ اشتیاق و احساسی که دهه شصتیها با مجله کیهانبچهها تجربه کرده و برای همیشه در خاطرشان مانده است.در گفتوگویی که با محمدکاظم کاظمی، شاعر اهل افغانستان داشتم او به خاطراتش درباره کیهانبچهها اشاره کرد و این که به اندازه بچههای ایرانی مشتاق خواندن کیهانبچهها بوده است.
این شاعر میگوید: کودکی و نوجوانی من در افغانستان سپری شد و از طریق مسافرانی که از ایران میآمدند و با خودشان کتاب و مجله میآوردند با کیهانبچهها آشنا شدم. برخی از کتابفروشیها هم بودند که کتاب و مجلات ایرانی را میفروختند؛ مجلاتی مانند اطلاعات هفتگی و مجله زنان طرفداران زیادی داشتند. یک کتابفروشی بود در هرات بهنام امیدوار که صاحبش آدم بسیار باهوش، باسواد و روشنفکری بود.
او کتابها و مجلات ایرانی را به هرات میآورد و از آنجا به کابل میفرستاد تا در اختیار علاقهمندان قرار گیرد. در برخی از کیوسکهای شهرهای هرات و کابل هم مجلات ایرانی فروخته میشد، اما چون کسی به فکر کالاهای فرهنگی برای بچهها نبود ما چشممان به دست مسافرانی بود که از ایران میآمدند و برای ما کیهانبچهها و کتابهای مخصوص کودکان میآوردند. من در سفری که زمستان 54 به ایران داشتم همه اشتیاقم این بود که کیهانبچهها بخرم. یادم هست این مجله سهشنبهها منتشر میشد و قیمت آن پنج ریال بود. به من یک تومن پول توجیبی میدادند و من با آن یک مجله میخریدم و یک کیک پنجریالی. سهشنبهها روزهایی دوستداشتنی برایمبود.
ما در افغانستان مجله رنگی با کیفیت کیهانبچهها نداشتیم و این مجله برای من یکی از زیباترین پدیدههای زندگی بود. داستانهای مصور، دنبالهدار.کمیکاستریپهایی که آخر مجله چاپ میشد، مرا شگفتزده میکرد. تلویزیون نداشتیم و شخصیتهایی مانند لورل وهاردی را از طریق کمیکاستریپهای کیهانبچهها شناختم. وقتی به افغانستان برمیگشتم یکی از افسوسهایم این بود که دیگر نمیتوانم سهشنبهها کیهانبچهها بخرم؛ البته وقتی به افغانستان برمیگشتم داییام هرچه مجله داشت بهخصوص کیهانبچهها را به من میداد تا با خودم ببرم و همانها چند روزی مرا سرگرم میکرد. وقتی برای اقامت همیشگی به ایران آمدم، سنم از خرید و خواندن کیهانبچهها گذشته بود، اما هیچوقت خاطره خواندن و لذت کیهانبچهها را از یاد نمیبرم.
من داستاننویس نبوده و نیستم و شعر برای کودکان نگفتهام، اما کیهانبچهها مرا با دنیای ادبیات آشنا کرد. ما در افغانستان آن زمان، روزنامهای به نام «انیس» داشتیم که چند مجله هم منتشر میکرد و یکی از آنها به نام «کوچینیان انیس» مخصوص بچهها و «کمکیان انیس» مخصوص نوجوانان بود اما کیفیت انتشارش اصلا قابل مقایسه با کیهانبچهها نبود چون سیاه و سفید بود و تصویرگری بسیار ضعیفی داشت.
این شاعر میگوید: کودکی و نوجوانی من در افغانستان سپری شد و از طریق مسافرانی که از ایران میآمدند و با خودشان کتاب و مجله میآوردند با کیهانبچهها آشنا شدم. برخی از کتابفروشیها هم بودند که کتاب و مجلات ایرانی را میفروختند؛ مجلاتی مانند اطلاعات هفتگی و مجله زنان طرفداران زیادی داشتند. یک کتابفروشی بود در هرات بهنام امیدوار که صاحبش آدم بسیار باهوش، باسواد و روشنفکری بود.
او کتابها و مجلات ایرانی را به هرات میآورد و از آنجا به کابل میفرستاد تا در اختیار علاقهمندان قرار گیرد. در برخی از کیوسکهای شهرهای هرات و کابل هم مجلات ایرانی فروخته میشد، اما چون کسی به فکر کالاهای فرهنگی برای بچهها نبود ما چشممان به دست مسافرانی بود که از ایران میآمدند و برای ما کیهانبچهها و کتابهای مخصوص کودکان میآوردند. من در سفری که زمستان 54 به ایران داشتم همه اشتیاقم این بود که کیهانبچهها بخرم. یادم هست این مجله سهشنبهها منتشر میشد و قیمت آن پنج ریال بود. به من یک تومن پول توجیبی میدادند و من با آن یک مجله میخریدم و یک کیک پنجریالی. سهشنبهها روزهایی دوستداشتنی برایمبود.
ما در افغانستان مجله رنگی با کیفیت کیهانبچهها نداشتیم و این مجله برای من یکی از زیباترین پدیدههای زندگی بود. داستانهای مصور، دنبالهدار.کمیکاستریپهایی که آخر مجله چاپ میشد، مرا شگفتزده میکرد. تلویزیون نداشتیم و شخصیتهایی مانند لورل وهاردی را از طریق کمیکاستریپهای کیهانبچهها شناختم. وقتی به افغانستان برمیگشتم یکی از افسوسهایم این بود که دیگر نمیتوانم سهشنبهها کیهانبچهها بخرم؛ البته وقتی به افغانستان برمیگشتم داییام هرچه مجله داشت بهخصوص کیهانبچهها را به من میداد تا با خودم ببرم و همانها چند روزی مرا سرگرم میکرد. وقتی برای اقامت همیشگی به ایران آمدم، سنم از خرید و خواندن کیهانبچهها گذشته بود، اما هیچوقت خاطره خواندن و لذت کیهانبچهها را از یاد نمیبرم.
من داستاننویس نبوده و نیستم و شعر برای کودکان نگفتهام، اما کیهانبچهها مرا با دنیای ادبیات آشنا کرد. ما در افغانستان آن زمان، روزنامهای به نام «انیس» داشتیم که چند مجله هم منتشر میکرد و یکی از آنها به نام «کوچینیان انیس» مخصوص بچهها و «کمکیان انیس» مخصوص نوجوانان بود اما کیفیت انتشارش اصلا قابل مقایسه با کیهانبچهها نبود چون سیاه و سفید بود و تصویرگری بسیار ضعیفی داشت.