حسن گفت: خرمشهر برای ما، ملت ما و امام ما یک اسطوره است. هر چه خاک آزاد کرده باشیم باز مردم میگویند خرمشهر چه موقع آزاد میشود؟
شهدای ایران: شهر زمینی خرمشهر در دست دشمن افتاد اما شهر آسمانی همچنان در تسخیر شهدا باقی ماند. از باطن این ویرانیها معارجی به رفیعترین آسمانها وجود داشت که جز به چشم شهدا نمیآمد. خرمشهر مظهر همه تجاوز دشمن و مظهر همه استقامت ما بود و جنگ بر پا شد تا مردترین مردان در حسرت قافله کربلایی عشق نمانند. در پس این ویرانیها معارجی به سال ٦١ هجری قمری وجود داشت و بر فراز آن، امام عشق، حسین بن علی(ع) آغوش تشریف برگشوده بود. هزاران سال بر عمر زمین گذشته بود و همواره جسم زمین فرسایش یافته بود تا روح آن آباد شود. «کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام».
این بخش پایانی از متن مستند «شهری در آسمان» نوشته شهید سیدمرتضی آوینی درباره خرمشهر شاید خلاصه همه متونی باشد که درباره خرمشهر نگاشته شدهاند؛ از خاطرات تا داستانها، از متون مربوط به جزئیات عملیاتها تا نقل قولهای رزمندگان و فرماندهان. «خرمشهر مظهر همه تجاوز دشمن و مظهر همه استقامت ما بود» و برای همین شاید آن تابلوی معروف خرمشهر: جمعیت ۳۶میلیون نفر که نمادی از تعلق خاطر همه ایرانیان به این منطقه دوستداشتنی است. سالروز آزادی خرمشهر و پاسداشت این روز هر ایرانیای را به وجد میآورد. از تصاویر مسجد جامع خرمشهر، «ممد نبودی» معروف و صدای «شنوندگان عزیز توجه فرمایید، خرمشهر، شهر خون و قیام آزاد شد» تا پیام «خرمشهر را خدا آزاد کرد» و سرود «خجسته باد این پیروزی»؛ همه یادگاریهای ما با «خرمشهر» است که برای تجدید خاطره و نثار همه عواطفمان به این خاک و به خاطر همه شهیدانش به آنها نیاز داریم.
گزارشهایی که درباره مقاومت و آزادی خرمشهر در کتابهای مختلف آمده و فضای آن سالها را ترسیم کرده، همگی ارزشمند و موفقاند. اگر چه آن اندازه که لازمه این فتح پرشور است، تلاش نشده، یعنی نمیشود همه آن عظمت را ترسیم کرد، مگر توصیف که باز حکایتهای وصف نشده و مخفی در تاریخ فراوانند.
«خرمشهر خانه رو به آفتاب»، «ماموریت در خرمشهر»، «میهمان فشنگهای جنگی»، «خانهام همین جاست»، «خرمشهر کو جهانآرا»، «آزادی خرمشهر»، «بادهای برفی»، «توفان سرخ»، «گردان گم شده»، «به داد ما برسید»، «جنایتهای ما در خرمشهر»، «عبور از آخرین خاکریز»، «در کوچههای خرمشهر»، «پاییز ۵۹»، «من در شلمچه بودم»، «رازهای دوران پرالتهاب»، «اعترافات» و همچنین ۳ عنوان کتاب «پوتینهای مریم»، «آتش و خون در خرمشهر» و «آخرین شب در خرمشهر» از جمله کتابهایی هستند که در این باره توسط سوره مهر منتشر شدهاند. البته «دا» یکی از پرفروشترین کتابهای پیرامون مقاومت در خرمشهر است. خاطرات دختری ۱۷ ساله به نام «سیدهزهرا حسینی» از۲۰ روز حضورش در خرمشهر و روایتهایی از مقاومت مردم است.
در میان همه کتابهایی که درباره خرمشهر به نگارش درآمدهاند، برخی به دلیل روایت دقیق عملیاتهای آزادسازی خرمشهر، حاوی نکات و موارد مهمی هستند که ترسیم آنها عظمت دفاعمقدس و بزرگی تصمیم فرماندهان جنگ را نمایان میکند. در «ملاقات در فکه»؛ زندگینامه شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی)، نوشته سعید علامیان، در فصل «روز باشکوه»، روایتهای جزئی از شرایط پیش و پس از آزادی خرمشهر آمده است که به خاطر نقش تاثیرگذار حسن باقری در عملیات آزادسازی خرمشهر(بیتالمقدس) قابل توجه است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: ساعت ۱۰:۳۰ شب هفدهم اردیبهشت ۱۳۶۱ یگانهای ۲ قرارگاه نصر و فتح مرحله دوم عملیات بیتالمقدس را آغاز کردند. همزمان با اعلام رمز، باران بهاری هم شروع شد. عراقیها که تصور نمیکردند رزمندگان ایرانی زیر بارش باران حمله کنند، داخل تانکها و سنگرها رفته بودند. این فرصت مناسبی بود که نیروهای پیاده از لابهلای تانکها عبور کنند و به طرف مرز بروند. نیروهای رزمنده پس از ۱۵ کیلومتر پیادهروی، سحرگاه روز هفدهم اردیبهشت به دژ مرزی رسیدند. حسن باقری در لحظه لحظه این حرکت پراهمیت با فرماندهان تیپها و گردانها در تماس بود و تلاش کرد رزمندگان قبل از روشن شدن هوا در دژ مرزی مستقر شوند.... و کمی جلوتر اینطور میخوانیم: مقاومت مردانه رزمندهها در روز هفدهم و هجدهم اردیبهشت ۱۳۶۱در شلمچه باعث شد «ماهر عبدالرشید» فرمانده وقت لشکر ۵ مکانیزه و «محمود شاکر شاهین» فرمانده لشکر ۶ عراق به فکر حفظ بصره بیفتند و از دروازههای اهواز تا مرز طلائیه فرار کنند.
در ادامه بخشی از مصاحبه شهید حسن باقری نیز آمده است: «اینها وقت نکرده بودند تمام نفراتشان را بیدار کنند و عقبنشینی بدهند. این مشخص میکرد مرحله دوم عملیات درست به بهترین جای هدف خورده که این هم البته لطف خداوند بود».
در ادامه به روزهای منتهی به آزادسازی خرمشهر میرسیم و روایت کتاب از شرایط اینچنین است: قرارگاه کربلا روز بیستویکم اردیبهشت ۱۳۶۱ برای تصمیمگیری درباره مرحله سوم عملیات تشکیل جلسه داد. نظر بیشتر فرماندهان این بود که برای مرحله آخر آزادسازی خرمشهر، عملیات دیگری در زمان دیگری انجام شود؛ با نیروهای تازهنفس و سازماندهی یگانهای بازسازی شده.
در این بخش روایتی را از شهید سپهبد حاجقاسم سلیمانی که بر نقش حسن باقری تاکید کرده است، میخوانیم: «در قرارگاه نظر همه فرماندهان این بود که باید عملیات را متوقف و یگانها را بازسازی کنیم. این نظر، نظر درستی بود. جلسه داشت جمعبندی میشد که تمام شود. چند نفر از علما هم بودند. در این موقع حسن باقری بلند شد و گفت: خرمشهر در حال محاصره است، شما میخواهید برگردید؟ با صحبت حسن، نظر همه فرماندهان عوض شد. مطمئنم اگر در آن مرحله متوقف میشدیم، دشمن بقیه را پس میگرفت، اگر هم پس نمیگرفت، اینقدر جلوی ما میایستاد که کاری از پیش نمیبردیم. چه بسا یک یا ۲ سال بعد از آن هم نمیتوانستیم خرمشهر را آزاد کنیم. ایشان همه را به تسلیم کشاند. اگر حسن نبود خرمشهر در سوم خرداد ۱۳۶۱ آزاد نمیشد».
در ادامه سردار فتحالله جعفری به ویژگیهای دیگری از شهید حسن باقری اشاره میکند: حسن از فرماندهان تیپهای نصر خواست ظرف ۱۰ روز تیپها را بازسازی کنند تا حمله نهایی انجام شود. روزهای بیستودوم و بیستوسوم اردیبهشت جلساتی در قرارگاه نصر و قرارگاه کربلا برگزار شد. حسن در آنجا هم تاکید داشت نباید عملیات را به تاخیر بیندازیم:«حسن باقری نامهای از دختربچه دانشآموزی را بین فرماندهان برجسته کربلا و فرماندهان گردانها خواند. آن دختر نوشته بود ما برای شما دعا میکنیم و منتظر آزادی خرمشهر هستیم. این نامه تاثیرگذار بود.
حسن گفت: خرمشهر برای ما، ملت ما و امام ما یک اسطوره است. هر چه خاک آزاد کرده باشیم باز مردم میگویند خرمشهر چه موقع آزاد میشود؟ میگفت دشمنی که در خرمشهر است یک دشمن مستاصل است، نمیتواند دفاع کند، دستش روی ماشه نمیرود. نباید به آنها مهلت بدهیم. اینها به زور ایستادهاند. حســن دشمن را بخوبی میشناخت و این برای جمهوری اسلامی یک امتیاز بزرگ بود».
روایت علامیان از عملیات آزادسازی خرمشهر جزئی و لحظه به لحظه است. در ادامه این فصل از کتاب آمده است:«۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۱، علی صیاد شیرازی به قرارگاه نصر رفت و از طرف قرارگاه کربلا طرح بستن عقبه دشمن در شلمچه و تکمیل محاصره خرمشهر را به آن قرارگاه ابلاغ کرد. برخی فرماندهان به دلیل کمبود نیرو نسبت به طرح اعتراض یا تردید داشتند. حسن به فرماندهان امیدواری داد، گفت نگران نباشید، خدا کمکمان میکند. راهی پیدا میکنیم. پس از آن چراغها را خاموش کردند و روضه امام حسین و دعای توسل خواندند. حسن ایستاد و بلند بلند گفت: خدایا مردم و امام منتظرند. چطور جواب شهدا را بدهیم؟ هرکاری بلد بودیم انجام دادیم، هرچه در چنتهمان بود رو کردیم، از ما دیگر کاری برنمیآید، هیچ کدام ادعایی نداریم، پیروزی دست تو است. گفت: خدایا به اراده تو از فردا به شناسایی میرویم. تا حالا هم به اراده تو بوده. شاید در گوشهای از ذهنمان بود که پیروزی مال ما است، این را هم امشب دور میاندازیم. خدایا به آبروی این همه بسیجی که اینجا شهید شدهاند، خودت کمکمان کن».
و اینگونه خرمشهر را خدا آزاد کرد.
این بخش پایانی از متن مستند «شهری در آسمان» نوشته شهید سیدمرتضی آوینی درباره خرمشهر شاید خلاصه همه متونی باشد که درباره خرمشهر نگاشته شدهاند؛ از خاطرات تا داستانها، از متون مربوط به جزئیات عملیاتها تا نقل قولهای رزمندگان و فرماندهان. «خرمشهر مظهر همه تجاوز دشمن و مظهر همه استقامت ما بود» و برای همین شاید آن تابلوی معروف خرمشهر: جمعیت ۳۶میلیون نفر که نمادی از تعلق خاطر همه ایرانیان به این منطقه دوستداشتنی است. سالروز آزادی خرمشهر و پاسداشت این روز هر ایرانیای را به وجد میآورد. از تصاویر مسجد جامع خرمشهر، «ممد نبودی» معروف و صدای «شنوندگان عزیز توجه فرمایید، خرمشهر، شهر خون و قیام آزاد شد» تا پیام «خرمشهر را خدا آزاد کرد» و سرود «خجسته باد این پیروزی»؛ همه یادگاریهای ما با «خرمشهر» است که برای تجدید خاطره و نثار همه عواطفمان به این خاک و به خاطر همه شهیدانش به آنها نیاز داریم.
گزارشهایی که درباره مقاومت و آزادی خرمشهر در کتابهای مختلف آمده و فضای آن سالها را ترسیم کرده، همگی ارزشمند و موفقاند. اگر چه آن اندازه که لازمه این فتح پرشور است، تلاش نشده، یعنی نمیشود همه آن عظمت را ترسیم کرد، مگر توصیف که باز حکایتهای وصف نشده و مخفی در تاریخ فراوانند.
«خرمشهر خانه رو به آفتاب»، «ماموریت در خرمشهر»، «میهمان فشنگهای جنگی»، «خانهام همین جاست»، «خرمشهر کو جهانآرا»، «آزادی خرمشهر»، «بادهای برفی»، «توفان سرخ»، «گردان گم شده»، «به داد ما برسید»، «جنایتهای ما در خرمشهر»، «عبور از آخرین خاکریز»، «در کوچههای خرمشهر»، «پاییز ۵۹»، «من در شلمچه بودم»، «رازهای دوران پرالتهاب»، «اعترافات» و همچنین ۳ عنوان کتاب «پوتینهای مریم»، «آتش و خون در خرمشهر» و «آخرین شب در خرمشهر» از جمله کتابهایی هستند که در این باره توسط سوره مهر منتشر شدهاند. البته «دا» یکی از پرفروشترین کتابهای پیرامون مقاومت در خرمشهر است. خاطرات دختری ۱۷ ساله به نام «سیدهزهرا حسینی» از۲۰ روز حضورش در خرمشهر و روایتهایی از مقاومت مردم است.
در میان همه کتابهایی که درباره خرمشهر به نگارش درآمدهاند، برخی به دلیل روایت دقیق عملیاتهای آزادسازی خرمشهر، حاوی نکات و موارد مهمی هستند که ترسیم آنها عظمت دفاعمقدس و بزرگی تصمیم فرماندهان جنگ را نمایان میکند. در «ملاقات در فکه»؛ زندگینامه شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی)، نوشته سعید علامیان، در فصل «روز باشکوه»، روایتهای جزئی از شرایط پیش و پس از آزادی خرمشهر آمده است که به خاطر نقش تاثیرگذار حسن باقری در عملیات آزادسازی خرمشهر(بیتالمقدس) قابل توجه است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: ساعت ۱۰:۳۰ شب هفدهم اردیبهشت ۱۳۶۱ یگانهای ۲ قرارگاه نصر و فتح مرحله دوم عملیات بیتالمقدس را آغاز کردند. همزمان با اعلام رمز، باران بهاری هم شروع شد. عراقیها که تصور نمیکردند رزمندگان ایرانی زیر بارش باران حمله کنند، داخل تانکها و سنگرها رفته بودند. این فرصت مناسبی بود که نیروهای پیاده از لابهلای تانکها عبور کنند و به طرف مرز بروند. نیروهای رزمنده پس از ۱۵ کیلومتر پیادهروی، سحرگاه روز هفدهم اردیبهشت به دژ مرزی رسیدند. حسن باقری در لحظه لحظه این حرکت پراهمیت با فرماندهان تیپها و گردانها در تماس بود و تلاش کرد رزمندگان قبل از روشن شدن هوا در دژ مرزی مستقر شوند.... و کمی جلوتر اینطور میخوانیم: مقاومت مردانه رزمندهها در روز هفدهم و هجدهم اردیبهشت ۱۳۶۱در شلمچه باعث شد «ماهر عبدالرشید» فرمانده وقت لشکر ۵ مکانیزه و «محمود شاکر شاهین» فرمانده لشکر ۶ عراق به فکر حفظ بصره بیفتند و از دروازههای اهواز تا مرز طلائیه فرار کنند.
در ادامه بخشی از مصاحبه شهید حسن باقری نیز آمده است: «اینها وقت نکرده بودند تمام نفراتشان را بیدار کنند و عقبنشینی بدهند. این مشخص میکرد مرحله دوم عملیات درست به بهترین جای هدف خورده که این هم البته لطف خداوند بود».
در ادامه به روزهای منتهی به آزادسازی خرمشهر میرسیم و روایت کتاب از شرایط اینچنین است: قرارگاه کربلا روز بیستویکم اردیبهشت ۱۳۶۱ برای تصمیمگیری درباره مرحله سوم عملیات تشکیل جلسه داد. نظر بیشتر فرماندهان این بود که برای مرحله آخر آزادسازی خرمشهر، عملیات دیگری در زمان دیگری انجام شود؛ با نیروهای تازهنفس و سازماندهی یگانهای بازسازی شده.
در این بخش روایتی را از شهید سپهبد حاجقاسم سلیمانی که بر نقش حسن باقری تاکید کرده است، میخوانیم: «در قرارگاه نظر همه فرماندهان این بود که باید عملیات را متوقف و یگانها را بازسازی کنیم. این نظر، نظر درستی بود. جلسه داشت جمعبندی میشد که تمام شود. چند نفر از علما هم بودند. در این موقع حسن باقری بلند شد و گفت: خرمشهر در حال محاصره است، شما میخواهید برگردید؟ با صحبت حسن، نظر همه فرماندهان عوض شد. مطمئنم اگر در آن مرحله متوقف میشدیم، دشمن بقیه را پس میگرفت، اگر هم پس نمیگرفت، اینقدر جلوی ما میایستاد که کاری از پیش نمیبردیم. چه بسا یک یا ۲ سال بعد از آن هم نمیتوانستیم خرمشهر را آزاد کنیم. ایشان همه را به تسلیم کشاند. اگر حسن نبود خرمشهر در سوم خرداد ۱۳۶۱ آزاد نمیشد».
در ادامه سردار فتحالله جعفری به ویژگیهای دیگری از شهید حسن باقری اشاره میکند: حسن از فرماندهان تیپهای نصر خواست ظرف ۱۰ روز تیپها را بازسازی کنند تا حمله نهایی انجام شود. روزهای بیستودوم و بیستوسوم اردیبهشت جلساتی در قرارگاه نصر و قرارگاه کربلا برگزار شد. حسن در آنجا هم تاکید داشت نباید عملیات را به تاخیر بیندازیم:«حسن باقری نامهای از دختربچه دانشآموزی را بین فرماندهان برجسته کربلا و فرماندهان گردانها خواند. آن دختر نوشته بود ما برای شما دعا میکنیم و منتظر آزادی خرمشهر هستیم. این نامه تاثیرگذار بود.
حسن گفت: خرمشهر برای ما، ملت ما و امام ما یک اسطوره است. هر چه خاک آزاد کرده باشیم باز مردم میگویند خرمشهر چه موقع آزاد میشود؟ میگفت دشمنی که در خرمشهر است یک دشمن مستاصل است، نمیتواند دفاع کند، دستش روی ماشه نمیرود. نباید به آنها مهلت بدهیم. اینها به زور ایستادهاند. حســن دشمن را بخوبی میشناخت و این برای جمهوری اسلامی یک امتیاز بزرگ بود».
روایت علامیان از عملیات آزادسازی خرمشهر جزئی و لحظه به لحظه است. در ادامه این فصل از کتاب آمده است:«۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۱، علی صیاد شیرازی به قرارگاه نصر رفت و از طرف قرارگاه کربلا طرح بستن عقبه دشمن در شلمچه و تکمیل محاصره خرمشهر را به آن قرارگاه ابلاغ کرد. برخی فرماندهان به دلیل کمبود نیرو نسبت به طرح اعتراض یا تردید داشتند. حسن به فرماندهان امیدواری داد، گفت نگران نباشید، خدا کمکمان میکند. راهی پیدا میکنیم. پس از آن چراغها را خاموش کردند و روضه امام حسین و دعای توسل خواندند. حسن ایستاد و بلند بلند گفت: خدایا مردم و امام منتظرند. چطور جواب شهدا را بدهیم؟ هرکاری بلد بودیم انجام دادیم، هرچه در چنتهمان بود رو کردیم، از ما دیگر کاری برنمیآید، هیچ کدام ادعایی نداریم، پیروزی دست تو است. گفت: خدایا به اراده تو از فردا به شناسایی میرویم. تا حالا هم به اراده تو بوده. شاید در گوشهای از ذهنمان بود که پیروزی مال ما است، این را هم امشب دور میاندازیم. خدایا به آبروی این همه بسیجی که اینجا شهید شدهاند، خودت کمکمان کن».
و اینگونه خرمشهر را خدا آزاد کرد.