هر گناهی ریشه در شرک به خدا دارد و این حکم به شرک در صورتیست که فرد متوجه نباشد که کار او تبعیت از شیطان است زیرا اگر این اطاعت را از روی عمد انجام دهد کار او از مرحله شرک گذشته و به کفر میرسد.
شهدای ایران: در ایام ماه مبارک رمضان به صورت روزانه چند نکته و فرازهایی از معارف موجود در هر جزء از قرآن کریم تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
اکثر ایمانها، آلوده به شرک است
وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُون (106- یوسف علیه السلام)
اکثر آنها که ایمان میآورند، ایمانشان آمیخته با شرک است و مشرک هستند.
مراد از این شرک آن شرک آشکار بت پرستان نیست؛ زیرا هیچ مومنی اهل پرستش بت نیست و بر آن سجده نمی کند؛ بلکه منظور، شرک پنهان است(1) که امام هادی علیه السلام در توصیف آن فرمود: الْإِشْرَاکُ فِی النَّاسِ أَخْفَی مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَی الْمِسْحِ الْأَسْوَدِ فِی اللَّیْلَةِ الْمُظْلِمَة(2)؛ نفوذ شرک در ضمیر مردم، پنهانتر از آنست که مورچه سیاهی در شب تیره و تار بر روی گلیم سیاهی راه برود. وقتی انسان در آن شرائط متوجه راه رفتن مورچه نشود قطعا از این شرکی که پنهانتر از آنست هم آگاه نخواهد شد. شرک آن است که انسان در اداره امور عالم به منشا اثری غیر از خداوند متعال عقیده پیدا کند و او را شریک خدا قرار دهد.(3) امام صادق علیه السلام در توضیح این آیه فرمود: شِرْکُ طَاعَةٍ وَ لَیْسَ شِرْکَ عِبَادَةٍ(4)؛ شرک در این آیه شرک در طاعت است؛ نه شرک در عبادت.(5)
دو روایت مهم در توضیح این مطلب:
1. امام باقر علیه السلام فرمود: گناهانی که مومنین مرتکب می شوند همان شرک طاعت است زیرا با آن کارها، در حقیقت شیطان را اطاعت کرده اند پس در زمینه اطاعت، برای خدا شریک قائل شده اند.(6) در نتیجه می توان گفت که هر گناهی ریشه در شرک به خدا دارد. و این حکم به شرک در صورتیست که فرد متوجه نباشد که کار او تبعیت از شیطان است(7)؛ زیرا اگر این اطاعت را با آگاهی و از روی عمد انجام دهد کار او از مرحله شرک گذشته و به کفر می رسد.(8)
2. مالک بن عطیه می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم منظور از شرک اکثریت مومنین که در آیه آمده است چیست؟ امام فرمودند: مقصود مثل این حرفهایی است که گاهی انسان می گوید «اگر فلانی نبود من نابود می شدم»، «اگر فلان کس نبود من به فلان ناراحتی مبتلا می شدم»، «اگر فلانی نبود خاندان من، اهل و عیالم از بین می رفتند». او با این اندیشه اشخاص را موثر در زندگی خود می بیند و برای خدا در رازقیت و در تاثیر شریک قرار می دهد. عرض کردم: این چنین بگوید چطور؟ «اگر خداوند به وسیله فلانی بر من لطف و منت نمی گذاشت من نابود میشدم» آیا باز هم اشکالی دارد؟ حضرت فرمود: اگر این گونه بگوید مانعی ندارد.(9) چون در این بینش خداوند متعال را مؤثر، مسبب، وسیله ساز و دیگری را وسیله می داند.
تغییر سرنوشت در گرو خواست و حرکت خود ملت هاست
إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم (11- رعد)
خداوند اوضاع هیچ ملتی را تغییر نمیدهد، مگر آنکه در خود دگرگونی ایجاد کنند.
این جمله یک قانون کلی و عمومی را بیان میکند، قانونی سرنوشت ساز و حرکت آفرین و نیز هشدار دهنده! این قانون که یکی از پایههای اساسی جهان بینی و جامعهشناسی در اسلام است به ما میگوید: مقدرات شما قبل از هر چیز و هر کس در دست خود شما است و هر گونه تغییر و دگرگونی در خوشبختی و بدبختی اقوام در درجه اول به خود آنها برمی گردد. شانس و اقبال و مانند اینها همه بی اساس است و آن چیزی که پایه دارد این است که ملتی خود بخواهد سربلند و پیشرو باشد و یا به عکس، خودش تن به ذلت و شکست دهد، پس این اراده و خواست ملتها و تغییرات درونی آنهاست که آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب الهی میسازد.
به تعبیر دیگر: این اصل قرآنی که یکی از مهمترین برنامههای اجتماعی اسلام را بیان میکند به ما میگوید هر گونه تغییرات برونی متکی به تغییرات درونی ملتها و اقوام است و هر گونه پیروزی و شکستی که نصیب قومی شود از همین جا سرچشمه میگیرد.(10)
ویژگی های حق گرایان از نظر قرآن
الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لَا یَنقُضُونَ الْمِیثَاقَ(20) وَ الَّذینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِساب (21) وَ الَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّار (22- رعد)
کسانی اند که به پیمان الهی وفا میکنند و عهد را نمیشکنند و به پیوندهایی که پروردگار بدان امر فرموده پا برجا بوده و از خدای خویش میترسند و نگران بدی حساب هستند و نیز صبر میکنند تا جلب رضایت پروردگار خویش نمایند. نماز را برپا داشته و از آنچه به آنها روزی شده، پنهان و آشکار انفاق میکنند و به وسیله کارهای پسندیده، اعمال زشت خود را از بین میبرند. ایشان کسانی اند که در جهان آخرت، عاقبت خوبی در انتظارشان است.
در این آیات به چند ویژگی مهم و برجسته کسانی که به واقع طرفدار حق هستند اشاره کرده و آنها را چنین توصیف می کند:
1. به عهد الهی وفا میکنند و آن عهد را نمیشکنند.(11) این عهد و میثاق دایره وسیعی دارد که تمام عهدهای فطری، عقلی و نقلی را در بر می گیرد.(12)
2. پیوندهایی را که خداوند امر به حف0آن کرده برقرار میدارند. که چون مطلق است دلالت میکند بر هر ارتباط و پیوندی که خدا به آن امر فرموده که از معروفترین مصادیق آن صله رحم است.(13)
3و4. نسبت به پروردگارشان، خشیت دارند و از بدی حساب در دادگاه قیامت میترسند.
فرق بین خشیت و خوف: خشیت تاثر در محدوده قلب است ولی خوف واکنش عملی برای خلاص شدن است هر چند که در دل متاثر نگشته و دچار هراس نشده باشد.(14)
5. در برابر تمام مشکلاتی که در مسیر اطاعت، ترک گناه، جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد برای جلب خشنودی پروردگار صبر و استقامت می ورزند.
6. نماز را بر پا میدارند.
7. از آنچه به آنان روزی دادهایم در پنهان و آشکار انفاق میکنند.
8. بوسیله حسنات، سیئات را از میان میبرند. به این معنی که وقتی گناهی از آنها سر بزند، تنها به ندامت و استغفار، قناعت نمیکنند، بلکه عملا با انجام کار خیر و عمل به وظایف فوت شده در مقام جبران بر میآیند. این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که آنها بدی را با بدی تلافی نمیکنند(15)، بلکه سعی دارند با انجام نیکی در حق کسی که به آنها بدی کرده است او را وادار به تجدید نظر کنند.(16)
آدرس مهمی که همه به دنبال آنند
الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئنِ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئنِ الْقُلُوبُ(28- رعد)
کسانی اند که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد. آگاه باشید! که دلها فقط به یاد خدا آرام میگیرد.
آیه در وصف کسانی است که در آیه قبل آنها را «مَنْ أَنَابَ» نامید یعنی کسی که به سوی خدا بازگردد و رو به او کند.
آرامش و آسایش دو عنوان جدای از هم هستند که در بین انسانهای بیگانه با فرهنگ قرآن این دو به یک معنا و یا به جای هم گرفته می شوند. آسایش مفهومی مرتبط با جسم و تن دارد برخلاف آرامش که با روح و جان در ارتباط است.
گمشده بشر هر روز آرامش است و خود به تجربه فهمیده که وسایل آسایش برای او آرامش نمی آورد. بسیارند کسانی که مجهزترین زندگی و امکانات رفاهی روز دنیا را دارند؛ اما دریغ از ذره ای آرامش و راحتی جان؛ در عوض کم نیستند کسانی که با حداقل امکانات روزگار سپری می کنند و شور و نشاط و صفا و صمیمیت و از همه مهتر آرامش خاطر سراسر زندگی بیرون و وجود درونشان را لبریز کرده است.
راز این داستان کجاست؟ کلید حل این معما به دست کیست؟ قرآن کریم به این سوال مهم و بسیار کاربردی انسان پاسخ می دهد که هر کس به خدا رو کرد و به او ایمان آورد و برنامه او را در زندگی خود پیاده کرد یقین بداند که به آرامش واقعی خواهد رسید؛ آرامشی که محال است آن را بتوان در غیر این آدرس پیدا کرد.
------------
(1) المیزان ج11 ص 276
(2) تحف العقول ص 487
(3) ر.ک به لسان العرب، ج10 ص450
(4) الکافی ج2 ص 397
(5) شرک در عبادت: یعنی انسان در عالم به منشاء اثری مستقل از خدا معتقد باشد و او را عبادت کند. بت پرستی و شیطان پرستی از این قبیلند. شرک در طاعت: یعنی اطاعت از دستوراتی که خدایی نیستند. مرکز صدور تمام این دستورها که در مخالفت با اوامر الهی صادر می شوند یا نفس خود انسان است و یا شیاطین جن و انس.
(6) بحار الأنوار ج9 ص214
(7) قَالَ [ابوعبدالله علیه السلام] یُطِیعُ الشَّیْطَانَ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُ فَیُشْرِک. الکافی ج2 ص 397
(8) الوافی ج4 ص 193
(9) بحارالأنوار ج68 ص150
(10) ر.ک به نمونه ج10 ص145
(11) المیزان ج11 ص342
(12) ر.ک به نمونه ج10 ص184
(13) المیزان ج11 ص343
(14) ر. ک به همان
(15) آیه35 سوره فصلت
(16) ر.ک به نمونه ج10 ص191
اکثر ایمانها، آلوده به شرک است
وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُون (106- یوسف علیه السلام)
اکثر آنها که ایمان میآورند، ایمانشان آمیخته با شرک است و مشرک هستند.
مراد از این شرک آن شرک آشکار بت پرستان نیست؛ زیرا هیچ مومنی اهل پرستش بت نیست و بر آن سجده نمی کند؛ بلکه منظور، شرک پنهان است(1) که امام هادی علیه السلام در توصیف آن فرمود: الْإِشْرَاکُ فِی النَّاسِ أَخْفَی مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَی الْمِسْحِ الْأَسْوَدِ فِی اللَّیْلَةِ الْمُظْلِمَة(2)؛ نفوذ شرک در ضمیر مردم، پنهانتر از آنست که مورچه سیاهی در شب تیره و تار بر روی گلیم سیاهی راه برود. وقتی انسان در آن شرائط متوجه راه رفتن مورچه نشود قطعا از این شرکی که پنهانتر از آنست هم آگاه نخواهد شد. شرک آن است که انسان در اداره امور عالم به منشا اثری غیر از خداوند متعال عقیده پیدا کند و او را شریک خدا قرار دهد.(3) امام صادق علیه السلام در توضیح این آیه فرمود: شِرْکُ طَاعَةٍ وَ لَیْسَ شِرْکَ عِبَادَةٍ(4)؛ شرک در این آیه شرک در طاعت است؛ نه شرک در عبادت.(5)
دو روایت مهم در توضیح این مطلب:
1. امام باقر علیه السلام فرمود: گناهانی که مومنین مرتکب می شوند همان شرک طاعت است زیرا با آن کارها، در حقیقت شیطان را اطاعت کرده اند پس در زمینه اطاعت، برای خدا شریک قائل شده اند.(6) در نتیجه می توان گفت که هر گناهی ریشه در شرک به خدا دارد. و این حکم به شرک در صورتیست که فرد متوجه نباشد که کار او تبعیت از شیطان است(7)؛ زیرا اگر این اطاعت را با آگاهی و از روی عمد انجام دهد کار او از مرحله شرک گذشته و به کفر می رسد.(8)
2. مالک بن عطیه می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم منظور از شرک اکثریت مومنین که در آیه آمده است چیست؟ امام فرمودند: مقصود مثل این حرفهایی است که گاهی انسان می گوید «اگر فلانی نبود من نابود می شدم»، «اگر فلان کس نبود من به فلان ناراحتی مبتلا می شدم»، «اگر فلانی نبود خاندان من، اهل و عیالم از بین می رفتند». او با این اندیشه اشخاص را موثر در زندگی خود می بیند و برای خدا در رازقیت و در تاثیر شریک قرار می دهد. عرض کردم: این چنین بگوید چطور؟ «اگر خداوند به وسیله فلانی بر من لطف و منت نمی گذاشت من نابود میشدم» آیا باز هم اشکالی دارد؟ حضرت فرمود: اگر این گونه بگوید مانعی ندارد.(9) چون در این بینش خداوند متعال را مؤثر، مسبب، وسیله ساز و دیگری را وسیله می داند.
تغییر سرنوشت در گرو خواست و حرکت خود ملت هاست
إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم (11- رعد)
خداوند اوضاع هیچ ملتی را تغییر نمیدهد، مگر آنکه در خود دگرگونی ایجاد کنند.
این جمله یک قانون کلی و عمومی را بیان میکند، قانونی سرنوشت ساز و حرکت آفرین و نیز هشدار دهنده! این قانون که یکی از پایههای اساسی جهان بینی و جامعهشناسی در اسلام است به ما میگوید: مقدرات شما قبل از هر چیز و هر کس در دست خود شما است و هر گونه تغییر و دگرگونی در خوشبختی و بدبختی اقوام در درجه اول به خود آنها برمی گردد. شانس و اقبال و مانند اینها همه بی اساس است و آن چیزی که پایه دارد این است که ملتی خود بخواهد سربلند و پیشرو باشد و یا به عکس، خودش تن به ذلت و شکست دهد، پس این اراده و خواست ملتها و تغییرات درونی آنهاست که آنها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب الهی میسازد.
به تعبیر دیگر: این اصل قرآنی که یکی از مهمترین برنامههای اجتماعی اسلام را بیان میکند به ما میگوید هر گونه تغییرات برونی متکی به تغییرات درونی ملتها و اقوام است و هر گونه پیروزی و شکستی که نصیب قومی شود از همین جا سرچشمه میگیرد.(10)
ویژگی های حق گرایان از نظر قرآن
الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لَا یَنقُضُونَ الْمِیثَاقَ(20) وَ الَّذینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِساب (21) وَ الَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّار (22- رعد)
کسانی اند که به پیمان الهی وفا میکنند و عهد را نمیشکنند و به پیوندهایی که پروردگار بدان امر فرموده پا برجا بوده و از خدای خویش میترسند و نگران بدی حساب هستند و نیز صبر میکنند تا جلب رضایت پروردگار خویش نمایند. نماز را برپا داشته و از آنچه به آنها روزی شده، پنهان و آشکار انفاق میکنند و به وسیله کارهای پسندیده، اعمال زشت خود را از بین میبرند. ایشان کسانی اند که در جهان آخرت، عاقبت خوبی در انتظارشان است.
در این آیات به چند ویژگی مهم و برجسته کسانی که به واقع طرفدار حق هستند اشاره کرده و آنها را چنین توصیف می کند:
1. به عهد الهی وفا میکنند و آن عهد را نمیشکنند.(11) این عهد و میثاق دایره وسیعی دارد که تمام عهدهای فطری، عقلی و نقلی را در بر می گیرد.(12)
2. پیوندهایی را که خداوند امر به حف0آن کرده برقرار میدارند. که چون مطلق است دلالت میکند بر هر ارتباط و پیوندی که خدا به آن امر فرموده که از معروفترین مصادیق آن صله رحم است.(13)
3و4. نسبت به پروردگارشان، خشیت دارند و از بدی حساب در دادگاه قیامت میترسند.
فرق بین خشیت و خوف: خشیت تاثر در محدوده قلب است ولی خوف واکنش عملی برای خلاص شدن است هر چند که در دل متاثر نگشته و دچار هراس نشده باشد.(14)
5. در برابر تمام مشکلاتی که در مسیر اطاعت، ترک گناه، جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد برای جلب خشنودی پروردگار صبر و استقامت می ورزند.
6. نماز را بر پا میدارند.
7. از آنچه به آنان روزی دادهایم در پنهان و آشکار انفاق میکنند.
8. بوسیله حسنات، سیئات را از میان میبرند. به این معنی که وقتی گناهی از آنها سر بزند، تنها به ندامت و استغفار، قناعت نمیکنند، بلکه عملا با انجام کار خیر و عمل به وظایف فوت شده در مقام جبران بر میآیند. این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که آنها بدی را با بدی تلافی نمیکنند(15)، بلکه سعی دارند با انجام نیکی در حق کسی که به آنها بدی کرده است او را وادار به تجدید نظر کنند.(16)
آدرس مهمی که همه به دنبال آنند
الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئنِ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئنِ الْقُلُوبُ(28- رعد)
کسانی اند که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد. آگاه باشید! که دلها فقط به یاد خدا آرام میگیرد.
آیه در وصف کسانی است که در آیه قبل آنها را «مَنْ أَنَابَ» نامید یعنی کسی که به سوی خدا بازگردد و رو به او کند.
آرامش و آسایش دو عنوان جدای از هم هستند که در بین انسانهای بیگانه با فرهنگ قرآن این دو به یک معنا و یا به جای هم گرفته می شوند. آسایش مفهومی مرتبط با جسم و تن دارد برخلاف آرامش که با روح و جان در ارتباط است.
گمشده بشر هر روز آرامش است و خود به تجربه فهمیده که وسایل آسایش برای او آرامش نمی آورد. بسیارند کسانی که مجهزترین زندگی و امکانات رفاهی روز دنیا را دارند؛ اما دریغ از ذره ای آرامش و راحتی جان؛ در عوض کم نیستند کسانی که با حداقل امکانات روزگار سپری می کنند و شور و نشاط و صفا و صمیمیت و از همه مهتر آرامش خاطر سراسر زندگی بیرون و وجود درونشان را لبریز کرده است.
راز این داستان کجاست؟ کلید حل این معما به دست کیست؟ قرآن کریم به این سوال مهم و بسیار کاربردی انسان پاسخ می دهد که هر کس به خدا رو کرد و به او ایمان آورد و برنامه او را در زندگی خود پیاده کرد یقین بداند که به آرامش واقعی خواهد رسید؛ آرامشی که محال است آن را بتوان در غیر این آدرس پیدا کرد.
------------
(1) المیزان ج11 ص 276
(2) تحف العقول ص 487
(3) ر.ک به لسان العرب، ج10 ص450
(4) الکافی ج2 ص 397
(5) شرک در عبادت: یعنی انسان در عالم به منشاء اثری مستقل از خدا معتقد باشد و او را عبادت کند. بت پرستی و شیطان پرستی از این قبیلند. شرک در طاعت: یعنی اطاعت از دستوراتی که خدایی نیستند. مرکز صدور تمام این دستورها که در مخالفت با اوامر الهی صادر می شوند یا نفس خود انسان است و یا شیاطین جن و انس.
(6) بحار الأنوار ج9 ص214
(7) قَالَ [ابوعبدالله علیه السلام] یُطِیعُ الشَّیْطَانَ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُ فَیُشْرِک. الکافی ج2 ص 397
(8) الوافی ج4 ص 193
(9) بحارالأنوار ج68 ص150
(10) ر.ک به نمونه ج10 ص145
(11) المیزان ج11 ص342
(12) ر.ک به نمونه ج10 ص184
(13) المیزان ج11 ص343
(14) ر. ک به همان
(15) آیه35 سوره فصلت
(16) ر.ک به نمونه ج10 ص191