یادداشت/ مصباح الهدی باقری
بشر امروز ناآرام است و دوست دارد که زود آرام شود. هر ناآرامیای که به سراغش میآید و او را از زندگی مصنوعی خودساخته دور میکند، تمام تلاشش را میکند که به آن نزدیک شود و فاصله را کمتر کند.
شهدای ایران: کآرام جانم رفته است...
شاید همچنان باید پدیده کرونا و همهگیری این ویروس را به نظاره نشست. شاید هنوز زود باشد که به قضاوت بنشینیم. شاید باید مدتی ایستاد و عمق و طول و عرضش را دید که تا کجاست. شاید باید اندکی سکوت کرد و اندیشید. شاید باید...
اما بشر امروز ناآرام است و دوست دارد که زود آرام شود. هر ناآرامیای که به سراغش میآید و او را از زندگی مصنوعی خودساخته دور میکند، تمام تلاشش را میکند که به آن نزدیک شود و فاصله را کمتر کند. بشر امروز به خیال خود، همه آنچه لازم دارد برای اینکه کنترل و نظم زندگی خود را محفوظ بدارد، ساخته است و نمیخواهد ناآرام باشد. او مدعی ماهنوردی است، مریخ را در زیر ذرهبین خود دارد، تا عمق زمین و ذرات را شکافته است، برای هزاران درد و مرض و مساله و معضل، راه پیدا کرده و همه اینها را به وجود آورده تا خدایی کند. به وجود آورده تا بگوید ثانیهها هم در تسخیر من است و البته هر کس مقابل این نظم و کنترل بایستد، باید تاوان سختی پس بدهد. بشر امروز نقشهها کشیده است؛ حتی برای آینده... از آیندهنگری هم فراتر رفته و به آیندهنگاری رسیده و تاکنون تنها چیزی که در تیررس کشفیات و اختراعات و ابداعاتش قرار نگرفته، مرگ است؛ البته برای آن هم خوابها دیده و فیلمها ساخته ولی فعلا این یکی را بدون پاسخ رها کرده است. این بشر با این همه دبدبه و کبکبه، اصلا نمیتواند پدیده خلاف عادت را تحمل کند و همه باید در نظم مصنوعی خودساخته او خود را تعریف کنند.
هر قدر زندگی انسان موحد در ورای همه این ابتلائات و با دقت در آن و با توجه به معبود میگذرد، انسانهای دیگر، در هر مواجههای دوست دارند خود را از تلاقی با هر گونه شر ظاهری دور کرده و زود خود را به ساحل آرامش(مصنوعی) بیندازند و بعد زندگی عادی خود را که توسط خودشان به آداب و سلوکی تزئین شده است، از سر بگیرند. در آداب زندگی موحدان، محور و اساس، عبودیت و بندگی است و سایر امور با این رکنمحوری تعریف میشود، اما در زندگیهای متعارف امروزی، هرکس به فراخور حال و حوصله و سلیقهاش، مجموعهای پراکنده از علاقهمندیها را دور هم میچیند و در کنار آنها برخی اعمال عبادی (و نه امور عبدی و بندگی) را هم تجربه میکنند.
حال ورود و تفوق یک پدیده بر زندگی بشر امروزی، او را به شدت ناآرام و ناگزیر میکند؛ البته در ابتدا تلاش میکند آن را نادیده بگیرد و بر خسارت محتملش هم خود را راضی نشان دهد اما وقتی از حدی گذشت و نادیدگی را راهحل ندید، سعی میکند آن را دفع و رفع کند. آنگاه اگر باز هم نتوانست، تلاش میکند در کنار سایر امور به خدمتش بگیرد تا زحمت و مزاحمتش کم شود و درحقیقت طوری با آن کنار میآید؛ اما اگر کنار آمدن هم جواب نداد، آنگاه ناآرام و بددل میشود، به هم میریزد و به هم میریزاند، طغیان میکند و... تا جایی که کم میآورد و به انواع بیماریهای جسمی و روحی مبتلا میشود و حتی تا هلاک و هلاکت هم گذارش میافتد.
بشر امروز، هر چه دارد از برای عیش کوتاهش در زندگی است و نمیخواهد به جز آن ببیند، چه برسد به آنکه از آن آزار و آسیب ظاهری ببیند. بشر امروز اوج عجله و شتاب است. میخواهد همه پنجاه-شصت سال اقامت اعتباری و اجارهایاش را با هر آنچه خود مطلوب میداند، سرکند و از اندکها هم نگذرد. بشر امروز با سیاهه و نقشهای مشخص به دنیا میآید و اگر اندک انحرافی واقع شود، انگشت حیرت به دهان گرفته و بیجواب میشود.
شهریاران را چه شد؟...
کرونا وارد حکومتها شده و بلایی بر سر حکمرانی جهانی آورده که آرامش را از آنها سلب کرده است. حکومتهایی که بلایای غیرمترقبه برایشان در ردیفهای مخصوص بودجهای (یا ردیف غیرقابل پیشبینی) دیده میشد، حالا همه ردیفهایشان تحت تأثیر آن قرار گرفته و تمام برنامهها و طرحهایشان دستخوش کرونازدگی شده است. حاکمان کشورهای مختلف با فهم ابتداییای که از نظام بهداشت و سلامت دنیای معاصر داشتند، تلاش کردند تا در ابتدا این ویروس را برای مردم عادی جلوه دهند و با جملاتی شبیه به اینها:
از شنبه فعالیتها از سر گرفته میشود.
متأسفیم از اینکه برخی هموطنانمان را در اثر این ویروس از دست میدهیم.
میخواستند هر چه کمهزینهتر از کنار آن رد شوند. فکر میکردند اگر محلی به ویروس نگذارند، آن ویروس هم به آنها کاری ندارد؛ اما این ویروس چنان همهچیز و همهکس را مورد تهاجم قرار داد که کشورها چارهای جز تسلیم ندیدند و نظامات تعریفشده نتوانستند در برابر تغییر همهجانبهای که کرونا تحمیل میکرد، مقاومت کنند؛ حتی نظامهای سلامتی کشورهای توسعهیافته نیز نتوانستند آثار و ضایعات این ویروس را درون خود هضم کرده و بتوانند آبرو و اعتبار سالها پزدادن به اینگونه نظامات را برای خود محفوظ بدارند؛ لذا حکمرانیها دچار اختلال شد. بسیاری از نظم و انتظامها فرو ریخت و دنیا با اداره چیزی و جایی مواجه شد که در هیچ برنامه و پیشبینی و پیشگویی و آیندهنگری و آیندهنگاری و حتی فیلمهای تخیلی هالیوودی نیز ردپایی از آن نمیتوانست سراغ بگیرد.
در حقیقت کشورها حتی فرصت تأمل هم پیدا نکردند، بلکه در یک زمان بسیار محدود با این پدیده روبهرو شده و خیلی زود مورد تهاجم همهجانبهاش قرار گرفتند؛ لذا ضرورت داشت حتی برای کوتاهمدتی که -زیاد کوتاهمدت هم نماند- به چارهجویی بپردازند. در این محدوده هم، حکومتها که عمدتاً شکلشان بر مدار غیرتوحیدی قالب و ساختار گرفته، کمتر در مورد بلا و امتحان و تضرع و ارتقای سخنی راندند. غالباً بر همان مناسک مألوف دست گذاشتند و به دنبال راه خروج میگشتند. در حقیقت در اینجا هم کمتر جوابی معادل این بود که خدا کجای این معرکه است یا لااقل خدای شما کجاست؟ آیا میشود از خدای شما نشانی خروج گرفت؟
معلوم است حکمرانیای که براساس نگاه به مبدأ و معاد طرحریزی نشده، در مقابل یک پدیده بههمزننده انضباط اجتماعی بشرساخته، مقاومت کرده و تلاش نمیکنند که حکومتشان را متوجه خلأ جدی محور بندگی بدانند. حاکمیتهای مختلف همچنان کجدار و مریز با کرونا و شیوع و گرفتاریهایش تا میکنند و امید دارند زودتر خودش برود یا زودتر درمانی یافت شود ولی از این غافلند که اگر این را هم جستی با «کروناها»ی بعدی چه میکنی؟
جالب ماجرا اینجاست که حاکمان دنیای مدرن هم ماندهاند که چگونه مردمشان را راضی و اقناع کنند. درد امروزشان از مدیریت افکار عمومی در کوتاهمدت فراتر رفته و مردم دنبال نشانهای جدی از صلاحیت حاکمان بر کرسی حکومتها هستند. شاید فردا روزی دیگر مدلهای مدرن بازاریابی سیاسی و انتخابات و تبلیغات و بزندرروییهای شب انتخاباتی جواب ندهد و مردم دنبال حاکم و حاکمانی باشند که در این بزنگاههای بیکسی بلد باشند کشتیهای طوفانزده را به مقصد و ساحل امن برسانند. حالا دیگر نیاز به سوپرمن و منجی از عرصه فیلمها به درون ملتها و امتها میآید و باید حکومتها به جوابی برای آن بیندیشند.
بگو چه چاره کنم هیات محرم را...
مردمان با توجه به فقر مطلق خود نسبت به معبود، عبادت میکنند و دعا؛ هم عبادت فردی و هم عبادت جمعی که هر دو در طول زمان و بهواسطه پیامهای پیامبران حق (و البته برخی پیغامآوران ساختگی و دروغین) دارای مناسک و اصولی شده است که نمیتوان به بهای یکی، دیگری را طرد کرد. هر کدام بخشی از ارتباط بنده با معبود را شامل شده و آن را جهت
و حرکت میبخشد.
اگر هر کدام به نوعی محدود شود، باید با شرایطی آن را جبران کرد؛ مثلاً در ماه مبارک رمضان امور عبادی در همین دو سطح تعریف میشود و هر کس که همه امرش را در یکی از دو جنبه قرار دهد و دیگری را مغفول بگذارد، مرتکب خبط آشکاری شده است. با ظهور این ویروس، عبادت جمعی و تجمع مذهبی کاملاً محدود و تا حد زیادی ممنوع شد. حال چگونه میتوان عبادت جمعی را که در آن حس همدلی و همیاری و همدوشی بود و قلوب را به هم نزدیک میکرد، ایجاد کرد؟
بسیاری از کشورها تلاش کردند به صورت نمادین خلأ تجمعات مذهبی را پر و مثلا عکسهای عبادت کنندگان را بر صندلی کلیسا نصب کنند ولی از این اصل غافل شدند که همدلی اجتماعی خاصه با محوریت توحیدی، بخشی از نسخه درمان این بیماری چندوجهی است و نمیتوان آن را نمادین و مصنوعی شکل و ترتیب داد. بخشی از بیماریهای حادثشده از طریق ویروس بوده و بخش دیگری کاملاً منشأ روانشناختی داشته و از ترس، استرس، اضطراب و اضطرار ناشی شده است. عبادت چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی این خصوصیت را دارد که این نگرانیها را از بین برده یا حداقل کاهش میدهد. در این بین عبادات جمعی که به اجتماع قلوب منجر میشود، بسیار کارگشاست و باعث نشاط و امید اجتماعی میشود. اکثریت جامعه دینی، نشاط بعد از انجام عبادت را تجربه کردند. وقتی عید فطر میرسد، وقتی اعمال حج به انتها میرسد، وقتی از نماز جمعه و جماعت برمیگردیم، وقتی واجبات مالیمان را پرداخت میکنیم و وقتی از هیات و روضه برمیگردیم نشاط و طراوتی مثالزدنی نصیبمان میشودکه خود پر از روح و روحیه است، پر از انرژی برای ادامه پرنشاط مسیر، پر از طلب و انگیزه برای حرکت پرتلاشتر، پر از مهر و عاطفه و گذشت برای یک زندگی اجتماعی و پر از امید به فرداها... حالا شما همه این «پر»ها را بگیر و برایش هیچ جایگزینی (آن هم در صورت وجود) قرار نده. جامعه میپوکد، کم میآورد، بیحال میشود، به در و دیوار میزند و نهایتا از درون خالی میشود؛ ضمن اینکه امر به این زیارت و ملاقات هم داریم: تَزاوَروا وَ تَلاقُوا وَ تَذاکرُوا وَ احیَوا اَمرَنا...
عجب صبری خدا دارد...
از یکی از اساتیدی که در طرح تحول آموزش و پرورش نقش داشت، سوال شد: رساله حقوق امام سجاد ؟ع؟ را به عنوان یک مرجع در این طرح در نظر گرفتهاید؟ گفتند: نه! ندیدیم... بهنوعی هم گفتند انگار این رساله برایشان خیلی تازه و نو است.
قراردادهای اجتماعی که فارغ از قواعد و آداب دینی نوشته شوند یک نکته مهم را کم دارند و آن شاخه ارتباط با خداست. بسیاری از احادیث و روایات قطعیالسند با یک واسطه معتمد، به خدا و اولیایش میرسد و بعضا آداب و سبک زندگی را در موقعیتهای مختلف به ما یاد میدهد. آداب غذا خوردن، راه رفتن، صحبت کردن، سوال کردن، ارتباط داشتن، سفرو مسافرت، ازدواج، بچهدارشدن، تربیت فرزند، دوستیابی و ارتباط با گروه دوستی، درس خواندن و درس دادن، عبادت، خوابیدن، نظافت و... در کلام معصوم آمده است. حال سوال اینجاست در وضع یک قرارداد اجتماعی، جای این رکن کجاست؟
معلوم است اگر ویروسی با این مشخصات و نشانی وحشتناک در میانمان آمده است، باید همه چیزمان تابع عدم شیوع بیشتر آن شود؛ اما آیا نمیتوان قواعد تنظیمی را با سبک زندگی دینی و حاکمیت توحید تطبیق داد و همه چیز را به دانستههای ناقص بشری ختم نکرد؟ به معنای دقیقتر ، عادت بشر به این است که هر بیماری و اصلا هر خلأ و نقص و چالشی که زندگیاش را تحت تاثیر قرار میدهد، بیشتر از آنکه ذهنش به «ماتَقَدّم» امر مشغول شود و علتها و ریشهها را دریابد و درصدد اصلاح آن باشد، بیشتر خود را مکلف به «ماتَأخّر» کرده و سعی میکند این نقص و بیماری را دفع و رفع کند؛ غافل از اینکه شرایط بهوجودآورنده این نقص همچنان موجود است و هر آن میتواند به شکلی گستردهتر و حادتر خود را نشان دهد ولی بشر کاری به گذشته و کردهها و نکردهها ندارد. میخواهد بدون تامل بگذرد و کار را به طور ظاهری حل کند و مسیر را به سرعت ادامه دهد. تردیدی نیست که جهان خدا، تابع قواعد علت و معلولی است و هیچ چیز بدون علتی پدیدار نمیشود. حال اگر پدیدهای عالمگیر شد، حتما باید سراغ نقصی فراگیرتر در مجموع جهان معاصر رفت. در کردار، در گفتار، در رفتار و در روابط باید دقیق شد و دید چه علتی این نقص را پیش آورده است و ریشه در کدام خبطها دارد که این چنین، عالمی درگیر و متحیر، در حال دست و پا زدن برای فرار از معرکه و مهلکه است.
در اینگونه مواقع هم سخنان و حکمتهای ایجابی اولیای امر الهی و هم اجتناب و احتراز و پرهیز دادنهایشان میتواند به دقت بررسی شود تا بیشتر و ظریفتر به خلأهای جهان و بشر معاصر پی برد و برای آن نسخه اصلاحی آورد.
شاید این موضوع که بشر با ساخت قواعد و طرحریزی حکمرانی نوین تلاش میکند حکومتی غیرتوحیدی را بر جهان حاکم کند و همه سازوکار و قواعد آن را با شکل دادن به سازمانهای جهانی در ید خود بگیرد و مقابل «الله هی العلیا» قد علم کند و بیعدالتی جهانی را تئوریزه و عملیاتی کند و راه را بر مظلوم و مستضعف و بیصدا ببندد و به جای عدلگستری، ظلمگستری را با سرعت شیوع دهد، دیگر در آزمایشگاههای حکمرانی و علوم اجتماعی دیده نمیشود و بالعیان در برابر چشمهای همگان است؛ اما خداوند عالم هم در مقابل این عصیان و طغیان، ترمز و توقفی تعبیه میکند تا کمی به خود آیند و شاید به چارهجویی بیندیشند، آن هم نه برای خروج که برای علت حدوث.
عبارت دقیقتر اینکه، وقتی معروف و منکر جابهجا شده و راه بر امر به معروف و نهی از منکر فردی و اجتماعی بسته میشود، آنگاه سنت خدا بسیار آشکارتر و صریحتر از هر زمان و مکانی خود را بر همگان عرضه میکند و هر جنبندهای آن را میبیند و البته کم هستند آنهایی که تامل میکنند و به ریشهها مشغول میشوند.
حکمرانی جهانی امروز، توحید را منکر شده و کاملا بر مداری خودساخته و خودخواسته مشغول عصیان و طغیان است و به هیچ کشور و گروه و فرد آزادهای رحم نمیکند و همه آزادی خواهان و آزادمنشان را از سر راه مقابله با این ظلمگستری برمیدارند. به بحرین و یمن و فلسطین و سوریه نگاه کنید. نزدیکتر، به تحریمهای همهجانبه علیه ایران توجه کنید؛ حتی «حاج قاسم»ی که فریاد زد و علم برداشت و قدم گذاشت در راه اصلاح و معروف، با شدیدترین جنایت ضدبشری، از جلوی مسیر ظلمگستری برداشته شد تا ماشین بیخدایی با سرعتتر از قبل به حرکت خود ادامه دهد. آنها تا الان خود را پیروز میدانند اما زهی خیال باطل... درست است که مستکبران با قلدری و ابرقدرتی زور میگویند و فکر میکنند جهان بر همان مداری که آنها بخواهند میچرخد اما فقط یک چشمه اراده الهی که احتمالا آن هم حاصل شیادیها، طمعورزیها و خودخواهیهای خود بشر امروزی است با شیوع ویروس کرونا رو شد و بشر به اراده خدای بزرگ، گرفتار در دام خودتنیده شد... اگر حاکمیت ولایت شیطان از طریق ساختارهای مدرنی که بشر در خیال خام خود پرورانده، بیشتر شود، باز هم از این بلاها و ابتلائات برای برگشت بشر به اصل خود (و شاید باز هم منبعث از دامن و کردار خود) مطابق اراده الهی به چشم خواهیم دید...
مرغ باغ ملکوتم...
ماه رمضان، ماه تمرین بندگی است. مراقب باشم و باشیم سرگرم نخوردنها و نیاشامیدنها و... فقط نشویم بلکه از فرصتی که خدای بزرگ فراهم کرده تا بهتر بندگی را بفهمیم و بهتر آدابش را یاد بگیریم و بهتر انجامش دهیم، غافل نباشیم. اگر بنده خدا شدیم، آنوقت فقط خدا برایمان خدایی میکند و بس. آنگاه تکیهگاه، او میشود و آرام و قرار حقیقی، رکن محوری زندگیمان. نگرانیها و اضطرابها و اضطرارها میروند و توکل و توجه و تعبد جایش را میگیرد.