اما چرا رویترز؟ و با کدام مستند؟ چرا آمار فضایی ۱۵۰۰ نفر؟ چرا در این زمان؟ و چرا انداختن آن به گردن رهبر انقلاب؟
الف) چرا رویترز؟
۱. در ضعف دستگاههای رسانه ای جمهوری اسلامی و وضعیت ابهام، رسانه و پیامی بیشترین بازخورد را دارد که ضربه اول را فرود آورد. اگر این خبرسازی جعلی، برعهده بی بی سی، صدای آمریکا و دیگر رسانه های بدنام فارسی زبان قرار میگرفت، بلاشک برد رسانه ای چندانی نداشت. چنانکه هفته قبل از رویترز، ۱۶ دسامبر سایت مجاهدین خلق همین آمار نجومی را ساخت و هیچ بازتابی نداشت.
۲. همچنین از ابتدای آشوبهای ۹۸، نقش آفرینی رسانه های مهم بین المللی در ضریب دادن به اغتشاشات غایب بود. موضوعی که انتقاد بسیاری از معاندین و فعالین رسانه ای ضدانقلاب را برانگیخت. و سرانجام این رسانه ها نیز با گزارش های سفارشی به غائله پیوستند. ابتدا نیویورک تایمز گزارشی ساخت و از سرکوب شدید اعتراضات با صدها کشته خبر داد. سپس رویترز به عنوان دومین خبرگزاری بزرگ جهان، به این خبرسازی جعلی پرداخت. چنانکه این رسانه انگلیسی در بسیاری از موقعیت های حساس از جمله مذاکرات هسته ای، با حربه قدیمی و گوبلزی دروغ بزرگ برای موج سازی رسانه ای در سطح بین المللی و زمینه سازی جهت فشار دیپلماتیک به ایران به میدان آمده است.
نکته جالب آن است که این خبرسازی ها حتی بدون توجه به اعتبار رسانه ای این خبرگزاری و با نوعی انتحار رسانه ای و حتی کپی از سایت مجاهدین تروریست صورت میگیرد. درحالیکه افکار عمومی ورزیده تر شده و میپرسد منبع و مستند این آمار کجاست؟ چرا این منبع نامشخص و مبهم است؟ چرا این آمار متکی به پیوست های واقعی نیست؟ این سوال به وفور در میان جوانان باهوش فعال در عرصه مجازی پرسیده شده که: رویترز که مدعی است به منابع آگاه دسترسی دارد فقط مشخصات واقعی ۱۵۰ نفر را نام ببرد! یا این پرسش که چرا با وجود گذشت ۴۰ روز از آشوبها، در همه رسانه های ضدانقلاب، حداکثر نام حدود ۵ نفر از معترضان به عنوان کشته، برده شده؟ و مثل موارد مشابه، باز هم به وفور کشته سازی و عکسهای جعلی و اسامی فیک در اردوگاه ضدانقلاب به چشم میخورد!؟
۳. دلیل دیگر افتادن قرعه به نام رویترز، آن است که هدف خبرسازی این بنگاه خبرپراکنی، علاوه بر تاثیرات مقطعی و سریع در جامعه ایران، باورسازی برای مخاطب خارجی است تا برای هر گونه تصمیم دلهرهآوری درباره ایران آماده شود. رویترز در عراق هم با تکنیک اصلی خود «دروغ بزرگ» نظیر آمارسازی عجیب از کشته ها در کربلا، و ورود حشدالشعبی برای مقابله با معترضان (درحالیکه هرگز ورود نکرد)، بر آتش ناآرامی ها در منطقه افزود و بعلاوه با رفرنس سازی برای قدرتهای غربی، بستر را برای دخالت های بعدی آنها فراهم کرد. برای ایران نیز دروغ بزرگ رویترز و تکرار آن از سوی پیاده نظام های رسانه ای دشمن، در آستانه ۵ دی ماه که براندازان برای شورش برنامه ریزی کرده اند، هم با هدف تهییج افکار عمومی صورت میگیرد و هم برای زهرپراکنی و فشارهای سیاسی جدید بر ایران. چنانکه فورا مقامات سیاسی آمریکا و اسرائیل برای انزوای دیپلماتیک ایران به نطق درآمدند.
۴. آری! رویتر یهودی بدنام انگلیسی که در عصر قاجار با قراردادهای استعماری، و حق انحصاری بهره برداری از همه معادن، جنگلها، قناتها، گمرکات و ... تلاش میکرد خاک ایران را اشغال کند و ایرانیان با لگد بیرونش انداختند، اینک با جنگ رسانه ای و دروغ سازی، به اشغال ذهنی ایرانیان و مبارزه با علمدار آنان آمده است. علمداری که ایرانیان سالها حسرت داشتن آن را داشتند. و حال باید با دروغهای رویتری و ایجاد حس بی اعتمادی و آشوب در امنیت روانی و ثبات اجتماعی ایرانیان تخریب شود.
ب) اما چرا رهبر انقلاب در نوک حمله خبرسازی دروغین رویتر و امپراتوری رسانه ای غرب قرار دارد؟
چند سالی است مبنا و هم آیندی همه جریان های زاویه دار چه معارض چه مخالف، بردن هزینه ها به سمت رهبر انقلاب و هدف گرفتن ایشان در هر رخدادی است.
جریان معارض ابتدا، با مباحث روشنفکرنمایانه و هجمه نظری و تئوریک به اصل ولایت فقیه به میدان آمد. چالش های فقهی و نظری رنگارنگ از تفاوت نظر برخی فقهای شیعه با نظریه ولایت مطلقه فقیه، پروژه های وکالت فقیه، ولایت مقیده، ولایت حسبیه به سبک آیت الله سیستانی در عراق، نظریه سلطانیسم حجاریان و ... از این رنگ بودند. بعد از آن هجمه تمام عیار این جریان با تولید روزانه شبهات مدیریتی، عملکردی، خانوادگی و شخصی علیه رهبر انقلاب سازماندهی شد و سیر هجمه ها از مباحث تئوریک و گفتمانی به سمت مباحث مدیریتی و عملکردی تغییر جهت یافت. هیاهو بر سر پاسخگویی و اختیارات رهبر انقلاب و تحدید این اختیارات، تلاش خاتمی برای تصویب لوایح دوقلو، واتیکانیزه و پاپیزه کردن رهبر انقلاب به عنوان یک پاپ اسلامی که نه در جایگاه سیاستگذاری که باید در جایگاه وعظ و نصیحت بنشیند و ... دستور کار مشترک طیف های مختلف معارض بود و همچنان نیز هست. در این میان، با وجود آنکه معارضان و لیبرالهای داخلی ظاهرا اصلاح طلب به خوبی از سلامت و پاکی خانواده رهبر انقلاب چه در مسائل مالی چه در مشی رهبر انقلاب در عمل به مرّ قانون آگاهند، از رواج شایعات حتی طرح شایعه مضحک موروثی شدن مقام رهبری ابا نکردند.
از دیگر هجمه های اصلی جریان معارض، معرفی رهبر انقلاب به عنوان مسئول اصلی بحرانها و مشکلات خصوصا مشکلات اقتصادی و معیشتی، و عامل ناکارآمدی علیه حفظ و ثبات نظام است. امری که حتی جریان غربگرای حاضر در دولت نیز با هدف برداشتن خود از فشار افکار عمومی و شانه خالی کردن از ناکارآمدی اجرایی، با انداختن کامل مسئولیت ها و تقصیرها به رهبر انقلاب، از آن خوشحال بوده اند و حتی به آن دامن زده اند. در دو سال گذشته نیز روند هجمه به رهبر انقلاب به سمتی پیش رفته که گزارهای تحت عنوان حاکم جائر در فضای ذهنی و عمومی شکل گیرد. چنانکه در جریان آشوبهای اخیر نیز مشروعیت زدایی از رهبر انقلاب به عنوان سرفصل واحد تمام فعالیت های رسانه ای جریان معارض تعریف شده و این موضوع بخصوص با پیوند دادن موضوع کشته ها با رهبر انقلاب در خبرسازی رویترز آشکار است.
اما چرا؟
۱. ولایت فقیه جان مایه انقلاب، محور و تکیه گاه عمود خیمه انقلاب است و مشروعیت زدایی از آن، مهم ترین بخش فعالیت های براندازانه است. چرا که جامعهپذیرشدن و ضریب بخشی به آن میتواند بحران مشروعیت را برای نظام به دنبال داشته باشد و باعث فرو ریختن کل خیمه انقلاب شود.
۲. رهبر انقلاب و جایگاه ولایت فقیه، مهمترین مانع پروژه انقلابی زدایی و اسلام زدایی از کشور است، بزرگترین مانع برای پیشرفت پروژه غربگرایی و لیبرالیزه کردن ایران است. چنانکه فرانسیس فوکویاما تئوریپرداز نظریه «پایان تاریخ» و تحلیلگر ارشد آمریکایی در سال ۱۳۸۸ نهاد رهبری و شورای نگهبان را موانع اصلی تبدیل ایران به نظام سکولار و بی دین اعلام کرده بود.
۳. رهبر انقلاب و جایگاه ولایت فقیه، بزرگترین مانع برای پروژه فروپاشی ایران است. موضوعی که فقدان و خلأ آن در مناسبات سیاسی عراق به وضوح عیان است و اجازه تکرار مدل فروپاشی و تجزیه و تضعیف عراق را در ایران نمیدهد. ایجاد یک ایران ضعیف، فقط و فقط در صورت فقدان رهبر توانمند، تاثیرگذار و مشروع ممکن است.
۴. برآورد دقیق غربیها این است که نقطه عطف تحولات آتی در ایران، منطقه و جهان، وجود رهبر انقلاب و جایگاه تاثیرگذار ولایت فقیه است. با وجود این نهاد، امکان بسیج اجتماعی ایرانیان، شیعیان و حتی مسلمانان در امور مهم جدی است و عقیم کردن نیروی عظیم ملتهای مسلمان خصوصا در ایران و منطقه، و انجام آسان پروژه های آمریکایی، بدون اعتبارزدایی از این مقام و حذف آن، میسر نیست.
بر ماست که برای حفظ اسلام، انقلاب و خاک ایران، از این کانون محوری حراست و صیانت کنیم. اگر دل در گرو اینها داریم: اسلام، انقلاب و ایران.