هر چه داد زدیم که نرود، گوش نکرد و رفت. داشتیم نگاهش میکردیم و هر لحظه منتظر بودیم که اتفاقی برایش بیفتد.
به گزارش شهدای ایران؛ شهید مدافع حرم «محمودرضا بیضایی» در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۶۰ در تبریز متولد شد و در روز ۲۹ دی سال ۱۳۹۲ در منطقه قاسمیه سوریه در راه دفاع از حرم اهل بیت (ع) توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «تو شهید نمیشوی» توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی گردآوری شده است را منتشر میکند.
روایت پنجاه و دوم
بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «تو شهید نمیشوی» توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی گردآوری شده است را منتشر میکند.
روایت پنجاه و دوم
بعد از شهادت، دو نفر از رزمندگان عراقی جبهه مقاومت آمدند تبریز برای زیارت مزار محمود، رزمندگان عراقی و سوری، محمودرضا را در سوریه به اسم مستعارش، حسین صدا می زدند. یکی از این دو رزمنده عراقی که مجروح هم بود، مدام وسط حرفهایش میگفت: «حسین، مجنون» و منظورش این بود که محمودرضا دیوانه بود!
در بین راه پرسیدم منظورش از اینکه میگوید حسین مجنون چیست؟ گفت: «ما در یکی از درگیریها در سوریه دو تا شهید دادیم که به خاطر شدت درگیری موفق نشدیم پیکرهایشان را برداریم و بیاوریم عقب. تکفیریها پیشروی کردند و پیکر شهدا روی زمین ماند. برای همین روحیهمان را از دست داده بودیم. حسین دید وقتی ما این طور هستیم و نمیجنگیم، رفت ماشینی را که آنجا بود روشن کرد و راه افتاد به سمت تکفیریها. ما از این کاری که حسین کرد تعجب کردیم. هر چه داد زدیم که نرود، گوش نکرد و رفت.
داشتیم نگاهش میکردیم و هر لحظه منتظر بودیم که اتفاقی برایش بیفتد. حسین رفت و پیکر شهدا را برداشت و کشید داخل ماشین و با خودش آورد. کارش دیوانگی بود اما این کار را برای روحیه ما انجام داد».
منبع:میزان
در بین راه پرسیدم منظورش از اینکه میگوید حسین مجنون چیست؟ گفت: «ما در یکی از درگیریها در سوریه دو تا شهید دادیم که به خاطر شدت درگیری موفق نشدیم پیکرهایشان را برداریم و بیاوریم عقب. تکفیریها پیشروی کردند و پیکر شهدا روی زمین ماند. برای همین روحیهمان را از دست داده بودیم. حسین دید وقتی ما این طور هستیم و نمیجنگیم، رفت ماشینی را که آنجا بود روشن کرد و راه افتاد به سمت تکفیریها. ما از این کاری که حسین کرد تعجب کردیم. هر چه داد زدیم که نرود، گوش نکرد و رفت.
داشتیم نگاهش میکردیم و هر لحظه منتظر بودیم که اتفاقی برایش بیفتد. حسین رفت و پیکر شهدا را برداشت و کشید داخل ماشین و با خودش آورد. کارش دیوانگی بود اما این کار را برای روحیه ما انجام داد».
منبع:میزان