سهراب عظیمی جانباز ۷۰ درصد از لشکر فاطمیون استان البرز است که به شوق دفاع از حرم عقیله بنی هاشم (س) به سوریه رفت و در نبرد با داعش هر دو پای خود را از زانو از دست داد.
به گزارش شهدای ایران؛ سهراب عظیمی جانباز ۷۰ درصد از لشکر فاطمیون استان البرز است که به شوق دفاع از حرم عقیله بنی هاشم (س) به دور از چشم خانواده به سوریه رفت و در نبرد با داعش هر دو پای خود را از زانو از دست داد. خبرنگار ما با حضور در منزل این جانباز جوان گفت و گویی با وی انجام داده است که در ادامه آن را میخوانید:
لطفا خودتان را معرفی کنید و توضیح دهید پیش از اعزام به سوریه چه فعالیتی داشتید؟
لطفا خودتان را معرفی کنید و توضیح دهید پیش از اعزام به سوریه چه فعالیتی داشتید؟
سهراب عظیمی هستم، ساکن استان البرز، مجرد و جانباز ۷۰ درصد. متولد سال ۷۳ و با نام جهادی ساشا ذوالفقاری هستم. تحصیلات خود را تا کلاس پنجم ابتدایی ادامه دادم و به دلیل اینکه پسر بزرگ خانواده بودم و تأمین مخارج بر عهده من بود مجبور به ترک تحصیل شدم و تولیدی کیف را به صورت جدی دنبال کردم. پس از مدت طولانی که وارد حرفه تولید شدم به دلیل اوضاع نابسامان اقتصادی مجبور به جمع آوری این کسب و کار شدم.
دلیل تغییر نام خود را توضیح دهید و بفرمایید کجا از این نام استفاده میکنید؟
دلیل تغییر نام خود را توضیح دهید و بفرمایید کجا از این نام استفاده میکنید؟
من از جمله نیروهایی بودم که دو بار برای آموزش به پادگان رفتم؛ نخستین بار که رفتم مادرم به دنبال من آمد و موفق به پیدا کردن من شد و اواسط آموزش مرا بازگرداند، اما برای دومین بار که رفتم نام خود را تغییر دادم تا مادرم نتواند مرا به سادگی پیدا کند.
به دلیل اینکه مدارکی برای ارائه نیاز نبود کسی نیز متوجه تغییر نام من نشد به همین دلیل در میان رزمندگان، نیروهای سپاه، پادگان و منطقه به نام ساشا شناخته میشوم، اما بین مردم به نام سهراب و مدارک من نیز به همین نام است.
چطور شد برای مبارزه به سوریه رفتید؟
چطور شد برای مبارزه به سوریه رفتید؟
مشاهده تصاویر دلخراش قتل عام کودکان عراقی توسط داعش در فضای مجازی نخستین جرقه را در ذهن من ایجاد کرد و پس از آن به فکر ثبت نام برای حضور در سوریه افتادم و احساس میکردم میتوانم در این زمینه تا حدودی مؤثر باشم.
بسیاری از مدافعان حرم به دلایل امنیتی، سیاسی و حفظ آرامش و امنیت، دفاع در سوریه را انتخاب میکنند، اما آنچه که موجب شد من رغبت بیشتری برای حضور در سوریه پیدا کنم علاوه بر حفظ امنیت، عشق به حرم اهل بیت (ع) بود.
با وجود اینکه در این راه پاهای خود را از دست دادم، اما بسیار خرسند هستم و احساس میکنم این آغاز راه است و باید برای ادامه آن تلاش کنم و در واقع به جانبازی در این مسیر افتخار میکنم.
خانواده با حضور شما در سوریه به عنوان مدافع حرم مخالفتی نکردند؟
با وجود اینکه در این راه پاهای خود را از دست دادم، اما بسیار خرسند هستم و احساس میکنم این آغاز راه است و باید برای ادامه آن تلاش کنم و در واقع به جانبازی در این مسیر افتخار میکنم.
خانواده با حضور شما در سوریه به عنوان مدافع حرم مخالفتی نکردند؟
با توجه به شرایط خطرناک سوریه و عواقب جنگ، طبیعی است که خانواده با حضور فرزند خود در این میادین مخالفت کنند، اما من نیز مانند بسیاری از رزمندگان دوران دفاع مقدس و مدافعان حرم به دور از چشم خانواده به منطقه اعزام شدم.
شب قدر سال ۹۶ بود که به همراه مادرم به مسجد مقدس جمکران رفتم و روز بعد، پس از بازگشت از جمکران بدون اطلاع خانواده به سوریه رفتم و چند روز بعد با برقراری تماس با خانواده به آنها اطلاع دادم تا کمی از نگرانی آنها کاسته شود.
در مورد نحوه جانبازی خود توضیح دهید؟
شب قدر سال ۹۶ بود که به همراه مادرم به مسجد مقدس جمکران رفتم و روز بعد، پس از بازگشت از جمکران بدون اطلاع خانواده به سوریه رفتم و چند روز بعد با برقراری تماس با خانواده به آنها اطلاع دادم تا کمی از نگرانی آنها کاسته شود.
در مورد نحوه جانبازی خود توضیح دهید؟
اربعین سال ۹۶ دیرالزور بودیم و از این شهر به سمت المیادین و بوکمال میرفتیم؛ عملیاتی برای این روز پیش بینی شده بود که قرار بر حضور من در آن نبود، اما صبح روز اربعین فرمانده به قصد بازدید خط و جابجایی نیروها به همراه چند تن از همرزمان قصد رفتن به خط مقدم را داشت.
هیاهوی رزمندگان برای رفتن به خط و توصیههای فرمانده مرا به شوق آورد و پس از تعویض لباس سلاح را برداشتم و در حالی که نیازی به حضور من نبود، اعلام آمادگی کردم و هشت نفر راهی منطقه شدیم.
ساعت ۹ صبح روز اربعین بود که به خط اصلی رسیدیم؛ درگیری میان نیروهای داعش و فاطمیون بسیار شدید بود؛ روز عجیبی بود و به دلیل فاصله کم بین نیروهای خودی و داعش بی برنامگی خاصی مشاهده میشد.
در حال احوالپرسی با یکی از همرزمانی بودم که مسؤول بهداری در عقبه جنگ بود. تک تیرانداز دست او را مورد هدف قرار داد و مجروح شد. به سرعت برای پانسمان رفت، اما به دلیل اینکه مسؤول بهداری بود نتوانست خط را رها کند.
صدای انفجار شدیدی به گوش رسید. پیگیر ماجرا که شدیم گفتند: چهار نفر از رزمندگان فاطمیون به داخل یک واحد مسکونی رفتند که به وسیله مین ضد تانک تله گذاری شده بود و دو نفر از همرزمان که به آن منزل وارد شده بودند بر اثر انفجار مین به شهادت رسیدند و دو نفر دیگر نیز بر اثر تخریب دیوار مجروح شدند.
مجروحان را به عقب برگرداندیم. مهمات به ما رسیده بود و به سمت جلو در حرکت و مشغول چک کردن منطقه بودیم. فرمانده اعلام کرد باید ۴۰۰ متر دیگر پیش برویم که نیاز به چهار نفر داوطلب دارد و من ضمن اعلام آمادگی به همراه فرمانده و سه رزمنده دیگر به جلو حرکت کردیم.
حدود ساعت ۱۲ روز اربعین بود. درگیریها به شدت ادامه داشت و ما در خانهای محبوس شدیم که در منزل مجاور آن، هشت نفر داعشی کمین کرده بودند که متوجه حضور آنها نشدیم و به محض ورود ما، درب منزل را به رگبار بستند و راه فرار بر ما بسته شد.
پیش از این آموزش دیده بودیم که یکی از خصوصیات داعش تله گذاری است و هر جایی را که تسخیر میکنند زمان ترک منطقه، آن را مین گذاری میکنند تا کسی زنده نماند، اما راهی جز مبارزه نداشتیم. مهمات در حال تمام شدن بود و درگیری همچنان ادامه داشت و ما به دنبال راه فرار از قسمتهای پشت ساختمان بودیم.
معمولا ساختمانهای آن منطقه چندین درب خروج دارند و من با نام خدا یک از آنها را باز کردم، اما انفجاری رخ نداد و با دیدن چندین نفر از نیروهای داعش در ساختمان مقابل، اقدام به شلیک کردم و برای چندمین بار برای پرکردن خشاب به داخل ساختمان رفتم و برای بار چهارم که به داخل رفتم، این بار پای راستم را قسمتی از خروجی در گذاشتم که با پنبه و زباله پوشیده شده بود و من متوجه حضور تله نشدم و مین منفجر شد و من هر دو پای خود را از دست دادم. همزمان یکی از روحانیون برجسته از تیپ فاطمیون نیز پشت سر من حضور داشت و با انفجار این تله چند ترکش نیز به سینه وی برخورد کرد و به درجه رفیع شهادت رسید.
زمان حضور در سوریه، تماشای چه صحنهای دل شما را بیشتر به درد آورد؟
هیاهوی رزمندگان برای رفتن به خط و توصیههای فرمانده مرا به شوق آورد و پس از تعویض لباس سلاح را برداشتم و در حالی که نیازی به حضور من نبود، اعلام آمادگی کردم و هشت نفر راهی منطقه شدیم.
ساعت ۹ صبح روز اربعین بود که به خط اصلی رسیدیم؛ درگیری میان نیروهای داعش و فاطمیون بسیار شدید بود؛ روز عجیبی بود و به دلیل فاصله کم بین نیروهای خودی و داعش بی برنامگی خاصی مشاهده میشد.
در حال احوالپرسی با یکی از همرزمانی بودم که مسؤول بهداری در عقبه جنگ بود. تک تیرانداز دست او را مورد هدف قرار داد و مجروح شد. به سرعت برای پانسمان رفت، اما به دلیل اینکه مسؤول بهداری بود نتوانست خط را رها کند.
صدای انفجار شدیدی به گوش رسید. پیگیر ماجرا که شدیم گفتند: چهار نفر از رزمندگان فاطمیون به داخل یک واحد مسکونی رفتند که به وسیله مین ضد تانک تله گذاری شده بود و دو نفر از همرزمان که به آن منزل وارد شده بودند بر اثر انفجار مین به شهادت رسیدند و دو نفر دیگر نیز بر اثر تخریب دیوار مجروح شدند.
مجروحان را به عقب برگرداندیم. مهمات به ما رسیده بود و به سمت جلو در حرکت و مشغول چک کردن منطقه بودیم. فرمانده اعلام کرد باید ۴۰۰ متر دیگر پیش برویم که نیاز به چهار نفر داوطلب دارد و من ضمن اعلام آمادگی به همراه فرمانده و سه رزمنده دیگر به جلو حرکت کردیم.
حدود ساعت ۱۲ روز اربعین بود. درگیریها به شدت ادامه داشت و ما در خانهای محبوس شدیم که در منزل مجاور آن، هشت نفر داعشی کمین کرده بودند که متوجه حضور آنها نشدیم و به محض ورود ما، درب منزل را به رگبار بستند و راه فرار بر ما بسته شد.
پیش از این آموزش دیده بودیم که یکی از خصوصیات داعش تله گذاری است و هر جایی را که تسخیر میکنند زمان ترک منطقه، آن را مین گذاری میکنند تا کسی زنده نماند، اما راهی جز مبارزه نداشتیم. مهمات در حال تمام شدن بود و درگیری همچنان ادامه داشت و ما به دنبال راه فرار از قسمتهای پشت ساختمان بودیم.
معمولا ساختمانهای آن منطقه چندین درب خروج دارند و من با نام خدا یک از آنها را باز کردم، اما انفجاری رخ نداد و با دیدن چندین نفر از نیروهای داعش در ساختمان مقابل، اقدام به شلیک کردم و برای چندمین بار برای پرکردن خشاب به داخل ساختمان رفتم و برای بار چهارم که به داخل رفتم، این بار پای راستم را قسمتی از خروجی در گذاشتم که با پنبه و زباله پوشیده شده بود و من متوجه حضور تله نشدم و مین منفجر شد و من هر دو پای خود را از دست دادم. همزمان یکی از روحانیون برجسته از تیپ فاطمیون نیز پشت سر من حضور داشت و با انفجار این تله چند ترکش نیز به سینه وی برخورد کرد و به درجه رفیع شهادت رسید.
زمان حضور در سوریه، تماشای چه صحنهای دل شما را بیشتر به درد آورد؟
غربت حضرت رقیه (س) دل هر انسان آزادهای را به درد میآورد. مرقد مطهر حضرت زینب (س) در زینبیه و میان شیعیان واقع شده است، اما حرم سه ساله امام حسین (ع) حس غربت بیشتری به انسان میدهد، زیرا به جز محافظان حرم، کسانی که بیش از همه در آن مکان مشاهده میشوند یهودیان هستند.
زمانی که برای زیارت مرقد مطهر این بانوی سه ساله از کوچه پس کوچههای شام عبور میکردم مطالب ذکر شده در روضههایی که از کودکی در ذهن ما حک شده است برای من مرور میشد. عبور از مقابل کاخ یزید حس عجیبی به انسان میدهد و مرور تاریخ و آنچه که بر اهل بیت پیامبر (ص) در آن زمان گذشته، دل هر مسلمانی را به درد میآورد.
با وجود اینکه دو پای خود را در راه دفاع از حرم از دست داده اید، از اینکه پا به میدان جنگ گذاشتید پشیمان نشدید؟ دیدن تصاویر شهادت همرزمان چه تأثیری بر شما داشت؟
زمانی که برای زیارت مرقد مطهر این بانوی سه ساله از کوچه پس کوچههای شام عبور میکردم مطالب ذکر شده در روضههایی که از کودکی در ذهن ما حک شده است برای من مرور میشد. عبور از مقابل کاخ یزید حس عجیبی به انسان میدهد و مرور تاریخ و آنچه که بر اهل بیت پیامبر (ص) در آن زمان گذشته، دل هر مسلمانی را به درد میآورد.
با وجود اینکه دو پای خود را در راه دفاع از حرم از دست داده اید، از اینکه پا به میدان جنگ گذاشتید پشیمان نشدید؟ دیدن تصاویر شهادت همرزمان چه تأثیری بر شما داشت؟
به هیچ عنوان؛ اگر شب هنگام و بدون آگاهی وارد فضای تاریکی شوید که هیچ شناختی از آن ندارید ممکن است ترس وجود شما را فرا گیرد، اما زمانی که نسبت به موضوعی آگاهی داشته و پیش از آن تصمیم خود را گرفته، برنامه ریزی کرده و برای تمام شرایط آن آمادگی داشته باشید هیچ گاه ترس به دل راه نمیدهید؛ ما این موضوع را چشم بسته انتخاب نکردیم و از رفتن به این راه هدف داشتیم و حتی به سر بریدن خود نیز فکر کرده بودیم، جانبازی که جای خود دارد.
ما در راه دفاع از حرم اهل بیت سلام الله علیها انسانهای با ارزشی را از دست داده ایم. خود را ابتدای راه میبینم و احساس میکنم راه به تازگی باز شده است. تماشای لحظه شهادت رزمندگان موجب میشود تا به ادامه راه آنها بیشتر فکر کنیم. این روزها نباید به سادگی فراموش شوند.
در صورتی که به عقب بازگردید با وجود تلههای داعش، باز هم سوریه را به عنوان میدان رزم انتخاب میکنید؟
ما در راه دفاع از حرم اهل بیت سلام الله علیها انسانهای با ارزشی را از دست داده ایم. خود را ابتدای راه میبینم و احساس میکنم راه به تازگی باز شده است. تماشای لحظه شهادت رزمندگان موجب میشود تا به ادامه راه آنها بیشتر فکر کنیم. این روزها نباید به سادگی فراموش شوند.
در صورتی که به عقب بازگردید با وجود تلههای داعش، باز هم سوریه را به عنوان میدان رزم انتخاب میکنید؟
در صورتی که بدانم رفتن من موجب نجات مردم مسلمان و بی گناه میشود و با باز کردن درب توسط من عدهای نجات پیدا میکنند از میدان مین عبور میکنم و بارها و بارها پاهایم که سهل است جانم را فدای عمه سادات میکنم.
در حال حاضر به چه کاری مشغول هستید؟
در حال حاضر به چه کاری مشغول هستید؟
در حال حاضر به جز رفتن به باشگاه و کلاس زبان فعالیت دیگری انجام نمیدهم، اما قصد ادامه تحصیل دارم، زیرا تا پایان مقطع ابتدایی بیشتر نخوانده ام و قصد دارم پس از این در حوزه سیاسی و نظامی ادامه تحصیل دهم.
برخی افراد سعی دارند میان مردم ایران و افغانستان فاصلهای ایجاد کنند، نظر شما در این رابطه چیست؟
برخی افراد سعی دارند میان مردم ایران و افغانستان فاصلهای ایجاد کنند، نظر شما در این رابطه چیست؟
این افراد باید تاریخ و روابط دوستانه این دو کشور را به خوبی مطالعه کنند تا متوجه شوند که این دو کشور همسایه روابط دوستانهای با یکدیگر داشته و دارند و هر کجا که نیاز باشد از آرمانها و اعتقادات یکدیگر دفاع میکنند.
مردم افغانستان همیشه ایرانیان را برادران دینی خود خوانده و تاکنون آنها را تنها نگذاشته اند و در شرایط سخت خود را موظف میدانند از کیان اسلامی دفاع کنند؛ در طول هشت سال جنگ تحمیلی و همچنین درگیریهای آذربایجان و ارمنستان و اکنون نیز در سوریه، هر کجا که نیاز به حضور در میدان نبرد بوده بدون واهمه وارد شده ایم.
چه پیامی برای مردم ایران دارید؟
مردم افغانستان همیشه ایرانیان را برادران دینی خود خوانده و تاکنون آنها را تنها نگذاشته اند و در شرایط سخت خود را موظف میدانند از کیان اسلامی دفاع کنند؛ در طول هشت سال جنگ تحمیلی و همچنین درگیریهای آذربایجان و ارمنستان و اکنون نیز در سوریه، هر کجا که نیاز به حضور در میدان نبرد بوده بدون واهمه وارد شده ایم.
چه پیامی برای مردم ایران دارید؟
ما فراموش نمیکنیم که مردم شریف ایران در سختیها و مشکلات یاریگر مردم افغانستان بوده اند، اما انتظار داریم آنها نیز ما را جدا از خود ندانند و در واقع خواهش من این است که ما را به عنوان برادر خود قبول کنند.
برای شما آرزوی توفیق روزافزون و شهادت داریم.
برای شما آرزوی توفیق روزافزون و شهادت داریم.
من هم برای شما آرزوی موفقیت میکنم و از خداوند میخواهم که این هدیه ناقابل را از من قبول کند و شهادت را روزی من قرار دهد.
منبع:فارس
منبع:فارس