آیا هر دو خاطره صحیح است؟ آیا هر دو اشتباه و یا ناقص است؟ حرف چه کسی باید مبنای استدلال و مورد استناد قرار گیرد؟ کسی که سابقه بیشتری دارد؟ کسی که رسانهایتر است و یا رسانهی بیشتری دارد؟ کسی که بیشتر به امام نزدیک بوده است؟ چه کسی؟! قطعاً هیچ کدام از این مؤلفهها دلیل رجحان یک خاطرهگو به خاطرهگوی دیگر نمیشود.
به گزارش سرویس سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران؛ واکنشها درباره بازنشر خاطرات آقای هاشمی همچنان ادامه دارد.
۱.این اظهار نظرها له یا علیه ایشان البته گاهی از جاده انصاف خارج شده و به اتهامزنی تبدیل شده است. اینکه امام خمینی(ره) در پایان وصیتنامه خود این عبارت را متذکر شدهاند که: «آنچه به من نسبت داده شده یا میشود، مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم.» باید گفت که این «مورد تصدیق نبودن» به معنای دروغگو بودن و یا تحریف شدن خاطره و سخن ایشان نیست. بنابراین نمیتوان بهراحتی در نقد سخنان جناب آقای هاشمی صفاتی چون پرابهام، دروغ، تحریف و از این دست کلمات را بکار برد و حتی بهتر است این سخنان را حمل بر صحت کنیم.
۲. حال بر فرض حمل به صحت این نوع خاطرات و نقلقولها، اینها تا چه اندازه میتواند مبنای استدلال و مورد استناد قرار گیرد؟ فرض کنید درباره موضوعاتی نظیر مذاکره با آمریکا و یا پذیرش قطعنامه، چند تن از نزدیکان، شاگردان و یاران امام که همانند آقای هاشمی مورد وثوق ایشان بودهاند، در بازههای زمانی متفاوت خدمت امام رسیده و با توجه به شرایط زمانی و مکانی، نقلقولها و یا خاطراتی متفاوت که پیرامون یک موضوع از امام نقل شده است.
ماجرای ورود دانشجویان به سفارت آمریکا یکی از همین نمونهها است. آقای ابراهیم یزدی در بیان خاطرهی خود از روز تسخیر سفارت آمریکا در تهران، میگوید که به قم رفته و موضوع را با امام در میان گذاشته است: «من به آقای خمینی نگفتم که چه کسانی آنجا هستند؛ فقط گفتم که رفتند آنجا و آن کارها را کردند. آقای خمینی گفت که هر کسی هست، برو بریزشان بیرون!»
آقای ابراهیم اصغرزاده اما روایت دیگری را از امام را نقل میکند و میگوید وقتی به امام گفتند که چه کسانی وارد سفارت آمریکا شدهاند، ایشان گفت: «از قول من به دانشجویان بگویید که جای خوبی را گرفتند؛ اصلاً نگران نباشند و آنجا را محکم بگیرند.»
یک جوان نسل سومی و نسل چهارمی کدام خاطره و کدام قرائت را باید از بنیانگذار نظام اسلامی بپذیرد؟ و یا مورد استناد قرار دهد؟ آیا یکی از این دو خاطره صحیح است؟ آیا هر دو خاطره صحیح است؟ آیا هر دو اشتباه و یا ناقص است؟ حرف چه کسی باید مبنای استدلال و مورد استناد قرار گیرد؟ کسی که سابقه بیشتری دارد؟ کسی که رسانهایتر است و یا رسانهی بیشتری دارد؟ کسی که بیشتر به امام نزدیک بوده است؟ چه کسی؟! قطعاً هیچ کدام از این مؤلفهها دلیل رجحان یک خاطرهگو به خاطرهگوی دیگر نمیشود. بنابراین نباید این خاطرهها و نقلقولها را با فرض صحت، مبنای استدلال و مورد استناد قرار داد.
از طرفی برای بررسی اینگونه خاطرات نه بررسی صدق و کذب آن بلکه بررسی چگونگی جانمایی و نسبتسنجی آنها در منظومه فکری و سیره عملی امام، راه منطقی و عقلانی این است که اینگونه نقلقولها به بیّنات و محکمات امام -مکتوبات برجایمانده از ایشان، بهخصوص وصیتنامه امام- عرضه شود. با رجوع به بینات امام است که میتوان راهبردها، اصول و گفتمان اصلی و اساسی انقلاب را شناخت؛ مثل نسبتسنجی بین «اصل استکبارستیزی» در سیره و گفتمان امام و موافقت امام برای حذف شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر شوروی» از تلویزیون.
۳. نکتهی سوم یک هشدار است. تلاش بیش از سه دهه دولتمردان ایالات متحده آمریکا با ابررسانههای خود برای تغییر تصویر منفی این کشور نزد ملت ایران با شکست مواجه شده است. فهرست بلند و بالای جنایت و خیانت و سنگاندازی این کشور حداقل در این ۷۰ سال اخیر، جایی را برای خوشبینی و مثبتاندیشی در ذهن ایرانیان برجای نگذاشته است. حال که دشمن نتوانسته تصویرش را در ذهن جامعه ایرانی تبدیل به تصویر مثبت کند، خودمان سعی نکنیم که تصویرمان از خودمان را به عنوان یک کشور و ملت استکبارستیز تغییر دهیم و چه راهی برای تغییر چهره خود، بهتر از ایجاد تردید و خدشه در گفتمان و محکمات امام خمینی؟
این یادداشت هرگز قصد ندارد تا بازنشر اینگونه خاطرات و یا بزرگنمایی بخشی از خاطرات آقای هاشمی را که در این فضای خاص موجب برداشت غلط برای مخاطب شده است را مؤید این نکته معرفی کند؛ چه اینکه هرچند دیر اما این کار مورد اعتراض خود آقای هاشمی قرار گرفته است. اما باید دقت داشت که جبهه مقابل، از دلسوزان انقلاب به نفع خود سوءاستفاده نکند. شاید آقای هاشمی برای کمک به فهم تاکتیک «نرمش قهرمانانه» به بازنشر این خاطرات همت گماشته است اما بازنمایی رسانهای این اتفاق خلاف این امر را نشان میدهد؛ بهطوری که از این خاطرات برای زیر سؤال بردن محکمات امام استفاده شده است.
به هر حال همه باید مراقب باشیم حال که دشمن نتوانسته تصویر منفی خود را در ذهن ما تغییر دهد، خودمان موجب تغییر تصویر جمهوری اسلامی ایران در ذهن ایرانیان نشویم.
۱.این اظهار نظرها له یا علیه ایشان البته گاهی از جاده انصاف خارج شده و به اتهامزنی تبدیل شده است. اینکه امام خمینی(ره) در پایان وصیتنامه خود این عبارت را متذکر شدهاند که: «آنچه به من نسبت داده شده یا میشود، مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم.» باید گفت که این «مورد تصدیق نبودن» به معنای دروغگو بودن و یا تحریف شدن خاطره و سخن ایشان نیست. بنابراین نمیتوان بهراحتی در نقد سخنان جناب آقای هاشمی صفاتی چون پرابهام، دروغ، تحریف و از این دست کلمات را بکار برد و حتی بهتر است این سخنان را حمل بر صحت کنیم.
۲. حال بر فرض حمل به صحت این نوع خاطرات و نقلقولها، اینها تا چه اندازه میتواند مبنای استدلال و مورد استناد قرار گیرد؟ فرض کنید درباره موضوعاتی نظیر مذاکره با آمریکا و یا پذیرش قطعنامه، چند تن از نزدیکان، شاگردان و یاران امام که همانند آقای هاشمی مورد وثوق ایشان بودهاند، در بازههای زمانی متفاوت خدمت امام رسیده و با توجه به شرایط زمانی و مکانی، نقلقولها و یا خاطراتی متفاوت که پیرامون یک موضوع از امام نقل شده است.
ماجرای ورود دانشجویان به سفارت آمریکا یکی از همین نمونهها است. آقای ابراهیم یزدی در بیان خاطرهی خود از روز تسخیر سفارت آمریکا در تهران، میگوید که به قم رفته و موضوع را با امام در میان گذاشته است: «من به آقای خمینی نگفتم که چه کسانی آنجا هستند؛ فقط گفتم که رفتند آنجا و آن کارها را کردند. آقای خمینی گفت که هر کسی هست، برو بریزشان بیرون!»
آقای ابراهیم اصغرزاده اما روایت دیگری را از امام را نقل میکند و میگوید وقتی به امام گفتند که چه کسانی وارد سفارت آمریکا شدهاند، ایشان گفت: «از قول من به دانشجویان بگویید که جای خوبی را گرفتند؛ اصلاً نگران نباشند و آنجا را محکم بگیرند.»
یک جوان نسل سومی و نسل چهارمی کدام خاطره و کدام قرائت را باید از بنیانگذار نظام اسلامی بپذیرد؟ و یا مورد استناد قرار دهد؟ آیا یکی از این دو خاطره صحیح است؟ آیا هر دو خاطره صحیح است؟ آیا هر دو اشتباه و یا ناقص است؟ حرف چه کسی باید مبنای استدلال و مورد استناد قرار گیرد؟ کسی که سابقه بیشتری دارد؟ کسی که رسانهایتر است و یا رسانهی بیشتری دارد؟ کسی که بیشتر به امام نزدیک بوده است؟ چه کسی؟! قطعاً هیچ کدام از این مؤلفهها دلیل رجحان یک خاطرهگو به خاطرهگوی دیگر نمیشود. بنابراین نباید این خاطرهها و نقلقولها را با فرض صحت، مبنای استدلال و مورد استناد قرار داد.
از طرفی برای بررسی اینگونه خاطرات نه بررسی صدق و کذب آن بلکه بررسی چگونگی جانمایی و نسبتسنجی آنها در منظومه فکری و سیره عملی امام، راه منطقی و عقلانی این است که اینگونه نقلقولها به بیّنات و محکمات امام -مکتوبات برجایمانده از ایشان، بهخصوص وصیتنامه امام- عرضه شود. با رجوع به بینات امام است که میتوان راهبردها، اصول و گفتمان اصلی و اساسی انقلاب را شناخت؛ مثل نسبتسنجی بین «اصل استکبارستیزی» در سیره و گفتمان امام و موافقت امام برای حذف شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر شوروی» از تلویزیون.
۳. نکتهی سوم یک هشدار است. تلاش بیش از سه دهه دولتمردان ایالات متحده آمریکا با ابررسانههای خود برای تغییر تصویر منفی این کشور نزد ملت ایران با شکست مواجه شده است. فهرست بلند و بالای جنایت و خیانت و سنگاندازی این کشور حداقل در این ۷۰ سال اخیر، جایی را برای خوشبینی و مثبتاندیشی در ذهن ایرانیان برجای نگذاشته است. حال که دشمن نتوانسته تصویرش را در ذهن جامعه ایرانی تبدیل به تصویر مثبت کند، خودمان سعی نکنیم که تصویرمان از خودمان را به عنوان یک کشور و ملت استکبارستیز تغییر دهیم و چه راهی برای تغییر چهره خود، بهتر از ایجاد تردید و خدشه در گفتمان و محکمات امام خمینی؟
این یادداشت هرگز قصد ندارد تا بازنشر اینگونه خاطرات و یا بزرگنمایی بخشی از خاطرات آقای هاشمی را که در این فضای خاص موجب برداشت غلط برای مخاطب شده است را مؤید این نکته معرفی کند؛ چه اینکه هرچند دیر اما این کار مورد اعتراض خود آقای هاشمی قرار گرفته است. اما باید دقت داشت که جبهه مقابل، از دلسوزان انقلاب به نفع خود سوءاستفاده نکند. شاید آقای هاشمی برای کمک به فهم تاکتیک «نرمش قهرمانانه» به بازنشر این خاطرات همت گماشته است اما بازنمایی رسانهای این اتفاق خلاف این امر را نشان میدهد؛ بهطوری که از این خاطرات برای زیر سؤال بردن محکمات امام استفاده شده است.
به هر حال همه باید مراقب باشیم حال که دشمن نتوانسته تصویر منفی خود را در ذهن ما تغییر دهد، خودمان موجب تغییر تصویر جمهوری اسلامی ایران در ذهن ایرانیان نشویم.