شهدای ایران: حمید وحیدیان در سرمقاله روزنامه کیهان نوشت: یکی از روزهای منتهی به عملیات سرنوشتساز حلب حاج قاسم سلیمانی رزمندگان را جمع کرده بود و برایشان صحبت میکرد. به آنها میگفت سعی کنید روی پای خودتان باشید. تلاش کنید خَلَف صالحی برای پیشینیانتان باشید و...
در اثنای صحبتهای حاج قاسم یکی از برادران مدافع حرم که ظاهرا حاج قاسم را نمیشناخت از انتهای جمعیت بلند شد و فریاد زد: حاج آقا تو که این قدر ما را موعظه میکنی خودت گروه چندی؟ ما همه مات مانده بودیم. از شدت تعجب و ناراحتی زبانمان بند آمده بود. تا آمدیم خودمان را جمع و جور کنیم و حرفی بزنیم دیدیم حاج قاسم شروع کرد به جواب دادن: من گروه صفر هستم. گریه میکرد و میگفت: من هنوز لیاقت پیدا نکردم...
گروه تروریستی تکفیری داعش شش سال بر گرده مردم مظلوم منطقه سوار شد و شیره جانشان را مکید. صدها هزار کیلومتر مربع از اراضی این کشورها را همراه با هزاران روستا، شهر و مراکز مهم استانی به تصرف درآورد و هزاران کارگاه و کارخانه و زیرساختهای مهم این کشورها از جمله، راهها، پلها، پالایشگاهها، چاهها و خطوط نفت و گاز و نیروگاههای برق و موارد دیگری از این نوع را تخریب نمودند و شهرهای مهمی همراه با آثار گرانبهای تاریخی و تمدن ملی آنها را با بمبگذاری از بین برده و یا سوزاندند.
سردار سلیمانی که بیشک نقش اول جبهه مقابل داعش است وقتی پس از شش سال نبرد نفسگیر با آنها در عراق و سوریه خواست پایان این شجره خبیثه را اعلام کند از همه گفت؛ اما از خودش نگفت. از تلاش مجاهدان افغان و ایرانی و سوری و لبنانی تشکر کرد و نوبت به خودش که رسید خطاب به رهبر انقلاب گفت: حقیر به عنوان سرباز مکلف شده از جانب حضرتعالی در این میدان، با اتمام عملیات آزادسازی بوکمال آخرین قلعه داعش با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی – صهیونیستی و برافراشتن پرچم سوریه، پایان سیطره این شجره خبیثه ملعونه را اعلام میکنم و در انتها جبهه شکر به آستان الهی سایید.
وقتی مردم به پاس این مجاهدتهای خالصانه، زبان به سپاس از حاج قاسم گشودند عدهای با عجله به میدان آمدند که پیروزی بر داعش باید در کارنامه ما ثبت شود، مگر نه آن است که بودجه نظامی کشور را دولت میدهد. و البته که مردم فاصله بین پولدادن و جان بر کف گرفتن، فاصله کنج عافیت نشستن و دل به دریای خطر زدن را خوب میدانند.
سردار سرافراز ما وقتی برای سخنرانی به دانشگاه کرمان رفت و دید تصاویرش را در سطح شهر کرمان نصب کردهاند پشت تریبون آمد و با ناراحتی به این کار اعتراض کرد و باز متواضعانه گفت: «من بچه دهاتی هستم، بچه عشایری هستم، بچه فقیری هستم و ظرفیت من این کارها نیست.»
در همان روزها که دیپلماتهای ما در مذاکرات برجام شش دانگ حواسشان به این بود که دکمههای لباسشان را از بالا ببندند یا از پایین تا قواعد دیپلماتیک به هم نخورد و سرگرم نوشیدن قهوه در هتل کوبورگ و هتل اینترکنتیننتال و کجا و کجا بودند حاج قاسم در تنور داغ حلب و موصل و... مشغول جهاد بود. دیپلماتها هر روز در برابر خواستههای غربیها کوتاه میآمدند و حاج قاسم هر روز عزتمندانه کار جهاد را پیش میبرد. آن زمانی که تهدیدات توییتری و پرت کردن خودکار دیپلماتهای ما و جمله معروف «هیچ وقت یک ایرانی را تهدید نکن» شده بود تیتر اول رسانهها و به عنوان نماد عزت ملی در شبکههای اجتماعی دست به دست میشد، حاج قاسم بی سر و صدا داشت قدم قدم داعش را از کشورهای مسلمان و مرزهای ایران دور میکرد و البته نه در تیترِ یک روزنامهها خبری از او بود و نه در شبکههای اجتماعی. وقتی به برجامیان نشان لیاقت و مدیریت عطا میشد کسی نامی از حاج قاسم نمیشنید.
از آن همه هیاهوی رسانهای و برو و بیا و تیتر اول و... تنها نوزاد ناقصالخلقهای به نام «اینستکس» به دنیا آمد و از مجاهدتهای مخلصانه حاج قاسم پاک شدن تمام اراضی دو همسایه مهم و استراتژیک ایران یعنی عراق و سوریه.
وقتی قرار بود مردم ایران محصول حمایتهای جانانهشان از مقاومت را در کنار حضور گرم بشار اسد در تهران جشن بگیرند ماجرای استعفا و نرفته بازگشتن، کام مردم را تلخ کرد و باز هم اجازه داده نشد عظمت کار حاج قاسم دیده شود. اما او که اساسا به دنبال این بازیهای بچهگانه نیست کریمانه از این خطا گذشت و در حمایت از وزیر مستعفی سخن گفت.
حالا پس از شش سال مذاکره و جهاد، طرفداران مذاکره در تلاشند دامان خودشان را از این نوزاد ناقصالخلقه پاک کنند و آن را به یکدیگر پاس بدهند و مجاهدانِ ما، عراق پاکشده از لوث داعش را به ضمیمه احساس دین مردم و مسئولان عراقی به نظام جمهوری اسلامی، تقدیم دولتمردان کردند تا در امنیت کامل با آنها وارد مذاکره شوند و قراردادهای میلیارد دلاری امضاء کنند. از هر دو جملهای که مسئولان عراقی در این مذاکرات به زبان میآورند یک جملهاش تقدیر از نظام جمهوری اسلامی است بابت ایستادگی در کنار مردم عراق در برابر داعش و این مطلب نقش پر رنگ حاج قاسم را در مذاکرات برجسته میکند. دولتمردان ما که از زمین شورهزار اروپا چیزی عایدشان نشد امروز سخت مشغول درو کردن محصولی هستند که حاج قاسم کاشته است و انصافا هم گل کاشته است.
و اما باز اینجا هم آنکه هیاهو دارد همان کسانیاند که سرعت نگارششان در توییتر بالاتر است. و باز سردار سرافراز ما غایب میدان است. مثالِ حاج قاسم، مثالِ کوهنوردی است که پیر از پا افتادهای را کول گرفته است و با سختی به نوک قله رسانده است. پرچم را بر فراز قله زده است و بعد هم متواضعانه پیرمرد را به پرچم تکیه میدهد، خودش پشت دوربین میرود از این افتخار عکس میگیرد و آن را به خبر اول رسانهها تبدیل میکند.
بیجهت نیست وقتی رهبر انقلاب نشان ذوالفقار را به سردار سلیمانی عطا کردند فرمودند: «مجاهدتهای در راه خدا با این چیزها قابل مقابله و قابل جبران نیست... آنچه در برابر مجاهدت در راه خدا وجود دارد و خدای متعال در مقابل تقدیم کردن و روی دست گرفتن جان و مال در راه خدا قرار داده، بهشت است، رضای خدا است.» ایشان مدل شخصیتی حاج قاسم را میشناسد. قدر زر زرگر شناسد...
برای پیمودن گام دوم انقلاب به چنین انسانهایی نیاز داریم. حوزه و دانشگاه و خانواده و آموزش و پرورش باید همت کنند مدل شخصیتی حاج قاسم را تحلیل کنند و نقاط افتراق آن را با مدل شخصیتی دیگران برجسته کنند و برای گام دوم چنین انسانهایی تربیت کنند. اگر در هر کدام از عرصههای اقتصاد و فرهنگ و سیاست و... تعداد محدودی حاج قاسم داشته باشیم قطعا گام دوم را با صلابت و استوار برخواهیم داشت هر چند از دیگران فراوان در این کشور باشند. باید به فرزندانمان بیاموزیم از زاویه دید او به دنیا بنگرند.
در اثنای صحبتهای حاج قاسم یکی از برادران مدافع حرم که ظاهرا حاج قاسم را نمیشناخت از انتهای جمعیت بلند شد و فریاد زد: حاج آقا تو که این قدر ما را موعظه میکنی خودت گروه چندی؟ ما همه مات مانده بودیم. از شدت تعجب و ناراحتی زبانمان بند آمده بود. تا آمدیم خودمان را جمع و جور کنیم و حرفی بزنیم دیدیم حاج قاسم شروع کرد به جواب دادن: من گروه صفر هستم. گریه میکرد و میگفت: من هنوز لیاقت پیدا نکردم...
گروه تروریستی تکفیری داعش شش سال بر گرده مردم مظلوم منطقه سوار شد و شیره جانشان را مکید. صدها هزار کیلومتر مربع از اراضی این کشورها را همراه با هزاران روستا، شهر و مراکز مهم استانی به تصرف درآورد و هزاران کارگاه و کارخانه و زیرساختهای مهم این کشورها از جمله، راهها، پلها، پالایشگاهها، چاهها و خطوط نفت و گاز و نیروگاههای برق و موارد دیگری از این نوع را تخریب نمودند و شهرهای مهمی همراه با آثار گرانبهای تاریخی و تمدن ملی آنها را با بمبگذاری از بین برده و یا سوزاندند.
سردار سلیمانی که بیشک نقش اول جبهه مقابل داعش است وقتی پس از شش سال نبرد نفسگیر با آنها در عراق و سوریه خواست پایان این شجره خبیثه را اعلام کند از همه گفت؛ اما از خودش نگفت. از تلاش مجاهدان افغان و ایرانی و سوری و لبنانی تشکر کرد و نوبت به خودش که رسید خطاب به رهبر انقلاب گفت: حقیر به عنوان سرباز مکلف شده از جانب حضرتعالی در این میدان، با اتمام عملیات آزادسازی بوکمال آخرین قلعه داعش با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی – صهیونیستی و برافراشتن پرچم سوریه، پایان سیطره این شجره خبیثه ملعونه را اعلام میکنم و در انتها جبهه شکر به آستان الهی سایید.
وقتی مردم به پاس این مجاهدتهای خالصانه، زبان به سپاس از حاج قاسم گشودند عدهای با عجله به میدان آمدند که پیروزی بر داعش باید در کارنامه ما ثبت شود، مگر نه آن است که بودجه نظامی کشور را دولت میدهد. و البته که مردم فاصله بین پولدادن و جان بر کف گرفتن، فاصله کنج عافیت نشستن و دل به دریای خطر زدن را خوب میدانند.
سردار سرافراز ما وقتی برای سخنرانی به دانشگاه کرمان رفت و دید تصاویرش را در سطح شهر کرمان نصب کردهاند پشت تریبون آمد و با ناراحتی به این کار اعتراض کرد و باز متواضعانه گفت: «من بچه دهاتی هستم، بچه عشایری هستم، بچه فقیری هستم و ظرفیت من این کارها نیست.»
در همان روزها که دیپلماتهای ما در مذاکرات برجام شش دانگ حواسشان به این بود که دکمههای لباسشان را از بالا ببندند یا از پایین تا قواعد دیپلماتیک به هم نخورد و سرگرم نوشیدن قهوه در هتل کوبورگ و هتل اینترکنتیننتال و کجا و کجا بودند حاج قاسم در تنور داغ حلب و موصل و... مشغول جهاد بود. دیپلماتها هر روز در برابر خواستههای غربیها کوتاه میآمدند و حاج قاسم هر روز عزتمندانه کار جهاد را پیش میبرد. آن زمانی که تهدیدات توییتری و پرت کردن خودکار دیپلماتهای ما و جمله معروف «هیچ وقت یک ایرانی را تهدید نکن» شده بود تیتر اول رسانهها و به عنوان نماد عزت ملی در شبکههای اجتماعی دست به دست میشد، حاج قاسم بی سر و صدا داشت قدم قدم داعش را از کشورهای مسلمان و مرزهای ایران دور میکرد و البته نه در تیترِ یک روزنامهها خبری از او بود و نه در شبکههای اجتماعی. وقتی به برجامیان نشان لیاقت و مدیریت عطا میشد کسی نامی از حاج قاسم نمیشنید.
از آن همه هیاهوی رسانهای و برو و بیا و تیتر اول و... تنها نوزاد ناقصالخلقهای به نام «اینستکس» به دنیا آمد و از مجاهدتهای مخلصانه حاج قاسم پاک شدن تمام اراضی دو همسایه مهم و استراتژیک ایران یعنی عراق و سوریه.
وقتی قرار بود مردم ایران محصول حمایتهای جانانهشان از مقاومت را در کنار حضور گرم بشار اسد در تهران جشن بگیرند ماجرای استعفا و نرفته بازگشتن، کام مردم را تلخ کرد و باز هم اجازه داده نشد عظمت کار حاج قاسم دیده شود. اما او که اساسا به دنبال این بازیهای بچهگانه نیست کریمانه از این خطا گذشت و در حمایت از وزیر مستعفی سخن گفت.
حالا پس از شش سال مذاکره و جهاد، طرفداران مذاکره در تلاشند دامان خودشان را از این نوزاد ناقصالخلقه پاک کنند و آن را به یکدیگر پاس بدهند و مجاهدانِ ما، عراق پاکشده از لوث داعش را به ضمیمه احساس دین مردم و مسئولان عراقی به نظام جمهوری اسلامی، تقدیم دولتمردان کردند تا در امنیت کامل با آنها وارد مذاکره شوند و قراردادهای میلیارد دلاری امضاء کنند. از هر دو جملهای که مسئولان عراقی در این مذاکرات به زبان میآورند یک جملهاش تقدیر از نظام جمهوری اسلامی است بابت ایستادگی در کنار مردم عراق در برابر داعش و این مطلب نقش پر رنگ حاج قاسم را در مذاکرات برجسته میکند. دولتمردان ما که از زمین شورهزار اروپا چیزی عایدشان نشد امروز سخت مشغول درو کردن محصولی هستند که حاج قاسم کاشته است و انصافا هم گل کاشته است.
و اما باز اینجا هم آنکه هیاهو دارد همان کسانیاند که سرعت نگارششان در توییتر بالاتر است. و باز سردار سرافراز ما غایب میدان است. مثالِ حاج قاسم، مثالِ کوهنوردی است که پیر از پا افتادهای را کول گرفته است و با سختی به نوک قله رسانده است. پرچم را بر فراز قله زده است و بعد هم متواضعانه پیرمرد را به پرچم تکیه میدهد، خودش پشت دوربین میرود از این افتخار عکس میگیرد و آن را به خبر اول رسانهها تبدیل میکند.
بیجهت نیست وقتی رهبر انقلاب نشان ذوالفقار را به سردار سلیمانی عطا کردند فرمودند: «مجاهدتهای در راه خدا با این چیزها قابل مقابله و قابل جبران نیست... آنچه در برابر مجاهدت در راه خدا وجود دارد و خدای متعال در مقابل تقدیم کردن و روی دست گرفتن جان و مال در راه خدا قرار داده، بهشت است، رضای خدا است.» ایشان مدل شخصیتی حاج قاسم را میشناسد. قدر زر زرگر شناسد...
برای پیمودن گام دوم انقلاب به چنین انسانهایی نیاز داریم. حوزه و دانشگاه و خانواده و آموزش و پرورش باید همت کنند مدل شخصیتی حاج قاسم را تحلیل کنند و نقاط افتراق آن را با مدل شخصیتی دیگران برجسته کنند و برای گام دوم چنین انسانهایی تربیت کنند. اگر در هر کدام از عرصههای اقتصاد و فرهنگ و سیاست و... تعداد محدودی حاج قاسم داشته باشیم قطعا گام دوم را با صلابت و استوار برخواهیم داشت هر چند از دیگران فراوان در این کشور باشند. باید به فرزندانمان بیاموزیم از زاویه دید او به دنیا بنگرند.
ریدم به الله مدینه و حسین ننه جنده