بهرام رادان، رضا عطاران و پیمان قاسمخانی هم در کانادا خانه و زندگی دارند.نیکی کریمی مدتهاست که انگلستان را بهعنوان محل زندگی انتخاب کرده و برای کار کردن به ایران میآید.
به گزارش شهدای ایران؛ بیایید یک بار هم که شده برای بررسی مسالهمان، آن را با موارد مشابه خارجیاش مقایسه نکنیم و با مراجعه به عقل و استفاده از استدلال، بیآنکه ملاک را نمونههای اصطلاحا مترقی آن طرف آبی بگیریم، ببینیم که یک کار درست است یا غلط؟ دلایل پدید آمدنش چیست؟ نتایج آن چه چیزهایی میتواند باشد و اگر غلط است، راه اصلاح آن به چه شکل خواهد بود؟ بسیاری از هنرمندان و چهرههای مشهور سینمای ایران یا در کشورهای غربی ساکن هستند و فقط سالی یکی دو بار برای کار کردن به ایران میآیند، یا اخیرا بینشان مد شده که حتی فرزندانشان را در خارج از کشور به دنیا بیاورند تا این کودکان بتوانند تابعیت آن کشورها را داشته باشند.
رصد کردن مشابه چنین وضعی در سینمای آمریکا که ممکن نیست؛ چون آنها جایی را بهتر از آمریکا نمیدانند و اساسا بعید است فکر کنند که برای اقامت در کشورهای دیگر مشکل خواهند داشت. در سینماهای بزرگی مثل هند و چین هم این موارد لااقل به غلظت ایران وجود ندارد. اساسا نه در هند، نه در چین یا کره، ژاپن و تایلند و اکثر کشورهای دیگری که در این سالها سینمای پررونقی داشتهاند، به اندازه ایران سینما در انحصار فرهنگ اصطلاحا بورژوایی درنیامده است و مفهوم غربگرایی را یکسان و معادلی برای «باکلاسی» نگرفتهاند. اما بیاییم و یک بار هم که شده، مساله خودمان را برای بررسی کردن، نه با غرب عالم مقایسه کنیم، نه با شرق آن. شیلا خداداد، یکی از هنرپیشههایی است که برای به دنیا آوردن فرزندش به خارج از کشور رفت. او در پاسخ به سوالی در این خصوص با اطمینان بهنفس و مقداری گستاخی گفت «دوست داشتم.»
شیلا خداداد خیال خیلیها را راحت کرد و چیزی را گفت که از رفتار سایر چهرههای مشهور ایرانی میشد فهمید. پاسخ نهایی آنها درباره خیلی از چیزهاست، اما ملاحظه میکنند و کمتر به زبان میآورند.
ما باید چنین مسالهای را بدون ملاک قرار دادن نمونههای بیرونی و خارجی بررسی کنیم و سپس حکم بدهیم که آیا این هنرپیشه حق داشت بگوید «دوست داشتم» و آیا مخالفان و منتقدان او ادعایی بر خلاف منطق دارند؛ یا اینکه این کار غلط است و خداداد و سایر هنرپیشههای ایرانی باید بین انجام دادن کاری که دوست دارند و بازیگر بودن در سینمایی که مخاطبانش حق دارند بپرسند و مخالف باشند، یکی را انتخاب کنند؟ آیا مخاطبان حق ندارند نگذارند و نخواهند کسانی که به واسطه هواداری آنها که امروز از موقعیت خاصی برخوردار شدهاند، هر کاری را انجام بدهند که خودشان دوست دارند و حس میکنند بیشتر به نفعشان است و فکر میکنند وقتی توان انجامش را دارند دلیلی ندارد که انجامش ندهند. اساس مساله در دل همین یک عبارت نهفته است؛ «مسئولیت اجتماعی.»
حق دارند که بگویند دوست دارم؟
هیچ ابرسرمایهداری در دنیا، هیچکدام از چهرههای مشهور و ثروتمند و در یک کلام هیچکدام از افرادی که وضعیت قدرتمندتری نسبت به باقی افراد اجتماع پیدا کردهاند، اگر در یک جنگل، دور از انسانها و در کنار حیوانات زندگی میکردند، نمیتوانستند به موقعیتهای فعلیشان برسند. طرفداران آزادی به سبک لیبرالیسم میگویند که هرکس موقعیتی ویژه پیدا کرده، لابد تلاش کرده است. آیا اگر سرمایهداری که کاخی چندهزار متری در بهترین نقطه آب و هوایی یک منطقه دارد، اگر خودش به تنهایی در یک دشت یا جنگل زندگی میکرد، میتوانست چنین کاخی بنا کند؟ آیا تمام آنچه او دارد واقعا حاصل تلاش و هوش شخص خودش است یا اینکه خارج از جامعه انسانی، بنا کردن چنین موقعیتهایی ناممکن است؟ درباره موقعیت آدمهای مشهور هم میشود دقیقا همین پرسشها را کرد؛ شما بدون جامعه انسانی و در خلأ، آیا میتوانستید از چنین مواهبی برخوردار شوید؟ آیا یک نفر میتواند موقع معروف شدن و برخورداری از ویژگیهای آن، در قالب جامعه انسانی قرار بگیرد و بعد، این قالب را برای انجام دادن کاری که دوست دارد بکند دستوپاگیر ببیند و برای عبور از آن، به قاعده یک قالب اجتماعی دیگر(جنگل) متوسل شود؟ حالا حتی فرض کنید سیما و سینمای ایران صددرصد در تیول نهادهای دولتی و رسمی نیستند و پول تمام فیلمها و سریالها از مالیات شهروندان یا فروش منابع کشور تامین نمیشود. باز هم در آن صورت یک نفر نمیتواند بگوید که برای مشهور شدن و بهرهمندی از مواهب آن به اجتماع انسانی و قواعدش احتیاج دارم اما پس از آن نمیخواهم این قواعد دستوپا گیرم شوند و میخواهم هر کاری را انجام بدهم که دوست دارم و فکر میکنم منفعت شخصی من در آن بیشتر است.
دیکتاتوری زرد؛ پولش را ما بدهیم ولی حق دخالت نداشته باشیم؟
اینکه سینمای ایران چقدر آینهای حقیقی از جامعه ایران است، پرسشی است که قطعا پاسخ خوشایندی نخواهد یافت. حتی مخاطبان سینمای ایران هم عموم مردم نیستند و سالنهای نمایش فیلم در نقاط مرفهنشین شمال پایتخت متمرکز شدهاند. البته از ابتدا وضع به این شکل نبود، اما هرچقدر به زمان حال نزدیکتر میشویم، چنین شکافی بین هنر سینما و مردم ایران عمیقتر و عریضتر میشود. وقتی گفته میشود فلان فیلم، پرفروشترین فیلم ایرانی در سال جاری بود و نتیجتا طبع و پسند مردم ایران به چنین درونمایههایی متمایل است، بلافاصله باید اعتراض کرد که کدام مردم؟ ۶۸درصد از کل فروش سینمای ایران مربوط به تنها سه پردیس سینمایی در شمال شهر تهران میشود و چنین چیزی در جهان بیسابقه است. آیا منظور کسانی که جامعه را با این آمارهای خودساخته قضاوت میکنند، همان مردم مناطق مرفهنشین شمال پایتخت است یا مردم ایران از ماکو تا شوش و از خراسان تا چابهار را شامل میشوند؟ سبک زندگی نمایش داده شده در سینمای ایران منحصر به پسند همان کسانی است که در چند پردیس سینمایی شمال تهران بلیت فیلمها را میخرند و آمارها را میسازند. اخیرا قضیه از این هم پیشتر آمده و چهرههای سینمایی ایران حتی لازم نیست برای مطرحماندن، حضور مداومی در پروژههای سینمایی داشته باشند؛ بلکه حضور در فضای مجازی و البته حاشیهسازیهای گاه و بیگاه آنها در این فضا برای چنین منظوری کفایت میکند. سبک زندگی هنرپیشههای ایرانی آنچنان که در فضای مجازی نمایش داده میشود هم مطابق پسند کل مردم ایران نیست و به همان چند درصدی که جزء کاست اجتماعی بهخصوصی هستند خلاصه میشود. در این میان مردم واقعی ایران، دو انتخاب بیشتر ندارند؛ یا به فضای مجازی نیایند و اگر آمدند این هنرپیشهها را دنبال نکنند یا اینکه اگر آنها را دنبال کردند و به این مولفههای مغایر با سبک زندگیشان در رفتار هنرپیشهها اعتراض داشتند، متهم شوند به قرار گرفتن ذیل عنوان «هجوم سرسامآور کاربران بیادب و فضول مجازی.»
هانیه توسلی عکس گربه خانگیاش را که مرده بود منتشر کرد و نوشت: «بخواب مامان جان. بخواب تنها دلخوشیم. بخواب شیرین عسلم. منو ببخش. دیگه آرزویى ندارم. دیگه هیچى نمىخوام از خدا. دیگه بىحس شدم. دیگه تموم شدم. فقط منتظرم که زودتر بیام پیشت. همین» و وقتی مردم به این حرکت و ادبیات او اعتراض کردند، متهم شدند به فضولی در سبک زندگی دیگران. مهدی پاکدل و بهنوش طباطبایی مقابل چشم میلیونها ایرانی خبر ازدواجشان را منتشر میکنند و از تبریکات آنها لذت میبرند، اما چند سال بعد که خبر جداییشان منتشر شد و بخشی از مردم ایران، سادهدلانه و از روی معصومیت تصمیم میگیرند برای آشتی دادن این دو نفر کمپین راه بیندازند، با زنندهترین عبارات به فضولی و حماقت متهم میشوند. چطور عروسی شما به مردم مربوط است اما جداییتان مربوط نیست؟ چطور علاقه شما به گربه و سگ خانگیتان باید در مقیاسی چندصد هزارتایی نمایش داده شود، اما اعتراض به این جهانبینی(اگر اسمش را بشود جهانبینی گذاشت) و گارد گرفتن بخش بزرگ اما حذف شده جامعه در برابر این سبک زندگی، اسمش فضولی است و نپذیرفتن اینکه هرکس حق دارد، هرطور دلش خواست رفتار کند؟ مردمی که دوست ندارند در جامعهشان از پرتوانترین تریبونها و رسانهها مرتب خبر طلاق، تنهایی، گربه و سگ بازیهای بورژوایی منتشر شود، فضول نیستند. حقشان است که نخواهند. در مورد زندگی هنرپیشهها در خارج از کشور و کسب درآمدشان در داخل هم همینطور است؛ منتها با اضافه شدن این نکته که این بار نهفقط بحث سبک زندگی، بلکه مستقیما بحث حقوق مالی مردم ایران هم مطرح میشود. آیا سینمای آمریکا حاضر است آن دسته از هنرپیشههای ایرانی را که در آنجا زندگی میکنند در بهترین حالت بیشتر از چند پلان فرعی در فیلمهایش بازی بدهد؟ تجربه کسانی که طی این سالها به خارج از کشور رفتهاند، نشان میدهد که چنین نیست. پس میشود به این افراد گفت شما بدون مردم ایران نمیتوانستید جایگاهی داشته باشید و اگر این مردم از رفتار شما، سبک زندگی شما یا هر چیز دیگری از این دست خوششان نیاید و شما همچنان مطرح باقی بمانید؛ یعنی مطرح نگه داشته شدهاید، نه اینکه خودتان لایق چنین جایگاهی هستید. این یک نوع دیکتاتوری است. مردم ایران زندگی هنرپیشههای سینما و خوانندگان موسیقی پاپ در خارج از کشور و کسب درآمد آنها در داخل کشور را نمیپسندند. چنین چیزی به عرق ملی آنها اصابت میکند و دلشان را به درد میآورد. مردم وقتی میبینند هنرپیشهای فرزندش را خارج از کشور به دنیا میآورد تا بتواند تابعیت آنجا را داشته باشد، از او خشمگین میشوند؛ اما اعتراض مردم ایران از این چهرهها به واسطه رفتارهایشان، تغییری در جایگاه آنها به وجود نمیآورد؛ چون این افراد بهطور طبیعی و مردمی بالا نیامدهاند و این یک دیکتاتوری زرد است؛ یعنی دیکته شدن سبک جلفی از زندگی که وابستگی فرهنگی شدیدی به خارج از کشور دارد و در برابر غرب خودکمبین و در برابر هموطنانش پرنخوت و مغرور است.
رصد کردن مشابه چنین وضعی در سینمای آمریکا که ممکن نیست؛ چون آنها جایی را بهتر از آمریکا نمیدانند و اساسا بعید است فکر کنند که برای اقامت در کشورهای دیگر مشکل خواهند داشت. در سینماهای بزرگی مثل هند و چین هم این موارد لااقل به غلظت ایران وجود ندارد. اساسا نه در هند، نه در چین یا کره، ژاپن و تایلند و اکثر کشورهای دیگری که در این سالها سینمای پررونقی داشتهاند، به اندازه ایران سینما در انحصار فرهنگ اصطلاحا بورژوایی درنیامده است و مفهوم غربگرایی را یکسان و معادلی برای «باکلاسی» نگرفتهاند. اما بیاییم و یک بار هم که شده، مساله خودمان را برای بررسی کردن، نه با غرب عالم مقایسه کنیم، نه با شرق آن. شیلا خداداد، یکی از هنرپیشههایی است که برای به دنیا آوردن فرزندش به خارج از کشور رفت. او در پاسخ به سوالی در این خصوص با اطمینان بهنفس و مقداری گستاخی گفت «دوست داشتم.»
شیلا خداداد خیال خیلیها را راحت کرد و چیزی را گفت که از رفتار سایر چهرههای مشهور ایرانی میشد فهمید. پاسخ نهایی آنها درباره خیلی از چیزهاست، اما ملاحظه میکنند و کمتر به زبان میآورند.
ما باید چنین مسالهای را بدون ملاک قرار دادن نمونههای بیرونی و خارجی بررسی کنیم و سپس حکم بدهیم که آیا این هنرپیشه حق داشت بگوید «دوست داشتم» و آیا مخالفان و منتقدان او ادعایی بر خلاف منطق دارند؛ یا اینکه این کار غلط است و خداداد و سایر هنرپیشههای ایرانی باید بین انجام دادن کاری که دوست دارند و بازیگر بودن در سینمایی که مخاطبانش حق دارند بپرسند و مخالف باشند، یکی را انتخاب کنند؟ آیا مخاطبان حق ندارند نگذارند و نخواهند کسانی که به واسطه هواداری آنها که امروز از موقعیت خاصی برخوردار شدهاند، هر کاری را انجام بدهند که خودشان دوست دارند و حس میکنند بیشتر به نفعشان است و فکر میکنند وقتی توان انجامش را دارند دلیلی ندارد که انجامش ندهند. اساس مساله در دل همین یک عبارت نهفته است؛ «مسئولیت اجتماعی.»
حق دارند که بگویند دوست دارم؟
هیچ ابرسرمایهداری در دنیا، هیچکدام از چهرههای مشهور و ثروتمند و در یک کلام هیچکدام از افرادی که وضعیت قدرتمندتری نسبت به باقی افراد اجتماع پیدا کردهاند، اگر در یک جنگل، دور از انسانها و در کنار حیوانات زندگی میکردند، نمیتوانستند به موقعیتهای فعلیشان برسند. طرفداران آزادی به سبک لیبرالیسم میگویند که هرکس موقعیتی ویژه پیدا کرده، لابد تلاش کرده است. آیا اگر سرمایهداری که کاخی چندهزار متری در بهترین نقطه آب و هوایی یک منطقه دارد، اگر خودش به تنهایی در یک دشت یا جنگل زندگی میکرد، میتوانست چنین کاخی بنا کند؟ آیا تمام آنچه او دارد واقعا حاصل تلاش و هوش شخص خودش است یا اینکه خارج از جامعه انسانی، بنا کردن چنین موقعیتهایی ناممکن است؟ درباره موقعیت آدمهای مشهور هم میشود دقیقا همین پرسشها را کرد؛ شما بدون جامعه انسانی و در خلأ، آیا میتوانستید از چنین مواهبی برخوردار شوید؟ آیا یک نفر میتواند موقع معروف شدن و برخورداری از ویژگیهای آن، در قالب جامعه انسانی قرار بگیرد و بعد، این قالب را برای انجام دادن کاری که دوست دارد بکند دستوپاگیر ببیند و برای عبور از آن، به قاعده یک قالب اجتماعی دیگر(جنگل) متوسل شود؟ حالا حتی فرض کنید سیما و سینمای ایران صددرصد در تیول نهادهای دولتی و رسمی نیستند و پول تمام فیلمها و سریالها از مالیات شهروندان یا فروش منابع کشور تامین نمیشود. باز هم در آن صورت یک نفر نمیتواند بگوید که برای مشهور شدن و بهرهمندی از مواهب آن به اجتماع انسانی و قواعدش احتیاج دارم اما پس از آن نمیخواهم این قواعد دستوپا گیرم شوند و میخواهم هر کاری را انجام بدهم که دوست دارم و فکر میکنم منفعت شخصی من در آن بیشتر است.
دیکتاتوری زرد؛ پولش را ما بدهیم ولی حق دخالت نداشته باشیم؟
اینکه سینمای ایران چقدر آینهای حقیقی از جامعه ایران است، پرسشی است که قطعا پاسخ خوشایندی نخواهد یافت. حتی مخاطبان سینمای ایران هم عموم مردم نیستند و سالنهای نمایش فیلم در نقاط مرفهنشین شمال پایتخت متمرکز شدهاند. البته از ابتدا وضع به این شکل نبود، اما هرچقدر به زمان حال نزدیکتر میشویم، چنین شکافی بین هنر سینما و مردم ایران عمیقتر و عریضتر میشود. وقتی گفته میشود فلان فیلم، پرفروشترین فیلم ایرانی در سال جاری بود و نتیجتا طبع و پسند مردم ایران به چنین درونمایههایی متمایل است، بلافاصله باید اعتراض کرد که کدام مردم؟ ۶۸درصد از کل فروش سینمای ایران مربوط به تنها سه پردیس سینمایی در شمال شهر تهران میشود و چنین چیزی در جهان بیسابقه است. آیا منظور کسانی که جامعه را با این آمارهای خودساخته قضاوت میکنند، همان مردم مناطق مرفهنشین شمال پایتخت است یا مردم ایران از ماکو تا شوش و از خراسان تا چابهار را شامل میشوند؟ سبک زندگی نمایش داده شده در سینمای ایران منحصر به پسند همان کسانی است که در چند پردیس سینمایی شمال تهران بلیت فیلمها را میخرند و آمارها را میسازند. اخیرا قضیه از این هم پیشتر آمده و چهرههای سینمایی ایران حتی لازم نیست برای مطرحماندن، حضور مداومی در پروژههای سینمایی داشته باشند؛ بلکه حضور در فضای مجازی و البته حاشیهسازیهای گاه و بیگاه آنها در این فضا برای چنین منظوری کفایت میکند. سبک زندگی هنرپیشههای ایرانی آنچنان که در فضای مجازی نمایش داده میشود هم مطابق پسند کل مردم ایران نیست و به همان چند درصدی که جزء کاست اجتماعی بهخصوصی هستند خلاصه میشود. در این میان مردم واقعی ایران، دو انتخاب بیشتر ندارند؛ یا به فضای مجازی نیایند و اگر آمدند این هنرپیشهها را دنبال نکنند یا اینکه اگر آنها را دنبال کردند و به این مولفههای مغایر با سبک زندگیشان در رفتار هنرپیشهها اعتراض داشتند، متهم شوند به قرار گرفتن ذیل عنوان «هجوم سرسامآور کاربران بیادب و فضول مجازی.»
هانیه توسلی عکس گربه خانگیاش را که مرده بود منتشر کرد و نوشت: «بخواب مامان جان. بخواب تنها دلخوشیم. بخواب شیرین عسلم. منو ببخش. دیگه آرزویى ندارم. دیگه هیچى نمىخوام از خدا. دیگه بىحس شدم. دیگه تموم شدم. فقط منتظرم که زودتر بیام پیشت. همین» و وقتی مردم به این حرکت و ادبیات او اعتراض کردند، متهم شدند به فضولی در سبک زندگی دیگران. مهدی پاکدل و بهنوش طباطبایی مقابل چشم میلیونها ایرانی خبر ازدواجشان را منتشر میکنند و از تبریکات آنها لذت میبرند، اما چند سال بعد که خبر جداییشان منتشر شد و بخشی از مردم ایران، سادهدلانه و از روی معصومیت تصمیم میگیرند برای آشتی دادن این دو نفر کمپین راه بیندازند، با زنندهترین عبارات به فضولی و حماقت متهم میشوند. چطور عروسی شما به مردم مربوط است اما جداییتان مربوط نیست؟ چطور علاقه شما به گربه و سگ خانگیتان باید در مقیاسی چندصد هزارتایی نمایش داده شود، اما اعتراض به این جهانبینی(اگر اسمش را بشود جهانبینی گذاشت) و گارد گرفتن بخش بزرگ اما حذف شده جامعه در برابر این سبک زندگی، اسمش فضولی است و نپذیرفتن اینکه هرکس حق دارد، هرطور دلش خواست رفتار کند؟ مردمی که دوست ندارند در جامعهشان از پرتوانترین تریبونها و رسانهها مرتب خبر طلاق، تنهایی، گربه و سگ بازیهای بورژوایی منتشر شود، فضول نیستند. حقشان است که نخواهند. در مورد زندگی هنرپیشهها در خارج از کشور و کسب درآمدشان در داخل هم همینطور است؛ منتها با اضافه شدن این نکته که این بار نهفقط بحث سبک زندگی، بلکه مستقیما بحث حقوق مالی مردم ایران هم مطرح میشود. آیا سینمای آمریکا حاضر است آن دسته از هنرپیشههای ایرانی را که در آنجا زندگی میکنند در بهترین حالت بیشتر از چند پلان فرعی در فیلمهایش بازی بدهد؟ تجربه کسانی که طی این سالها به خارج از کشور رفتهاند، نشان میدهد که چنین نیست. پس میشود به این افراد گفت شما بدون مردم ایران نمیتوانستید جایگاهی داشته باشید و اگر این مردم از رفتار شما، سبک زندگی شما یا هر چیز دیگری از این دست خوششان نیاید و شما همچنان مطرح باقی بمانید؛ یعنی مطرح نگه داشته شدهاید، نه اینکه خودتان لایق چنین جایگاهی هستید. این یک نوع دیکتاتوری است. مردم ایران زندگی هنرپیشههای سینما و خوانندگان موسیقی پاپ در خارج از کشور و کسب درآمد آنها در داخل کشور را نمیپسندند. چنین چیزی به عرق ملی آنها اصابت میکند و دلشان را به درد میآورد. مردم وقتی میبینند هنرپیشهای فرزندش را خارج از کشور به دنیا میآورد تا بتواند تابعیت آنجا را داشته باشد، از او خشمگین میشوند؛ اما اعتراض مردم ایران از این چهرهها به واسطه رفتارهایشان، تغییری در جایگاه آنها به وجود نمیآورد؛ چون این افراد بهطور طبیعی و مردمی بالا نیامدهاند و این یک دیکتاتوری زرد است؛ یعنی دیکته شدن سبک جلفی از زندگی که وابستگی فرهنگی شدیدی به خارج از کشور دارد و در برابر غرب خودکمبین و در برابر هموطنانش پرنخوت و مغرور است.
رزمنده ایرانی بار دیگر آمریکا را بزرگترین حامی تروریسم در جهان عنوان کرده.
رزمنده ایرانی واشنگتن را متهم به ایجاد داعش کرد.
آمریکا جنایتکار بزرگترین حامی تروریسم در جهان است.
آمریکا جنایتکاربزرگترین حامی دولتی تروریسم درسراسرمنطقه خاورمیانه و جهان است.
آمریکا جنایتکاربزرگترین کشورحامی تروریسم درسراسرجهان است.
آمریکا جنایتکار، عربستان جنایتکار، امارات جنایتکار، بحرین جنایتکار واسرائیل جنایتکارعامل ایجاد ناامنی درسراسرمنطقه خاورمیانه وجهان هستند.
عربستان بزرگترین حامی تروریسم در جهان است.
امارات جنایتکار بزرگترین حامی تروریسم در جهان است.
اسرائیل جنایتکار بزرگترین حامی تروریسم در جهان است.
دولت ترامپ حامی جنایات جنگی عربستان جنایتکاردریمن است.
دولت ترامپ حامی جنایات جنگی امارات جنایتکاردریمن است.
دولت ترامپ حامی جنایات جنگی بحرین جنایتکاردریمن است.
دولت ترامپ حامی جنایات جنگی اسرائیل جنایتکاردریمن است.
هزاران غیرنظامی در یمن در حملات سعودیها با حمایت آمریکا کشته شده اند.
هزاران غیرنظامی در یمن در حملات ائتلاف سعودی با حمایت آمریکا، کشته شده اند.
هزاران غیرنظامی در یمن در حملات ائتلاف سعودی با حمایت آمریکا، کشته شده اند.
دخالت در یمن به فرماندهی سعودیها و حمایت آمریکا باعث کشته شدن هزاران غیرنظامی شد.
بیش از هشتاد و پنج هزار کودک در یمن بر اثر گرسنگی جان خود را از دست دادند. سنا باید حمایت آمریکا از این جنگ را متوقف کند.
آمریکا جنایتکار نمي تواند بر جنايات خود سرپوش بگذارد.
عربستان جنایتکارنمي تواند بر جنايات خود سرپوش بگذارد.
امارات جنایتکار نمي تواند بر جنايات خود سرپوش بگذارد.
بحرین جنایتکار نمي تواند بر جنايات خود سرپوش بگذارد.
اسرائیل جنایتکار نمي تواند بر جنايات خود سرپوش بگذارد.
ترامپ نمي تواند بر جنايات خود سرپوش بگذارد.
آل سعود نمي تواند بر جنايات خود سرپوش بگذارد.
نتانیاهو نمي تواند بر جنايات خود سرپوش بگذارد.
بن سلمان نمي تواند بر جنايات خود سرپوش بگذارد.
آل خلیفه نمي تواند بر جنايات خود سرپوش بگذارد.
پامپئو» وزیر خارجه آمریکا نمي تواند بر جنايات خود سرپوش بگذارد.
آمریکا جنایتکاردرافغانستان، پاکستان، عراق، لیبی، سوریه، یمن، منطقه خاورمیانه وجهان حامی تروریسم است.
حضورآمریکا جنایتکاردرمنطقه خاورمیانه برای مبارزه با ترروریست ها نیست واشنگتن دراین منطقه با تروریسم، القاعده، طالبان، داعش و گروه های تروریستی درارتباط است.
آمریکا جنایتکار ازسال 2011 تاکنون با کمک مالی عربستان سعودی به داعش درسوریه آموزش نظامی می دهد وهمچنان نیزادامه دارد.
آمریکا جنایتکار با کمک مالی عربستان جنایتکارعناصرداعش را دراردن آموزش داده است!
نیروهای داعش کجا آموزش می بینند؟
گروه داعش توسط آمریکا جنایتکار آموزش نظامی داده شده.
واشنگتن و ریاض داعش را ایجاد کردند.
عربستان جنایتکاربا هماهنگی، همدستی وهمکاری آمریکا جنایتکارسلاح شیمیایی دراختیارالنصره قرارمی دهد.
عربستان سعودی به سرکردگی آمریکا به تروریست ها درسوریه سلاح شیمیایی داده است!
سلاح داعش ازسال 2011 تاکنون درمنطقه خاورمیانه وجهان چگونه تامین می شود؟ توسط آمریکا و متحدانش!
حمایت آمریکا جنایتکار از اسرائیل جنایتکارحمایت ازتروریسم است.
حمایت آمریکا جنایتکار از عربستان جنایتکارحمایت ازتروریسم است.
حمایت آمریکا جنایتکار از امارت جنایتکارحمایت ازتروریسم است.
حمایت آمریکا جنایتکار از بحرین جنایتکارحمایت ازتروریسم است.
حمایت آمریکا جنایتکار از ائتلاف متجاوز سعودی جنایتکارحمایت ازتروریسم است.
آمریکا جنایتکار همراه با چند کشورجنایتکار ازسال 2001 تاکنون القاعده، طالبان، گروهگ تروریستی منافقین، گروهک جیش الظلم و گروه های تروریستی را تسلیح می کند وهمچنان نیزادامه می دهد.
تجاوز آمریکا به یمن جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت است.
تجاوز ائتلاف آمریکایی به سوریه جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت است.