شهدای ایران shohadayeiran.com

حاج احمد در کنار مقام رأس الحسین (ع) مانند تعزیه خوان‌ها، همین طور از آن مقام می‌گفت و اشک می‌ریخت. او یک پا روضه خوان شده و طوری زبان گرفته بود که اشک همه را درآورده بود.
به گزارش  شهدای ایران، جاویدالاثر «احمد متوسلیان» فرمانده دلاور لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) از جمله چهره‌های شاخص جمهوری اسلامی ایران است که هنوز هم با گذشت ۳۶ سال از مفقود شدن وی در لبنان، بسیاری هنوز چشم‌انتظار بازگشت وی به میهن هستند.  بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «می‌خواهم با تو باشم» گردآوری شده است، منتشر کردیم.



روضه حاج احمد متوسلیان در کنار مقام راس الحسین (ع)

روز جمعه بیست و هشتم خرداد ۱۳۶۱، نیرو‌های ایرانی که درقالب دو گروه وارد سوریه شده بودند، با نظم و انضباط خاصی، برای شرکت در نماز جمعه به مسجد اموی رفتند. پس از اقامه‌ی نماز، برای زیارت مقام رأس الحسین (ع) به سمت محل مورد نظر حرکت کردند.

در طی مسیر، مردم دمشق که در اطراف خیابان ایستاده بودند، اعم از کوچک و بزرگ اشک می‌ریختند. آنان نیرو‌های ایرانی را ناجی خود و مسلمانان جهان دانسته و شعار‌هایی نیز در تجلیل آنان می‌دادند.

در این بین، زنی سالخورده از میان جمعیت، اشک ریزان به طرف حاج احمد آمد و با گریه به زبان عربی صحبت‌هایی را خطاب به او بیان کرد.

حاج احمد به مترجم خود گفت: "این زن چی می‌گه؟" مترجم گفت: "ما تنها امیدمون به لشکر محمد (ص) است، فقط لشکر محمد (ص) است، فقط لشکر محمد (ص) است که می‌تونه ما رو نجات بده. "

با شنیدن این حرف‌ها حاج احمد به شدت منقلب شد و اشک از چشمانش جاری شد. او خطاب به اطرافیانش گفت:" می‌بینین؟! این صحنه‌ها رو می‌بینین؟ می‌بینین این مردم چی می‌گن؟! "

به هر ترتیب نیرو‌ها به مقام رأس الحسین (ع) رسیدند. حاج احمد در آن روز حال خوشی نداشت و این حال خوش او تعجب نیرو‌ها را برانگیخته بود. علتش این بود که آن‌ها حاج احمد را به عنوان فردی نظامی و مقرراتی می‌شناختند و دیدن این حالات او برایشان کمی عجیب بود.

حاج احمد در کنار مقام رأس الحسین (ع) مانند تعزیه خوان‌ها، همین طور از آن مقام می‌گفت و اشک می‌ریخت. او یک پا روضه خوان شده و طوری زبان گرفته بود که اشک همه را درآورده بود.

حاجی بلند بلند گریه می‌کرد و می‌گفت:" برادرا، اینجا رأس الحسین (ع) رو به نیزه زدن و عمه‌ی سادات رو به اسیری آوردن؛ اینجا شامیان به اهل بیت چنان ظلمی روا داشتن که روی تاریخ رو سیاه کردن. "

حاج احمد آن روز با پای برهنه دور آن مقام می‌چرخید، ناله می‌کرد، اشک می‌ریخت وروضه می‌خواند. او آن روز حال خوش عجیبی داشت.


*میزان
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار