همسر شهید دکتر قاسم صادقی میگوید: همسرم به شدت علاقه داشت که به جبهه برود ولی مسولان اجازه نمیدادند و میگفتند کار شما را در جبهه یک سرباز هم میتواند انجام دهد اما کار شما در مجلس از عهده دیگری خارج است، از همین رو سربازی که راننده ایشان بود را مرخص کردند تا یک نفر به جای ایشان در برابر دشمن بجنگد و بدون راننده رفت و آمد میکردند.
به گزارش شهدای ایران به نقل از ایسنا، همزمان با سالروز واقعه هفتم تیر پای صحبت خانواده شهید دکتر قاسم صادقی، نماینده مردم مشهد و از مفاخر شهدای روحانیت خراسان که از شهدای این حادثه تروریستی بود نشستیم.
ربابه تطوره چیانی، همسر شهید دکتر قاسم صادقی، درباره چگونگی آشنایی با همسر شهیدش اظهار میکند: آقای صادقی در نطنز دبیر مدرسه بودند که برای ادامه تحصیل و ازدواج استخاره می گیرند و تهران و منزل دوستاشان برای استخاره نتیجه خیلی خوبی میدهد، آقای نورالدین یکی از اقوام دور ما بودند و دوست صمیمی آقای صادقی، که من را برای ازدواج به شهید صادقی معرفی کردند.
همسر شهید صادقی ادامه داد: روزی همسرآقای نورالدین به من گفتند میخواهم پردهای بخرم با من به بازار بیا، من که از جلسه قرآن برمیگشتم، گفتم نه خودتان بروید، با اصرار ایشان من همراهشان شدم، از منزل که بیرون آمدم، شهید صادقی از من پرسیدند منزل فلانی کجاست، گفتم من اهل این محله نیستم، نمیدانم، لحظاتی بعد من با همسر آقای نورالدین به بازار رفتیم و آقای نورالدین نیز به همراه شهید صادقی پشت سر ما آمدند، در مغازه بودیم که شهید از من پرسید، پارچه مناسب بنظر شما برای عمامه چیست؟ من هم با جدیت گفتم، من اطلاعی ندارم، در خانواده ما کسی روحانی نیست.
تطوره چیانی عنوان کرد: در آخر دیدم که همسر آقای نورالدین پارچه پرده نخرید، گفتم پس چرا هیچی نمیخرید، گفتند ما میخواستیم شما را به ایشان نشان دهیم.
همسر شهید گفت: روز بعد آقای صادقی به خواستگاری من آمدند، برخی از اعضای خانواده من در تهران متجدد ماب بودند و ارتباطی نیز با روحانیت نداشتند، به خاطر همین فکر نمیکردم به همسری ایشان در بیایم.
وی اظهار کرد: حتی برادرم از من پرسید شما سرشکسته نمیشوی اگر به همسری یک روحانی در بیای، من گفتم صلاح کار با شماست، هر چه که شما بگویید، در نهایت خانواده به ازدواج ما رضایت دادند و آقای صادقی رفت تا با خانواده خود به تهران بیاید، که در این میان پدرم بخاطر ناراحتی قلبی درگذشت.
همسر شهید صادقی اظهار کرد: آقای صادقی به واسطه آقای نورالدین مکرر بعد از فوت پدرم اصرار به عقد کردن داشتند که برادرم گفت تا سال پدرم اصلا حرفش را نزنید، ولی چون اصرار و محبت آقای صادقی را دیدند، یک عقد پنهانی و در منزل یکی از اقوام بعد از چهلم پدرم انجام شد.
محبت شهید صادقی همه خانوادهام را جذب کرده بود
وی گفت: شهید صادقی بسیار مرد مهربانی بود، از همین رو بعد از عقد ما همه خانواده ارتباط صمیمانه با ایشان برقرار کردند، به نحوی که شهید را بیشتر از من دوست داشتند.
همسر شهید صادقی عنوان کرد: بعد از عقد به گرمه رفتیم تا با خانواده شهید آشنا شوم، بعد از سه ماه در تهران زندگی مشترک خود را آغاز کردیم، بعد از این شهید صادقی برای ادامه تحصیل به مشهد رفت و مدرک دکتری خود را گرفت، سال ۱۳۵۵شاه به دانشگاه فردوسی مشهد آمد ولی با وجود اصرار پدر شهید صادقی، ایشان حاضر نشدند که به دیدار شاه بروند، بعد از آن نیز با حضور در تظاهرات، حمل و نقل زخمیها، فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد، به نحوی که مدت شش ماه رژیم شاه در تعقیب وی بودند و ایشان دائم در حال فرار بودند.
مبارزه با وهابیت در لباس معمولی
همسر شهید گفت: شهید صادقی در لباس عامه مردم با وهابیت مبارزه میکرد و آنان را به چالش میکشید چون معتقد بود آنها جوانان را به انحراف میکشند، در سال ۱۳۵۶از دانشگاه برای ادامه تحصیل به مصر اعزام شد که ایشان قبول نکردند و این شش ماه را سه ماه در مکه، ۴۵روز در مصر و مابقی را در عراق گذراندیم که در عراق شهید صادقی به خدمت امام خمینی(ره) که در تبعید بودند، رسید و بعد از این دیدار شهید صادقی به من گفتند تمام فرمان امام خمینی(ره) براساس اتصال ایشان با ذات اقدس الهی است و کلامی غیر از کلام خدا بیان نمیکنند.
وی در خصوص ورود همسرش به حزب و نمایندگی مجلس، گفت: از سوی حوزه و دانشگاه اصرار زیادی برای نامزدی ایشان برای مجلس بود، که شهید کاندید شدن و با بالاترین آرا، نماینده مردم شدند و بعد از نمایندگی نه تنها کیفیت زندگی ما تغییر نکرد، بلکه ساده زیستی را بیشتر در دستور کار خود قرار دادند چرا که نمیخواستند با عامه مردم متفاوت باشند.
تطوره چیانی با اشاره به اینکه شهید صادقی ساعتهای زیادی را به مطالعه و حل مسائل مردم میگذراند، گفت: به من هم گفته بودند مبادا مراجعهای به منزل بیاید و شما درست پاسخ ندهید، هر کس کاری داشت به من اطلاع بدهید، چون مردم ما را فرستادند در مجلس که برایشان کاری کنیم.
قناعت و پرهیز از تجملات، اولویت زندگی شهید صادقی
وی اظهار کرد: بعضی از همسران نمایند گان مجلس ماشین برای رفت و آمد داشتند و خانههای آنچنانی ولی شهید صادقی هیچ وقت ماشین نخواست و ما با اتوبوس رفت و آمد میکردیم حتی برای یک اتاق فرش میخواستم، گفتند همین موکت کفایت میکند و مابقی درآمد خود را صرف مستضعفان و هفت یتیم بستگان نزدیکشان می کردند و من نیز در این مسیر کمک ایشان میکردم زیرا اولویت در زندگی ما در واقع توجه به فقرا بود.
همسر شهید درباره نحوه شهادت شهید، میگوید: روز پنجشنبه در منزلمان دعای کمیل بود که شهید گفتند احساس میکنم امام زمان(عج) به این جلسه نظر لطف کردند، یک شنبه که به مجلس رفتند، بعد از نماز، ناگهان صدای انفجار آمد و گفتند همه جان باختند.
بوی بهشت به مشام شهید بهشتی رسیده بود
همسر شهید گفت: تعدادی از نمایندگان که زیر آوار زنده بیرون آمدند گفتند بعد از نماز شهید بهشتی گفت بوی بهشت میآید حس میکنید؟، من که بویی متوجه نشده بودم، تا به این موضوع فکر کردم؛ ناگهان ساختمان منفجر شد و شهدا به دیدار حق شتافتند. بعد از شهادت آقای عبدخدایی پیش من آمدند و گفتند بنظر شما شهید را کجا دفن کنیم، گفتم شهید صادقی همیشه میگفتند «زندگی در مشهد، مردن هم در مشهد لذت بخش است»، بخاطر همین شهید صادقی را در حرم رضوی دفن کردند، البته امام خمینی(ره) نیز تأکید داشتند نمایندگان در شهرهایشان به خاک سپرده شوند تا همه مردم این فجایع را ببینند.
علاقه شدید شهید به حضور در جبهه
تطوره چیانی گفت: همسرم به شدت علاقه داشت که به جبهه برود ولی مسئولان اجازه نمیدادند و میگفتند کار شما را در جبهه یک سرباز هم میتواند انجام دهد و کار شما در مجلس از عهده دیگری خارج است، از همین رو سربازی که راننده ایشان بود را مرخص کردند تا یک نفر به جای ایشان در برابر دشمن بجنگد و بدون راننده رفت و آمد میکردند.
وی عنوان کرد :از طرف بنیاد اعزام شدیم برای زیارت خانه خدا و همه هزینهاش را داده بودیم از سفر که برگشتیم همسایهمان گفت خوش به حال شما، بنیاد به زیارت خانه برد شما را، که من گفتم همه هزینهاش را خودمان دادیم فقط بنیاد نوبت ما را کمی جلوتر گذاشت.
دیدار با رهبری، خاطرهای دلنشین
همسر شهید صادقی گفت: رهبری سال ۷۴به منزل ما آمدند و از اینکه هم حجره شهید صادقی بودند و از فضایل اخلاقی شهید بسیار تعریف کردند، در نهایت هم یک قرآن به ما هدیه دادند که برایمان بسیار با ارزش است و هدیهای هم به پسرم دادند.
تطوره چیانی عنوان کرد: در حال حاضر یک خیریه دارم که به خانوادههای مستضعفین کمک رسانی میکنم و بخشی از حقوق شهید همیشه برای مستضعفین هزینه میشود زیرا میدانم اینطور خوشحالترند. علاوه براین هفتم هر ماه یک مراسم روضه خوانی طی این ۳۷سال داریم تا یاد شهید ماندگار شود.
مادر سه فرزند شهید صادقی در پایان گفت: در این سالهایی که فرزندانم را به تنهایی بزرگ کردم، همیشه شهید را در کنار خود حس میکنم و میدانم که به فکر ماست.
فاطمه صادقی، به عنوان آخرین فرزند شهید حجت الاسلام و المسلمین دکتر قاسم صادقی تنها ۵ ماه داشت که با شهادت پدرش در حادثه تروریستی انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی به دست منافقین کوردل در هفتم تیر ماه ۱۳۶۰ در کنار آیتالله بهشتی و ۷۲ تن از مسئولان نظام برای همیشه از گرمای آغوش پر مهر پدر محروم شد.
او با وجود آنکه هرگز پدرش را ندید و جای خالی او را با خاطراتش از زبان اطرافیانش پر میکرد، اما هرگز از مسیر او خارج نشد و تلاش کرد جایی پایی بگذارد که شهید دکتر قاسم صادقی گذاشته است، لذا همچون پدرش در حوزه علمیه به تحصیل پرداخت.
اکنون فاطمه صادقی با گذشت۳۷ سال خود مادر سه فرزند است و به عنوان دبیر پرورش قرآن در آموزش و پرورش در شهرستان گرمه واقع در خراسان شمالی، زادگاه پدرش مشغول به کار است.
فاطمه صادقی میگوید: «شهید بیخود شهید نمیشود، بلکه حتما برای خدا شیرینکاری کرده است». شهدا، انسانهایی با ویژگیها و تواناییهای خاص هستند. پدرم و تمام شهدا چنین ویژگی داشتند.
شهید قاسم صادقی پایه گذار «مناظرات علمی»
وی در خصوص ویژگی و تواناییهای خاص پدرش، اضافه میکند: شهید دکتر قاسم صادقی از نظر علمی برتری داشت و دارای قدرت خاصی در استنباط و مناظرات بود. حتی میتوان او را بنیان گذار مناظرات علمی در کشور دانست.
دختر شهید دکتر قاسم صادقی تصریح میکند: پدرم از تجملگرایی که در دوران شاه رایج شده بود، بیزار بود و همواره ساده زیستی را زندگی شخصی خود پیشه میکرد تا مردم فکر نکنند که او جایگاه بالاتری از آنان دارد.
فاطمه صادقی میگوید: پدرم بسیار مقید بود، به گونهای که اقوام مادرم همیشه در ذکر خاطراتشان از شهید صادقی از نجابت و حیا او در برابر نامحرم تعریف و تمجید میکنند و علاقه و احترام بسیاری برای وی قائل هستند. محبوبیت پدرم به اندازهای بود که حتی یکی از اقوام که قصد داشت ازدواج کند میگفت که اگر شهید صادقی را در خواب ببینم، رضایت خواهم داد.
وی میگوید: اخلاص ویژگی بارز پدرم یود؛ او هرگز به دنبال شهرت نبود. یاد خدا، اولویت شهید قاسم صادقی در تمام لحظات زندگیاش بود. وصیت نامه پدرم دو خط است و آن هم این که «یک لحظه از یاد خدا غافل نشوید و همواره به یاد خدا باشید».
فاطمه صادقی با اشاره به «شخصیت شهید دکتر قاسم صادقی به عنوان استاد در دانشگاه و برخورد با دانشجویان»، عنوان میکند: پدرم ارزش زیادی برای دانشجویان قائل میشد؛ حتی زمانی که با خانواده بود اگر دانشجویی از وی سوالی میپرسید، ساعتها کنار خیابان صبر میکردند تا پاسخ صحیح و کاملی به او بدهند. زمانی هم که خانواده علت کار را جویا میشدند، میگفت « این جوان ممکن است با همین سوال مسیر زندگیاش تغییر کند».
دختر شهید دکتر قاسم صادقی ادامه میدهد: او همیشه در دانشگاه میگفت هر کس در مقابل من بتواند در مدت۱۰ دقیقه بایستد و خدا را اثبات کند، به او جایزه خواهم داد که همیشه دانشجویان و حتی اساتید از وی کم میآورند. پدرم بسیار اهل کتاب و مطالعه بود. تمام پایان نامههای دانشجویان او در مورد خداشناسی بود.
نقش بیبدیل شهید صادقی در ایجاد وحدت حوزه و دانشگاه
فاطمه صادقی با اشاره به تلاش پدرش در جهت ایجاد و تقویت پیوند بین حوزه و دانشگاه، تصریح میکند: شهید مطهری و شهید قاسم صادقی از جمله کسانی بودند که در آن زمان هم در حوزه علمیه و هم در دانشگاه به تحصیل پرداختند و شاید آنان را باید یکی از شخصیت های اثرگذار در ایجاد وحدت میان حوزه و دانشگاه دانست.
وی اضافه میکند: شهید دکتر قاسم صادقی به لحاظ تحصیلی تنها حوزه علمیه را قبول داشت اما معتقد بود که ایجاد و تغییر فرهنگ به دانشگاه برمیگردد و جوانان بسیاری در آن رشد مییابند که هرکدام آینده ساز و فرهنگساز کشور هستند، لذا باید وحدتی میان دانشگاه و حوزه ایجاد شود تا بتوان مطابق اندیشههای اسلام، دانشجویان را پرورش داد.
دختر شهید دکتر قاسم صادقی اضافه میکند: من هم زمانی دوست داشتم مقطع کارشناسی ارشدم را در دانشگاه ادامه تحصیل بدهم اما به یادآوردم که پدرم همواره تحصیل در حوزه علمیه را بر دانشگاه ارجحیت می داد لذا تنها در حوزه ماندم.
فاطمه صادقی با اشاره نقش مادرش در زندگی با شهید قاسم صادقی، اظهار میکند: مادرم در زندگی مشترک با پدرم همواره عاقلانه و خوشرو و اجتماعی برخورد میکرد که موجب می شد پدرم احساس کند که نیازی به ادامه تحصیل و یا کارکردن همسرش در بیرون منزل برای ارتقای سطح فرهنگی و اجتماعی وی اصلا وجود ندارد.
فاطمه صادقی با اشاره به مبارزات سیاسی پدرش برای پیروزی انقلاب، تاکید میکند: شهید دکتر قاسم صادقی از فن بیان قوی و استعداد ویژهی خود در مناظره برای مبارزات سیاسی خود بهره میبرد. او معمولا اعلامیههای سیاسی را میخواند و نکات مورد نظر را به مردم با بیان خوب و تاثیرگذار خود منتقل میکرد.
دختر شهید صادقی با اشاره به منافقین کوردل که خون پاک شهدای هفت تیر را بر زمین جاری ساختند، اظهار کرد: چاه کن، همیشه ته چاه است. خداوند قطعا از دین خود حفاظت میکند؛ حتی اگر همه دنیا بخواهند دین را نابود کنند در نهایت خود نابود خواهند شد. خداوندا آنان که اصلاح پذیرند را اصلاح کن، اما اگر اصلاح نمیشوند، نابودشان ساز.
وی با تاکید براینکه همه ما یک هدف داریم، ولی حواشی و تعصبات مانع از اتحادمان میشود، یادآور میشود: ما به عنوان شیعه کم کاری می کنیم. ما ایرانیان استعدادهای بسیاری داریم، اما در بهر گیری از آنها سست عمل میکنیم برخلاف دشمنانمان که به خوبی در جلب جوانان و شستشوی مغزهای آنان تلاش میکنند.
فاطمه صادقی میافزاید: حقوق پدرم پس از شهادتشان خیلی کم بود و خانواده ما نیز چندان از امکانات و تسهیلات خانوادههای شهید استفاده نمیکردم ، تا اینکه که روزی یکی از اقوام گفت که شهید قاسم صادقی را در خواب دیده است که میگوید که "حق من ضایع میشود". پس از آن من پیگیر گرفتن حقوق پدر شدم تا مبادا ایشان ناراحت باشند.
وی در ذکر خاطرهای از نگاه اشتباه برخی از مردم به خانواده شهدا، بیان میکند: به یاد دارم زمانی منزلمان را رنگ کردیم، همسایهها گفتند که خوشبحالتان که بنیاد شهید همه کارتان را میکند. این سخنان و چنین طرز فکری در همان دوران کودکی مرا بسیار آزرده دل کرد چراکه تمام امورمان را مادرم خود به تنهایی برعهده داشت نه با حمایت بنیاد شهید یا سایر مراکز حمایتی.
دختر شهید دکتر قاسم صادقی خاطرنشان میکند: گاهی اوقات حضور پدرم را در پستی و بلندیهای زندگی در کنار خود احساس میکنم. هر گاه که قصد دارم روز پرباری داشته باشم، از پدرم میخواهم کمکم کند که واقعا هم تاثیر آن را حس میکنم و آن روز به یک روز متفاوت برایم تبدیل میشود.
ربابه تطوره چیانی، همسر شهید دکتر قاسم صادقی، درباره چگونگی آشنایی با همسر شهیدش اظهار میکند: آقای صادقی در نطنز دبیر مدرسه بودند که برای ادامه تحصیل و ازدواج استخاره می گیرند و تهران و منزل دوستاشان برای استخاره نتیجه خیلی خوبی میدهد، آقای نورالدین یکی از اقوام دور ما بودند و دوست صمیمی آقای صادقی، که من را برای ازدواج به شهید صادقی معرفی کردند.
همسر شهید صادقی ادامه داد: روزی همسرآقای نورالدین به من گفتند میخواهم پردهای بخرم با من به بازار بیا، من که از جلسه قرآن برمیگشتم، گفتم نه خودتان بروید، با اصرار ایشان من همراهشان شدم، از منزل که بیرون آمدم، شهید صادقی از من پرسیدند منزل فلانی کجاست، گفتم من اهل این محله نیستم، نمیدانم، لحظاتی بعد من با همسر آقای نورالدین به بازار رفتیم و آقای نورالدین نیز به همراه شهید صادقی پشت سر ما آمدند، در مغازه بودیم که شهید از من پرسید، پارچه مناسب بنظر شما برای عمامه چیست؟ من هم با جدیت گفتم، من اطلاعی ندارم، در خانواده ما کسی روحانی نیست.
تطوره چیانی عنوان کرد: در آخر دیدم که همسر آقای نورالدین پارچه پرده نخرید، گفتم پس چرا هیچی نمیخرید، گفتند ما میخواستیم شما را به ایشان نشان دهیم.
همسر شهید گفت: روز بعد آقای صادقی به خواستگاری من آمدند، برخی از اعضای خانواده من در تهران متجدد ماب بودند و ارتباطی نیز با روحانیت نداشتند، به خاطر همین فکر نمیکردم به همسری ایشان در بیایم.
وی اظهار کرد: حتی برادرم از من پرسید شما سرشکسته نمیشوی اگر به همسری یک روحانی در بیای، من گفتم صلاح کار با شماست، هر چه که شما بگویید، در نهایت خانواده به ازدواج ما رضایت دادند و آقای صادقی رفت تا با خانواده خود به تهران بیاید، که در این میان پدرم بخاطر ناراحتی قلبی درگذشت.
همسر شهید صادقی اظهار کرد: آقای صادقی به واسطه آقای نورالدین مکرر بعد از فوت پدرم اصرار به عقد کردن داشتند که برادرم گفت تا سال پدرم اصلا حرفش را نزنید، ولی چون اصرار و محبت آقای صادقی را دیدند، یک عقد پنهانی و در منزل یکی از اقوام بعد از چهلم پدرم انجام شد.
محبت شهید صادقی همه خانوادهام را جذب کرده بود
وی گفت: شهید صادقی بسیار مرد مهربانی بود، از همین رو بعد از عقد ما همه خانواده ارتباط صمیمانه با ایشان برقرار کردند، به نحوی که شهید را بیشتر از من دوست داشتند.
همسر شهید صادقی عنوان کرد: بعد از عقد به گرمه رفتیم تا با خانواده شهید آشنا شوم، بعد از سه ماه در تهران زندگی مشترک خود را آغاز کردیم، بعد از این شهید صادقی برای ادامه تحصیل به مشهد رفت و مدرک دکتری خود را گرفت، سال ۱۳۵۵شاه به دانشگاه فردوسی مشهد آمد ولی با وجود اصرار پدر شهید صادقی، ایشان حاضر نشدند که به دیدار شاه بروند، بعد از آن نیز با حضور در تظاهرات، حمل و نقل زخمیها، فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد، به نحوی که مدت شش ماه رژیم شاه در تعقیب وی بودند و ایشان دائم در حال فرار بودند.
مبارزه با وهابیت در لباس معمولی
همسر شهید گفت: شهید صادقی در لباس عامه مردم با وهابیت مبارزه میکرد و آنان را به چالش میکشید چون معتقد بود آنها جوانان را به انحراف میکشند، در سال ۱۳۵۶از دانشگاه برای ادامه تحصیل به مصر اعزام شد که ایشان قبول نکردند و این شش ماه را سه ماه در مکه، ۴۵روز در مصر و مابقی را در عراق گذراندیم که در عراق شهید صادقی به خدمت امام خمینی(ره) که در تبعید بودند، رسید و بعد از این دیدار شهید صادقی به من گفتند تمام فرمان امام خمینی(ره) براساس اتصال ایشان با ذات اقدس الهی است و کلامی غیر از کلام خدا بیان نمیکنند.
وی در خصوص ورود همسرش به حزب و نمایندگی مجلس، گفت: از سوی حوزه و دانشگاه اصرار زیادی برای نامزدی ایشان برای مجلس بود، که شهید کاندید شدن و با بالاترین آرا، نماینده مردم شدند و بعد از نمایندگی نه تنها کیفیت زندگی ما تغییر نکرد، بلکه ساده زیستی را بیشتر در دستور کار خود قرار دادند چرا که نمیخواستند با عامه مردم متفاوت باشند.
تطوره چیانی با اشاره به اینکه شهید صادقی ساعتهای زیادی را به مطالعه و حل مسائل مردم میگذراند، گفت: به من هم گفته بودند مبادا مراجعهای به منزل بیاید و شما درست پاسخ ندهید، هر کس کاری داشت به من اطلاع بدهید، چون مردم ما را فرستادند در مجلس که برایشان کاری کنیم.
قناعت و پرهیز از تجملات، اولویت زندگی شهید صادقی
وی اظهار کرد: بعضی از همسران نمایند گان مجلس ماشین برای رفت و آمد داشتند و خانههای آنچنانی ولی شهید صادقی هیچ وقت ماشین نخواست و ما با اتوبوس رفت و آمد میکردیم حتی برای یک اتاق فرش میخواستم، گفتند همین موکت کفایت میکند و مابقی درآمد خود را صرف مستضعفان و هفت یتیم بستگان نزدیکشان می کردند و من نیز در این مسیر کمک ایشان میکردم زیرا اولویت در زندگی ما در واقع توجه به فقرا بود.
همسر شهید درباره نحوه شهادت شهید، میگوید: روز پنجشنبه در منزلمان دعای کمیل بود که شهید گفتند احساس میکنم امام زمان(عج) به این جلسه نظر لطف کردند، یک شنبه که به مجلس رفتند، بعد از نماز، ناگهان صدای انفجار آمد و گفتند همه جان باختند.
بوی بهشت به مشام شهید بهشتی رسیده بود
همسر شهید گفت: تعدادی از نمایندگان که زیر آوار زنده بیرون آمدند گفتند بعد از نماز شهید بهشتی گفت بوی بهشت میآید حس میکنید؟، من که بویی متوجه نشده بودم، تا به این موضوع فکر کردم؛ ناگهان ساختمان منفجر شد و شهدا به دیدار حق شتافتند. بعد از شهادت آقای عبدخدایی پیش من آمدند و گفتند بنظر شما شهید را کجا دفن کنیم، گفتم شهید صادقی همیشه میگفتند «زندگی در مشهد، مردن هم در مشهد لذت بخش است»، بخاطر همین شهید صادقی را در حرم رضوی دفن کردند، البته امام خمینی(ره) نیز تأکید داشتند نمایندگان در شهرهایشان به خاک سپرده شوند تا همه مردم این فجایع را ببینند.
علاقه شدید شهید به حضور در جبهه
تطوره چیانی گفت: همسرم به شدت علاقه داشت که به جبهه برود ولی مسئولان اجازه نمیدادند و میگفتند کار شما را در جبهه یک سرباز هم میتواند انجام دهد و کار شما در مجلس از عهده دیگری خارج است، از همین رو سربازی که راننده ایشان بود را مرخص کردند تا یک نفر به جای ایشان در برابر دشمن بجنگد و بدون راننده رفت و آمد میکردند.
وی عنوان کرد :از طرف بنیاد اعزام شدیم برای زیارت خانه خدا و همه هزینهاش را داده بودیم از سفر که برگشتیم همسایهمان گفت خوش به حال شما، بنیاد به زیارت خانه برد شما را، که من گفتم همه هزینهاش را خودمان دادیم فقط بنیاد نوبت ما را کمی جلوتر گذاشت.
دیدار با رهبری، خاطرهای دلنشین
همسر شهید صادقی گفت: رهبری سال ۷۴به منزل ما آمدند و از اینکه هم حجره شهید صادقی بودند و از فضایل اخلاقی شهید بسیار تعریف کردند، در نهایت هم یک قرآن به ما هدیه دادند که برایمان بسیار با ارزش است و هدیهای هم به پسرم دادند.
تطوره چیانی عنوان کرد: در حال حاضر یک خیریه دارم که به خانوادههای مستضعفین کمک رسانی میکنم و بخشی از حقوق شهید همیشه برای مستضعفین هزینه میشود زیرا میدانم اینطور خوشحالترند. علاوه براین هفتم هر ماه یک مراسم روضه خوانی طی این ۳۷سال داریم تا یاد شهید ماندگار شود.
مادر سه فرزند شهید صادقی در پایان گفت: در این سالهایی که فرزندانم را به تنهایی بزرگ کردم، همیشه شهید را در کنار خود حس میکنم و میدانم که به فکر ماست.
فاطمه صادقی، به عنوان آخرین فرزند شهید حجت الاسلام و المسلمین دکتر قاسم صادقی تنها ۵ ماه داشت که با شهادت پدرش در حادثه تروریستی انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی به دست منافقین کوردل در هفتم تیر ماه ۱۳۶۰ در کنار آیتالله بهشتی و ۷۲ تن از مسئولان نظام برای همیشه از گرمای آغوش پر مهر پدر محروم شد.
او با وجود آنکه هرگز پدرش را ندید و جای خالی او را با خاطراتش از زبان اطرافیانش پر میکرد، اما هرگز از مسیر او خارج نشد و تلاش کرد جایی پایی بگذارد که شهید دکتر قاسم صادقی گذاشته است، لذا همچون پدرش در حوزه علمیه به تحصیل پرداخت.
اکنون فاطمه صادقی با گذشت۳۷ سال خود مادر سه فرزند است و به عنوان دبیر پرورش قرآن در آموزش و پرورش در شهرستان گرمه واقع در خراسان شمالی، زادگاه پدرش مشغول به کار است.
فاطمه صادقی میگوید: «شهید بیخود شهید نمیشود، بلکه حتما برای خدا شیرینکاری کرده است». شهدا، انسانهایی با ویژگیها و تواناییهای خاص هستند. پدرم و تمام شهدا چنین ویژگی داشتند.
شهید قاسم صادقی پایه گذار «مناظرات علمی»
وی در خصوص ویژگی و تواناییهای خاص پدرش، اضافه میکند: شهید دکتر قاسم صادقی از نظر علمی برتری داشت و دارای قدرت خاصی در استنباط و مناظرات بود. حتی میتوان او را بنیان گذار مناظرات علمی در کشور دانست.
دختر شهید دکتر قاسم صادقی تصریح میکند: پدرم از تجملگرایی که در دوران شاه رایج شده بود، بیزار بود و همواره ساده زیستی را زندگی شخصی خود پیشه میکرد تا مردم فکر نکنند که او جایگاه بالاتری از آنان دارد.
فاطمه صادقی میگوید: پدرم بسیار مقید بود، به گونهای که اقوام مادرم همیشه در ذکر خاطراتشان از شهید صادقی از نجابت و حیا او در برابر نامحرم تعریف و تمجید میکنند و علاقه و احترام بسیاری برای وی قائل هستند. محبوبیت پدرم به اندازهای بود که حتی یکی از اقوام که قصد داشت ازدواج کند میگفت که اگر شهید صادقی را در خواب ببینم، رضایت خواهم داد.
وی میگوید: اخلاص ویژگی بارز پدرم یود؛ او هرگز به دنبال شهرت نبود. یاد خدا، اولویت شهید قاسم صادقی در تمام لحظات زندگیاش بود. وصیت نامه پدرم دو خط است و آن هم این که «یک لحظه از یاد خدا غافل نشوید و همواره به یاد خدا باشید».
فاطمه صادقی با اشاره به «شخصیت شهید دکتر قاسم صادقی به عنوان استاد در دانشگاه و برخورد با دانشجویان»، عنوان میکند: پدرم ارزش زیادی برای دانشجویان قائل میشد؛ حتی زمانی که با خانواده بود اگر دانشجویی از وی سوالی میپرسید، ساعتها کنار خیابان صبر میکردند تا پاسخ صحیح و کاملی به او بدهند. زمانی هم که خانواده علت کار را جویا میشدند، میگفت « این جوان ممکن است با همین سوال مسیر زندگیاش تغییر کند».
دختر شهید دکتر قاسم صادقی ادامه میدهد: او همیشه در دانشگاه میگفت هر کس در مقابل من بتواند در مدت۱۰ دقیقه بایستد و خدا را اثبات کند، به او جایزه خواهم داد که همیشه دانشجویان و حتی اساتید از وی کم میآورند. پدرم بسیار اهل کتاب و مطالعه بود. تمام پایان نامههای دانشجویان او در مورد خداشناسی بود.
نقش بیبدیل شهید صادقی در ایجاد وحدت حوزه و دانشگاه
فاطمه صادقی با اشاره به تلاش پدرش در جهت ایجاد و تقویت پیوند بین حوزه و دانشگاه، تصریح میکند: شهید مطهری و شهید قاسم صادقی از جمله کسانی بودند که در آن زمان هم در حوزه علمیه و هم در دانشگاه به تحصیل پرداختند و شاید آنان را باید یکی از شخصیت های اثرگذار در ایجاد وحدت میان حوزه و دانشگاه دانست.
وی اضافه میکند: شهید دکتر قاسم صادقی به لحاظ تحصیلی تنها حوزه علمیه را قبول داشت اما معتقد بود که ایجاد و تغییر فرهنگ به دانشگاه برمیگردد و جوانان بسیاری در آن رشد مییابند که هرکدام آینده ساز و فرهنگساز کشور هستند، لذا باید وحدتی میان دانشگاه و حوزه ایجاد شود تا بتوان مطابق اندیشههای اسلام، دانشجویان را پرورش داد.
دختر شهید دکتر قاسم صادقی اضافه میکند: من هم زمانی دوست داشتم مقطع کارشناسی ارشدم را در دانشگاه ادامه تحصیل بدهم اما به یادآوردم که پدرم همواره تحصیل در حوزه علمیه را بر دانشگاه ارجحیت می داد لذا تنها در حوزه ماندم.
فاطمه صادقی با اشاره نقش مادرش در زندگی با شهید قاسم صادقی، اظهار میکند: مادرم در زندگی مشترک با پدرم همواره عاقلانه و خوشرو و اجتماعی برخورد میکرد که موجب می شد پدرم احساس کند که نیازی به ادامه تحصیل و یا کارکردن همسرش در بیرون منزل برای ارتقای سطح فرهنگی و اجتماعی وی اصلا وجود ندارد.
فاطمه صادقی با اشاره به مبارزات سیاسی پدرش برای پیروزی انقلاب، تاکید میکند: شهید دکتر قاسم صادقی از فن بیان قوی و استعداد ویژهی خود در مناظره برای مبارزات سیاسی خود بهره میبرد. او معمولا اعلامیههای سیاسی را میخواند و نکات مورد نظر را به مردم با بیان خوب و تاثیرگذار خود منتقل میکرد.
دختر شهید صادقی با اشاره به منافقین کوردل که خون پاک شهدای هفت تیر را بر زمین جاری ساختند، اظهار کرد: چاه کن، همیشه ته چاه است. خداوند قطعا از دین خود حفاظت میکند؛ حتی اگر همه دنیا بخواهند دین را نابود کنند در نهایت خود نابود خواهند شد. خداوندا آنان که اصلاح پذیرند را اصلاح کن، اما اگر اصلاح نمیشوند، نابودشان ساز.
وی با تاکید براینکه همه ما یک هدف داریم، ولی حواشی و تعصبات مانع از اتحادمان میشود، یادآور میشود: ما به عنوان شیعه کم کاری می کنیم. ما ایرانیان استعدادهای بسیاری داریم، اما در بهر گیری از آنها سست عمل میکنیم برخلاف دشمنانمان که به خوبی در جلب جوانان و شستشوی مغزهای آنان تلاش میکنند.
فاطمه صادقی میافزاید: حقوق پدرم پس از شهادتشان خیلی کم بود و خانواده ما نیز چندان از امکانات و تسهیلات خانوادههای شهید استفاده نمیکردم ، تا اینکه که روزی یکی از اقوام گفت که شهید قاسم صادقی را در خواب دیده است که میگوید که "حق من ضایع میشود". پس از آن من پیگیر گرفتن حقوق پدر شدم تا مبادا ایشان ناراحت باشند.
وی در ذکر خاطرهای از نگاه اشتباه برخی از مردم به خانواده شهدا، بیان میکند: به یاد دارم زمانی منزلمان را رنگ کردیم، همسایهها گفتند که خوشبحالتان که بنیاد شهید همه کارتان را میکند. این سخنان و چنین طرز فکری در همان دوران کودکی مرا بسیار آزرده دل کرد چراکه تمام امورمان را مادرم خود به تنهایی برعهده داشت نه با حمایت بنیاد شهید یا سایر مراکز حمایتی.
دختر شهید دکتر قاسم صادقی خاطرنشان میکند: گاهی اوقات حضور پدرم را در پستی و بلندیهای زندگی در کنار خود احساس میکنم. هر گاه که قصد دارم روز پرباری داشته باشم، از پدرم میخواهم کمکم کند که واقعا هم تاثیر آن را حس میکنم و آن روز به یک روز متفاوت برایم تبدیل میشود.