سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛مدت زیادی است باب شده که در فضای هنر، به خصوص سینما و تئاتر، هر کس خود را به هر نوع سلیقه،گرایش و فکر و ایدئولوژی متعلق می داند، معتقد است که سایر سلایق و ایدئولوژی ها بدجوری در اشتباهند و مردم چه گناهی کرده اند و عجب فیلم بدی و چه و چه...!
همه ما می دانیم که هر انسانی در طول شبانه روز و در طول هفته و ماه و سال، روحیه های متفاوتی دارد و بر اساس نوع نقشی که در مقاطع مختلف ایفا می نماید، وجوه گوناگون شخصیت خویش را به نمایش می گذارد. مانند نقش پدر بودن، مادر بودن، خسته بودن، شاد بودن و ... . یعنی می شود اینگونه گفت که یک مخاطب عادی بدون غرض سینما، در همان هفته ای که مثلا فیلم جدایی نادر از سیمین را دیده، ممکن است برود و فیلم رسوایی را نیز ببیند و از هر دو فیلم نیز لذت کافی را ببرد. خوراک فرهنگی و آثار هنری به طور ارگانیک در ژانرها و بر اساس سلایق گوناگون تولید شده و به هر حال مشتریان خود را پیدا می کنند. چه اینکه مخالفین یک تفکر بخصوص حرص بخورند و چالش ایجاد کنند، و چه نه.
توصیه ای کاربردی
پیش از ورود به بحث اصلی توصیه ای که به صاحبان اندیشه می شود این است که اگر احساس می کنند که در یک تریبون فرهنگی جایشان خالی است بروند و در آن تریبون بخصوص، مثلاً سینما هنرمندی تربیت
سنگهایمان را وا بکنیم...
مباحث بالا با این قصد ذکر شد که زاویه دید این نقد از ابتدای کار مشخص باشد. نگارنده این مطلب به هیچ وجه بر این باور نیست که نباید فیلمی مثل رسوایی ساخته شود و یا اینکه جنابی مثل مسعود ده نمکی نباید احساس کند که سینماگر است، شاید این باور در لایه های این متن قرار داشته باشد که اگر قرار است فیلمی با رویکرد فیلم رسوایی ساخته شود و مخاطب خود را هم پیدا کند، کاش نمونه خوب و اصولی آن ساخته شود. در حقیقت متخصصین امر حتماً واقف هستند که تراژدی، کمدی، ملودرام و ... هریک تعریف و شاخه های مختلف و مشخصی دارند.
حال حکایت تولید فیلم غیر استاندارد، دقیقاً مثل این است که هم وطنی، به بازار برود و چون نمونه مرغوب یک کالایی وجود ندارد به خریدن نمونه کم کیفیت آن تن بدهد و حتی در مقام دفاع از مثلاً، فلان محصول چینی نیز برآید. خب این به معنی تایید فلان محصول نیست به هیچ وجه! حتی اگر مشتری متوجه نباشد. باور دیگر این است که مثلاً اگر آقای مسعود ده نمکی دوست دارد که خود را سینماگر بداند، خب بداند،اما حتی المقدور خود را در جرگه سینما گران آکادمیک و اصولی قرار ندهد. چون این اصلا ایراد نیست که کسی به کار دیگری غیر از تخصص اصلی اش علاقه داشته باشد و در آن مسیر تلاش کند. آقای ده نمکی هم حتماً توانایی های دیگری مثل موضوع رسانه و ... دارند لابد، و احتمالاً در کنار این مطلب دوست دارند با دوربین هم کار کنند، خب کار کنند.
حاجی واشنگتن ها و حاجی گرینف ها !
اگر بخواهیم با نگاهی تحلیلی تر سخن بگوییم، باید مطلب را از اینجا آغاز کرد که مثلاً ما شخصیت هایی در طول تاریخ سینما داشته ایم که حائز ماندگاری و تاثیرگذاری بوده اند و نکته مهم در خصوص همه این شخصیت ها نیز دارا بودن و برخورداری از محتوا و درونمایه ی هدفمند بوده است.
به عنوان مثال و به عنوان بررسی یک نمونه موردی از یک کارگردان، مرحوم علی حاتمی خالق شخصیت هایی نظیر : مادر و ماه طلعت و غلامرضا و یا شخصیتی نظیر حاجی واشنگتن است که هر یک از این شخصیت ها گستره ای از ویژگی ها و تحلیل ها را با خود همراه دارند. با در نظر گرفتن این موضوع از یک سو و توجه به این مطلب که سینما نوعی داشگاه است و نمی شود آن را شوخی گرفت شاید بتوان به حساسیت قضیه اشاره ای کرد.
حال ما آمده ایم و فیلمی ساخته ایم که شخصیت هایش اولاً بسیار کلیشه ای اند و ثانیاً بسیار معلوم الحال. به عنوان مثال حاجی گرینف های آقای ده نمکی (که اتفاقاً خیلی هم اصرار دارند از اینچنین ترکیباتی استفاده کنند) واقعاً چه کسانی هستند و چه تعریف درامتیکی دارند؟ نمونه های موفق از شخصیت های مذهبی متخصص در امور زیرآبی کم نیستند؟ آیا اگر ما هر تریبونی به دستمان رسید (که خدا رو شکر زیاد هم می رسد) آمدیم و خیلی حرفه ای و قلنبه سلنبه از فیلم ساده و کم عمقمان حرف زدیم، واقعاً باید باورمان شود که شاخ غول شکسته ایم و یا اینکه اصلاٌ این کاری که می کنیم ثواب است؟ هر پدیده ای سطحی از اهمیت را داراست و هر چیزی ارزشش، با حفظ منزلت و جایگاهش محفوظ می ماند. به یاد و خاطره سپردن و ماندنی کردن حاجی گرینف ها و بحث در رابطه با آنها، چیزی را نه بر غنای شخصیتی کسی می افزاید و نه باعث غنای فرهنگی و تاریخی کشور می شود.
بازخوانی و ریشه شناسی منطق در سینما
سینما تعریف اصولی اش مشخص و معلوم است و جنس خوب و بد در این فضا تعریف مخصوص به خود را دارد. دقیقاً مثل اینکه انسان برای رانندگی ماشین دو سه میلیونی براند و یا اینکه پشت یک مرسدس بنز نشسته و معنی دقیق ماشین راندن را احساس کند.
یک مسئله مهمی که می شود در خصوص ف ی ل م رسوایی به آن پرداخته شود، بحث منطق است؛ منطقی که قرار است تصویرگر باور و ناخودآگاه جمعی جامعه ما باشد. در حقیقت، یک هنرمند همانقدر که باور دارد مردم کشورش می فهمند و همانقدر که برای این سطح فهم و درک احترام قائل است و بر اساس سوادش فیلم تولید می کند.
با این توضیح می شود چند سوال را از کارگردان محترم ف ی ل م رسوایی پرسید؛ آقای کارگردان، آیا واقعاً شما فکر می کنید که هنر سینما آنقدر ناتوان است که شما مجبورید برای تاثیرگذاری و انتقال پیام فیلمتان، فضای تمام انسان های فقیر را اینقدر کم سواد و درگیر با موضوعات غیر اخلاقی نشان دهید و آدم های مذهبیتان هم با دیدن یک کفش پاشنه بلند دین و ایمان خود را از دست رفته ببینند و خلاصه تمام دنیا بشود آنتاگونیست و تنها حاج یوسف بشود پروتاگونیست؟ قطعاً اینگونه نیست. در سینما فیلم هایی مثل طلا و مس، آژانس شیشه ای و یا یه حبه قند نیز ساخته شده اند.
مخاطب از ما بیشتر می فهمد....
سوال دوم اینکه آیا واقعاً فکر می کنید سلیقه مخاطبان امروزی هنوز مثل اوایل دوران ورود سینما به کشور است که شما آمده اید یک روحانی را در فضایی به غایت غیر باور پذیر قرار داده و بر این باورید که این موضوع اتفاق معمولی است و پس از آن ابر و باد و مه و خورشید و فلک را به کار گرفته اید که تعلیق ایجاد کنید! مثلا آقای شریفی نیا هنوز دوربین مداربسته اتاقش را چک نکرده پلیس سر گذر منتظر بازداشت شاکردوست است؟ این نگاه نه سمبولیسم است و نه فرمالیسم...
آقای کارگردان، احساس نکنید که بر مبنای یک نظام دال و مدلولی عمیق و با نوعی نگاه نشانه شناسانه موفق شده اید مطالبی را عنوان کنید. شاید با اغماض بشود گفت که مخاطب، آنقدر جنس هم سطح این فیلم دیده که بسیاری از صحنه های فیلم شما را در کنار رویکردهای ساده انگارنه اخیر گذاشته و بی منطقی اش را نیز به همین دلیل به چشم نمی آورد؛ البته شما فکر اینجایش را هم کرده اید و برای جذاب کردن!! فیلم، برخی بازیگران زن را در حالت های غریبی به نمایش گذاشته اید!
خلاصه مطلب اینکه در این فیلم منطق یعنی هر چیزی که حاج یوسف را بیشتر در یکسری فضاهای غیرواقعی فرو ببرد و نتیجه را متبلورتر کند. حالا این وسط شخصیت ها هم اگر یکهو دچار پرش روانشناختی و عقیدتی شدند به خودشان مربوط است.
خلاف جریان آب نمی شود به راحتی حرکت کرد...
صرف نظر از اینکه اصلاً درست و غلط چیست، آیا ما باید بپذیزیم که از منظر آقای ده نمکی یک روحانی یکهو می تواند بر خلاف جریانی که تا کنون در سینمای کشور بوده، در یک فیلم سینمایی به شکل طنزی صحبت کرده و مثلاً به جای شیشه بگوید شوشه که مردم هم احیاناً بخندند و فیلم جذاب با و جسور باشد و خلاصه این روحانی را در هر شرایطی که دوست داریم و جواب می دهد قرار دهیم تا بلکه فیلم بیشتر بفروشد؟ قطعاً این رویه، به خاطر نگرانی ما از ناتوانی های دراماتیک ما نشأت می گیرد
همه ما می دانیم که هر انسانی در طول شبانه روز و در طول هفته و ماه و سال، روحیه های متفاوتی دارد و بر اساس نوع نقشی که در مقاطع مختلف ایفا می نماید، وجوه گوناگون شخصیت خویش را به نمایش می گذارد. مانند نقش پدر بودن، مادر بودن، خسته بودن، شاد بودن و ... . یعنی می شود اینگونه گفت که یک مخاطب عادی بدون غرض سینما، در همان هفته ای که مثلا فیلم جدایی نادر از سیمین را دیده، ممکن است برود و فیلم رسوایی را نیز ببیند و از هر دو فیلم نیز لذت کافی را ببرد. خوراک فرهنگی و آثار هنری به طور ارگانیک در ژانرها و بر اساس سلایق گوناگون تولید شده و به هر حال مشتریان خود را پیدا می کنند. چه اینکه مخالفین یک تفکر بخصوص حرص بخورند و چالش ایجاد کنند، و چه نه.
توصیه ای کاربردی
پیش از ورود به بحث اصلی توصیه ای که به صاحبان اندیشه می شود این است که اگر احساس می کنند که در یک تریبون فرهنگی جایشان خالی است بروند و در آن تریبون بخصوص، مثلاً سینما هنرمندی تربیت
سنگهایمان را وا بکنیم...
مباحث بالا با این قصد ذکر شد که زاویه دید این نقد از ابتدای کار مشخص باشد. نگارنده این مطلب به هیچ وجه بر این باور نیست که نباید فیلمی مثل رسوایی ساخته شود و یا اینکه جنابی مثل مسعود ده نمکی نباید احساس کند که سینماگر است، شاید این باور در لایه های این متن قرار داشته باشد که اگر قرار است فیلمی با رویکرد فیلم رسوایی ساخته شود و مخاطب خود را هم پیدا کند، کاش نمونه خوب و اصولی آن ساخته شود. در حقیقت متخصصین امر حتماً واقف هستند که تراژدی، کمدی، ملودرام و ... هریک تعریف و شاخه های مختلف و مشخصی دارند.
حال حکایت تولید فیلم غیر استاندارد، دقیقاً مثل این است که هم وطنی، به بازار برود و چون نمونه مرغوب یک کالایی وجود ندارد به خریدن نمونه کم کیفیت آن تن بدهد و حتی در مقام دفاع از مثلاً، فلان محصول چینی نیز برآید. خب این به معنی تایید فلان محصول نیست به هیچ وجه! حتی اگر مشتری متوجه نباشد. باور دیگر این است که مثلاً اگر آقای مسعود ده نمکی دوست دارد که خود را سینماگر بداند، خب بداند،اما حتی المقدور خود را در جرگه سینما گران آکادمیک و اصولی قرار ندهد. چون این اصلا ایراد نیست که کسی به کار دیگری غیر از تخصص اصلی اش علاقه داشته باشد و در آن مسیر تلاش کند. آقای ده نمکی هم حتماً توانایی های دیگری مثل موضوع رسانه و ... دارند لابد، و احتمالاً در کنار این مطلب دوست دارند با دوربین هم کار کنند، خب کار کنند.
حاجی واشنگتن ها و حاجی گرینف ها !
اگر بخواهیم با نگاهی تحلیلی تر سخن بگوییم، باید مطلب را از اینجا آغاز کرد که مثلاً ما شخصیت هایی در طول تاریخ سینما داشته ایم که حائز ماندگاری و تاثیرگذاری بوده اند و نکته مهم در خصوص همه این شخصیت ها نیز دارا بودن و برخورداری از محتوا و درونمایه ی هدفمند بوده است.
به عنوان مثال و به عنوان بررسی یک نمونه موردی از یک کارگردان، مرحوم علی حاتمی خالق شخصیت هایی نظیر : مادر و ماه طلعت و غلامرضا و یا شخصیتی نظیر حاجی واشنگتن است که هر یک از این شخصیت ها گستره ای از ویژگی ها و تحلیل ها را با خود همراه دارند. با در نظر گرفتن این موضوع از یک سو و توجه به این مطلب که سینما نوعی داشگاه است و نمی شود آن را شوخی گرفت شاید بتوان به حساسیت قضیه اشاره ای کرد.
حال ما آمده ایم و فیلمی ساخته ایم که شخصیت هایش اولاً بسیار کلیشه ای اند و ثانیاً بسیار معلوم الحال. به عنوان مثال حاجی گرینف های آقای ده نمکی (که اتفاقاً خیلی هم اصرار دارند از اینچنین ترکیباتی استفاده کنند) واقعاً چه کسانی هستند و چه تعریف درامتیکی دارند؟ نمونه های موفق از شخصیت های مذهبی متخصص در امور زیرآبی کم نیستند؟ آیا اگر ما هر تریبونی به دستمان رسید (که خدا رو شکر زیاد هم می رسد) آمدیم و خیلی حرفه ای و قلنبه سلنبه از فیلم ساده و کم عمقمان حرف زدیم، واقعاً باید باورمان شود که شاخ غول شکسته ایم و یا اینکه اصلاٌ این کاری که می کنیم ثواب است؟ هر پدیده ای سطحی از اهمیت را داراست و هر چیزی ارزشش، با حفظ منزلت و جایگاهش محفوظ می ماند. به یاد و خاطره سپردن و ماندنی کردن حاجی گرینف ها و بحث در رابطه با آنها، چیزی را نه بر غنای شخصیتی کسی می افزاید و نه باعث غنای فرهنگی و تاریخی کشور می شود.
بازخوانی و ریشه شناسی منطق در سینما
سینما تعریف اصولی اش مشخص و معلوم است و جنس خوب و بد در این فضا تعریف مخصوص به خود را دارد. دقیقاً مثل اینکه انسان برای رانندگی ماشین دو سه میلیونی براند و یا اینکه پشت یک مرسدس بنز نشسته و معنی دقیق ماشین راندن را احساس کند.
یک مسئله مهمی که می شود در خصوص ف ی ل م رسوایی به آن پرداخته شود، بحث منطق است؛ منطقی که قرار است تصویرگر باور و ناخودآگاه جمعی جامعه ما باشد. در حقیقت، یک هنرمند همانقدر که باور دارد مردم کشورش می فهمند و همانقدر که برای این سطح فهم و درک احترام قائل است و بر اساس سوادش فیلم تولید می کند.
با این توضیح می شود چند سوال را از کارگردان محترم ف ی ل م رسوایی پرسید؛ آقای کارگردان، آیا واقعاً شما فکر می کنید که هنر سینما آنقدر ناتوان است که شما مجبورید برای تاثیرگذاری و انتقال پیام فیلمتان، فضای تمام انسان های فقیر را اینقدر کم سواد و درگیر با موضوعات غیر اخلاقی نشان دهید و آدم های مذهبیتان هم با دیدن یک کفش پاشنه بلند دین و ایمان خود را از دست رفته ببینند و خلاصه تمام دنیا بشود آنتاگونیست و تنها حاج یوسف بشود پروتاگونیست؟ قطعاً اینگونه نیست. در سینما فیلم هایی مثل طلا و مس، آژانس شیشه ای و یا یه حبه قند نیز ساخته شده اند.
مخاطب از ما بیشتر می فهمد....
سوال دوم اینکه آیا واقعاً فکر می کنید سلیقه مخاطبان امروزی هنوز مثل اوایل دوران ورود سینما به کشور است که شما آمده اید یک روحانی را در فضایی به غایت غیر باور پذیر قرار داده و بر این باورید که این موضوع اتفاق معمولی است و پس از آن ابر و باد و مه و خورشید و فلک را به کار گرفته اید که تعلیق ایجاد کنید! مثلا آقای شریفی نیا هنوز دوربین مداربسته اتاقش را چک نکرده پلیس سر گذر منتظر بازداشت شاکردوست است؟ این نگاه نه سمبولیسم است و نه فرمالیسم...
آقای کارگردان، احساس نکنید که بر مبنای یک نظام دال و مدلولی عمیق و با نوعی نگاه نشانه شناسانه موفق شده اید مطالبی را عنوان کنید. شاید با اغماض بشود گفت که مخاطب، آنقدر جنس هم سطح این فیلم دیده که بسیاری از صحنه های فیلم شما را در کنار رویکردهای ساده انگارنه اخیر گذاشته و بی منطقی اش را نیز به همین دلیل به چشم نمی آورد؛ البته شما فکر اینجایش را هم کرده اید و برای جذاب کردن!! فیلم، برخی بازیگران زن را در حالت های غریبی به نمایش گذاشته اید!
خلاصه مطلب اینکه در این فیلم منطق یعنی هر چیزی که حاج یوسف را بیشتر در یکسری فضاهای غیرواقعی فرو ببرد و نتیجه را متبلورتر کند. حالا این وسط شخصیت ها هم اگر یکهو دچار پرش روانشناختی و عقیدتی شدند به خودشان مربوط است.
خلاف جریان آب نمی شود به راحتی حرکت کرد...
صرف نظر از اینکه اصلاً درست و غلط چیست، آیا ما باید بپذیزیم که از منظر آقای ده نمکی یک روحانی یکهو می تواند بر خلاف جریانی که تا کنون در سینمای کشور بوده، در یک فیلم سینمایی به شکل طنزی صحبت کرده و مثلاً به جای شیشه بگوید شوشه که مردم هم احیاناً بخندند و فیلم جذاب با و جسور باشد و خلاصه این روحانی را در هر شرایطی که دوست داریم و جواب می دهد قرار دهیم تا بلکه فیلم بیشتر بفروشد؟ قطعاً این رویه، به خاطر نگرانی ما از ناتوانی های دراماتیک ما نشأت می گیرد