اردیبهشت است و یک روز باران میآید و یک روز آفتاب میتابد؛ هر دویشان هم برکت است و هم زیبا و دلچسب، برای ما البته؛ اما برای سرپل ذهابیها این تابش و بارشهای زیبا یعنی دردسر، نکبت، خیسی همه داشتههای اندکت، بلند شدن بوی گند فاضلاب و هجوم پشههای سالک و عقرب و مار و هزارپا.
شهدای ایران: خورشید سهبار دیگر که طلوع و غروب کند، زلزله مهیب و ویرانگر سرپل ذهاب، شش ماهه میشود؛ یعنی شش ماه کامل از روز سیاه 21 آبان کرمانشاهیها و بویژه سرپل ذهابیها میگذرد؛ شش ماهی که میشد و باید بساط چادرنشینی و کانکسنشینی در آن خطه مصیبت زده جمع شود و خانههای مخروبه و نیمهتخریب دوباره پا بگیرد،... اما نه چادرها و کانکسها جمع شد و نه خانهای پا گرفت؛ اما تا دلتان بخواهد از چادرهای باران گرفته و اسباب و وسایل به آب نشسته و مار و عقربهای آویزان از چادر و کانکس زلزلهزدگان عکس و خبر مخابره شد؛ گرچه عکسها و اخبار، قاب کوچکی هستند که تلاششان برای گشوده شدن به روی واقعیت، گاه دست و پازدنی بیهوده است؛ بویژه برای نشان دادن واقعیتی که این روزها در دل کرمانشاه خسته و رنجور میگذرد.
قصه کرمانشاه و مردمان زلزله زده اش را باید با چشم دید یا با گوش شنید، از دهان مردمان خسته و ماتم زده و تب کرده و بلاتکلیفش؛ مثلا از زبان بختیار صفری، کارگر ساختمانی اهل روستای تپانی قدیم سرپل ذهاب که پیش از زلزله خرج خود و خانواده اش را از راه کارگری در تهران بهدست میآورد، اما زلزله او را برای همیشه به روستایش بازگرداند، آنهم به خاطر مراقبت از برادر قطع نخاع شده و پدر و مادر سلامت از دست دادهاش در زلزله.
روستای تپانی قدیم پیش از زلزله حدود 96 خانوار داشت، اما زلزله تمام خانهها را روی سر ساکنانش خراب کرد و 9 کشته و تعداد زیادی زخمی برجا گذاشت. مردم تپانی قدیم از راه دامداری و کشاورزی روزگار میگذراندند، البته پیش از زلزله، حالا اما خیلیها یا دامشان را همان شش ماه پیش یا در بی پناهی باد و بارانهای چند ماه اخیر از دست دادند یا به ضرر به دلالان فروختند. به برکت زمینهای کشاورزی هم که دیگر یا دست کم فعلا امیدی نیست.
عقرب ها از راه می رسند
خانه بختیار و خانوادهاش هم صد درصد تخریب شده و اکنون آنها مثل دیگر اهالی روستا در کانکس زندگی میکنند، اما این روزها در سرپل ذهاب، حال و روز کانکسنشینها و چادرنشینها شبیه هم است. بختیار به ما می گوید: ' اینجا ده روز است بارندگی شدید داریم، باران از درز دیوارهها و پنجره و کف وارد کانکس ها میشود و زندگیمان را خیس میکند. با این همه حالا شرایطمان بهتر است، بارندگیها که قطع شود و گرما بیاید، سروکله مار و عقربها هم پیدا میشود. همین چند روز پیش یک عقرب روی چادر یکی از روستاییان میخزید.. حالا باز هم ما وضعمان بهتر است، روستای تپانی جدید پر از مار و عقرب است.' در روستای تپانی قدیم مثل دیگر روستاهای سرپل ذهاب، بازسازی خانهها فقط تا بالا رفتن اسکلت و دیوارچینی پیش رفته است:' اگر خانهها ساخته میشد از باد و باران و مار و عقرب درامان بودیم، اما محال است این خانهها تا دو ماه دیگر هم تکمیل شود. 30 میلیون تومان برای بازسازی به حسابمان ریختهاند که فقط درحد سفتکاری جواب میدهد، پیمانکار هم گفته بیشتر از سفتکاری برایمان کاری نمیکند و کار نازککاری و گچکاری و نصب پنجره و تجهیزات خانه با خودمان است؛ از کجا بیاوریم، وقتی نه کاری داریم، نه دامی و نه کشاورزیای؛ حتی دامهایمان هم بهخاطر نداشتن سرپناه زیر باران تلف شده یا در حال تلف شدن است.'
خانه تازه سازم خراب شد
قصه مجتبی عزیزی، کارگر ساده و البته بیکار این روزهای روستای قرهبلاغ اعظم هم شنیدنی که نه، تلخ و غم انگیز است. هفت، هشت ماه پیش از زلزله با 35 میلیون تومان وام مسکن، خانهای دو طبقه (طبقهای برای خانواده چهارنفره خودش و طبقهای برای مادر بیسرپرست و خواهر و برادرهایش) میسازد و هنوز چهارماه از لذت نشستن در خانهای نو اما با قسط و قرض بنا شده را بیشتر نچشیدهاند که زلزله آن را فرومیریزد. حالا دوباره باید از نو خانه را ساخت. عزیزی به جام جم می گوید:' دستکم 50 میلیون تومان لازم است تا این خانه دوباره ساخته شود، اما دولت گفته برای هر طبقه 12 میلیون تومان میدهد، اما فقط پول یکی از طبقات را داده است، بقیه پول خانه را با این بیکاری و نبود درآمد از کجا بیاوریم؟'
غصه مجتبی اما یکی دو تا نیست:' مادرم سرپرست خانوار است و ماهی صدتومان از کمیته امداد میگرفت. پیش از زلزله ساکن روستای مجاور بودیم و همان وقت به قرهبلاغ اعظم آمدیم... حالا کمیته امداد همان صدهزارتومان ماهانه مادرم را قطع کرده و 15 میلیون تومان وام بلاعوضی را هم که برای ساخت خانه به همه مددجویان خود میدهد، از مادرم دریغ کرده و میگوید چه کسی گفته به این روستا بیایید؟!'
مجتبی و دو خانوادهاش حدود شش ماه در چادر بودند و فقط 20 روزی است به کمک خیرین، صاحب یک کانکس شدهاند. روز دوم چادرنشینی برایشان مهمان آمد:' یک هزار پای زشت و دراز روی دیواره داخلی چادر میخزید ... حالا فعلا از مار و عقرب بهخاطر بارندگی خبری نیست، ده روز مداوم است که باران میآید و میزند توی کانکس، کار و بارمان شده یک روز درمیان اسباب و وسایل و موکتهای باران زده را توی آفتاب پهن کردن و دوباره شاهد خیس شدنشان بودن. روستای قرهبلاغ اعظم، پیش از زلزله 230 خانوار داشت، زلزله صد خانه را تخریب کرد، حالا معلوم نیست اما چند خانوار در این روستا باقی مانده است.'
فاجعه در راه است
جواد فاطمینسب، امامجمعه سرپل ذهاب که از ابتدا دغدغه مردم زلزلهزده شهر را داشت و کاری نبود که برای بهتر شدن حال و روزشان نکرده باشد، این روزها دغدغه بزرگتری دارد؛ بزرگتر از مشکلات و پیامدهای باران و خیس شدن زندگی زلزلهزدگان و حمله مار و عقرب و سالک.
فاطمینسب به ما میگوید، هنوز 10 درصد مردم شهر در چادرند و دیگر امیدی به کانکسدار شدنشان نیست؛ اینها کلا مغفول ماندهاند. دغدغه و نگرانی بزرگ او اما کوچ مردم شهر و خالی و متروک شدن شهر است، مثل قصرشیرین پس از جنگ تحمیلی: 'پس از 6 ماه هنوز خانهای در شهر سرپل ذهاب سرپا نشده، با 40 میلیون تومان تسهیلات و گرانی دلار و بههم ریختن حساب و کتاب پیمانکاران هم که دیگر خانهای از این پس ساخته نمیشود...
در این شرایط و در نبود امکانات حداقلی برای زندگی و وقتی هرم گرمای 50 درجه شهر و 70 درجه داخل کانکس امان مردم را برید، آنوقت یکی یکی کانکسها و چادرها خالی میشود و باید سراغ ساکنانش را از شهرهای دیگر گرفت؛ شهر خالی میشود، خالی از ساکنان شیعیاش؛ این هزینهای سنگین برای نظام است اما مسئولان هنوز به عمق فاجعه پی نبردهاند. .. '
قصه کرمانشاه و مردمان زلزله زده اش را باید با چشم دید یا با گوش شنید، از دهان مردمان خسته و ماتم زده و تب کرده و بلاتکلیفش؛ مثلا از زبان بختیار صفری، کارگر ساختمانی اهل روستای تپانی قدیم سرپل ذهاب که پیش از زلزله خرج خود و خانواده اش را از راه کارگری در تهران بهدست میآورد، اما زلزله او را برای همیشه به روستایش بازگرداند، آنهم به خاطر مراقبت از برادر قطع نخاع شده و پدر و مادر سلامت از دست دادهاش در زلزله.
روستای تپانی قدیم پیش از زلزله حدود 96 خانوار داشت، اما زلزله تمام خانهها را روی سر ساکنانش خراب کرد و 9 کشته و تعداد زیادی زخمی برجا گذاشت. مردم تپانی قدیم از راه دامداری و کشاورزی روزگار میگذراندند، البته پیش از زلزله، حالا اما خیلیها یا دامشان را همان شش ماه پیش یا در بی پناهی باد و بارانهای چند ماه اخیر از دست دادند یا به ضرر به دلالان فروختند. به برکت زمینهای کشاورزی هم که دیگر یا دست کم فعلا امیدی نیست.
عقرب ها از راه می رسند
خانه بختیار و خانوادهاش هم صد درصد تخریب شده و اکنون آنها مثل دیگر اهالی روستا در کانکس زندگی میکنند، اما این روزها در سرپل ذهاب، حال و روز کانکسنشینها و چادرنشینها شبیه هم است. بختیار به ما می گوید: ' اینجا ده روز است بارندگی شدید داریم، باران از درز دیوارهها و پنجره و کف وارد کانکس ها میشود و زندگیمان را خیس میکند. با این همه حالا شرایطمان بهتر است، بارندگیها که قطع شود و گرما بیاید، سروکله مار و عقربها هم پیدا میشود. همین چند روز پیش یک عقرب روی چادر یکی از روستاییان میخزید.. حالا باز هم ما وضعمان بهتر است، روستای تپانی جدید پر از مار و عقرب است.' در روستای تپانی قدیم مثل دیگر روستاهای سرپل ذهاب، بازسازی خانهها فقط تا بالا رفتن اسکلت و دیوارچینی پیش رفته است:' اگر خانهها ساخته میشد از باد و باران و مار و عقرب درامان بودیم، اما محال است این خانهها تا دو ماه دیگر هم تکمیل شود. 30 میلیون تومان برای بازسازی به حسابمان ریختهاند که فقط درحد سفتکاری جواب میدهد، پیمانکار هم گفته بیشتر از سفتکاری برایمان کاری نمیکند و کار نازککاری و گچکاری و نصب پنجره و تجهیزات خانه با خودمان است؛ از کجا بیاوریم، وقتی نه کاری داریم، نه دامی و نه کشاورزیای؛ حتی دامهایمان هم بهخاطر نداشتن سرپناه زیر باران تلف شده یا در حال تلف شدن است.'
خانه تازه سازم خراب شد
قصه مجتبی عزیزی، کارگر ساده و البته بیکار این روزهای روستای قرهبلاغ اعظم هم شنیدنی که نه، تلخ و غم انگیز است. هفت، هشت ماه پیش از زلزله با 35 میلیون تومان وام مسکن، خانهای دو طبقه (طبقهای برای خانواده چهارنفره خودش و طبقهای برای مادر بیسرپرست و خواهر و برادرهایش) میسازد و هنوز چهارماه از لذت نشستن در خانهای نو اما با قسط و قرض بنا شده را بیشتر نچشیدهاند که زلزله آن را فرومیریزد. حالا دوباره باید از نو خانه را ساخت. عزیزی به جام جم می گوید:' دستکم 50 میلیون تومان لازم است تا این خانه دوباره ساخته شود، اما دولت گفته برای هر طبقه 12 میلیون تومان میدهد، اما فقط پول یکی از طبقات را داده است، بقیه پول خانه را با این بیکاری و نبود درآمد از کجا بیاوریم؟'
غصه مجتبی اما یکی دو تا نیست:' مادرم سرپرست خانوار است و ماهی صدتومان از کمیته امداد میگرفت. پیش از زلزله ساکن روستای مجاور بودیم و همان وقت به قرهبلاغ اعظم آمدیم... حالا کمیته امداد همان صدهزارتومان ماهانه مادرم را قطع کرده و 15 میلیون تومان وام بلاعوضی را هم که برای ساخت خانه به همه مددجویان خود میدهد، از مادرم دریغ کرده و میگوید چه کسی گفته به این روستا بیایید؟!'
مجتبی و دو خانوادهاش حدود شش ماه در چادر بودند و فقط 20 روزی است به کمک خیرین، صاحب یک کانکس شدهاند. روز دوم چادرنشینی برایشان مهمان آمد:' یک هزار پای زشت و دراز روی دیواره داخلی چادر میخزید ... حالا فعلا از مار و عقرب بهخاطر بارندگی خبری نیست، ده روز مداوم است که باران میآید و میزند توی کانکس، کار و بارمان شده یک روز درمیان اسباب و وسایل و موکتهای باران زده را توی آفتاب پهن کردن و دوباره شاهد خیس شدنشان بودن. روستای قرهبلاغ اعظم، پیش از زلزله 230 خانوار داشت، زلزله صد خانه را تخریب کرد، حالا معلوم نیست اما چند خانوار در این روستا باقی مانده است.'
فاجعه در راه است
جواد فاطمینسب، امامجمعه سرپل ذهاب که از ابتدا دغدغه مردم زلزلهزده شهر را داشت و کاری نبود که برای بهتر شدن حال و روزشان نکرده باشد، این روزها دغدغه بزرگتری دارد؛ بزرگتر از مشکلات و پیامدهای باران و خیس شدن زندگی زلزلهزدگان و حمله مار و عقرب و سالک.
فاطمینسب به ما میگوید، هنوز 10 درصد مردم شهر در چادرند و دیگر امیدی به کانکسدار شدنشان نیست؛ اینها کلا مغفول ماندهاند. دغدغه و نگرانی بزرگ او اما کوچ مردم شهر و خالی و متروک شدن شهر است، مثل قصرشیرین پس از جنگ تحمیلی: 'پس از 6 ماه هنوز خانهای در شهر سرپل ذهاب سرپا نشده، با 40 میلیون تومان تسهیلات و گرانی دلار و بههم ریختن حساب و کتاب پیمانکاران هم که دیگر خانهای از این پس ساخته نمیشود...
در این شرایط و در نبود امکانات حداقلی برای زندگی و وقتی هرم گرمای 50 درجه شهر و 70 درجه داخل کانکس امان مردم را برید، آنوقت یکی یکی کانکسها و چادرها خالی میشود و باید سراغ ساکنانش را از شهرهای دیگر گرفت؛ شهر خالی میشود، خالی از ساکنان شیعیاش؛ این هزینهای سنگین برای نظام است اما مسئولان هنوز به عمق فاجعه پی نبردهاند. .. '
منبع: جام جم