شهدای ایران shohadayeiran.com

هر سال به بیستم فروردین که می‌رسیم، هرکس از زاویه دید خود به تحلیل شخصیت و چهره آوینی می‌پردازد و هرکس از دریچه چشم خود به او می‌نگرد. ما در این مطلب در پی پاسخ به سوال چه کسی بودن شهیدآوینی نیستیم و فقط می‌خواهیم در حد توانمان بیان‎کننده صداها و تفسیرهای مختلفی باشیم که در مورد سیدمرتضی آوینی وجود دارد و در نهایت هم به این مسئله خواهیم پرداخت که مشکل جریان حزب‌اللهی با سید مرتضی آوینی بر سر چه بود و منشا سوءتفاهم‎های به وجود آمده میان این جریان و شهیدآوینی به چه مسائلی برمی‏‌گشت.
شهدای ایران:روبه‌‏رو شدن با یک شخصیتی که وسعتی به وسعت اقیانوس دارد کار سختی است. من نه در جایگاهی هستم که بتوانم به اقیانوس شخصت سیدمرتضی آوینی ورود کنم و نه ورودم به پاسخ سوال کی بودن شهید آوینی راه به جایی خواهد برد. تا به امروز خیلی از هم‏نسلی‎های سیدمرتضی آوینی در مورد هم‎نشینی خود با او نوشتند و گفتند. برخی از این خیلی‎ها به شنیده‌ها و گفته‎های خود در دیدارشان با سیدمرتضی اکتفا کردند و برخی دیگر از ابتدا همه چیز را در همان دیدار اول فهمیده بودند و در روایت‎ها و یادداشت‎های خود سعی کردند که به جای بیان سلوک و گفتار و منش و رفتار سیدمرتضی آوینی به نگاه اولیه خود شاخ و برگ بدهند و از مرتضی روایتی را داشته باشند که خود دوست داشتند. در بین نسل‌های جدید نیز برخی با مطالعه آثار و نوشته‎های دست اول شهیدآوینی یعنی آثاری که به قلم خود آوینی نوشته شده‌اند سعی کردند شهیدآوینی و نگاهش را بشناسند و برخی دیگر که تعداد آنها هم کم نیست به روایت‎ها و نقل‌قول و آثار دست دوم که حتی بعضا با شش هفت واسطه به دستشان رسیده اکتفا کردند. ما در این مقال در پی پاسخ به سوال چه کسی بودن شهیدآوینی نیستیم و فقط می‌خواهیم در حد توانمان بیان‎کننده صداها و تفسیرهای مختلفی باشیم که در مورد سیدمرتضی آوینی وجود دارد و در نهایت هم به این مسئله خواهیم پرداخت که مشکل جریان حزب‌اللهی با سید مرتضی آوینی بر سر چه بود و منشا سوءتفاهم‎های به وجود آمده میان این جریان و شهیدآوینی به چه مسائلی برمی‏‌گشت.


اختلاف حزب اللهی ها با


از یک راه طی شده با شما حرف می‎زنم

به نظرم در ابتدا بهتر است به گفته خود سیدمرتضی گوش بدهیم و ببینیم که او خود را چگونه تعریف می‎کند. شهید آوینی زندگی‎نامه خودش را اینگونه روایت می‎کند: «من بچه شاه‌عبدالعظیم هستم و در خانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام که در هر سوراخش که سر می‌کردی به یک خانواده دیگر نیز بر می‌خوردی. من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام، موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام، ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام و کتاب «انسان تک‌ساحتی» هربرت مارکوزه را بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند؛ عجب فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد! اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که من ناچار شدم رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقا بپذیرم که تظاهر به دانایی هرگز جانشین دانایی نمی‎شود و حتی از این بالاتر، دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی‌آید. باید در جستجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس اگر به راستی طالبش باشد آن را خواهد یافت و در نزد خویش نیز خواهد یافت. و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‎زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم اما کاری که بعدها انجام دادم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. بنده هرچه آموختم از خارج دانشگاه است و با یقین کامل می‌گوییم که تخصص حقیقی در سایه تعهد اسلامی به دست می‌آید، ولاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‎ساختم اگرچه با سینما آشنایی داشتم اشتغال اساسیم در آن زمان ادبیات بوده است اما با شروع انقلاب تمام نوشته‌های خویش اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه و اشعار را در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم دیگر چیزی را که حدیث نفس باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاورم.»

رهایی از تاریکی

سیدمرتضی آوینی 21 شهریور 1326 در شهرری متولد شده بود. مسعود بهنود درباره او می‎گوید: «بعضی از چهره‎ها هستند که در یک دوره زمانی می‏درخشند و در حافظه تاریخی جامعه قرار می‎گیرند و بعد جامعه به آنها یک تصویری می‎دهد و علاقه‎مند است که آن تصویر را حفظ کند... او از نسل ما بود فوق‎العاده حریص و کنجکاو برای شناخت جهان و به همین جهت هم به هر گوشه‎ای سرزد؛ یک مدتی هیپی شد، یک مدتی به شدت معتاد شد، یک مدتی مذهبی شد و در زمانی که مذهبی شد این بخت را پیدا کرد که انقلاب اسلامی شد. مقارن شدن این دو با همدیگر باعث شد که کامران تبدیل شد به مرتضی آوینی.» مرتضی در نامه‎ای که به برادرش سیدمحمد آوینی می‏نویسد چرایی تحولش را اینگونه شرح می‎دهد: «گرفتار تاريكي بوديم كه امام خميني از قلب تاريخي كه مي‌رفت تا فراموش شود، چون محمد صلّي الله عليه و آله و سلّم فرياد برآورد كه: «واعتصموا بحبل الله جميعاً و لاتفرّقوا» - همه به ريسمان خداوند چنگ بزنيد و بياويزيد و پراكنده نشويد - و ما كه هنوز دست و پا مي‌زديم تا به خويشتن خويش بازگرديم، از اين سخن تازه شديم و دريافتيم كه آن‏چه مي‌جستيم، يافته‌ايم و به يقين رسيديم... برادر! او را نديده‌اي: دست خداست بر زمين؛ آن همه به صفات خداوندي آراسته است كه هنگامي كه دست محبتش را بر سر شيفتگان بالا مي‌آورد، سايه‌اش زمين و آسمان را مي‌پوشاند، و آن زمان كه از حكمت و عرفان سخن مي‌گويد، مي‌بيني كه او خود نفس حقيقت است. من بوي خوشش را از نزديك شنيده‌ام و صورتش را ديده‌ام كه قهر موسي را دارد و لطف عيسي را و آرامش سنگين محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم را.» جملات آخر تعابیری است که آوینی در مورد امام خمینی(ره) به کار برده است.

چگونگی شکل‎گیری جهت سیاسی آوینی‏

برای پی بردن به راه طی شده مرتضی حتما نیاز است که پرده‎ای از چگونگی زیست او در دوران قبل از انقلاب را هم بازخوانی کنیم. چراکه بازخوانی بی‎قراری‎های او در دوران دانشجویی در فهمیدن چرایی رسیدن او به حقیقت انقلاب خیلی موثر است. شهرزاد بهشتی از دوستان غزاله علیزاده و نزدیکان مرتضی در دوران دانشجویی، در گفت‌وگو با شماره فروردین و اردیبهشت 1383 ماهنامه سوره اندیشه خاطراتی را در مورد آوینی در دوران دانشجویی‏اش که به قبل از انقلاب برمی‎گردد بیان می‎کند. او می‎گوید: «آوینی قبل از انقلاب با آوینی بعد از انقلاب کاملا متفاوت است... حساسیت‎های روحیش در اوج بود. انسان ملتهب آن دوران ما، سرگشته‎ای بود که به دنبال جهت بود و در پی انتخاب راه، حتی مسیر را زیگ‌زاگ می‏رفت و مثبت و منفی را امتحان می‎کرد. گاهی راه‎های شخصی را انتخاب می‎کند تا به آن التهاب‎ها پاسخ بدهد و حتی در این مسیر ممکن است اشتباهات فراوانی بکند. دقیقا آوینی از همان تیپ‎هایی بود که به شکل وحشتناکی هیجان و به همان اندازه استعداد داشت. هیجانی که می‎خواست جایگاه روح خود را در این سرزمین بیابد و ببیند کجاست و چه باید کرد.» «آوینی جهت سیاسی‎اش را بعد از انقلاب مشخص کرد و قبل از انقلاب به دنبال راه‎حل‎های مشخصی می‎گشت. نسبت به حرکت‌‎های سیاسی و اجتماعی و حتی چریکی هیچ عکس‌العملی نداشت... او می‎خواست خودش برسد و راه را پیدا کند. پس اساسا حضور در تشکل‎های سیاسی و اجتماعی و پیگیری آنها اصلا مسئله و دغدغه‎اش نبود.»

گذشته آوینی هیچ وقت برایمان مهم نبود

مسعود بهنود با یادآوری لحظه شهادت شهیدآوینی بیان می‎کند که انگار در آن لحظه یک قرار عمومی گذاشته شد که «تمام گذشته او، تمام کنجکاوی‎هایی که کرده بود، تمام هنرهایی که داشت، زندگی شخصی‎ای که کرده بود، زندگی‎ای که با غزاله علیزاده گذراندند و زندگی‎ای که در دوران دانشجویی کرده بود، همه انگار در یک قرار عمومی قرار شد فراموش شود.» ابراهیم حاتمی‎کیا در گفت‎وگویی که در اسفند سال 1395 با مجله مهرنامه داشت در پاسخ به این سوال که آیا هیچ وقت پیگیر نبود که مرتضی آوینی قبلا چه بوده و چه‎جور تغییر کرده می‏گوید: «تا این اواخر نه. این اواخر هم از این جهت مهم شد که دیدم عده‎ای دارند آقامرتضی را تک‏ساختی می‎کنند و کنجکاو شدم که ببینم این گذشته چه بوده. ولی آن چیزهایی که می‏شنیدم هیچ وقت برای من مهم نبود.» نادر طالب‏ زاده در گفت‎وگو با حلقه‎وصل ورود به این قضایا را فضول‎باشی‎بازی می‎داند و می‎گوید: «آقای آوینی سلوک معنوی جدی‌ای داشتند. برایم جالب بود که از کجا به کجا رسیده بود، ولی مثل برخی از جوان‌ها که الان کارهای رسانه‌ای می‌کنند فضولی نمی‌کردم. نمی‌پرسیدم قبلا کجا بودید، با کی بودید، کجا می‌رفتید. این فضولی‌ها را نمی‌کردم. ساعت‌ها با او تنها بودم ولی نمی‌پرسیدم اینجا چکار می‌کنید؟ آن روز کجا می‌رفتید؟ از یکی شنیدم که اینطور اتفاقی برای شما افتاده است؟ و... فضول‌باشی‌بازی و پروبازی‌باشی اینگونه در نمی‌آوردم. خودم را طلبه این رشته می‌دانستم که در مقابل علامه آن نشستم و دارم یاد می‌گیرم و می‎گفتم نباید به خودم جرات بدم و سوال کنم که او کجا بوده است؟»

اختلاف حزب‎اللهی‎ها با مرتضی برسر چه بود

هر چه بود همه تصمیم گرفتند که دیگر در مورد کامران نپرستند و سیدمرتضی آوینی برایشان موضوعیت داشته باشد. اما باز ماجرا تمام نشد. سیدمرتضی، دیگر برای جریان جبهه فرهنگی انقلاب بود ولی در جبهه فرهنگی انقلاب هم سلوک، رفتار و یادداشت‌های سیدمرتضی را خیلی‎ها تحمل نمی‎کردند یا بهتر است بگوییم یادداشت‎ها و برخی از موضع‎گیری‎هایش با مخالفت‎هایی مواجه می‎شد. ابراهیم حاتمی‌کیا می‎گوید: «خود من با او سر کتاب «هیچکاک» مشکل داشتم و اصلا در کتم نمی‎رفت که این کار مفید است. مراودت‎های آقا مرتضی با آقای افخمی و آقای فراستی داشت او را به زندگی‎ای نزدیک می‎کرد که من خیلی دوست نداشتم. من با واکنش او به «عروس» موافق نبودم و معتقد بودم که فیلم، نظربازی است. در مورد کتاب هیچکاک هم می‎گفتم کاری نکنید که اگر اسم هیچکاک آمد، همه فکر کنند که باید صلوات بفرستند.» جریان جبهه فرهنگی انقلاب سه مسئله اصلی با سیدمرتضی آوینی داشت؛ مسئله اول «مخاطب» بود. شهید آوینی این سوال را مطرح می‏کرد که نسبت سينمای انقلابی ما با مخاطب باید چه باشد؟ آيا قرار است سینما خواص‌پسند باشد و فقط يک عده خاصي را جذب کند؟ شهید آوینی در آثارش به وضوح بيان مي‌کند که سينما فقط در صورتي به درد ما مي‌خورد که مخاطب عام داشته باشد و مردم بيايند و فيلم‌ها را ببينند. و مسئله دوم مسئله و دعوای همیشگی میان فرم و محتوا  که جریان حزب ‏اللهی انقلاب اولویت را به محتوا می‎داد و سیدمرتضی معتقد بود که محتوا از پس فرم می‎آید نه پیش از آن (به نقل از مسعود فراستی در ماهنامه فرم و نقد). و دعوای سوم بر سر ابزار بودن با نبودن سینما یا ظرف مظروف بودن یا نبودن سینما بود. جریان قالب جبهه فرهنگی انقلاب مي‌گفتند که سينما وسيله و ابزاري است در خدمت منويات انقلاب و دين و اصطلاحاتي مانند ابزار بودن و وسيله بودن به کار مي‌بردند و مي‌گفتند که ما بايد آن را در راستاي اهدافمان رام کنيم، درحالی که به گفته حسین معززی‎نیا «سر اين موضوع يک موضع 180 درجه مخالف مي‌گيرد و مي‌گويد که سينما به هيچ وجه ابزار نيست و اگر درباره آن به عنوان ابزار فکر کنيد، به هيچ جايي نمي‌رسيد.»

سعید قاسمی: هیچ ادعایی نسبت به آوینی‌شناسی ندارم

حسین معززی‎نیا در گفت‎وگو با حلقه‎وصل ضمن گلایه از کسانی که در مورد آقای آوینی مقاله، یادداشت یا خاطره می‎گویند گفت: اين عزيزان، مدتي همنشيني با شهيد آويني يا گپ‎وگفت کوتاه با ايشان را کافي مي‎دانند که خودشان را شارح نظرات شهيد آويني بدانند. او تاکید می‎کند: معني حرف من اين نيست که اين کار را احيانا از روي بدخواهي يا مثلا سوءنيتي انجام مي‌دهند و خودشان هم معترف هستند که ما داريم قرائت خودمان را مي‌گوييم، نه. آنها فکر مي‎کنند که نظرات آقاي آويني واقعا اينگونه است. معززی‎نیا مشخصا از سعید قاسمی نام می‎برد و بیان می‎کند اگر در یک نشستی حاضر می‏شویم که در مورد نگاه سینمایی آقای آوینی می‎پرسند وقتی اطلاعات کافی نداریم نباید ورود کنیم و بهتر است که بگوییم من در لحظه شهادت در کنار ایشان بودم و نسبت به نگاه سینمایی ایشان شناختی ندارم. سعید قاسمی خواه یا ناخواه به عنوان نماد افرادی که نظرات شهید آوینی را به خودش می‌چسباند و می‎خواهد از این طریق اعتبار کسب کند. قاسمی در پاسخ به این انتقادها می‏گوید: «همين اول بگويم كه خیلی سئوال شده است که این سعید قاسمی کیست که خودش را به آوینی می‌چسباند؟ اصلاً چقدر با آوینی بوده است؟ همین جا اعتراف می‌کنم که سر جمع بیشتر از دو هفته با آوینی نبوده‌ام و هیچ ادعایی نسبت به آوینی‌شناسی ندارم. این را اول قصه بنویسید. این هم که خودم را به آوینی می‌چسبانم به خاطر این است که دوست دارم بچسبانم. به آوینی نچسبانم به چه کسی بچسبانم؟ ولو یک ساعت درک کرده باشم، ولو دو جمله درک کرده باشم، اگر اسمش را می‌گذارید دودره‌بازی باشد دودره‌بازی است. اگر کسب آبرو کردن است، ما که غیر از این چیزی نداریم. از شهدا کسب آبرو نکنیم، از چه کسی بکنیم؟ من خودم را به اینها می‌چسبانم و از اینها کسب آبرو می‌کنم. شما ناراحتید؟ دو روز و دو ساعت با آوینی بودی هی می‌روی این طرف و آن طرف صحبت می‌کنی؟ بله، هنرم این است. شما با هر کدام از خوب‌ها بوده‌اید بروید این طرف و آن طرف بگویید. من بروم از بدی‌هایم و از جاهایی که باطل بوده است بگویم؟ چرا ناراحت می‌شوید؟»

کوثرآوینی: آوینی خوب، آوینی مرده است

در این میان تندترین واکنش در مورد روایت رسمی یا به اصطلاح حکومتی از شهید آوینی را کوثر آوینی، دختر دوم شهیدآوینی داشته است. او در یادداشتی با عنوان «آوینی خوب، آوینی مرده است» می‏نویسد: «مرتضی آوینی در دوران حیات، دامن خود را به این بزدلی آلوده نکرد، اما پس از مرگش، و در گذر ایام، جمعی از بزدلان آن روزها به ستایشش مشغول شده‌اند. آنها که در سال‌های حیات مرتضی آوینی از راهی که او برگزیده بود می‌هراسیدند، و با انواع تهمت‌ها و بدگویی‌ها سعی در حذف او داشتند، پس از مرگش هم از روبه‌رو شدن با آثار و تفکرات او وحشت دارند؛ می‌ترسند که در اثر مجاورت با تفکر او، ویران شوند. آنها که جرأت مردانه زندگی کردن را ندارند، تفکر آوینی را تا حد خود پایین آورده‌اند و تصورات خودشان را به نام او می‌نویسند و بسط می‌دهند. وجوهی از زندگی و تفکرات او را که به اعتقادات خودشان شباهت دارد، جدا کرده‌اند و یک «شهید آوینی» مطلوب و شبیه به خودشان ساخته‌اند تا بتوانند با خیال آسوده به زندگی‌شان ادامه دهند، چرا که به حکم غریزه فهمیده‌اند در جست‌و‌جوی حقیقت بودن، مانع از خواب خوش و زندگی آسان است. بزدلانه روبه‌رو شدن با مردی که خانه خود را در دامنه آتشفشان بنا کرده بود، اگرچه اتفاقی است از جنس این روزگار، عملی است بس ناجوانمردانه و حقیر. پانزده سال زمانی کوتاه برای از یاد نبردن، و زمانی کافی برای فراموش کردن است.» کوثر آوینی بعدها در گفت‌وگو با ایسنا هم گفته بود: « تکه‌تکه کردن شخصیت پدرم اصلی‌ترین مشکلی است که در این سال‌ها اتفاق افتاده و تاثیراتش آن‌قدر گسترش یافته که به نظرم الان دیگر راه برگشتی وجود ندارد. حالا یک تصور رسمی از او شکل گرفته و جوان‌هایی که در این سال‌های اخیر به سنی رسیده‌اند که بتوانند با شخصیت او و نوشته‌هایش آشنا شوند، مشغول همین تصویر رسمی شده‌اند.»

کیومرث پوراحمد: عارفی وارسته و نجیب بود

«کیومرث پوراحمد در اواخر سال ۱۳۷۲ یعنی همان سالی که سید مرتضی آوینی در اولین روزهایش به شهادت رسید، فیلم خوب و قدرندیده‌ای ساخت به نام «مرتضی و ما». در این فیلم با نزدیک به چهل نفر از اهل نظر گفت‌و‌گو شده و افرادی از طیف‌های مختلف درباره شخصیت و افکار و آثار آوینی نکاتی را بیان می‌کنند. همه در این فیلم حاضرند، از شمس آل‌احمد و دکتر رضا داوری و مهدی چمران و مسعود بهنود گرفته تا فریدون جیرانی و مهدی فخیم‌زاده و سیروس الوند و رسول صدرعاملی و علی معلم و امید روحانی و خیلی‌های دیگر. در میان همه حرف‌های متنوع آن فیلم، بهروز افخمی از ابتدا تا انتها بر طرح موضوعی پافشاری می‌کند که شاید در آن سال‌ها بیش از حد نومیدانه و سیاه به نظر می‌رسید؛ او در تمام مدت گفت‌و‌گویش اصرار دارد که دوران توجه فعلی به مظلومیت آوینی به سرعت طی خواهد شد و همه اینها فراموش خواهد شد و خیلی زود روزی خواهد رسید که مخالفان و دشمنان آوینی مسلط می‌شوند و دوباره همان رفتارهای سابق را در پیش می‌گیرند» (برگرفته از مقاله حسین معززی‌نیا با عنوان «آوینی را مصادره نکنید»). کیومرث پوراحمد، مرتضی آوینی می‎نویسد: «سید مرتضی آوینی آنچنان بود که می‌نمود و آنچنان می‌نمود که بود، با همه صداقت و صراحتش، با همه گرما و خلوصش و خلوص و خلوت... آخر مگر می‌شود در این وانفسا این همه خالص بود، این همه ناب، این همه صیقل یافته، این همه شفاف، پاک و زلال؟ آن قدر زلال که در نی‌نی چشمهایش تا ته ته دلش را می‌دیدی و البته آن کرانه کوچکی از دریای دلش را که تو می‌فهمیدی، که معشوقه، به قد همت عاشق باشد، و من هرگز آن‌قدر شفاف نبودم که بتوانم همه بیکرانگی دریای دلش را ببینم، بعضی ها بزرگند و نه اینکه فقط در ذهن‌های حقیر بزرگ باشند، و سید مرتضی آوینی آن کیمیای کمیابی بود که به راستی بزرگ بود، گرم و مؤمنانه حرف می‌زد، و چه وسیع بود و دریادل، می‌توانستی سرسختانه مخالفش باشی اما ذره‌ای از برق نجیبانه نگاهش کم نشود، برق نجیبانه و صادقانه‌ای که نمی‌توانستی مجذوبش نشوی... در سخنانش روشنایی و روشن‌بینی موج می‌زد و چه انباشتی بود از آمال و آرزوها و در همه آرزوها، ردپای حتی کمرنگ از من خودش پیدا نبود و هرچه بود برای دیگران بود، برای مردم، برای سینما، برای هنر، برای حقیقت و زیبایی و برای عشق خدا. عارفی وارسته و نجیب بود و بی‌نیازی و وارستگی و نجابت متاعی نیست که بر سر هر بازار بفروشند، این گوهرها به صد خون دل از کان وجود برمی‌آید و کان وجود او سرشار از گوهر بود، گنج بود. داغ پرپر شدن وجود نازنین او..!»

چه کسانی نخواستند آوینی معرفی شود

در ابتدای این مطلب هم عنوان کردیم که شخصیت و زندگی سیدمرتضی آوینی به یک اقیانوس شباهت دارد و شخصیت او ابعاد مختلفی دارد که هیچ کس نمی‎تواند به انتهای شاختش از او نقطه بگذارد و بگوید شهید آوینی این بود و ولاغیر. اما چیزی که واضح است این است که مرتضی آوینی با شهادتش شناخته شد. نادر طالب‏ زاده در گفت‎وگو با حلقه‎وصل به این مسله می‎پردازد و می‎گوید: «آقای آوینی بعد از شهادتشان برای اولین‌بار شناخته شدند. تا آن موقع کسی آقای آوینی را نمی‎شناخت. تا آن موقع باید با آقای آوینی ده‌ها بار مصاحبه می‌کردند و می‌پرسیدند که ایشان کیست و چه می‌گوید؟ در آن دوره این اتفاق نیفتاد و متاسفانه و متاسفانه ما چیز زیادی از آن دوره نداریم و خداوند هم ایشان را برد. آن موقع تلویزیون چقدر خواب بود که هیچ وقت بر روی تلاش‌های ایشان متمرکز نشد تا ببیند ایشان کیست و چه می‌گوید و چکارها کرده است. باید ما یک آسیب‎شناسی بزرگی انجام بدهیم که چرا در زمان شهید آوینی این کار انجام نشد و مشخص شود که چه کسانی نخواستند که ایشان به جامعه ما معرفی شود.»

محمدسجاد آوینی: آوینی هیچ عکسی با سبیل نیچه‎ای نداشت

ماهنامه مهرنامه در شماره 51 خود به بهانه انتشار مستند «انحصارورثه» پرونده‎ای درباره سیدمرتضی آوینی کار کرده بود. محمدسجاد آوینی در شماره 52 این ماهنامه حاشیه و نظری بر این پرونده نوشته است که تیتر آن «آوینی هیچ عکسی با سبیل نیچه‎ای نداشت» است. او در این یادداشت می‌نویسد: «برخلاف تصور رایج؛ مرتضی آوینی قبل و بعد از انقلاب یک فردند در دو دوره از حیات: مرتضی آوینی در دوره فروبستگی و خیره به مغاک/ پس از انقلاب مرتضی با شگفتی و طراوت در دوره بهارش. اگر در ابتدای راه آن چیره شدن بر اضطراب و ترس تاریکی درون در کار نبود، پایان راه نیز با این جملات رقم نمی‎خورد: «غایت خلقت جهان پرورش انسان‌هایی است که در برابر شدائد، بر هرچه ترس و شک و تردید و تعلق است غلبه کنند و حسینی شوند»». پسر شهید آوینی خودزندگی‌نامه معروف شهیدآوینی تحت عنوان «یک راه‎طی شده» که در ابتدای این مطلب بازخوانی شد را یکی از عواملی دانست که به این ساده‎گیری عمومی نسبت به شهید آوینی دامن می‎زند. او معتقد است؛ «به‌زعم من عبارات این نوشته حاوی اغراق‌های خودخواسته هستند، ورژنی از همان صنعت معروف به تجاهل‌العارف و برای ارسال این پیام که روشنفکری جهان سومی ما فقط به ظواهر کار دارد، از نیچه فقط سیبیلش را می‌پسندد و...» او فضای امروز جامعه ایران را یک فضای واکنشی و دو قطبی می‌داند و می‌نویسد: «این اتمسفری‎ست که در آن نفس می‎کشیم؛ ماجرای دوقطبی استقلال/ پرسپولیس تنها مربوط به حوزه فوتبال یا ورزش نمی‎شود بلکه بیشتر ابعاد جامعه‎مان را نیز در بر می‎گیرد؛ دو حزب، دو تیم، و حالا نیز دو نگاه ضد هم که هر کدام انگار مرتضی آوینی را از آنِ خود می‌داند.»

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار