حمید داودآبادی جانباز، خبرنگار و نویسنده دفاع مقدس چندی پیش در اینستاگرامش داستانی از یک قاچاقچی کالا نقل کرد که در دوران جنگ تحمیلی متحول شد و کمک بسیاری به رزمنده های دفاع مقدس کرد.
به گزارش شهدای ایران، حمید داودآبادی جانباز، خبرنگار و نویسنده دفاع مقدس چندی پیش در اینستاگرامش داستانی از یک قاچاقچی کالا نقل کرد که در دوران جنگ تحمیلی متحول شد و کمک بسیاری به رزمنده های دفاع مقدس کرد.
بنابر این گزارش، این جانباز دفاع مقدس در پست اینستاگرامی اش نوشت:
یک هفته قبل از شهادت شهید آوینی، با وی در نماز جمعه بودم. پیرمردی با ظاهری ژولیده به سمت ما میآمد. خطاب به شهید آوینی گفتم: به آن پیرمرد نگاه کند تا ماجرایی را برایش بگویم.
آن پیرمرد به سمت ما آمد و با لهجه زیبایی گفت: «سلام داودآبادی.» طبق دیدار همیشهمان دو شکلات به دستم داد و ادامه داد: «یاد شهید سعید طوقانی بخیر.» او شهید آوینی را نمیشناخت. دو شکلات هم به وی داد و از ما فاصله گرفت.
پس از رفتن وی، به شهید آوینی گفتم:
«در دوران پهلوی، او یکی از قاچاقچیان کالا بود. با آغاز جنگ تحمیلی، متحول میشود و به جبهه میرود. زمانی که نیروهای اطلاعات و عملیات میخواستند از کوههای صعب العبور عبور کنند و راهی پیدا نمیکردند، این فرد به آنها کمک میکند و از آنجایی که مسیرهای کوهستانی را به خوبی بلد بود، از میان تونلهایی که در قدیم از آنها برای قاچاق کالا استفاده میکردند، این نیروها را عبور داد.
بار دیگر هم پیش از عملیات خیبر، نیروهای اطلاعات و عملیات را با لباسهای عراقی به قاچاقچیها میسپرد تا آنها را به خاک عراق برسانند. یک هفته بعد هم آنها را سالم به کشور برمیگرداند.
آوینی پس از شنیدن فعالیتهای این پیرمرد، گفت بعد از ماموریت فکه، برنامهای در خصوص فعالیتهای این پیرمرد در دوران جنگ تحمیلی تهیه خواهد کرد. آوینی رفت و در فکه به شهادت رسید و فرصتی نیافت تا از این مرد شجاع مستندی به یادگار بگذارد.
.
آن پیرمرد بدون هیاهو و هیچ درخواستی هشت سال به کشور خود خدمت و نهایتا حدود هفت سال پیش فوت کرد. هیچ کس برای او یادوارهای برگذار نکرد و حتی کتابی ننوشت. از اینگونه افراد بسیار در دوران دفاع مقدس داشتیم که در گمنامی خدمت و در گمنامی هم شهید شدند یا فوت کردند.
بنابر این گزارش، این جانباز دفاع مقدس در پست اینستاگرامی اش نوشت:
یک هفته قبل از شهادت شهید آوینی، با وی در نماز جمعه بودم. پیرمردی با ظاهری ژولیده به سمت ما میآمد. خطاب به شهید آوینی گفتم: به آن پیرمرد نگاه کند تا ماجرایی را برایش بگویم.
آن پیرمرد به سمت ما آمد و با لهجه زیبایی گفت: «سلام داودآبادی.» طبق دیدار همیشهمان دو شکلات به دستم داد و ادامه داد: «یاد شهید سعید طوقانی بخیر.» او شهید آوینی را نمیشناخت. دو شکلات هم به وی داد و از ما فاصله گرفت.
پس از رفتن وی، به شهید آوینی گفتم:
«در دوران پهلوی، او یکی از قاچاقچیان کالا بود. با آغاز جنگ تحمیلی، متحول میشود و به جبهه میرود. زمانی که نیروهای اطلاعات و عملیات میخواستند از کوههای صعب العبور عبور کنند و راهی پیدا نمیکردند، این فرد به آنها کمک میکند و از آنجایی که مسیرهای کوهستانی را به خوبی بلد بود، از میان تونلهایی که در قدیم از آنها برای قاچاق کالا استفاده میکردند، این نیروها را عبور داد.
بار دیگر هم پیش از عملیات خیبر، نیروهای اطلاعات و عملیات را با لباسهای عراقی به قاچاقچیها میسپرد تا آنها را به خاک عراق برسانند. یک هفته بعد هم آنها را سالم به کشور برمیگرداند.
آوینی پس از شنیدن فعالیتهای این پیرمرد، گفت بعد از ماموریت فکه، برنامهای در خصوص فعالیتهای این پیرمرد در دوران جنگ تحمیلی تهیه خواهد کرد. آوینی رفت و در فکه به شهادت رسید و فرصتی نیافت تا از این مرد شجاع مستندی به یادگار بگذارد.
.
آن پیرمرد بدون هیاهو و هیچ درخواستی هشت سال به کشور خود خدمت و نهایتا حدود هفت سال پیش فوت کرد. هیچ کس برای او یادوارهای برگذار نکرد و حتی کتابی ننوشت. از اینگونه افراد بسیار در دوران دفاع مقدس داشتیم که در گمنامی خدمت و در گمنامی هم شهید شدند یا فوت کردند.