به گزارش شهدای ایران، طی روزهای اخیر بارها و بارها از اسارت و شهادت مظلومانه محسن حججی گفته شد، مدافع حرم جوانی که همچون مولایش حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به شهادت رسید، و پاسخ به سؤالهایی از نحوه اسارت و شهادت او در معرض تحلیل نگاههای پرسشگر مردم قرار گرفت. قطعاً در میدان وسیع مبارزه علیه تکفیریها و جغرافیای گسترده مقاومت حججیهای بسیاری به شهادت رسیدند و تکفیریهای فراوانی توسط گروههای مختلف مقاومت مردمی به هلاکت رسیدند. اما در این میدان وسیع، از بسیاری از مردان مبارز که اثرگذارترین نقشها را در صحنه جهاد ایفا میکنند کم یاد میشود و از برخی از آنها اصلاً روایتی گفته نمیشود، مردانی که عهد کردند در گمنامی کابوس تروریستهای تکفیری شوند و در گمنامی هم به شهادت میرسند.
یکی از این مردان بینظیر مقاومت، «شهید مرتضی حسینپور شلمانی» معروف به «حسین قمی» فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون است، فرمانده حججی و کسی که صدها نفر همچون محسن حججی را زیر دست خود پرورش داد تا تکفیریها نتوانند حتی به بخشی از خواستههای خود در منطقه برسند. این فرمانده زبده نظامی در همان معرکهای که شهید حججی به اسارت درآمد به شهادت رسید اما پیش از شهادتش نقشه شوم داعش را برای به راه انداختن حمام خون بر هم زد و جان بسیاری از رزمندگان مقاومت را نجات داد. «محمد اسلامی» در گفتگو با تسنیم این فرمانده گمنام را معرفی کرده و از روز درگیری تنف سوریه میگوید. متن این گفتگو در ادامه میآید:
از شهید حسینپور، فرمانده گمنام مقاومت بگویید. مسئولیت او در عراق و سوریه چه بود؟
«شهید مرتضی حسینپور شلمانی» معروف به «حسین قمی» متولد 30 شهریور سال 64 بود. چهلمین روز شهادتش هم با سالروز تولدش مصادف شده است. حسین سال 83 وارد سپاه قدس شد. در دانشکده افسری دوره آموزشی را تا سال 86 گذراند. با توجه به شرایط منطقه و وجود آمریکا در منطقه و اشغال عراق و افغانستان به فعالیتهای مرتبطش پرداخت. سال 89 و اوایل سال 90 شروع فتنه در سوریه بود. از همان ابتدا حسین وارد سوریه شد و مسئولیتهای مختلفی را گرفت. او همان سال یکی از فرماندهان قرارگاه حیدریون بود، چند باری در منطقه مجروح شد و مجروحیتش سخت هم بود ولی خانوادهاش مطلع نبودند.
جزو اولین افرادی بود که با حاج قاسم در پدافند بغداد و سامرا مشارکت داشت
نقش فرماندهی شهید قمی (حسینپور) در عراق و سامرا میان نیروهای مقاومت معروف است. از حضورش در عراق بگویید.
سال 93 با ورود داعش به عراق، حسین به عراق منتقل شد. جزو اولین افرادی بود که با حاج قاسم در پدافند بغداد و سامرا مشارکت داشت. شرایط ، شرایط خیلی بحرانی بود. ارتش عراق خیانت کرده بود، پلیس و فرمانداریها خیانت کرده بودند و داعش تا مرزهای بغداد آمده بود. خاکریزهایی که برای مقابله با داعش زده شده بود در ورودی شهر بغداد بود. همه می گفتند دیگر تمام است. حتی خودعراقیها می گفتند که کار عراق تمام شد. خیانت آنقدر گسترده است که تا آنجا آمدهاند. ولی همان زمان ایران درهای پشتیبانی و مستشاریاش را بهروی نیروهای مقاومت عراق باز کرد. فتوای مرجعیت به کمک آمد و مردم عراق به فتوای مرجعیت لبیک گفتند.
فرمانده پدافند سامرا و وظیفهاش شکستن محاصره سامرا بود/میگفت: تا وقتی حرم را میزنند، سنگرم آنجاست
آن شبی که شب تاریخساز عراق بود، شبی بود که حاج قاسم سلیمانی با تعدادی نیروهای ایرانی از جمله حسین قمی یا همان مرتضی حسین پور و گروههای جهادی عراقی شروع به مقابله با داعش و عقب راندن آن تا سامرا کردند، یعنی داعش را از بغداد تا سامرا عقب بردند و حیطه بغداد را کاملاً امن کردند. جاده سامرا و دو شهر زیارتی بلد و سامرا تحت کنترل گرفته شد. حسین مسئولیت پدافند سامرا را بهعهده داشت و وظیفهاش شکستن محاصره سامرا بود. در آزادسازی جبهه بلد ــ سامرا اساسیترین نقش را داشت. حسین آن موقع میگفت: «تا وقتی حرم حضرت را با خمپاره میزنند من سنگرم در حرم است.»، سنگرش همانجا بود، همانجا میخوابید، زندگی میکرد، میجنگید و همه کارش آنجا بود.
سال 92 یا 93 بود که مرتضی مجروح شد و بهدستور حاج قاسم به تهران منتقل شد. در سال 93 ازدواج کرد و بعد مجدداً اعزام شد اما این بار به سوریه تحت عنوان فرمانده یکی از بخشهای قرارگاه حیدریون و باز داوطلبانه و بهخواسته خودش. قرارگاه حیدریون متعلق به عراقیهایی است که از عراق برای جهاد و نبرد با جبهه تکفیری وارد سوریه میشوند. حسین از سال 93 تا 96 فرمانده عملیات بود.
کار عجیب فرمانده عملیات/در آن پایگاه 14 ایرانی وجود داشت
ارتباط شهید حججی با حسین قمی چگونه بود؟
حسین فرمانده عملیات بود و محسن حججی از نیروهای زرهی حسین. محسن حججی دو بار به سوریه رفت و بار دوم به شهادت رسید. او تخصصش زرهی بود و شده بود زیرمجموعه حسین قمی. حسین حوالی روز شهادتش وقتی میرود سوریه، در منطقه میبیند که پادگانها را چیدهاند. یکسری نکات را تذکر میدهد. همه را جمع کرده و توجیه میکند و خودش شروع میکند به کمک کردن نیروها. خلاف روال همیشگی یک فرمانده، در خط مقدم میماند و شروع به کمک کردن به نیروهای عراقی میکند تا جایی که خودش تا ساعت 2 و 3 نصفهشب پشت بولدوزر نشسته و برای نیروهایش خاکریز میزند. شب هم همانجا میخوابد. این برای فرمانده عملیات کار عجیبی است.
چرا عجیب است؟
وقتی کسی فرمانده محور است باید بالای سر نیروهایش باشد، وقتی کسی فرمانده دسته میشود هم همینطور باید بالای سر نیرو باشد ولی حسین فرمانده عملیات بود. حسین فرمانده آن پایگاهی نبود که حججی در آن بوده است. حسین فرمانده تمام آن هفت هشت پایگاهی بود که در مناطق مختلف عراق و سوریه وجود داشت. تمام اینها زیر نظر حسین بودند، با وجود این، حسین میگوید "من امشب در این پایگاه پیش بچهها میخوابم". در آن پایگاه 14 ایرانی وجود داشت. شهید حسین قمی، شهید محسن حججی، شهید محمد تاجبخش و 11 ایرانی دیگر که همه زنده ماندند. اما آن روز چه اتفاقی افتاد؟
بچهها فکر کردند که محسن حججی شهید شده است/حسین با صلابت همه را فرماندهی کرد
همان درگیری خونین میان داعش و نیروهای مقاومت در منطقه تنف سوریه.
چند باری اطلاع میدهند که قرار است حملهای بشود. تدابیری میاندیشند اما از اطلاعاتی که داده بودند ردی پیدا نمیشود. نزدیک صبح حدود 5 صبح یک ماشین انتحاری وارد پایگاه میشود و خودش را منفجر میکند و چندین نفر تلفات میگیرد که در همان بدو انفجار یک تعداد اندکی از نیروهای عراقی کاملاً سوخته بودند بهصورتی که غیر قابل شناسایی شده بودند. در همان انفجار اول شهید حججی مجروح میشود. حسین با توجه به سابقه فرماندهیاش و تجربهای که داشت، همه را از چادر خارج میکند. همه بچهها اعم از مجروح و سالم را خارج میکند. بهگفته همراه حسین در آن صحنه، بچهها فکر میکنند که محسن حججی شهید شده است چون خونی که از پهلوی او جاری بوده و بیهوشی بعد از موج انفجار عمیق بوده و در آن حجم انفجار متوجه زندهبودنش نشدهاند. در همان شرایط حسین با صلابت همه را فرماندهی کرد. نیروها گفتند که "محسن شهید شده بقیه را بیرون بکشید و نجات بدهید". چادرها آتش گرفته بود، همه فرار میکنند.
حسین بهاندازه دو خاکریز نیروهایش را عقب میآورد. یک خاکریز که پشت چادرهاست و یک خاکریز نعلاسبیشکل که خود حسین شب قبل با بولدوزر درست کرده بود و بهعنوان خاکریز دوم پشت خاکریز اول قرار داشت.
در این منطقه 130 نیروی مجاهد عراقی بودند که حدود 87 نفر را زنده نجات میدهد
بهغیر از 14 ایرانی چند نفر دیگر از نیروهای مقاومت در منطقه بودند؟
در این منطقه 130 نیروی مجاهد عراقی بودند که حدود 87 نفر را حسین زنده نجات میدهد، آن هم در یک دشتی که هیچ جانپناهی ندارد و از این طرف تا آن طرف دشت همه صاف صاف است و در مقابل امکانات بسیار زیاد داعش. در واقع 50 ماشین مجهز به سلاح کالیبر 23، کالیبر 14، مجهز به توپ، سلاح اسپیجی، 50 سلاح سنگین با انواع و اقسام نارنجک و دوشکا و تیربار، کلاش و 200 نیروی پیاده داعشی با دو ماشین انتحاری به این پایگاه حمله کرده بودند.
حسین نیروها را آورد دو خاکریز عقب و فرماندهی کرد تا کمترین تلفات را بدهد و بیشترین تلفات را از دشمن بگیرد با اینکه نیروها شوکه و غافلگیر شده بودند. حسین به همه روحیه میدهد. در تصاویر هست گلولههای رسام کالیبر 23 از روی خاکریز عبور میکند و حسین بدون ترس در این صحنه ایستاده است. کالیبر 23 در شعاع 2500 متر منفجر میشود، چون ضد هوایی است و با آن هواپیما را میزنند به هواپیما که میرسد منفجر میشود، حالا در آن شرایط این گلولهها از روی خاکریز رد میشود و همه نیروها سینهخیز میروند اما حسین صاف و راستقامت ایستاده و با کلاشش طوری قدم میزند که انگار در تهران قدم میزند. تیرها از بغل سر حسین رد میشود و او فرماندهی میکند.
حسین چند تیر شلیک میکند و از همان دو سه تیری که شلیک میکند راننده یکی از آن کالیبر23ها را میزند و همه بچهها شروع می کنند تکبیر دادن و روحیه میگیرند و با قدرت ادامه میدهند، خوب، تیرها اندک بود. خیلی سلاحها را در چادرها جا گذاشتهاند. بعد از مدتی درگیری ماشین انتحاری دوم وارد میشود. با انفجار دوم محسن حججی به هوش میآید و از آن حالت بیهوشی که نیروها فکر کرده بودند شهید شده بیرون میآید و محسن را اسیر میکنند. حسین در آن صحنه نمیتوانسته کاری برای محسن انجام دهد. صحنه خیلی عجیب بود و هجمه آتش بالا و تنها کاری که میتوانسته بکند انسجام دادن به خطوط بوده است. همه را جمع و سازماندهی و مدیریت میکند.
چهار ساعت درگیری و شهادت فرمانده
حسین قمی همانجا میان درگیری به شهادت میرسد؟ چگونه؟
از حدود ساعت چهار و نیم پنج صبح درگیری شروع شده بود تا هفت یا هشت صبح یعنی نزدیک 4 ساعت درگیری ادامه داشته است. یک نارنجکی پرت میشود و ترکش کوچکی به حسین میخورد و او مجروح میشود. چون هیچ ماشینی نبوده و همه ماشینها منفجر شده بود و هیچ وسیله امدادی نبوده که به داد حسین برسند، خونریزی شدیدی پیدا میکند و خونریزی به داخل ریه او میآید و تا عقبه هم ماشین نبوده که او را سریع برسانند. اما حسین در همان شرایط خونریزی هم فرماندهی و بچهها را سازماندهی میکرد، مثلاً به نیروها میگفت "برو بگو تیرها را مدیریت کنند و هدر ندهند" و یا از فلان موضع شلیک کنند. حسین چند باری از حال میرود و باز به هوش میآید. لحظات آخر که به هوش میآید همه مستأصل هستند که "حسین، چهکار کنیم؟"، حسین میگوید: «صبح شده و آفتاب زده است. اینها میروند. نگران نباشید.»، و واقعاً خیلی زود داعشیها میروند. وقتی بچهها علت را میپرسند که چرا داعشیها رفتند، حسین میگوید: «اینها از ترس حمله هوایی، روزها که آفتاب هست اصلاً حمله نمیکنند. خدا را شکر کنید که دیگر تمام شد». از همان مجروحیت و خونریزی حسین هم به شهادت رسید.
اگر حسین نبود قاطعانه میگویم تمام 130 نفر شهید میشدند و 13 ایرانی دیگر را سر میبریدند
چهچیزی باعث شد شهید حسین قمی در این منطقه بماند؟
شب قبل از این درگیری حسین در خط بود و احساس کرده بود فضا به هم ریخته است و آنجا مانده بود و شاید خواست خدا بود و حسین میدانست که فردا قرار است حمله بشود. ولی اگر حسین نبود قاطعانه میگویم تمام 130 نفر شهید میشدند و بهجای یک محسن حججی 13 ایرانی مانند محسن حججی را با قساوت سر میبریدند ولی حسین در آن پایگاه که نیروهای مستشاری ایرانی بودند ماند و کنار آنها بود و تلفات را به حداقل رساند و بهغیر از محسن حججی خودش و محمد جهانبخش آن هم بر اثر اصابت گلوله و ترکش به شهادت رسیدند.
شهید قمی از ماجرای اسارت محسن حججی مطلع شد یا اسارت مربوط به زمان بعد از شهادت فرمانده بود؟
خود حسین که در آن صحنه شهید شد. حسین قطعاً از ماجرای اسارت شهید حججی مطلع نبوده چون همان لحظه درگیر بوده و بعد مجروح و سپس شهید شده بود. زمانی که فیلم اسارت شهید حججی منتشر شد ما تا 24 ساعت به اصالت فیلم شک داشتیم ولی بعد فهمیدیم که حججی از نیروهای تیپ زرهی نیروی زمینی اصفهان بود و بار دوم بود که اعزام میشد و آن شب آنجا بود. اما همه میدانستیم که حالا که داعش ایشان را اسیر کرده حتماً او را به شهادت میرساند، چون داعشیها به سربریدن اسرا معروف هستند. شاید اگر جبهه النصره بود تبادلی انجام میشد اما داعش همه اسرا را سر میبرد. شهید حججی هم حتماً معاملهای با خدا داشته تا این گونه شهید شده است.
یکی از این مردان بینظیر مقاومت، «شهید مرتضی حسینپور شلمانی» معروف به «حسین قمی» فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون است، فرمانده حججی و کسی که صدها نفر همچون محسن حججی را زیر دست خود پرورش داد تا تکفیریها نتوانند حتی به بخشی از خواستههای خود در منطقه برسند. این فرمانده زبده نظامی در همان معرکهای که شهید حججی به اسارت درآمد به شهادت رسید اما پیش از شهادتش نقشه شوم داعش را برای به راه انداختن حمام خون بر هم زد و جان بسیاری از رزمندگان مقاومت را نجات داد. «محمد اسلامی» در گفتگو با تسنیم این فرمانده گمنام را معرفی کرده و از روز درگیری تنف سوریه میگوید. متن این گفتگو در ادامه میآید:
از شهید حسینپور، فرمانده گمنام مقاومت بگویید. مسئولیت او در عراق و سوریه چه بود؟
«شهید مرتضی حسینپور شلمانی» معروف به «حسین قمی» متولد 30 شهریور سال 64 بود. چهلمین روز شهادتش هم با سالروز تولدش مصادف شده است. حسین سال 83 وارد سپاه قدس شد. در دانشکده افسری دوره آموزشی را تا سال 86 گذراند. با توجه به شرایط منطقه و وجود آمریکا در منطقه و اشغال عراق و افغانستان به فعالیتهای مرتبطش پرداخت. سال 89 و اوایل سال 90 شروع فتنه در سوریه بود. از همان ابتدا حسین وارد سوریه شد و مسئولیتهای مختلفی را گرفت. او همان سال یکی از فرماندهان قرارگاه حیدریون بود، چند باری در منطقه مجروح شد و مجروحیتش سخت هم بود ولی خانوادهاش مطلع نبودند.
جزو اولین افرادی بود که با حاج قاسم در پدافند بغداد و سامرا مشارکت داشت
نقش فرماندهی شهید قمی (حسینپور) در عراق و سامرا میان نیروهای مقاومت معروف است. از حضورش در عراق بگویید.
سال 93 با ورود داعش به عراق، حسین به عراق منتقل شد. جزو اولین افرادی بود که با حاج قاسم در پدافند بغداد و سامرا مشارکت داشت. شرایط ، شرایط خیلی بحرانی بود. ارتش عراق خیانت کرده بود، پلیس و فرمانداریها خیانت کرده بودند و داعش تا مرزهای بغداد آمده بود. خاکریزهایی که برای مقابله با داعش زده شده بود در ورودی شهر بغداد بود. همه می گفتند دیگر تمام است. حتی خودعراقیها می گفتند که کار عراق تمام شد. خیانت آنقدر گسترده است که تا آنجا آمدهاند. ولی همان زمان ایران درهای پشتیبانی و مستشاریاش را بهروی نیروهای مقاومت عراق باز کرد. فتوای مرجعیت به کمک آمد و مردم عراق به فتوای مرجعیت لبیک گفتند.
فرمانده پدافند سامرا و وظیفهاش شکستن محاصره سامرا بود/میگفت: تا وقتی حرم را میزنند، سنگرم آنجاست
آن شبی که شب تاریخساز عراق بود، شبی بود که حاج قاسم سلیمانی با تعدادی نیروهای ایرانی از جمله حسین قمی یا همان مرتضی حسین پور و گروههای جهادی عراقی شروع به مقابله با داعش و عقب راندن آن تا سامرا کردند، یعنی داعش را از بغداد تا سامرا عقب بردند و حیطه بغداد را کاملاً امن کردند. جاده سامرا و دو شهر زیارتی بلد و سامرا تحت کنترل گرفته شد. حسین مسئولیت پدافند سامرا را بهعهده داشت و وظیفهاش شکستن محاصره سامرا بود. در آزادسازی جبهه بلد ــ سامرا اساسیترین نقش را داشت. حسین آن موقع میگفت: «تا وقتی حرم حضرت را با خمپاره میزنند من سنگرم در حرم است.»، سنگرش همانجا بود، همانجا میخوابید، زندگی میکرد، میجنگید و همه کارش آنجا بود.
سال 92 یا 93 بود که مرتضی مجروح شد و بهدستور حاج قاسم به تهران منتقل شد. در سال 93 ازدواج کرد و بعد مجدداً اعزام شد اما این بار به سوریه تحت عنوان فرمانده یکی از بخشهای قرارگاه حیدریون و باز داوطلبانه و بهخواسته خودش. قرارگاه حیدریون متعلق به عراقیهایی است که از عراق برای جهاد و نبرد با جبهه تکفیری وارد سوریه میشوند. حسین از سال 93 تا 96 فرمانده عملیات بود.
کار عجیب فرمانده عملیات/در آن پایگاه 14 ایرانی وجود داشت
ارتباط شهید حججی با حسین قمی چگونه بود؟
حسین فرمانده عملیات بود و محسن حججی از نیروهای زرهی حسین. محسن حججی دو بار به سوریه رفت و بار دوم به شهادت رسید. او تخصصش زرهی بود و شده بود زیرمجموعه حسین قمی. حسین حوالی روز شهادتش وقتی میرود سوریه، در منطقه میبیند که پادگانها را چیدهاند. یکسری نکات را تذکر میدهد. همه را جمع کرده و توجیه میکند و خودش شروع میکند به کمک کردن نیروها. خلاف روال همیشگی یک فرمانده، در خط مقدم میماند و شروع به کمک کردن به نیروهای عراقی میکند تا جایی که خودش تا ساعت 2 و 3 نصفهشب پشت بولدوزر نشسته و برای نیروهایش خاکریز میزند. شب هم همانجا میخوابد. این برای فرمانده عملیات کار عجیبی است.
چرا عجیب است؟
وقتی کسی فرمانده محور است باید بالای سر نیروهایش باشد، وقتی کسی فرمانده دسته میشود هم همینطور باید بالای سر نیرو باشد ولی حسین فرمانده عملیات بود. حسین فرمانده آن پایگاهی نبود که حججی در آن بوده است. حسین فرمانده تمام آن هفت هشت پایگاهی بود که در مناطق مختلف عراق و سوریه وجود داشت. تمام اینها زیر نظر حسین بودند، با وجود این، حسین میگوید "من امشب در این پایگاه پیش بچهها میخوابم". در آن پایگاه 14 ایرانی وجود داشت. شهید حسین قمی، شهید محسن حججی، شهید محمد تاجبخش و 11 ایرانی دیگر که همه زنده ماندند. اما آن روز چه اتفاقی افتاد؟
بچهها فکر کردند که محسن حججی شهید شده است/حسین با صلابت همه را فرماندهی کرد
همان درگیری خونین میان داعش و نیروهای مقاومت در منطقه تنف سوریه.
چند باری اطلاع میدهند که قرار است حملهای بشود. تدابیری میاندیشند اما از اطلاعاتی که داده بودند ردی پیدا نمیشود. نزدیک صبح حدود 5 صبح یک ماشین انتحاری وارد پایگاه میشود و خودش را منفجر میکند و چندین نفر تلفات میگیرد که در همان بدو انفجار یک تعداد اندکی از نیروهای عراقی کاملاً سوخته بودند بهصورتی که غیر قابل شناسایی شده بودند. در همان انفجار اول شهید حججی مجروح میشود. حسین با توجه به سابقه فرماندهیاش و تجربهای که داشت، همه را از چادر خارج میکند. همه بچهها اعم از مجروح و سالم را خارج میکند. بهگفته همراه حسین در آن صحنه، بچهها فکر میکنند که محسن حججی شهید شده است چون خونی که از پهلوی او جاری بوده و بیهوشی بعد از موج انفجار عمیق بوده و در آن حجم انفجار متوجه زندهبودنش نشدهاند. در همان شرایط حسین با صلابت همه را فرماندهی کرد. نیروها گفتند که "محسن شهید شده بقیه را بیرون بکشید و نجات بدهید". چادرها آتش گرفته بود، همه فرار میکنند.
حسین بهاندازه دو خاکریز نیروهایش را عقب میآورد. یک خاکریز که پشت چادرهاست و یک خاکریز نعلاسبیشکل که خود حسین شب قبل با بولدوزر درست کرده بود و بهعنوان خاکریز دوم پشت خاکریز اول قرار داشت.
در این منطقه 130 نیروی مجاهد عراقی بودند که حدود 87 نفر را زنده نجات میدهد
بهغیر از 14 ایرانی چند نفر دیگر از نیروهای مقاومت در منطقه بودند؟
در این منطقه 130 نیروی مجاهد عراقی بودند که حدود 87 نفر را حسین زنده نجات میدهد، آن هم در یک دشتی که هیچ جانپناهی ندارد و از این طرف تا آن طرف دشت همه صاف صاف است و در مقابل امکانات بسیار زیاد داعش. در واقع 50 ماشین مجهز به سلاح کالیبر 23، کالیبر 14، مجهز به توپ، سلاح اسپیجی، 50 سلاح سنگین با انواع و اقسام نارنجک و دوشکا و تیربار، کلاش و 200 نیروی پیاده داعشی با دو ماشین انتحاری به این پایگاه حمله کرده بودند.
حسین نیروها را آورد دو خاکریز عقب و فرماندهی کرد تا کمترین تلفات را بدهد و بیشترین تلفات را از دشمن بگیرد با اینکه نیروها شوکه و غافلگیر شده بودند. حسین به همه روحیه میدهد. در تصاویر هست گلولههای رسام کالیبر 23 از روی خاکریز عبور میکند و حسین بدون ترس در این صحنه ایستاده است. کالیبر 23 در شعاع 2500 متر منفجر میشود، چون ضد هوایی است و با آن هواپیما را میزنند به هواپیما که میرسد منفجر میشود، حالا در آن شرایط این گلولهها از روی خاکریز رد میشود و همه نیروها سینهخیز میروند اما حسین صاف و راستقامت ایستاده و با کلاشش طوری قدم میزند که انگار در تهران قدم میزند. تیرها از بغل سر حسین رد میشود و او فرماندهی میکند.
حسین چند تیر شلیک میکند و از همان دو سه تیری که شلیک میکند راننده یکی از آن کالیبر23ها را میزند و همه بچهها شروع می کنند تکبیر دادن و روحیه میگیرند و با قدرت ادامه میدهند، خوب، تیرها اندک بود. خیلی سلاحها را در چادرها جا گذاشتهاند. بعد از مدتی درگیری ماشین انتحاری دوم وارد میشود. با انفجار دوم محسن حججی به هوش میآید و از آن حالت بیهوشی که نیروها فکر کرده بودند شهید شده بیرون میآید و محسن را اسیر میکنند. حسین در آن صحنه نمیتوانسته کاری برای محسن انجام دهد. صحنه خیلی عجیب بود و هجمه آتش بالا و تنها کاری که میتوانسته بکند انسجام دادن به خطوط بوده است. همه را جمع و سازماندهی و مدیریت میکند.
چهار ساعت درگیری و شهادت فرمانده
حسین قمی همانجا میان درگیری به شهادت میرسد؟ چگونه؟
از حدود ساعت چهار و نیم پنج صبح درگیری شروع شده بود تا هفت یا هشت صبح یعنی نزدیک 4 ساعت درگیری ادامه داشته است. یک نارنجکی پرت میشود و ترکش کوچکی به حسین میخورد و او مجروح میشود. چون هیچ ماشینی نبوده و همه ماشینها منفجر شده بود و هیچ وسیله امدادی نبوده که به داد حسین برسند، خونریزی شدیدی پیدا میکند و خونریزی به داخل ریه او میآید و تا عقبه هم ماشین نبوده که او را سریع برسانند. اما حسین در همان شرایط خونریزی هم فرماندهی و بچهها را سازماندهی میکرد، مثلاً به نیروها میگفت "برو بگو تیرها را مدیریت کنند و هدر ندهند" و یا از فلان موضع شلیک کنند. حسین چند باری از حال میرود و باز به هوش میآید. لحظات آخر که به هوش میآید همه مستأصل هستند که "حسین، چهکار کنیم؟"، حسین میگوید: «صبح شده و آفتاب زده است. اینها میروند. نگران نباشید.»، و واقعاً خیلی زود داعشیها میروند. وقتی بچهها علت را میپرسند که چرا داعشیها رفتند، حسین میگوید: «اینها از ترس حمله هوایی، روزها که آفتاب هست اصلاً حمله نمیکنند. خدا را شکر کنید که دیگر تمام شد». از همان مجروحیت و خونریزی حسین هم به شهادت رسید.
اگر حسین نبود قاطعانه میگویم تمام 130 نفر شهید میشدند و 13 ایرانی دیگر را سر میبریدند
چهچیزی باعث شد شهید حسین قمی در این منطقه بماند؟
شب قبل از این درگیری حسین در خط بود و احساس کرده بود فضا به هم ریخته است و آنجا مانده بود و شاید خواست خدا بود و حسین میدانست که فردا قرار است حمله بشود. ولی اگر حسین نبود قاطعانه میگویم تمام 130 نفر شهید میشدند و بهجای یک محسن حججی 13 ایرانی مانند محسن حججی را با قساوت سر میبریدند ولی حسین در آن پایگاه که نیروهای مستشاری ایرانی بودند ماند و کنار آنها بود و تلفات را به حداقل رساند و بهغیر از محسن حججی خودش و محمد جهانبخش آن هم بر اثر اصابت گلوله و ترکش به شهادت رسیدند.
شهید قمی از ماجرای اسارت محسن حججی مطلع شد یا اسارت مربوط به زمان بعد از شهادت فرمانده بود؟
خود حسین که در آن صحنه شهید شد. حسین قطعاً از ماجرای اسارت شهید حججی مطلع نبوده چون همان لحظه درگیر بوده و بعد مجروح و سپس شهید شده بود. زمانی که فیلم اسارت شهید حججی منتشر شد ما تا 24 ساعت به اصالت فیلم شک داشتیم ولی بعد فهمیدیم که حججی از نیروهای تیپ زرهی نیروی زمینی اصفهان بود و بار دوم بود که اعزام میشد و آن شب آنجا بود. اما همه میدانستیم که حالا که داعش ایشان را اسیر کرده حتماً او را به شهادت میرساند، چون داعشیها به سربریدن اسرا معروف هستند. شاید اگر جبهه النصره بود تبادلی انجام میشد اما داعش همه اسرا را سر میبرد. شهید حججی هم حتماً معاملهای با خدا داشته تا این گونه شهید شده است.
پیکر شهید حسین قمی به ایران آمده است؟
بله و در شلمان دفن شده است. روز بیستوسوم چهلم ایشان در سالن سیدالشهدا(ع) هفتم تیر برگزار شده است. سیام شهریور هم خانوادهاش در شلمان مراسم میگیرند که حاج قاسم هم شرکت خواهد کرد.
بله و در شلمان دفن شده است. روز بیستوسوم چهلم ایشان در سالن سیدالشهدا(ع) هفتم تیر برگزار شده است. سیام شهریور هم خانوادهاش در شلمان مراسم میگیرند که حاج قاسم هم شرکت خواهد کرد.