عناصر کوموله و دموکرات و نیز ارتش صدام او را جزو مهرههای اصلی ارتش ایران تلقی میکردند و همواره در پی آن بودند که قرارگاه او را شناسایی کنند و در فرصت مناسب خود او را به شهادت برسانند.
به گزارش شهدای ایران ، سرلشکر ابراهیم خانی بهمن ماه ۱۳۴۰ در روستای «طراقیه» واقع در ۵ کیلومتری غار علیصدر از توابع شهرستان کبودرآهنگ به دنیا آمد. او سالهای کودکی را در کنار پدر و مادر در روستا گذراند. زندگی روستایی در کوچههای خاکی و خانههای گلی در کنار انسانهای سختکوش و پاکدل تجربههای عمیقی از ساده زیستی را به او آموخت.
صداقت در گفتار و همچنین استواری در قول و عمل، خصلتی بود که از کودکی و از خانواده به او منتقل شده بود. نه تنها درسهای مدرسه بلکه تربیت دینی خانوادگی ابراهیم را طوری شکل داد که همیشه با این شعار زندگی کند که ارزشها و سنن دینی و اسلامی تنها راه سعادت انسانی است و میتوان در این راه جان در طبق اخلاص نهاد. روال زندگی او گویی خط روشنی از بزرگمردی و مبارزه جانفرسا برای تحقق آرمانهای دینی و انسانی است.
مهاجرت به تهران برای تحصیل و کار
ابراهیم سالهای ابتدایی را در زادگاهش سپری کرد. به دلیل نبود امکانات آموزشی و معلم و همچنین با کنجکاوی و عطش جوشان به آموختن، بالاجبار به شهر همدان رفت. علی رغم محدویت و ناتوانی اقتصادیِ خانواده، پای در این راه فشرد و کوشید خود روی پای خود بایستد. با اینکه هنوز کم سن و سال بود، همزمان با تحصیل مقطع راهنمایی کار میکرد و حتی به تنهایی خانهای اجاره کرده بود. پس از مدتی برای ادامه تحصیل در دوره دبیرستان به تهران رفت و در یک شرکت پلسازی مشغول به کار شد. در طول مشغولیت در این شرکت، در بین کارکنان و کارگران به امانت و دیانت شهرت داشت. از این طریق نه تنها هزینه عادی زندگی خودش را تأمین میکرد بلکه در گذران زندگی، دست یاری به پدر و مادر میداد.
از همان روزهای اول انقلاب به گروههای انقلابیون پیوست، به رغم دلمشغولیهای متعددی که به کار، تحصیل و ورزش داشت، در راهپیماییهای علیه طاعوت شرکت میکرد. دوری از خانواده و تنهایی و کار و تلاشِ طاقتفرسا از او شخصیتی مستقل و مستحکم ساخته بود که هم متانت و اعتماد به نفس را در او تقویت میکرد و هم دلی دریایی بدو بخشیده بود.
حضور در ارتش
پس از پایان دبیرستان، در آزمونهای ارتش و سپاه پاسداران شرکت کرد و در هر دو آزمون پذیرفته شد. اما به علت تقدمِ اعلام نتایج آزمون وارد دانشگاه افسری ارتش جمهوری اسلامی ایران شد. البته به قول خودش چون هدفش خدمت به مردم بود، تفاوتی بین نهادهای ارتش یا سپاه قائل نبود. هوش سرشار و استعداد جسمی نمایانش باعث شد تمام مراحل دشوار لشکر ۲۳ نوهد ارتش (نیروی ویژه هوابرد) را با موفقیت از سر بگذراند و در دانشکده افسری شیراز پذیرفته شود.
در همان سالها بود که با دختر یکی از اقوام دور ازدواج کرد. در سالهای پس از دانشگاه، دورههای مخصوص تکاوری را تهران فراگرفت. فراز و نشیبِ راهی که انتخاب کرده بود، هرگز نتوانست ذرهای در اراده او تأثیر منفی بگذارد. علی رغم مخالفتهایی که از آشنایان و اطراف میشد، با همان قوتی که در این راه قدم نهاده بود، مسیرش را تا جبهههای حق علیه باطل ادامه داد. در تمام این مراحل، همواره جزء زبدههای ارتش بود.
مسئولیتی که ابراهیم بر دوش داشت
ابراهیم پس از مدتی، عازم جبهههای جنگ در شمالغرب کشور شد. ابتدا به عنوان فرمانده در پادگان میانه به آموزش گروه ضربت پرداخت و چندی بعد،همزمان با آموزش در پادگانهای پیرانشهر و سردشت، جزو اعضای مؤثر و از فرماندهان بارز گردان ضربت لشکر ۲۳ ارتش شناخته شد. به گونهای که عناصر کوموله و دموکرات و نیز ارتش صدام او را جزو مهرههای اصلی ارتش ایران تلقی میکردند و همواره در پی آن بودند که قرارگاه او را شناسایی کنند و در فرصت مناسب خود او را به شهادت برسانند.
شهادت
به روایت همرزمانش، او ایستاده و در حالی که پشتش به نیروهای دشمن بود، با اصابت ترکش گلوله تانک به لقاءالله پیوست.
شهید خانی همواره به آشنایان و همسر و خانواده نسبت به خودش اطمینان میداد که هرگز دشمنان جرأت جنگ رودرو با او را ندارند و جالب است که حتی ترکشِ گلوله تانک هم از پشتِ سر به او برخورد کرده بود.
پیکر پاک شهید سرلشکر ابراهیم خانی به وصیت خودش در بهشت زهرا (س)، قطعه ۲۹ ، ردیف ۱۳۳، شماره ۱۶ به خاک سپرده شد.
صداقت در گفتار و همچنین استواری در قول و عمل، خصلتی بود که از کودکی و از خانواده به او منتقل شده بود. نه تنها درسهای مدرسه بلکه تربیت دینی خانوادگی ابراهیم را طوری شکل داد که همیشه با این شعار زندگی کند که ارزشها و سنن دینی و اسلامی تنها راه سعادت انسانی است و میتوان در این راه جان در طبق اخلاص نهاد. روال زندگی او گویی خط روشنی از بزرگمردی و مبارزه جانفرسا برای تحقق آرمانهای دینی و انسانی است.
مهاجرت به تهران برای تحصیل و کار
ابراهیم سالهای ابتدایی را در زادگاهش سپری کرد. به دلیل نبود امکانات آموزشی و معلم و همچنین با کنجکاوی و عطش جوشان به آموختن، بالاجبار به شهر همدان رفت. علی رغم محدویت و ناتوانی اقتصادیِ خانواده، پای در این راه فشرد و کوشید خود روی پای خود بایستد. با اینکه هنوز کم سن و سال بود، همزمان با تحصیل مقطع راهنمایی کار میکرد و حتی به تنهایی خانهای اجاره کرده بود. پس از مدتی برای ادامه تحصیل در دوره دبیرستان به تهران رفت و در یک شرکت پلسازی مشغول به کار شد. در طول مشغولیت در این شرکت، در بین کارکنان و کارگران به امانت و دیانت شهرت داشت. از این طریق نه تنها هزینه عادی زندگی خودش را تأمین میکرد بلکه در گذران زندگی، دست یاری به پدر و مادر میداد.
از همان روزهای اول انقلاب به گروههای انقلابیون پیوست، به رغم دلمشغولیهای متعددی که به کار، تحصیل و ورزش داشت، در راهپیماییهای علیه طاعوت شرکت میکرد. دوری از خانواده و تنهایی و کار و تلاشِ طاقتفرسا از او شخصیتی مستقل و مستحکم ساخته بود که هم متانت و اعتماد به نفس را در او تقویت میکرد و هم دلی دریایی بدو بخشیده بود.
حضور در ارتش
پس از پایان دبیرستان، در آزمونهای ارتش و سپاه پاسداران شرکت کرد و در هر دو آزمون پذیرفته شد. اما به علت تقدمِ اعلام نتایج آزمون وارد دانشگاه افسری ارتش جمهوری اسلامی ایران شد. البته به قول خودش چون هدفش خدمت به مردم بود، تفاوتی بین نهادهای ارتش یا سپاه قائل نبود. هوش سرشار و استعداد جسمی نمایانش باعث شد تمام مراحل دشوار لشکر ۲۳ نوهد ارتش (نیروی ویژه هوابرد) را با موفقیت از سر بگذراند و در دانشکده افسری شیراز پذیرفته شود.
در همان سالها بود که با دختر یکی از اقوام دور ازدواج کرد. در سالهای پس از دانشگاه، دورههای مخصوص تکاوری را تهران فراگرفت. فراز و نشیبِ راهی که انتخاب کرده بود، هرگز نتوانست ذرهای در اراده او تأثیر منفی بگذارد. علی رغم مخالفتهایی که از آشنایان و اطراف میشد، با همان قوتی که در این راه قدم نهاده بود، مسیرش را تا جبهههای حق علیه باطل ادامه داد. در تمام این مراحل، همواره جزء زبدههای ارتش بود.
مسئولیتی که ابراهیم بر دوش داشت
ابراهیم پس از مدتی، عازم جبهههای جنگ در شمالغرب کشور شد. ابتدا به عنوان فرمانده در پادگان میانه به آموزش گروه ضربت پرداخت و چندی بعد،همزمان با آموزش در پادگانهای پیرانشهر و سردشت، جزو اعضای مؤثر و از فرماندهان بارز گردان ضربت لشکر ۲۳ ارتش شناخته شد. به گونهای که عناصر کوموله و دموکرات و نیز ارتش صدام او را جزو مهرههای اصلی ارتش ایران تلقی میکردند و همواره در پی آن بودند که قرارگاه او را شناسایی کنند و در فرصت مناسب خود او را به شهادت برسانند.
شهادت
- پس از ماهها و سالها مبارزه و دفاع از مرزهای دین و وطن سرانجام در ۲۶ خرداد سال ۱۳۶۶ همزمان با عملیات «نصر۳»، هنگام اذان مغرب به شهادت رسید. ابراهیم همزمان با عملیات در حالی که به همراه سربازانش بیرون از قرارگاه مشغول جنگ و مبارزه بود، با اعلام گرایِ(محل استقرار) گروهک کوموله و خیانت ستون پنجم دشمن مورد هدف تانک نیروهای دشمن بعثی قرار گرفت.
به روایت همرزمانش، او ایستاده و در حالی که پشتش به نیروهای دشمن بود، با اصابت ترکش گلوله تانک به لقاءالله پیوست.
شهید خانی همواره به آشنایان و همسر و خانواده نسبت به خودش اطمینان میداد که هرگز دشمنان جرأت جنگ رودرو با او را ندارند و جالب است که حتی ترکشِ گلوله تانک هم از پشتِ سر به او برخورد کرده بود.
پیکر پاک شهید سرلشکر ابراهیم خانی به وصیت خودش در بهشت زهرا (س)، قطعه ۲۹ ، ردیف ۱۳۳، شماره ۱۶ به خاک سپرده شد.