به گزارش شهدای ایران ، بهار 93 مردی با مراجعه به پلیس پایتخت گفت: «چند روز پیش برای برگرداندن دختر هفت سالهام به مدرسهاش رفته بودم که دو مرد جوان از خودرویی پیاده شدند و به سمتم آمدند. آنها خود را مامور معرفی کردند و مدعی شدند باید برای توضیحاتی به مقررشان بروم. به زور دستبند و چشمبند زدند و مرا داخل خودرو انداختند. نمیدانستم مرا کجا میبرند. چند دقیقه که گذشت، توقف کردند. یکی از آنها با ضرب و شتم، روی شکمم نشست و به زور در دهانم مشروب ریخت. مجبورم کرد سندی سفید را امضا کنم. سپس دو فشنگ و یک سلاح کلاشینکف هم در کیفم جاسازی کردند و مرا تحویل پلیس دادند. مدتی در بازداشت بودم تا این که آزاد شدم.»
با ثبت این شکایت، ماموران وارد عمل شدند و مدتی بعد سه نفر از آدم رباها را دستگیر کردند. یکی از آنها نیز خودش را به پلیس تحویل داد. پس از تکمیل بازجوییها، کیفرخواست پرونده صادر شد و برای رسیدگی در اختیار شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی حسین اصغرزاده قرار گرفت. صبح دیروز، در ابتدای جلسه دادگاه مشخص شد سرکرده این افراد به نام رحیم، دو ماه پیش بهدلیل ابتلا به بیماری سرطان فوت کرده است.
براساس مدارک موجود، او با هدف جلب توجه همسر گروگان، قصد ایجاد پاپوش برای او را داشت. شاکی در این جلسه با تکرار اظهارات قبلی خود، گفت: «آن روز وقتی مرا دزدیدند، دخترم شاهد ماجرا بود. او گریه میکرد. از هرکسی که در این حادثه به من آسیبزده شکایت دارم.»
سپس نوبت به متهمان رسید. کامران گفت: «من اتهام آدمربایی را قبول ندارم. چند روز قبل از حادثه، رحیم سراغم آمد و گفت میخواهی در عملیات دستگیری مردی که مقادیری مواد منفجره در خانه دارد، شرکت کنی؟ چون او را از قبل میشناختم قبول کردم. روز حادثه، همراه امیر (یکی دیگر از متهمان) سوار موتور آپاچیام شدیم و مقابل مدرسه دختر شاکی رفتیم. رحیم هم با ماشین حمید (متهم سوم) آمد. قرار بود کشیک بدهیم و اگر مشکلی پیش آمد، وارد عمل شویم. آنها به شاکی دستبند و چشمبند زدند و او را در خودرو انداختند و با خود بردند. نزدیک رودخانهای در پونک توقف کردند. من امضا کردن سند از طرف شاکی را ندیدم، اما بوی مشروب را حس کردم. من فکر میکردم یک مجرم را دستگیر میکنیم.» سپس امیر گفت: «رحیم به من هم گفته بود، شاکی مواد منفجره و سلاح دارد، اما وقتی خودرو به رودخانه رسید، دیدم رحیم روی شکم شاکی نشست و به زور در دهانش مشروب ریخت. امضای سند را هم گرفت. چند روز بعد خودم را تحویل پلیس دادم.» سپس نوبت به حمید رسید. او نیز اتهامات خود را رد کرد و گفت: «من از ده سال پیش رحیم را میشناختم. وقتی گفت میخواهیم مردی خلافکار را دستگیر کنیم، همراهش رفتم، اما در طول مسیر متوجه خصومت شخصیشان شدم. حتی با رحیم درگیر هم شدم، اما فایدهای نداشت. او مشروب خوراند، اما من امضا گرفتن را ندیدم.»
در ادامه جلسه، همسر گروگان نیز به اتهام معاونت در آدمربایی مورد تحقیق قرار گرفت و گفت: «من این اتهام را قبول ندارم. یک ماه قبل از حادثه به دلیل اختلافاتی که با شوهرم داشتم به خانه برادرم رفتم. من درخواست طلاق نداده بودم، اما میخواستم جدا زندگی کنم برای همین برادرم یک خانه برایم اجاره کرد. صاحبخانهام رحیم بود. او یک روز به من پیشنهاد کار در یکی از ارگانها را داد. یک بار هم که بهخاطر شکایت همسرم در دادسرا به مشکل خورده بودم، برای میانجیگری آمد و حتی با شوهرم درگیر هم شد. من نمیدانم او چه فکری در ذهنش بود، اما من هیچ ارتباطی با او نداشتم. حتی از سندی هم که امضا شده بود استفاده نکردم.»
در پایان دادگاه، متهمان تقاضای بخشش کردند و قضات نیز برای صدور رای وارد شور شدند.