شهدای ایران: خیلی از ماها فکر می کنیم تهاجم فرهنگی فقط برای مرفهین و منسوبین آنهاست و ربطی به جماعت حسینی مرام ندارد و اصلا ما را چه به تهاجم فرهنگی! اما با کمی سرک کشیدن به اندرونی دورهمی های امروزی می توان پی به تفاوت فاحشش با گذشته برد و دریافت که این بلای آخرت سوز چه خرابی های گسترده ای در طول سالهای گذشته به صورت زیر پوستی از خود برجا گذاشته است و مسیر جمع شدن ها را از آسمان راهی زیرپله کرده است. البته این را هم بگویم تهاجم از نوع فرهنگی، خاص زمان ما نیست و لشکر شیطان در طول تاریخ همه همَ و غمَش این بوده و هست تا دورهمی های آسمانی را زیرپله ای کند.
هشت سال دفاع مقدس و مرور خاطرات آن دوران به خوبی می تواند نشانی دقیق از دورهمی های آسمانی باشد. دورهمی هایی که نه تنها پوزه دشمن و حامیان گردن کلفتش را به خاک مالید بلکه فتح الفتوح های فرهنگی در کشور بدنبال داشت.
کوچه های شهر بوی صداقت و مردانگی می داد. شرارت و شرور ها دربه در سوراخ موش بودند. خانه خدا پر رونق تر از همیشه بود. گذشت و ایثار دغدغه مردمی و فراگیر شده بود و خاص یک جماعت اندک نبود. منفعت طلبی و فردمحوری بی رنگ تر از همیشه بود. تکبر و منیت به حبس ابد محکوم بود. نفاق محلی برای ظهور و بروز نداشت. غصه خوار همدیگر بودن هنری بود همه گیر و در این میان دستگیری از فقرا برای خود حکایت ها داشت. منصب و جایگاه و پست و مسئولیت مانند آب بینی بزغاله ای بی ارزش می نمود. افراد از مشهور شدن فراری بودند و گمنامی سکه رایج بود و... این ها همه و همه مدیون همان دورهمی های آسمانی بود که بر سبک زندگی شهری هم تاثیر گذاشته بود. اینگونه بود که در عین جنگ و تحریم و ترور و هزار و یک تهدید دیگر زندگی ها شیرین بود و امام امت جنگ را نعمت می دانست! بگذاریم و بگذریم.
اما همینکه از آن دوران فاصله گرفتیم و به قول معروف نخودنخود هر که رود خانه خود؛ شکل گرفت. لشکر شیطان محلی برای جولان پیدا کرد؛جولانی که با وجود هشدارهای سکاندار انقلاب، ما را غرق در موج های هولناک تهاجم فرهنگی کرد و کم کم دورهمی ها را به زیرپله کشید.
دورهمی هایی که مساجد را خالی و چراغ خانه خدا را به ظاهر کم فروغ کرد. ریا و تکبر و منیت از حضیض ذلت به اوج عزت رساند. در این شرایط منفعت طلبی خود به خود پرستیژ شد. آب های بینی بزغاله ها،مانند دُرهای در صدف به یک باره ارزشمند شدند. سرطان عافیت طلبی همه را درگیر خود کرد و ترانه های بی اخلاقی با همه مشقت و سختی از ته شیپور نواخته و در کمال تعجب محبوب قلوب شد و در این میان کورکورانه هورا کشیدن مستحق پاداش شد. بزدلی، کج فهمی، زیاده خواهی، ترویج افکار نخ نمای مشروط شده، انک زدن، اژدهایی شد که صداقت را بلعید. غیبت که اشد من زنا بود، شیرین تر از عسل شد. محافلی که سنگ بنایش بر دوستی و محبت بنا شده بود محلی برای شکل گیری دشمنی ها شد و ...
همه این ها در شرایطی رخ داد که همه در این دورهمی ها غرق در توهم واکسینه بودن در برابر تهاجم لشکریان شیطان بودند و خود را در مقابل آن می دیدند در حالی که خود یکی از نقش آفرینان لشکرش شده بودند. یکی با غیبت و آن یکی با تهمت و دیگری با بی آبرو کردن فرد دیگر که حرمتش از خانه کعبه بالاتر است. یکی با لجاجت و آن یکی با اصرار بر حرف باطلش در این میان احترام به بزرگ ترها از همیشه زمان غریب تر بود. درد آن جاست که ظاهربینی در این شرایط همه را باخود برده است و...
هرکس با نگاهی به دورهمی های دور و برش می تواند بسنجد که در کجای این قصه قرار دارد.
*علی موحد
باید بررسی شود که :
پله های مترو چند نفر را خانه نشین کرده است ؟!
من که زانوی چیم را از دست دادم ؟!
خدا بفریاد برسد ؟!
...