مردم تهران دیدند شیخ فضلالله با اینکه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینکه با جریان انگلیسی و غربگرای مشروطیت همراهی نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند.
به گزارش شهدای ایران، «شیخ فضل الله نوری» یکی از مظلومترین شخصیتهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران که مورد قضاوتهای بسیار متضاد قرار گرفته است.
حامیانش معتقدند او خواستار «مشروطه مشروعه» و در واقع مشروعه خواه بود نه مشروطه طلب و مخالفان میگویند وقتی دریافت، تلقی اولیه او از مشروطه نادرست بوده و به «عقل خود بنیاد» بیش از آنچه میپنداشت بها داده شده عَلَم ضدیت برداشته و مشروطه را «مشئومه» دانسته و بعضی هم معتقدند اختلاف ایدئولوژیک نداشته و چون کنار گذاشته شد با اساس مشروطه مخالفت کرد و او را وابسته به دربار محمدعلی شاه و هوادار سلطنت مطلقه میدانند.
مهم ترین اتهام شیخ این بود که با محمدعلی شاه قاجار همکاری کرد؛ جانشین مظفرالدین شاه که به جای وفاداری به اصول انقلاب مشروطه استبداد به راه انداخت و میخواست بساط مشروطه را برچیند و مجلس را در سال 1326 قمری به توپ بست؛ همان مجلسی که شیخ ابراهیم زنجانی نیز نماینده آن بود.
شیخ فضلالله در نهضت تنباکو که نخستین قیام فراگیر به رهبری روحانیت بود، نقش بی بدیلی داشت. او نخستین عالمی بود که به حمایت از میرزاحسن آشتیانی برخاست. وی به عنوان نماینده میرزای شیرازی در تهران مورد توجه مردم و روحانیان بود. به طوری که پس از لغو قرارداد تا وقتی که میرزای شیرازی به وسیله شیخ فضلالله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نکرد، حکم حرمت استعمال توتون و تنباکو را لغو ننمود اما مسئلهی که همواره مورد غفلت واقع شده است سکوت مردم تهران در پی اعدام شیخ بوده است.
دلیل انحراف مشروطه و مسائل پیرامونی آن موضوعی است که صحبتهای زیادی درباره آن شده است. اتفاقاتی که زمینه آماده شدن افکار عمومی را برای قبول کردن حکم اعدام شیخ فضل الله نوری به عنوان یک عالم دینی آماده کرده مسئله مهمی بود که از آن غفلت شده است. بی بصیرتی، عدم تشخیص مسائل و تبلیغات مسموم و ترور شخصیت شیخ به قدری در آن دوران گسترده شده بود که هیچ کسی حاضر به دفاع از این مجاهد نشد.
وقتی به علما نگاه میکنیم، میبینیم سابقهی فعالیت علما خیلی بیش از دورهی مشروطیت است. شاخصهی آن فعالیتهای قبلی، «ضد بیگانه بودن» بود. اصلاً وجه ضد استبدادی در فعالیتهای علما، یک وجه درهم پیچیده در جنبهی ضد بیگانه و ضد استعماری بود. مثلاً فتوای مرحوم میرزای شیرازی، اقدام مرحوم ملاعلی کنی در قضیهی رویتر و از این قبیل، قبل از آنها در قضایای مبارزهی با روسها، اصلِ حرکت مرحوم آخوند در جهت تهدید روسها برای اشغال ایران و بقیهی این کارهایی که شما میبینید، وجه غالب و اصلی بوده است و البته در مسألهی مشروطیت هم وجه ضد استبدادی در حرکت علما واضح و روشن شد.
نتیجه این است که اگر کسی وجه ضد سلطهای بیگانه را در حرکت مشروطه ندیده بگیرد، مثل این است که ماهیت و هویت این حرکت را ندیده گرفته. خودِ این، میتواند برای ما تفسیر و تحلیل کند دعواهایی را که علمای داخل در مشروطه با غیر خودشان داشتهاند؛ در درجهی اول مرحوم شیخ فضلاللَّه و کسانی از قبیل ایشان؛ در درجهی بعد، مرحوم سید عبداللَّه بهبهانی و مرحوم سید محمد طباطبایی و بقیهی کسانی که باز از علما بودند و بعد، از مشروطه برگشتند. در نتیجه، مسألهی ضدسلطهی بیگانه را باید حتماً در نظر گرفت.
ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگی مثل شیخ فضلاللَّه نوری را بالای دار بکِشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با اینکه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینکه با جریان انگلیسی و غربگرای مشروطیت همراهی نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند - که هنوز هم یک عده قلمزنها و گویندهها و نویسندههای ما همین حرف دروغ بیمبنای بیمنطق را نشخوار و تکرار میکنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند؛ در همین شهر تهران مجلس مؤسسانی تشکیل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند.
*دفاعپرس
حامیانش معتقدند او خواستار «مشروطه مشروعه» و در واقع مشروعه خواه بود نه مشروطه طلب و مخالفان میگویند وقتی دریافت، تلقی اولیه او از مشروطه نادرست بوده و به «عقل خود بنیاد» بیش از آنچه میپنداشت بها داده شده عَلَم ضدیت برداشته و مشروطه را «مشئومه» دانسته و بعضی هم معتقدند اختلاف ایدئولوژیک نداشته و چون کنار گذاشته شد با اساس مشروطه مخالفت کرد و او را وابسته به دربار محمدعلی شاه و هوادار سلطنت مطلقه میدانند.
مهم ترین اتهام شیخ این بود که با محمدعلی شاه قاجار همکاری کرد؛ جانشین مظفرالدین شاه که به جای وفاداری به اصول انقلاب مشروطه استبداد به راه انداخت و میخواست بساط مشروطه را برچیند و مجلس را در سال 1326 قمری به توپ بست؛ همان مجلسی که شیخ ابراهیم زنجانی نیز نماینده آن بود.
شیخ فضلالله در نهضت تنباکو که نخستین قیام فراگیر به رهبری روحانیت بود، نقش بی بدیلی داشت. او نخستین عالمی بود که به حمایت از میرزاحسن آشتیانی برخاست. وی به عنوان نماینده میرزای شیرازی در تهران مورد توجه مردم و روحانیان بود. به طوری که پس از لغو قرارداد تا وقتی که میرزای شیرازی به وسیله شیخ فضلالله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نکرد، حکم حرمت استعمال توتون و تنباکو را لغو ننمود اما مسئلهی که همواره مورد غفلت واقع شده است سکوت مردم تهران در پی اعدام شیخ بوده است.
دلیل انحراف مشروطه و مسائل پیرامونی آن موضوعی است که صحبتهای زیادی درباره آن شده است. اتفاقاتی که زمینه آماده شدن افکار عمومی را برای قبول کردن حکم اعدام شیخ فضل الله نوری به عنوان یک عالم دینی آماده کرده مسئله مهمی بود که از آن غفلت شده است. بی بصیرتی، عدم تشخیص مسائل و تبلیغات مسموم و ترور شخصیت شیخ به قدری در آن دوران گسترده شده بود که هیچ کسی حاضر به دفاع از این مجاهد نشد.
وقتی به علما نگاه میکنیم، میبینیم سابقهی فعالیت علما خیلی بیش از دورهی مشروطیت است. شاخصهی آن فعالیتهای قبلی، «ضد بیگانه بودن» بود. اصلاً وجه ضد استبدادی در فعالیتهای علما، یک وجه درهم پیچیده در جنبهی ضد بیگانه و ضد استعماری بود. مثلاً فتوای مرحوم میرزای شیرازی، اقدام مرحوم ملاعلی کنی در قضیهی رویتر و از این قبیل، قبل از آنها در قضایای مبارزهی با روسها، اصلِ حرکت مرحوم آخوند در جهت تهدید روسها برای اشغال ایران و بقیهی این کارهایی که شما میبینید، وجه غالب و اصلی بوده است و البته در مسألهی مشروطیت هم وجه ضد استبدادی در حرکت علما واضح و روشن شد.
نتیجه این است که اگر کسی وجه ضد سلطهای بیگانه را در حرکت مشروطه ندیده بگیرد، مثل این است که ماهیت و هویت این حرکت را ندیده گرفته. خودِ این، میتواند برای ما تفسیر و تحلیل کند دعواهایی را که علمای داخل در مشروطه با غیر خودشان داشتهاند؛ در درجهی اول مرحوم شیخ فضلاللَّه و کسانی از قبیل ایشان؛ در درجهی بعد، مرحوم سید عبداللَّه بهبهانی و مرحوم سید محمد طباطبایی و بقیهی کسانی که باز از علما بودند و بعد، از مشروطه برگشتند. در نتیجه، مسألهی ضدسلطهی بیگانه را باید حتماً در نظر گرفت.
ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگی مثل شیخ فضلاللَّه نوری را بالای دار بکِشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با اینکه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینکه با جریان انگلیسی و غربگرای مشروطیت همراهی نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند - که هنوز هم یک عده قلمزنها و گویندهها و نویسندههای ما همین حرف دروغ بیمبنای بیمنطق را نشخوار و تکرار میکنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند؛ در همین شهر تهران مجلس مؤسسانی تشکیل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند.
*دفاعپرس