کارشناس مسائل خاورمیانه معتقد است که در تعیین آینده سیاسی یمن نه عربستان را می توان نادیده گرفت و نه احزاب مخالف یمنی را یعنی در واقع ارتباط این دو با دولت جدید یمن باید کاملا تعریف شود.
به گزارش شهدای ایران به نقل از مهر، نشست «تحولات یمن» با سخنرانی «محمد علی بک» کارشناس مسائل خاورمیانه به اهتمام گروه خلیج فارس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه در محل این پژوهشگاه برگزار شد.
علی بک در این نشست به بررسی تحولات یمن از سال ۲۰۱۱ و جنگ عربستان و یمن پرداخت که در ادامه از نظر می گذرد.
تحولات یمن را در سه بخش به شرح ذیل مورد بررسی قرار می دهیم:
تاریخچه یمن
آغاز تحولات یمن از سال ۲۰۱۱
نقطه عطف تحولات یمن (جنگ ناجوانمردانه سعودی علیه یمن)
پیرامون بحث اول باید گفت که یمن بعد از عربستان دومین کشور بزرگ شبه جزیره عرب هم از لحاظ مساحت و هم از لحاظ جمعیت است. مساحت این کشور تقریبا ۵۳۰ هزار کیلومتر مربع و جمعیتی بالغ بر ۲۶ میلیون نفر دارد، از لحاظ موقعیت جغرافیایی نیز از شمال به عربستان سعودی، از شرق به عمان و از جنوب و غرب به دریای عمان، بحر عرب و باب المندب راه دارد.
اهمیت ژئوپلتیک یمن بواسطه اشراف آن بر باب المندب همیشه مورد نظر کشورهای تاثیرگذار بوده است. اهمیت باب المندب برهمگان روشن است و اشراف یمن هم بر این تنگه بسیار تاثیرگذار بوده به همین دلیل است که مصر به خاطر استفاده از کانال سوئز که برای این کشور حیاتی است، گوشه چشمی به یمن و تحولات یمن داشته، تا جایی که ما شاهدیم که در دهه ۱۹۶۰ «جمال عبدالناصر» برای برقراری حکومت جمهوری در یمن به آن کشور لشگرکشی می کند و هزاران نفر هم کشته می دهد و سرانجام مجبور به ترک این کشور می شود.
اهمیت وضعیت یمن برای عربستان و سایر کشورهای منطقه هم به همین صورت تعیین کننده است.
مذهب مردم یمن بنابر چیزی که اعلام شده بین ۳۵ تا ۵۰ درصد زیدی مذهب هستند، تقریبا حدود کمتر از ۵۰ درصد شافعی اهل سنت هستند و تعدادی خیلی اندکی هم از سایر مذاهب در این کشور حضور دارند.
مذهب زیدی به مذهب چهار امامی معروف است و معتقد هستند که «زید بن علی» فرزند امام سجاد(ع)، بعد از امام سجاد امامت را برعهده داشته در حالی که شیعه اثنا عشر معتقد است که بعد از امام سجاد حضرت امام «محمد باقر»(ع) امام پنجم ما بوده است و به این خاطر از سایر شیعیان جدا شدند. با این وجود احکام آنان به احکام شیعه های اثنا عشری بسیار قریب است و حتی در بین آنها افرادی هم وجود دارند که به شیعه اثنا عشری نزدیکند و به احکام آنان نیز معتقدند.
سیستم حکومتی یمن هم به صورت جمهوری و همراه با پارلمان است. یمن دو پارلمان دارد که یک مجلس شورا است و دیگری مجلس سنا. بر اساس قانون اساسی رئیس جمهور بر اساس رای گیری مستقیم مردم روی کار می آید. اما آنچه که ما در یمن شاهد بودیم از ابتدای روند جمهوری تاکنون، کسی که قدرت بیشتری داشت به هر نحوی که شده رای مردم را اخذ می کرد و رئیس جمهور می شد. چنانچه «علی عبدالله صالح» تقریبا قریب به ۳۳ سال بر یمن حکومت کرد و رئیس جمهور بود. و هر ۷ سال یکبار هم انتخابات برگزار می شد و وی به عنوان رئیس جمهور انتخاب می شد. در واقع این انتخابات صوری در قانون اساسی این کشور است و به هرحال برگزار می شود.
ارتباط ایران با یمن از زمان قبل از اسلام است. اگر به تاریخ ایران برگردیم می بینیم که حاکم یمن از طرف «کسری» پادشاه ایران تعیین شده بود و حتی زمانی که پیامبر(ص) نامه ای فرستادند برای دعوت کسری به اسلام، حاکم وقت یمن فرستاده ای اعزام کرد به یمن و خواست که اگر اطلاعاتی بیشتری از پیامبر جدید دارد برای وی تهیه و راسال کند.
علی رغم همه این فراز و نشیب ها همیشه یمن از دیرباز از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بوده و این ارتباط تاریخی ببن ما وجود داشته و بعد هم به مرور زمان این ارتباط بیشتر شده و بعد از انقلاب اسلامی هم با تاکید بیشتر و با توجه به گرایشی که خود یمنی ها داشتند به خصوص قشر زیدی یمن این علقه ها و ارتباطات روز به روز بیشتر شده است.
در ابتدا باید دید که بازیگران صحنه سیاسی یمن چه کسانی هستند. این بازیگران در واقع به چند دسته تقسیم می شوند. یک سری بازیگران داخلی یمن هستند، یک سری بازیگران منطقه ای و یک سری هم بازیگران بین المللی در خود این منطقه.
در بحث بازیگران داخلی یمن اگر بخواهیم به ترتیب اولویت و اهمیت بشماریم، شاید بتوان اولین بازیگر داخلی را قبایل عنوان کرد و بعد از آن احزاب و سپس شخصیت های تاثیرگذار در یمن هستند که مطرح می شوند.
یمن در و اقع کشور قبیله ای است و با همان صفت های کشورهای عربی و کشورهای بدوی که از قبل بوده، این کشور هنوز به صورت قبایلی اداره می شود و تصمیم گیرنده بسیاری از مسائل در یمن قبایل هستند. این تصمیم گیریها نیز بستگی دارد به نفوذ، قدرت، ثروت و اهمیت آن قبیله در یمن. به این لحاظ هم اکنون نیز بعضی از قبایل وجود دارند که در یمن بسیار موثر و تاثیرگذارند. به طور مثال قبیله «هاشم» قبیله ای است که خود علی عبدالله صالح و بقییه خاندانش از این قبیله هستند و در ۳۰ سال گذشته در یمن تعیین کننده بوده اند. قبیله بنی حشیش، قبیله مرادی، قبیله حمدان، قبایل مختلفی هستند در خود یمن و هر کدام نقش های متفاوتی را در خود یمن ایفا می کنند.
در حال حاضر خود حوثی های یک قبیله در یمن و در واقع بخشی از زیدی ها در این کشور هستند، یعنی همه زیدی ها را می توان به عنوان حوثی ها شناخت. از ۳۵ تا ۴۰ درصد زیدی هایی که در یمن هستند شاید با اغماض خیلی زیاد بتوان گفت که ۸ درصد آنها را حوثی ها تشکیل می دهند و بقیه قبایل زیدی هستند. حتی خود «علی عبدالله صالح» رئیس جمهوری سابق یمن هم زیدی مذهب است. یا به طور مثال قبیله حمدان قبیله ای است که در بین انها شیعیان بسیار متعصبی وجود دارند چون خود بنی حمدان قبیله ای بود که در کربلا به یاری امام حسین(ع) به پا خاستند و بخشی از شهدای کربلا نیز از قبیله بنی حمدان هستند.
حتی در حال حاضر در جنگ کنونی هم همه به دنبال این هستند که ببینند چگونه می توانند با این قبایل ارتباط برقرار کنند و آنها را به صورت همپیمان برای خودشان حفظ کنند. چرا که این امری بسیار تاثیرگذار و تعیین کننده است چنانچه هم اکنون انصارالله نیز به دنبال این است که چگونه با قبائل ارتباط برقرار کند از آنها عضوگیری کند و آنها را برای خودش حفظ کند. برای مقابله با طرفداران منصور هادی و یا در مقابل عملیات های سعودی ها. لذا قبائل در یمن نقش بسیار موثر و تعیین کننده ای دارند.
احزاب دومین بازیگر داخلی یمن هستند، عمدتا این احزاب برگرفته از خود قبایل و یا شخصیت های دیگری در خود یمن هستند. اگر احزاب تاثیرگذار را در یمن بخواهیم برشمریم مهم ترین آنها حرب کنگره «معتمر» است که دبیر کل آن علی عبدالله صالح است و زمانی که علی عبدالله صلح رئیس جمهور شد حزبی را به عنوان حزب کنگره و با مشارکت بسیاری از فرماندهان لشگری و کشوری یمن تشکیل داد. یعنی حزبی که کاملا متعلق به دولت علی عبدالله صالح است.
بعد از آن حزب اصلاح مطرح است و این حزبی است که به عربستان سعودی گرایش دارد و دیدگاه سلفی دارد. شافعی مذهب هستند و با توجه به تغذیه ای که از سوی عربستان شده اند در طول چند سال گذشته بسیار تعیین کننده در صحنه سیاسی یمن بوده اند.
بعد از آن حزب الحق است که متعلق به زیدی هاست. شاید بالاتر از اینها حزب حراک جنوب است که متعلق به جنوب یمن است. باید در اینجا این مطلب را خاطر نشان کنم که یمن تا سال ۱۹۹۱ دو کشور بود یعنی یمن جنوبی و یمن شمالی. بعد از جنگ مصر علیه یمن آنها توانستند جمهوری را در یمن تشکیل بدهند. از آن تاریخ یمن به دو قسمت یمن جنوبی و یمن شمالی تبدیل شد و تا سال ۱۹۹۱ این وضعیت ادامه داشت و یمن جنوبی بعد از فروپاشی شوروی و گرایش هایی که یمن جنوبی داشتند که عمدتا ناسیونالیسم و وابسته به حزب بعث بودند، اما بعد از آن در یمن شمالی ادغام شد و عملا یک کشور تشکیل دادند با نام جمهوری یمن.
این حزب حراک در حقیقت وابسته به جنوب یمن بوده و انشعابات مختلفی دارد. یعنی کماکان عده ای از آنها به دنبال جدایی هستند که به عنوان جدایی طلبان یمن مطرح می شوند و سردسته آنها سالم البیض علی، عبدالرحمن جعفری و ...هستند. یعنی کسانی که جز احزاب جدایی طلب در حراک یمن محسوب می شوند و دسته ای هستند که به دنبال فدراتیو کردن یمن هستند و معتقدند که یمن را می شود به صورت فدراتیو اداره کرد. مثل رئیس جمهور اسبق یمن، این ها جز قشرهایی هستند که به دنبال فدراتیو کردن یمن هستند.
بعد از آن حزب سوسیالیست ها و اشتراکی ها هستند که متعلق به جنوب یمن هستند. حزب بعث ناصری یا در حقیقت حزب بعث جناح سوری هستند که به حزب بعثی که در سوریه تشکیل شد گرایش دارند. بخش دیگر حزب ناصری هستند که دیدگاهی تقریبا متمایل به حزب سوسیالیستی دارند.
اینها تحت عنوان ۵ حزب هستند که به عنوان لقا مشترک در یمن شناخته می شوند. در واقع در زمان علی عبدالله صالح اپوزیسیون بودند و این لقا مشترک در آن زمان از دولت خارج شدند و به عنوان اپوزیسیون در یمن شناخته می شوند و فعالیت می کنند.
بازیگران سوم در یمن شخصیت های بزرگ هستند که از جمله آنها «علی ناصر محمد» است که آخرین رئیس جمهور یمن جنوبی است و هم اکنون هم کماکان بخش از حزب حراک را هدایت می کند. این شخصیت ها در روند تحولات یمن تاثیرگذارند. یک سری شخصیت های سیاسی هستند و یک سری شخصیت های مذهبی، مثلا خود علی عبدالله صالح شخصی است که فی نفسه در روند تحولات تاثیرگذار است. شیخ عبدالمجید زندانی شخصیت مذهبی است که وابسته به حزب اصلاح است و در روند تحولات تاثیرگذار است. علی ناصر محمد در جنوب علی سالم البیض، و همه این ها از جمله شخصیتهای تاثیرگذار هستند.
اما بازیگران منطقه ای در یمن عبارتند از به طور خاص عربستان سعودی و به طور عام شواری همکاری خلیج فارس. یعنی این دو را شاید بتوان به گونه ای با هم و در کنار هم عنوان کنیم. شورای همکاری در واقع مجموعه کشورهایی است که در کنار یمن هستند و در کنار عربستان سعودی.
مصر کشور دیگری است که خارج از این منظومه بر تحولات یمن تاثیرگذار است و تحولات یمن را رصد می کند و سومین قدرت تاثیرگذار ایران است. با توجه به ارتباطاتی که وجود دارد ایران بر تحولات یمن تاثیرگدار است و یکی از بازیگران یمن محسوب می شود.
دو کشوری که نتوانستند به شورای همکاری اضافه شوند یکی عراق است و دیگری یمن. علت اصلی اینکه این دو کشور نتوانستند جذب شوند را شاید بتوان اینگونه تفسیر کرد که این دو کشور جمهوری هستند اما شش کشور دیگر به عنوان کشورهای ملکی و پادشاهی هستند. یعنی هیچ سنخیتی از لحاظ سیستم حکومتی با یمن و عراق ندارند. گرچه رئیس جمهور در یمن و عراق همان نقش پادشاه را در این دو کشور ایفا کردند، صدام حسین ۲۵ سال رئیس جمهور عراق بود. علی عبدالله صلح ۳۳ سال رئیس جمهور یمن بود، ولی با این حال عنوان حکومتی این ها جمهوری بود و با این سیستم نتوانستند در شورای همکاری خلیج فارس جذب شوند.
بازیگران سوم در واقع بازیگران بین المللی هستند که آمریکا در فهرست اول این بازیگران است و علت آن هم تقریبا مشخص است. در دوره کنونی آنچه برای آمریکا اهمیت دارد بحث تروریسم است. چون اولین ضربه هایی هم که القاعده به آمریکا وارد کرد در یمن بود. کشتی جنگی آمریکایی که در یکی از بنادر نزدیک به یمن القاعده به آن حمله کرد اولین اقدامی بود که القاعده علیه آمریکایی ها انجام داد. القاعده در یمن حضور فعالی دارد. یمن و کنترل ان هم برای آمریکایی ها از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. بازیگر سوم اروپاست چرا که اروپایی ها هم کماکان این تهدید را از جانب یمن احساس می کنند که احتمال دارد آنها نیز ضرباتی را از القاعده بپذیرند.
اتفاقی که سال گذشته در فرانسه اتفاق افتاد (واقعه شارلی ابدو) در واقع مرکز فرماندهی اش در یمن بود و القاعده نیز اعلام کرد که این عملیات در یمن فرماندهی شده است.
در حقیقت باید گفت که فرماندهی القاعده در شبه جزیره عرب در یمن مستقر است و مناطق مختلفی هم در اختیار دارند.
یکی از بازیگران فرامنطقه ای که کماکان در یمن حضور فعال دارد، انگلیس است. چرا که انگلیس از قدیم الایام در عدن بواسطه باب المندب و نیروی دریایی که انگلیسی ها داشتند و می خواستند در مناطق مختلف دنیا حضور پیدا کنند برای این کشور اهمیت بسیاری قائل است. این کشور کماکان هم به دنبال جدایی یمن به دو کشور یمن جنوبی و یمن شمالی هستند.
کشور دیگری که از قبل تاثیرگذار بوده و الان تا حدودی افت پیدا کرده روسیه است، روسیه با توجه به گرایش های سوسیالیستی که در داخل یمن جنوبی بود، اهرم و ارداه کافی برای گسترش کمونیسم در منطقه و خلیج فارس را داشت. یکی از دلایلی که از زمان یمن جنوبی عملیات علیه سلطان قابوس و درمنطقه ظفار اتفاق افتاد و شورشیان از یمن جنوبی به طرف سلطنت عمان گسیل شدند، حمایت های جمال عبدالناصر و بعد از آن روس ها بود و در واقع می خواستند سیستم خودشان را در این مناطق پیاده کنند و به همین دلیل بود که ایران در زمان شاه، مقابل شورشی ها ظفار ایستاد و سلطان قابوس را حفظ کرد.
بحث دوم آغاز تحولات یمن از سال ۲۰۱۱ است. در سال ۲۰۱۱ علی عبدالله صلح فردی بود که بر یمن حاکم بوده و توانسته بود که ۳۳ سال این حکومت را حفظ کند. اما بعد از آغاز بیداری اسلامی و روندی که در یمن اتفاق افتاد، تحت فشار قرار گرفت. در این میان با جرقه اعتراضاتی که زده شد، حزب اصلاح با سرمایه ای که داشت توانست مردم را به خیابان ها بکشاند و لذا تظاهرات گسترده ای را برگزار کردند و بعد از سه ماه تظاهرات شدید و تحصن در میدان «تغییر» یمن و تحصنی که داشتند در نهایت توانستند علی عبدالله صالح را وادار به انتقال حکومت کنند.
در این بین روند به شکلی پیش می رفت که کشورهای شواری همکاری خلیج فارس احساس می کردند که تغییرات ساختاری که در مصر و در تونس در حال شکل گیری است در مرحله اول برای عربستان و در مراحل بعدی برای کشورهای منطقه بسیار خطرناک خواهد بود.
بنابراین طرحی تهیه کردند به نام ابتکار عمل شورای همکاری خلیج فارس که طی این طرح و مطابق بند اول علی عبدالله صالح از ریاست جمهوری کنار برود و قدرت خودش را به معاونش که در آن زمان «منصور هادی» بود منتقل کند. این کار انجام شد و در این راستا طراحی های مختلفی هم شکل گرفت و حتی خواستند که علی عبدالله صالح را ترور بکنند که موفق به ترور نشدند. ولی انتقال قدرت صورت گرفت و ابتکار عمل در شواری همکاری خلیج فارس در سازمان ملل تبدیل به قطعنامه لازم الاجرا شد.
یکی از بندهای این ابتکار عمل برگزاری انتخابات ریاست جمهوری بود که در حقیقت به صورت رفراندوم صورت گرفت یعنی منصور هادی به عنوان تنها رئیس جمهور و تنها فرد کاندیدا در صحنه سیاسی حضور پیدا کرد و به وی رای دادند. حدود ۵۰ درصد در انتخابات شرکت کردند و از آن ۵۰ درصد تقریبا ۹۸ درصد به منصور هادی رای دارند و عملا به مدت دو سال در یمن رئیس جمهور شد.
یکی دیگر از ابتکارات شواری همکاری تشکیل کنفرانس گفتگوهای ملی بود. که این گفتگوهای ملی وظیفه اش تجدید نظر در قانون های ملی و تعریف سیستم حکومتی در مورد آینده یمن بود که از همه نظر مورد بررسی قرار بگیرد.
همه این ها مورد بررسی قرار گرفت و نزدیک به ۵۰۰ نفر از احزاب مختلف تعیین شدند و هر حزبی یک سهمیه ای داشت. به این ترتیب کنفرانس تشکیل شد و در حقیقت در سال ۹۳ این کنفرانس گفتگوی ملی پایان یافت که یک سری مصوبه هم داشت و مهم ترین مصوبه آن تشکیل دولت یمن بر اساس شش اقلیم (ایالت) بود. حوثی ها نسبت به منطقه جغرافیایی که برای آنها ترسیم شده بود تحفظ داشتند.
دومین بند، تمدید ریاست جمهوری هادی به مدت یکسال بود که این هم انجام شد و سومین مورد تبدیل دولت وفاق ملی به ریاست نخست وزیر وقت آن زمان بود که تشکیل نیز شد و حزب کنگره ۵۰ درصد در آن سهم داشت و ۵۰ درصد دیگر نیز بین بقیه احزاب تقسیم شد.
این ها بندهای مختلفلی بود که در ابتکار عمل شواری همکاری مد نظر گرفته شد و اجرا شد. تقریبا در اواسط تابستان ۹۳ دولت یک مصوبه ای را به اجرا در آورد، مبنی بر حذف یارانه و افزایش قیمت سوخت در یمن که مصوبه در حقیقت قیمت سوخت را به صورت کلی در یمن بسیار افزایش می داد و این برای مردم یمن که یکی از کشورهای فقیر منطقه محسوب می شود قابل قبول نبود. اما گفتنی است که تقریبا شش ماه قبل از سال ۹۳ انصار الله قدرت گرفت و از شمال شروع به حرکت کرد و در منطقه دماج که منطقه خود عربستانی ها هم بود ورود پیدا کرد و سلفی ها تقریبا از منطقه دماج خارج شدند و به تدریج انصارلله جلوتر آمد و به جایی رسید که شهر «عمران» که در ۲۰ کیلومتری صنعا بود را به تصرف در آورد و وارد عمران شد و منطقه قبیله هاشم را در اختیار گرفت و نزدیک صنعا شد و در آنجا مستقر شد.
تقریبا در اواخر تابستان ۹۳ بود که موضوع افزایش قیمت سوخت اعلام شد. انصارالله از این فرصت استفاده کرد و اعلام کرد که ما با افزایش قیمت سوخت مخالفیم و به این ترتیب تظاهراتی را در خود صنعا سازماندهی کرد. علی عبدالله صالح هم که به هر صورت از ماجرای انتقال قدرت در یمن زخم خورده بود، فرصت را غنیمت شمرد و با انصارالله همراهی کرد و تظاهرات گسترده ای را در صنعا ترتیب دادند و عملا کار به جایی رسید که انصارالله اعلام کرد که ما سه خواسته داریم و تا این سه خواسته اجرا نشود از تظاهرات دست برنخواهیم داشت.
1 - لغو افزایش قیمت سوخت؛
۲- تغییر دولت؛
۳- مبارزه با فساد موجود در حکومت.
این سه شعاری بود که انصارالله در داخل حکومت اعلام کرد و در آنجا بود که توانستند منصو رهادی را مجبور کنند که دولت را تغییر بدهد و نخست وزیر دولت وفاق ملی نیز استعفا داد و دولتی تشکیل شد به ریاست «خالد بحاح» کسی که تقریبا تا دو هفته قبل از آن نخست وزیر و معاون رئیس جمهور بود. یک توافق نامه ای بین انصار الله و احزاب انصار الله با منصور هادی امضا شد با عنوان موافقت نامه صلح و شراکت که در آن مصوب شد که دولت تغییر پیدا کند و بحاح نخست وزیر شود و یک سری اقدامات دیگری که به تبع آن باید انجام شود.
این در واقع آغازی بود که بعد از آن انصارالله توانست بر صنعا حاکم بشود و با انتصاب دو نفر به عنوان مشاورین رئیس جمهور با نامهای «مهدی مشاط» و «صالح السماط» و فشارهای انصارالله به منصور هادی برای تغییر سیاست آغاز شد. در نهایت منجر به این شد که منصور هادی به واسطه اقداماتی که رئیس دفترش احمدبن عوض مبارک انجام داد و اینکه خواست کودتایی علیه حکومت انجام بدهد بازداشت شد و در کاخ ریاست جمهوری محبوس شد و نهایتا منصور هادی استعفا داد با طراحی که گفته می شود از سوی انگلیسی ها انجام شد از کاخ ریاست جمهوری فرار کرد و به عدن گریخت و در آنجا مستقر شد و اعلام کرد که من استعفای خود را پس می گیرم و همچنان رئیس جمهور هستم.
در همین حین انصارالله یک بیانیه ای صادر کرد تحت عنوان بیانیه قانون اساسی که در این بیانیه دو مجلس یمن منحل شد. شورایی تحت عنوان شورای انقلاب از احزاب مختلف تشکیل شد و عملا حکومت در اختیار شورای انقلاب قرار گرفت. قبل از آن نیز یک سری گفتگوهایی در خود یمن برای تعیین تکلیف وضعیت انجام شد، چرا که دوره یکساله ریاست منصورهادی در حال تمام شدن بود و احزاب یمنی در حال گفتگو بودند برای تشکیل دولت که این مشکلات به وجود آمد و در نهایت منصور هادی در عدن مستقر شد و شورای همکاری خلیج فارس سفارت خانه های خودش را به عدن منتقل کرد.
در حقیقت یک خلا سیاسی در یمن بوجود آمد. چرا که رئیس جمهور استعفا داده بود، انصارالله سیستم های حکومتی را منحل اعلام کرده بود و این شکاف سیاسی و یا این خلأ سیاسی باعث ایجاد مشکل در خود یمن شده بود. در نهایت انصارالله این استنباط را داشت که به سوی عدن حرکت کند و تکلیف وضعیت رئیس جمهور را مشخص کند که یا بازداشت شود و یا اینکه اگر قصد فرار دارد فرار کند و این وضعیت داخلی یمن به وضعیت منسجمی برسد. سرانجام انصارالله به عدن ورود کرد و عدن را تحت کنترل خودش قرار داد. این در واقع روندی بود که در طی این تحولات بعد از کنار گذاشتن علی عبدالله صالح تا در اختیار گرفتن عدن از سوی انصارالله اتفاق افتاد.
در تاریخ ۶ فروردین عربستان سعودی عملیاتی نظامی را با همراهی ائتلافی شامل ۹ کشور آغاز کرد و در این بین عمان با اعلام بی طرفی وارد این ائتلاف نشد. در این وضعیت یک جنگ همه جانبه ای را سعودی ها علیه یمن آغاز کردند و در نهایت از این جنگ سه هدف اعلام کردند که به شرح ذیل است:
۱- بازگرداندن منصور هادی به صورت مشروع و قانونی به آن کشور؛
۲- از بین بردن ذخایر و یا امکانات حوثی ها به عنوان گروه های شورشی در یمن؛
۳- کاهش نفوذ ایران در داخل یمن.
اما تاکنون تقریبا ۱۳ ماه از جنگ می گذرد و سعودی ها به هیچکدام از اهدافی که به دنبال آن بودند دست پیدا نکردند. شاید اگر بخواهیم به صورت خلاصه دستاوردهای سعودی ها را از این جنگ بررسی کنیم می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
ویران کردن همه زیر ساخت های یمن؛ چرا که یمن کشوری نبود که امکانات و زیرساخت های قوی داشته باشد هر آنچه داشت نیز در عملیات نظامی سعودی ها از بین رفت.
کشتار مردم یمن، قریب به ۱۳ هزار نفر از مردم یمن در این جنگ کشته شدند که در این میان تقریبا ۶ هزار نفر زنان و کودکان بوده اند. در واقع آنها قصد داشتند که انبار سلاح های یمن را از بین ببرند. ولی در همان روز دومی که سعودی ها عملیات خود را علیه یمن آغاز کردند طوفان شن شدیدی آغاز شد و کلا مناطق پوشیده از شن شد و در این فرصت انصارالله توانست سلاح های خود را به مکان دیگری منتقل کند.
کاهش اعتبار بین المللی عربستان؛ عربستان بعد از جنگ یمن اعتبار بین المللی اش کاهش پیدا کرده است. ما شاهد این هستیم که هر روز در رسانه های غربی مقاله های مختلفی بر ضد اقدامات دولت سعودی منتشر می شود و اعتبار این کشور به شدت زیر سوال برده شده است هرچند که با کمک آمریکا هنوز از صدور قطعنامه در سازمان ملل علیه این کشور جلوگیری شده است.
تحمیل هزینه های فراوان به عربستان؛
فعال شدن گروه های تروریستی در یمن؛ گروه های تروریستی در یمن به شدت فعال شدند، یعنی مناطقی که انصارالله به خصوص در جنوب یمن عقب نشینی کرد نظیر عدن و پنج استان جنوبی تقریبا تحت کنترل القاعده و داعش است. جایی که در واقع دولتی نظیر منصور هادی، بحاح و امثال آنها می خواستند حضور پیدا کنند و نتوانستند حضور پیدا کنند در عرض یک هفته که مستقر بودند عملیات انتحاری علیه آنها انجام شد و بنابر این مجبور شدند عدن را ترک و دوباره در سعودی مستقر شوند. این یکی از عواملی بود که فشار را برای پایان دادن به جنگ سعودی علیه یمن پایان داد.
حال این جنگ برای انصاراالله و مردم یمن چه دستاوردی داشت:
افزایش مقاومت مردم یمن
شکستن هیبت عربستان سعودی چرا که عربستان سعودی در یمن و منطقه به دنبال یافتن هیبت و قدرتی بود که با مقاومت مردم یمن در هم شکست. چرا که هم اکنون برای عربستان جای سوال است که در طی یک سال حمله به یمن و تحمیل هزینه هنگفت و مواجهه با مشکلات فراوان هیچ گونه دستاورد ملموسی نداشت.
تثبیت انصاراالله در یمن؛ سعودی ها در آخر مجبور شدند برای پایان دادن به جنگ با انصارالله به مذاکره بنشینند، یعنی گروهی که به عنوان شورشی محسوب می کردند را الان به عنوان طرف اصلی جنگ می شناسند و حتی حاضر نیستند که به عنوان طرف اصلی در جنگ با علی عبدالله صالح به گفتگو بنشینند.
تقویت حضور انصارالله در آینده سیاسی یمن؛ علاوه بر اینکه حضور انصارالله در یمن تثبیت شد، سهمش نیز در آینده سیاسی یمن قاعدتا محفوظ خواهد بود و این با شرکت در جنگ علیه سعودی و مدیریت بحران امکانپذیر خواهد شد.
اما در پایان باید گفت که برای هرگونه تصمیم گیری در یمن باید یک سری واقعیت ها را بپذیریم تا بتوانیم به نتیجه مطلبوی برسیم.
یکی اینکه یمن کشوری است با قبایل مختلف و در نتیجه یک گروه خاص نمی تواند بر یمن حاکم باشد چه انصارالله باشد و چه کنگره و اصلاح و ... چه طرفدار سعودی باشد و چه ضد سعودی. در اصل یک گروه خاص نمی تواند بر یمن حاکم باشد چون یمن یک جامه قبایلی و چندطایفه ای است و اساسا حکومتی باید بر آن حاکم باشد که بتوان همه را بسیج کند.
دوم اینکه همه گروه های یمنی باید در آینده یمن سهم داشته باشند و نمی شود هیچ حزبی را در آینده یمن حذف کرد.
سوم اینکه باید نفوذ عربستان سعودی در یمن را مد نظر داشت. «عبدالعزیز» دو وصیت به پسران خودش در مورد یمن داشت اول اینکه «خیر و شر ما از یمن می آید و اینکه اگر ما بخواهیم در عربستان قدرت بگیریم و اگر شری از سمت یمن سمت ما بیاید نمی توانیم آن را دفع کنیم و وصیت دوم اینکه تا حدی که می توانید باید یمن را ضعیف را نگه دارید یمن باید برای شما و کشوری ضعیف شده باشد».
این سیاستی بوده که عربستان در طول چند سال گذشته دائما پیگیری کرده و توانسته آن را انجام دهد. بنابراین نباید عربستان را نایدیده گرفت و اگر حکومت جدیدی شکل بگیرد ارتباط این حکومت با عربستان نیز باید تعریف شده باشد.
علی بک در این نشست به بررسی تحولات یمن از سال ۲۰۱۱ و جنگ عربستان و یمن پرداخت که در ادامه از نظر می گذرد.
تحولات یمن را در سه بخش به شرح ذیل مورد بررسی قرار می دهیم:
تاریخچه یمن
آغاز تحولات یمن از سال ۲۰۱۱
نقطه عطف تحولات یمن (جنگ ناجوانمردانه سعودی علیه یمن)
پیرامون بحث اول باید گفت که یمن بعد از عربستان دومین کشور بزرگ شبه جزیره عرب هم از لحاظ مساحت و هم از لحاظ جمعیت است. مساحت این کشور تقریبا ۵۳۰ هزار کیلومتر مربع و جمعیتی بالغ بر ۲۶ میلیون نفر دارد، از لحاظ موقعیت جغرافیایی نیز از شمال به عربستان سعودی، از شرق به عمان و از جنوب و غرب به دریای عمان، بحر عرب و باب المندب راه دارد.
اهمیت ژئوپلتیک یمن بواسطه اشراف آن بر باب المندب همیشه مورد نظر کشورهای تاثیرگذار بوده است. اهمیت باب المندب برهمگان روشن است و اشراف یمن هم بر این تنگه بسیار تاثیرگذار بوده به همین دلیل است که مصر به خاطر استفاده از کانال سوئز که برای این کشور حیاتی است، گوشه چشمی به یمن و تحولات یمن داشته، تا جایی که ما شاهدیم که در دهه ۱۹۶۰ «جمال عبدالناصر» برای برقراری حکومت جمهوری در یمن به آن کشور لشگرکشی می کند و هزاران نفر هم کشته می دهد و سرانجام مجبور به ترک این کشور می شود.
اهمیت وضعیت یمن برای عربستان و سایر کشورهای منطقه هم به همین صورت تعیین کننده است.
مذهب مردم یمن بنابر چیزی که اعلام شده بین ۳۵ تا ۵۰ درصد زیدی مذهب هستند، تقریبا حدود کمتر از ۵۰ درصد شافعی اهل سنت هستند و تعدادی خیلی اندکی هم از سایر مذاهب در این کشور حضور دارند.
مذهب زیدی به مذهب چهار امامی معروف است و معتقد هستند که «زید بن علی» فرزند امام سجاد(ع)، بعد از امام سجاد امامت را برعهده داشته در حالی که شیعه اثنا عشر معتقد است که بعد از امام سجاد حضرت امام «محمد باقر»(ع) امام پنجم ما بوده است و به این خاطر از سایر شیعیان جدا شدند. با این وجود احکام آنان به احکام شیعه های اثنا عشری بسیار قریب است و حتی در بین آنها افرادی هم وجود دارند که به شیعه اثنا عشری نزدیکند و به احکام آنان نیز معتقدند.
سیستم حکومتی یمن هم به صورت جمهوری و همراه با پارلمان است. یمن دو پارلمان دارد که یک مجلس شورا است و دیگری مجلس سنا. بر اساس قانون اساسی رئیس جمهور بر اساس رای گیری مستقیم مردم روی کار می آید. اما آنچه که ما در یمن شاهد بودیم از ابتدای روند جمهوری تاکنون، کسی که قدرت بیشتری داشت به هر نحوی که شده رای مردم را اخذ می کرد و رئیس جمهور می شد. چنانچه «علی عبدالله صالح» تقریبا قریب به ۳۳ سال بر یمن حکومت کرد و رئیس جمهور بود. و هر ۷ سال یکبار هم انتخابات برگزار می شد و وی به عنوان رئیس جمهور انتخاب می شد. در واقع این انتخابات صوری در قانون اساسی این کشور است و به هرحال برگزار می شود.
ارتباط ایران با یمن از زمان قبل از اسلام است. اگر به تاریخ ایران برگردیم می بینیم که حاکم یمن از طرف «کسری» پادشاه ایران تعیین شده بود و حتی زمانی که پیامبر(ص) نامه ای فرستادند برای دعوت کسری به اسلام، حاکم وقت یمن فرستاده ای اعزام کرد به یمن و خواست که اگر اطلاعاتی بیشتری از پیامبر جدید دارد برای وی تهیه و راسال کند.
علی رغم همه این فراز و نشیب ها همیشه یمن از دیرباز از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بوده و این ارتباط تاریخی ببن ما وجود داشته و بعد هم به مرور زمان این ارتباط بیشتر شده و بعد از انقلاب اسلامی هم با تاکید بیشتر و با توجه به گرایشی که خود یمنی ها داشتند به خصوص قشر زیدی یمن این علقه ها و ارتباطات روز به روز بیشتر شده است.
در ابتدا باید دید که بازیگران صحنه سیاسی یمن چه کسانی هستند. این بازیگران در واقع به چند دسته تقسیم می شوند. یک سری بازیگران داخلی یمن هستند، یک سری بازیگران منطقه ای و یک سری هم بازیگران بین المللی در خود این منطقه.
در بحث بازیگران داخلی یمن اگر بخواهیم به ترتیب اولویت و اهمیت بشماریم، شاید بتوان اولین بازیگر داخلی را قبایل عنوان کرد و بعد از آن احزاب و سپس شخصیت های تاثیرگذار در یمن هستند که مطرح می شوند.
یمن در و اقع کشور قبیله ای است و با همان صفت های کشورهای عربی و کشورهای بدوی که از قبل بوده، این کشور هنوز به صورت قبایلی اداره می شود و تصمیم گیرنده بسیاری از مسائل در یمن قبایل هستند. این تصمیم گیریها نیز بستگی دارد به نفوذ، قدرت، ثروت و اهمیت آن قبیله در یمن. به این لحاظ هم اکنون نیز بعضی از قبایل وجود دارند که در یمن بسیار موثر و تاثیرگذارند. به طور مثال قبیله «هاشم» قبیله ای است که خود علی عبدالله صالح و بقییه خاندانش از این قبیله هستند و در ۳۰ سال گذشته در یمن تعیین کننده بوده اند. قبیله بنی حشیش، قبیله مرادی، قبیله حمدان، قبایل مختلفی هستند در خود یمن و هر کدام نقش های متفاوتی را در خود یمن ایفا می کنند.
در حال حاضر خود حوثی های یک قبیله در یمن و در واقع بخشی از زیدی ها در این کشور هستند، یعنی همه زیدی ها را می توان به عنوان حوثی ها شناخت. از ۳۵ تا ۴۰ درصد زیدی هایی که در یمن هستند شاید با اغماض خیلی زیاد بتوان گفت که ۸ درصد آنها را حوثی ها تشکیل می دهند و بقیه قبایل زیدی هستند. حتی خود «علی عبدالله صالح» رئیس جمهوری سابق یمن هم زیدی مذهب است. یا به طور مثال قبیله حمدان قبیله ای است که در بین انها شیعیان بسیار متعصبی وجود دارند چون خود بنی حمدان قبیله ای بود که در کربلا به یاری امام حسین(ع) به پا خاستند و بخشی از شهدای کربلا نیز از قبیله بنی حمدان هستند.
حتی در حال حاضر در جنگ کنونی هم همه به دنبال این هستند که ببینند چگونه می توانند با این قبایل ارتباط برقرار کنند و آنها را به صورت همپیمان برای خودشان حفظ کنند. چرا که این امری بسیار تاثیرگذار و تعیین کننده است چنانچه هم اکنون انصارالله نیز به دنبال این است که چگونه با قبائل ارتباط برقرار کند از آنها عضوگیری کند و آنها را برای خودش حفظ کند. برای مقابله با طرفداران منصور هادی و یا در مقابل عملیات های سعودی ها. لذا قبائل در یمن نقش بسیار موثر و تعیین کننده ای دارند.
احزاب دومین بازیگر داخلی یمن هستند، عمدتا این احزاب برگرفته از خود قبایل و یا شخصیت های دیگری در خود یمن هستند. اگر احزاب تاثیرگذار را در یمن بخواهیم برشمریم مهم ترین آنها حرب کنگره «معتمر» است که دبیر کل آن علی عبدالله صالح است و زمانی که علی عبدالله صلح رئیس جمهور شد حزبی را به عنوان حزب کنگره و با مشارکت بسیاری از فرماندهان لشگری و کشوری یمن تشکیل داد. یعنی حزبی که کاملا متعلق به دولت علی عبدالله صالح است.
بعد از آن حزب اصلاح مطرح است و این حزبی است که به عربستان سعودی گرایش دارد و دیدگاه سلفی دارد. شافعی مذهب هستند و با توجه به تغذیه ای که از سوی عربستان شده اند در طول چند سال گذشته بسیار تعیین کننده در صحنه سیاسی یمن بوده اند.
بعد از آن حزب الحق است که متعلق به زیدی هاست. شاید بالاتر از اینها حزب حراک جنوب است که متعلق به جنوب یمن است. باید در اینجا این مطلب را خاطر نشان کنم که یمن تا سال ۱۹۹۱ دو کشور بود یعنی یمن جنوبی و یمن شمالی. بعد از جنگ مصر علیه یمن آنها توانستند جمهوری را در یمن تشکیل بدهند. از آن تاریخ یمن به دو قسمت یمن جنوبی و یمن شمالی تبدیل شد و تا سال ۱۹۹۱ این وضعیت ادامه داشت و یمن جنوبی بعد از فروپاشی شوروی و گرایش هایی که یمن جنوبی داشتند که عمدتا ناسیونالیسم و وابسته به حزب بعث بودند، اما بعد از آن در یمن شمالی ادغام شد و عملا یک کشور تشکیل دادند با نام جمهوری یمن.
این حزب حراک در حقیقت وابسته به جنوب یمن بوده و انشعابات مختلفی دارد. یعنی کماکان عده ای از آنها به دنبال جدایی هستند که به عنوان جدایی طلبان یمن مطرح می شوند و سردسته آنها سالم البیض علی، عبدالرحمن جعفری و ...هستند. یعنی کسانی که جز احزاب جدایی طلب در حراک یمن محسوب می شوند و دسته ای هستند که به دنبال فدراتیو کردن یمن هستند و معتقدند که یمن را می شود به صورت فدراتیو اداره کرد. مثل رئیس جمهور اسبق یمن، این ها جز قشرهایی هستند که به دنبال فدراتیو کردن یمن هستند.
بعد از آن حزب سوسیالیست ها و اشتراکی ها هستند که متعلق به جنوب یمن هستند. حزب بعث ناصری یا در حقیقت حزب بعث جناح سوری هستند که به حزب بعثی که در سوریه تشکیل شد گرایش دارند. بخش دیگر حزب ناصری هستند که دیدگاهی تقریبا متمایل به حزب سوسیالیستی دارند.
اینها تحت عنوان ۵ حزب هستند که به عنوان لقا مشترک در یمن شناخته می شوند. در واقع در زمان علی عبدالله صالح اپوزیسیون بودند و این لقا مشترک در آن زمان از دولت خارج شدند و به عنوان اپوزیسیون در یمن شناخته می شوند و فعالیت می کنند.
بازیگران سوم در یمن شخصیت های بزرگ هستند که از جمله آنها «علی ناصر محمد» است که آخرین رئیس جمهور یمن جنوبی است و هم اکنون هم کماکان بخش از حزب حراک را هدایت می کند. این شخصیت ها در روند تحولات یمن تاثیرگذارند. یک سری شخصیت های سیاسی هستند و یک سری شخصیت های مذهبی، مثلا خود علی عبدالله صالح شخصی است که فی نفسه در روند تحولات تاثیرگذار است. شیخ عبدالمجید زندانی شخصیت مذهبی است که وابسته به حزب اصلاح است و در روند تحولات تاثیرگذار است. علی ناصر محمد در جنوب علی سالم البیض، و همه این ها از جمله شخصیتهای تاثیرگذار هستند.
اما بازیگران منطقه ای در یمن عبارتند از به طور خاص عربستان سعودی و به طور عام شواری همکاری خلیج فارس. یعنی این دو را شاید بتوان به گونه ای با هم و در کنار هم عنوان کنیم. شورای همکاری در واقع مجموعه کشورهایی است که در کنار یمن هستند و در کنار عربستان سعودی.
مصر کشور دیگری است که خارج از این منظومه بر تحولات یمن تاثیرگذار است و تحولات یمن را رصد می کند و سومین قدرت تاثیرگذار ایران است. با توجه به ارتباطاتی که وجود دارد ایران بر تحولات یمن تاثیرگدار است و یکی از بازیگران یمن محسوب می شود.
دو کشوری که نتوانستند به شورای همکاری اضافه شوند یکی عراق است و دیگری یمن. علت اصلی اینکه این دو کشور نتوانستند جذب شوند را شاید بتوان اینگونه تفسیر کرد که این دو کشور جمهوری هستند اما شش کشور دیگر به عنوان کشورهای ملکی و پادشاهی هستند. یعنی هیچ سنخیتی از لحاظ سیستم حکومتی با یمن و عراق ندارند. گرچه رئیس جمهور در یمن و عراق همان نقش پادشاه را در این دو کشور ایفا کردند، صدام حسین ۲۵ سال رئیس جمهور عراق بود. علی عبدالله صلح ۳۳ سال رئیس جمهور یمن بود، ولی با این حال عنوان حکومتی این ها جمهوری بود و با این سیستم نتوانستند در شورای همکاری خلیج فارس جذب شوند.
بازیگران سوم در واقع بازیگران بین المللی هستند که آمریکا در فهرست اول این بازیگران است و علت آن هم تقریبا مشخص است. در دوره کنونی آنچه برای آمریکا اهمیت دارد بحث تروریسم است. چون اولین ضربه هایی هم که القاعده به آمریکا وارد کرد در یمن بود. کشتی جنگی آمریکایی که در یکی از بنادر نزدیک به یمن القاعده به آن حمله کرد اولین اقدامی بود که القاعده علیه آمریکایی ها انجام داد. القاعده در یمن حضور فعالی دارد. یمن و کنترل ان هم برای آمریکایی ها از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. بازیگر سوم اروپاست چرا که اروپایی ها هم کماکان این تهدید را از جانب یمن احساس می کنند که احتمال دارد آنها نیز ضرباتی را از القاعده بپذیرند.
اتفاقی که سال گذشته در فرانسه اتفاق افتاد (واقعه شارلی ابدو) در واقع مرکز فرماندهی اش در یمن بود و القاعده نیز اعلام کرد که این عملیات در یمن فرماندهی شده است.
در حقیقت باید گفت که فرماندهی القاعده در شبه جزیره عرب در یمن مستقر است و مناطق مختلفی هم در اختیار دارند.
یکی از بازیگران فرامنطقه ای که کماکان در یمن حضور فعال دارد، انگلیس است. چرا که انگلیس از قدیم الایام در عدن بواسطه باب المندب و نیروی دریایی که انگلیسی ها داشتند و می خواستند در مناطق مختلف دنیا حضور پیدا کنند برای این کشور اهمیت بسیاری قائل است. این کشور کماکان هم به دنبال جدایی یمن به دو کشور یمن جنوبی و یمن شمالی هستند.
کشور دیگری که از قبل تاثیرگذار بوده و الان تا حدودی افت پیدا کرده روسیه است، روسیه با توجه به گرایش های سوسیالیستی که در داخل یمن جنوبی بود، اهرم و ارداه کافی برای گسترش کمونیسم در منطقه و خلیج فارس را داشت. یکی از دلایلی که از زمان یمن جنوبی عملیات علیه سلطان قابوس و درمنطقه ظفار اتفاق افتاد و شورشیان از یمن جنوبی به طرف سلطنت عمان گسیل شدند، حمایت های جمال عبدالناصر و بعد از آن روس ها بود و در واقع می خواستند سیستم خودشان را در این مناطق پیاده کنند و به همین دلیل بود که ایران در زمان شاه، مقابل شورشی ها ظفار ایستاد و سلطان قابوس را حفظ کرد.
بحث دوم آغاز تحولات یمن از سال ۲۰۱۱ است. در سال ۲۰۱۱ علی عبدالله صلح فردی بود که بر یمن حاکم بوده و توانسته بود که ۳۳ سال این حکومت را حفظ کند. اما بعد از آغاز بیداری اسلامی و روندی که در یمن اتفاق افتاد، تحت فشار قرار گرفت. در این میان با جرقه اعتراضاتی که زده شد، حزب اصلاح با سرمایه ای که داشت توانست مردم را به خیابان ها بکشاند و لذا تظاهرات گسترده ای را برگزار کردند و بعد از سه ماه تظاهرات شدید و تحصن در میدان «تغییر» یمن و تحصنی که داشتند در نهایت توانستند علی عبدالله صالح را وادار به انتقال حکومت کنند.
در این بین روند به شکلی پیش می رفت که کشورهای شواری همکاری خلیج فارس احساس می کردند که تغییرات ساختاری که در مصر و در تونس در حال شکل گیری است در مرحله اول برای عربستان و در مراحل بعدی برای کشورهای منطقه بسیار خطرناک خواهد بود.
بنابراین طرحی تهیه کردند به نام ابتکار عمل شورای همکاری خلیج فارس که طی این طرح و مطابق بند اول علی عبدالله صالح از ریاست جمهوری کنار برود و قدرت خودش را به معاونش که در آن زمان «منصور هادی» بود منتقل کند. این کار انجام شد و در این راستا طراحی های مختلفی هم شکل گرفت و حتی خواستند که علی عبدالله صالح را ترور بکنند که موفق به ترور نشدند. ولی انتقال قدرت صورت گرفت و ابتکار عمل در شواری همکاری خلیج فارس در سازمان ملل تبدیل به قطعنامه لازم الاجرا شد.
یکی از بندهای این ابتکار عمل برگزاری انتخابات ریاست جمهوری بود که در حقیقت به صورت رفراندوم صورت گرفت یعنی منصور هادی به عنوان تنها رئیس جمهور و تنها فرد کاندیدا در صحنه سیاسی حضور پیدا کرد و به وی رای دادند. حدود ۵۰ درصد در انتخابات شرکت کردند و از آن ۵۰ درصد تقریبا ۹۸ درصد به منصور هادی رای دارند و عملا به مدت دو سال در یمن رئیس جمهور شد.
یکی دیگر از ابتکارات شواری همکاری تشکیل کنفرانس گفتگوهای ملی بود. که این گفتگوهای ملی وظیفه اش تجدید نظر در قانون های ملی و تعریف سیستم حکومتی در مورد آینده یمن بود که از همه نظر مورد بررسی قرار بگیرد.
همه این ها مورد بررسی قرار گرفت و نزدیک به ۵۰۰ نفر از احزاب مختلف تعیین شدند و هر حزبی یک سهمیه ای داشت. به این ترتیب کنفرانس تشکیل شد و در حقیقت در سال ۹۳ این کنفرانس گفتگوی ملی پایان یافت که یک سری مصوبه هم داشت و مهم ترین مصوبه آن تشکیل دولت یمن بر اساس شش اقلیم (ایالت) بود. حوثی ها نسبت به منطقه جغرافیایی که برای آنها ترسیم شده بود تحفظ داشتند.
دومین بند، تمدید ریاست جمهوری هادی به مدت یکسال بود که این هم انجام شد و سومین مورد تبدیل دولت وفاق ملی به ریاست نخست وزیر وقت آن زمان بود که تشکیل نیز شد و حزب کنگره ۵۰ درصد در آن سهم داشت و ۵۰ درصد دیگر نیز بین بقیه احزاب تقسیم شد.
این ها بندهای مختلفلی بود که در ابتکار عمل شواری همکاری مد نظر گرفته شد و اجرا شد. تقریبا در اواسط تابستان ۹۳ دولت یک مصوبه ای را به اجرا در آورد، مبنی بر حذف یارانه و افزایش قیمت سوخت در یمن که مصوبه در حقیقت قیمت سوخت را به صورت کلی در یمن بسیار افزایش می داد و این برای مردم یمن که یکی از کشورهای فقیر منطقه محسوب می شود قابل قبول نبود. اما گفتنی است که تقریبا شش ماه قبل از سال ۹۳ انصار الله قدرت گرفت و از شمال شروع به حرکت کرد و در منطقه دماج که منطقه خود عربستانی ها هم بود ورود پیدا کرد و سلفی ها تقریبا از منطقه دماج خارج شدند و به تدریج انصارلله جلوتر آمد و به جایی رسید که شهر «عمران» که در ۲۰ کیلومتری صنعا بود را به تصرف در آورد و وارد عمران شد و منطقه قبیله هاشم را در اختیار گرفت و نزدیک صنعا شد و در آنجا مستقر شد.
تقریبا در اواخر تابستان ۹۳ بود که موضوع افزایش قیمت سوخت اعلام شد. انصارالله از این فرصت استفاده کرد و اعلام کرد که ما با افزایش قیمت سوخت مخالفیم و به این ترتیب تظاهراتی را در خود صنعا سازماندهی کرد. علی عبدالله صالح هم که به هر صورت از ماجرای انتقال قدرت در یمن زخم خورده بود، فرصت را غنیمت شمرد و با انصارالله همراهی کرد و تظاهرات گسترده ای را در صنعا ترتیب دادند و عملا کار به جایی رسید که انصارالله اعلام کرد که ما سه خواسته داریم و تا این سه خواسته اجرا نشود از تظاهرات دست برنخواهیم داشت.
1 - لغو افزایش قیمت سوخت؛
۲- تغییر دولت؛
۳- مبارزه با فساد موجود در حکومت.
این سه شعاری بود که انصارالله در داخل حکومت اعلام کرد و در آنجا بود که توانستند منصو رهادی را مجبور کنند که دولت را تغییر بدهد و نخست وزیر دولت وفاق ملی نیز استعفا داد و دولتی تشکیل شد به ریاست «خالد بحاح» کسی که تقریبا تا دو هفته قبل از آن نخست وزیر و معاون رئیس جمهور بود. یک توافق نامه ای بین انصار الله و احزاب انصار الله با منصور هادی امضا شد با عنوان موافقت نامه صلح و شراکت که در آن مصوب شد که دولت تغییر پیدا کند و بحاح نخست وزیر شود و یک سری اقدامات دیگری که به تبع آن باید انجام شود.
این در واقع آغازی بود که بعد از آن انصارالله توانست بر صنعا حاکم بشود و با انتصاب دو نفر به عنوان مشاورین رئیس جمهور با نامهای «مهدی مشاط» و «صالح السماط» و فشارهای انصارالله به منصور هادی برای تغییر سیاست آغاز شد. در نهایت منجر به این شد که منصور هادی به واسطه اقداماتی که رئیس دفترش احمدبن عوض مبارک انجام داد و اینکه خواست کودتایی علیه حکومت انجام بدهد بازداشت شد و در کاخ ریاست جمهوری محبوس شد و نهایتا منصور هادی استعفا داد با طراحی که گفته می شود از سوی انگلیسی ها انجام شد از کاخ ریاست جمهوری فرار کرد و به عدن گریخت و در آنجا مستقر شد و اعلام کرد که من استعفای خود را پس می گیرم و همچنان رئیس جمهور هستم.
در همین حین انصارالله یک بیانیه ای صادر کرد تحت عنوان بیانیه قانون اساسی که در این بیانیه دو مجلس یمن منحل شد. شورایی تحت عنوان شورای انقلاب از احزاب مختلف تشکیل شد و عملا حکومت در اختیار شورای انقلاب قرار گرفت. قبل از آن نیز یک سری گفتگوهایی در خود یمن برای تعیین تکلیف وضعیت انجام شد، چرا که دوره یکساله ریاست منصورهادی در حال تمام شدن بود و احزاب یمنی در حال گفتگو بودند برای تشکیل دولت که این مشکلات به وجود آمد و در نهایت منصور هادی در عدن مستقر شد و شورای همکاری خلیج فارس سفارت خانه های خودش را به عدن منتقل کرد.
در حقیقت یک خلا سیاسی در یمن بوجود آمد. چرا که رئیس جمهور استعفا داده بود، انصارالله سیستم های حکومتی را منحل اعلام کرده بود و این شکاف سیاسی و یا این خلأ سیاسی باعث ایجاد مشکل در خود یمن شده بود. در نهایت انصارالله این استنباط را داشت که به سوی عدن حرکت کند و تکلیف وضعیت رئیس جمهور را مشخص کند که یا بازداشت شود و یا اینکه اگر قصد فرار دارد فرار کند و این وضعیت داخلی یمن به وضعیت منسجمی برسد. سرانجام انصارالله به عدن ورود کرد و عدن را تحت کنترل خودش قرار داد. این در واقع روندی بود که در طی این تحولات بعد از کنار گذاشتن علی عبدالله صالح تا در اختیار گرفتن عدن از سوی انصارالله اتفاق افتاد.
در تاریخ ۶ فروردین عربستان سعودی عملیاتی نظامی را با همراهی ائتلافی شامل ۹ کشور آغاز کرد و در این بین عمان با اعلام بی طرفی وارد این ائتلاف نشد. در این وضعیت یک جنگ همه جانبه ای را سعودی ها علیه یمن آغاز کردند و در نهایت از این جنگ سه هدف اعلام کردند که به شرح ذیل است:
۱- بازگرداندن منصور هادی به صورت مشروع و قانونی به آن کشور؛
۲- از بین بردن ذخایر و یا امکانات حوثی ها به عنوان گروه های شورشی در یمن؛
۳- کاهش نفوذ ایران در داخل یمن.
اما تاکنون تقریبا ۱۳ ماه از جنگ می گذرد و سعودی ها به هیچکدام از اهدافی که به دنبال آن بودند دست پیدا نکردند. شاید اگر بخواهیم به صورت خلاصه دستاوردهای سعودی ها را از این جنگ بررسی کنیم می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
ویران کردن همه زیر ساخت های یمن؛ چرا که یمن کشوری نبود که امکانات و زیرساخت های قوی داشته باشد هر آنچه داشت نیز در عملیات نظامی سعودی ها از بین رفت.
کشتار مردم یمن، قریب به ۱۳ هزار نفر از مردم یمن در این جنگ کشته شدند که در این میان تقریبا ۶ هزار نفر زنان و کودکان بوده اند. در واقع آنها قصد داشتند که انبار سلاح های یمن را از بین ببرند. ولی در همان روز دومی که سعودی ها عملیات خود را علیه یمن آغاز کردند طوفان شن شدیدی آغاز شد و کلا مناطق پوشیده از شن شد و در این فرصت انصارالله توانست سلاح های خود را به مکان دیگری منتقل کند.
کاهش اعتبار بین المللی عربستان؛ عربستان بعد از جنگ یمن اعتبار بین المللی اش کاهش پیدا کرده است. ما شاهد این هستیم که هر روز در رسانه های غربی مقاله های مختلفی بر ضد اقدامات دولت سعودی منتشر می شود و اعتبار این کشور به شدت زیر سوال برده شده است هرچند که با کمک آمریکا هنوز از صدور قطعنامه در سازمان ملل علیه این کشور جلوگیری شده است.
تحمیل هزینه های فراوان به عربستان؛
فعال شدن گروه های تروریستی در یمن؛ گروه های تروریستی در یمن به شدت فعال شدند، یعنی مناطقی که انصارالله به خصوص در جنوب یمن عقب نشینی کرد نظیر عدن و پنج استان جنوبی تقریبا تحت کنترل القاعده و داعش است. جایی که در واقع دولتی نظیر منصور هادی، بحاح و امثال آنها می خواستند حضور پیدا کنند و نتوانستند حضور پیدا کنند در عرض یک هفته که مستقر بودند عملیات انتحاری علیه آنها انجام شد و بنابر این مجبور شدند عدن را ترک و دوباره در سعودی مستقر شوند. این یکی از عواملی بود که فشار را برای پایان دادن به جنگ سعودی علیه یمن پایان داد.
حال این جنگ برای انصاراالله و مردم یمن چه دستاوردی داشت:
افزایش مقاومت مردم یمن
شکستن هیبت عربستان سعودی چرا که عربستان سعودی در یمن و منطقه به دنبال یافتن هیبت و قدرتی بود که با مقاومت مردم یمن در هم شکست. چرا که هم اکنون برای عربستان جای سوال است که در طی یک سال حمله به یمن و تحمیل هزینه هنگفت و مواجهه با مشکلات فراوان هیچ گونه دستاورد ملموسی نداشت.
تثبیت انصاراالله در یمن؛ سعودی ها در آخر مجبور شدند برای پایان دادن به جنگ با انصارالله به مذاکره بنشینند، یعنی گروهی که به عنوان شورشی محسوب می کردند را الان به عنوان طرف اصلی جنگ می شناسند و حتی حاضر نیستند که به عنوان طرف اصلی در جنگ با علی عبدالله صالح به گفتگو بنشینند.
تقویت حضور انصارالله در آینده سیاسی یمن؛ علاوه بر اینکه حضور انصارالله در یمن تثبیت شد، سهمش نیز در آینده سیاسی یمن قاعدتا محفوظ خواهد بود و این با شرکت در جنگ علیه سعودی و مدیریت بحران امکانپذیر خواهد شد.
اما در پایان باید گفت که برای هرگونه تصمیم گیری در یمن باید یک سری واقعیت ها را بپذیریم تا بتوانیم به نتیجه مطلبوی برسیم.
یکی اینکه یمن کشوری است با قبایل مختلف و در نتیجه یک گروه خاص نمی تواند بر یمن حاکم باشد چه انصارالله باشد و چه کنگره و اصلاح و ... چه طرفدار سعودی باشد و چه ضد سعودی. در اصل یک گروه خاص نمی تواند بر یمن حاکم باشد چون یمن یک جامه قبایلی و چندطایفه ای است و اساسا حکومتی باید بر آن حاکم باشد که بتوان همه را بسیج کند.
دوم اینکه همه گروه های یمنی باید در آینده یمن سهم داشته باشند و نمی شود هیچ حزبی را در آینده یمن حذف کرد.
سوم اینکه باید نفوذ عربستان سعودی در یمن را مد نظر داشت. «عبدالعزیز» دو وصیت به پسران خودش در مورد یمن داشت اول اینکه «خیر و شر ما از یمن می آید و اینکه اگر ما بخواهیم در عربستان قدرت بگیریم و اگر شری از سمت یمن سمت ما بیاید نمی توانیم آن را دفع کنیم و وصیت دوم اینکه تا حدی که می توانید باید یمن را ضعیف را نگه دارید یمن باید برای شما و کشوری ضعیف شده باشد».
این سیاستی بوده که عربستان در طول چند سال گذشته دائما پیگیری کرده و توانسته آن را انجام دهد. بنابراین نباید عربستان را نایدیده گرفت و اگر حکومت جدیدی شکل بگیرد ارتباط این حکومت با عربستان نیز باید تعریف شده باشد.