شهدای ایران shohadayeiran.com

هجوم عجیبی که بین جوانان برای ورود به بازیگری به وجود آمده صرفا به دلیل عشق به سینما نیست، بیشتر از بحرانی نشئت گرفته که گریبان‌گیر جامعه ما شده! طبعا ۹۰ درصد جوانانی که امروزه بدون هیچ روند منطقی وارد سینما شده‌اند، بیشتر «بازیچه»اند تا «بازیگر».
به گزارش شهدای ایران، افسانه بایگان برای نخستین‌بار در  سال 1351 با فیلم کوتاه «بوق» فیلمی  از «علی علیزاده» بازی جلو دوربین را تجربه کرد. اما  فعالیت جدی حرفه‌ای این  بازیگر  با مجموعه تلویزیونی «سربداران» به کارگردانی «محمدعلی نجفی»  شکل گرفت؛ سریالی که آن زمان  با وجود جنگ تحمیلی، توانست  چراغ خانه‌های مردم را شب‌ها پرفروغ کند  و از استقبال خوبی هم  برخوردار شد. چهره خاص  بایگانِ جوان در آن مجموعه،  با اینکه پیش از آن شناخته نبود در ذهن مردم جای گرفت. همچنین بازی در سینما را از سال 1364 با فیلم «گمشده» به کارگردانی «مهدی صباغ‌زاده» آغاز کرد. رفته‌رفته افسانه بایگان  به یکی از پرکارترین بازیگران زن سینمای ایران در دهه 60 تبدیل شد و این حضور تا امروز ادامه پیدا کرد.

 

ولی چند سالی است که چندان پرکار نیست. طبعا پاسخ اولیه آن، نبود نقش‌های تأثیرگذار است! بااین‌حال بایگان معتقد است در این مسیر سعی می‌کند فیلم‌نامه‌های بهتری را برای بازی انتخاب کند. ضمن اینکه او دستی بر شعرسرایی هم دارد. سال گذشته  فیلم «خبر خاصی نیست» به کارگردانی مصطفی شایسته با بازی افسانه بایگان در سینماهای کشور اکران شد. همچنین فیلم «‌پنجاه کیلو آلبالو‌» به کارگردانی مانی حقیقی در ایام نوروز به نمایش درآمد. به بهانه نمایش این دو فیلم با  ستاره سینمای ایران و تلویزیون در دهه ۶۰ گفت‌وگو کرده‌ایم؛ دهه‌ای که سیاست‌گذاران سینما اعتقادی به بازیگرمحوری- بخوانید ستاره‌محوری-  نداشتند، دهه‌ای که اغلب، اسامی کارگردان‌ها مشهورتر از بازیگران بود. ولی امروز، شبیه دیروز  نیست و نگاه به حضور بازیگران در فیلم‌ها رنگ دیگری به خود گرفته؛ هرچند  انتقادات صریحی هم به آن وارد است. فیلم «خبر خاصی نیست» قصه دو خواهر است که همراه با دختران تحصیل‌کرده و در شرف ازدواج خود زندگی آرامی را می‌گذرانند. اما برگزاری میهمانی خانوادگی و  ورود اتفاقی  مردی جوان و غریبه به عنوان میهمان ناخوانده، زندگی این دو خانواده را دستخوش چالش و بحرانی جدی می‌کند. در خلاصه داستان  فیلم «‌پنجاه کیلو آلبالو‌» هم آمده که  داستان از مجلس عروسی مرجان آغاز می‌شود. در میانه‌های عروسی مأموران برای دستگیری داماد خلاف‌کار وارد می‌شوند و میهمانان هم فرار می‌کنند.

 

دراین‌میان ریختن آب آلبالو روی پیراهن داوود باعث آشنایی ناگهانی او و آیدا می‌شود و اتفاقات ناخواسته‌ای برای آنها می‌افتد. در ادامه گفت‌وگوی ما با افسانه بایگان  پیش‌روی شماست:

 

‌به نظر می‌رسد  فیلم  از نقطه نظر‌ دادن اطلاعات  به تماشاگر دیر شروع می‌شود.  دست‌کم همه‌چیز در 20 دقیقه اول فیلم،  در حد دیالوگ است و کلا تصویری  از فضای داستان دیده نمی‌شو‌د. تحلیل‌تان از این نکته چیست؟
بیشتر می‌توان گفت چنین نکته‌ای از سینمای وودی آلن می‌آید. آقای آلن اغلب  در فیلم‌ها سعی می‌کند مستقیم روی شخصیت‌ها متمرکز شود. بنابراین به‌اصطلاح صحنه‌های معرف و توضیح‌دهنده و به طور کلی حشو و زوائد را حذف می‌کند تا بتواند به شخصیت‌ها نزدیک‌تر  شود و عریان، احساسات آدم‌ها را به نمایش بگذارد.

 


‌به نظر می‌رسد طبقه دو خانواده چندان مشخص نیست. در جاهایی از فیلم به نظر می‌رسد  ریشه‌دار هستند و در جاهای دیگر هم قشری تازه به دوران ‌رسیده هستند. درنهایت هم این‌طور جلوه می‌کند که فیلم فرهنگ طبقه متوسط را نشانه گرفته است. به نظر شما چرا این‌گونه است؟
فیلم داستان زندگی خانواده اصیلی را روایت می‌کند، نه لزوما قشر متوسط امروزی. اتفاقا این دو خواهر  از قدیم زندگی خوب و خاصی داشتند. درواقع پدری پزشک داشتند منتها خلق‌وخوی هر دو خواهر با وجود اینکه در یک خانواده بزرگ شده‌اند، فرق می‌کند؛ چیزی که همه ما در جامعه خود چنین خصوصیاتی را می‌بینیم. حتما این تفاوت شخصیتی را  در دوقلو‌ها هم دیده‌اید.  اما به نظرم آن کسی که شخصیت چندان ریشه‌داری ندارد، پسر تازه‌وارد (امیر‌حسین آرمان) است.

 


‌بااین‌حال شخصیت ناهید فراتراز طبقه‌اش، پز و افاده دارد. چرا؟
همه ما در فیلم سعی کردیم برای این شخصیت‌ها شناسنامه درست کنیم. نگاه من به ناهید این است که این خانم دراصل آدم بسیار پرتوقعی است و می‌خواهد صاحب همه‌چیز باشد  و همه‌چیز را  مال خود کند. اما متوجه نمی‌شود همه مشکلاتش ناشی از همین زیاده‌خواهی اوست. بنابراین مدام غر می‌زند و ایراد می‌گیرد و درنهایت فرافکنی می‌کند، به جای اینکه خود را مقصر بداند. ولی بااین‌حال خوش‌قلب هم هست. درحقیقت فیلم  برشی از لحظات دو خانواده است که درگیر مسائل پیش‌پاافتاده هستند.

 


‌موقعیت‌های داستان خیلی پیش‌پا‌افتاده‌اند و درنهایت هم متوجه می‌شویم  مضحکه‌ای بیشتر نبوده!
بله. کاملا همین‌طور است. رفتار آنها  مثل  رفتار غالب جامعه امروزی  است که دائما درگیر نفسانیات‌شان هستند. زمان گران‌بها را برای چیزهایی صرف می‌کنند که اصلا عمیق نیستند و درنهایت به هیچ دردی هم نمی‌خورد. به‌عبارت ‌دقیق‌تر، فیلم مجموعه‌ای از تضاد‌ها را به نمایش می‌گذارد که وقتی روی آن دقیق‌تر  می‌شویم، متوجه می‌شویم هیچ‌کدام از آن مسائل آن‌قدر مهم نبودند که درگیرش شدند و درحقیقت باید گفت  واقعا خبری نیست!


 

‌ به هرحال، مفهوم فیلم هجویه‌ای بیش نیست؟
بله. خب، چون این فیلم طنز موقعیت است.

 


‌ البته در فیلم «پنجاه کیلو آلبالو» داستان و  موقعیت‌های فیلم کمدی می‌شود و اصلا  همه‌چیز کاملا هجو شده.
بله. این فیلم هم که به نظرم کار خوبی است، مسائل را از دریچه طنز می‌بیند. درواقع همه‌چیز هجو شده. اغراق موقعیت‌ها باعث می‌شود  آن مسائلی را که گاهی جزئی و ریز  به نظر می‌رسند  بزرگ‌تر و به‌اصطلاح آگراندیسه ببینیم. آن وقت تازه متوجه می‌شویم  واقعیت آن‌قدرها  هم جدی نیست.

 


‌ در فیلم «خبر خاصی نیست»  همراه‌بودن دو نسل از بازیگران سینمای ایران در کنار یکدیگر برایم جالب بود. تحلیل‌تان از این مسئله چیست؟
به نظرم  اتفاق میمون و مبارکی بود. واقعا بازیگران جوان تلاش می‌کردند و خیلی همراه بودند.

 


‌خانم بایگان!  در دهه 60 تلویزیون و  سینمای ایران، حضورتان همواره در یاد مانده است. مخصوصا در سریال «‌سربداران‌» که با چهره خاص‌تان  به ایفای نقش پرداختید.  اما  در این سال‌ها حضورتان کم‌رنگ شده. چرا؟
بیشتر منتقدان و روزنامه‌نگاران  همین سؤال را از من می‌پرسند. خب، ما با آرمانی وارد دنیای تصویر شدیم. به قول آقای علی نصیریان، واقعا خاک صحنه حرمت داشت و دارد. برای بازی‌کردن  به هر فیلم‌نامه‌ای که پیشنهاد می‌شد، پاسخ مثبت نمی‌دادیم.  واقعا روی نقش‌مان کار می‌کردیم. بازیگری را نمی‌توان با دیگر حرفه‌ها مقایسه کرد. من نیز مانند بسیاری دیگر از همکارانم، با پیشنهادهای بسیاری برای بازی مواجه می‌شوم، اما متأسفانه همواره نقش‌های پیشنهادی، انگیزه‌ای برای بازی در سینمای امروز برایم ایجاد نمی‌کند. به نظرم عمق آثار کمتر شده. به جای نگاه عمیق هنرمندانه، حاشیه‌ها بیشتر شده. منظورم از عمیق  همان نگاهی است که تولستوی دارد.  وقتی که کارم را در «سربداران» شروع کردم، واقعا این سریال  از نقطه نظر  تربیتی هم برایم مهم بود. هم بازیگر و هم مخاطب، کلی نگاهش عوض می‌شد. ولی الان تقریبا از این چیزها خبری نیست. انگار شایعات، شهرت و پول اصل شده و مسائل عمیق فرعی شده‌اند. بنابراین در این مسیر پرپیچ‌وخم دست‌کم خودم سعی  می‌کنم آرمان‌هایم را فراموش نکنم. بی‌تردید باید پذیرفت هر زمان،  شرایط مناسب و ایده‌آلی برای بازیگر فراهم شود، پرکارتر می‌شود. چون همیشه برای من  بازیگری حرمت داشته، دارد و خواهد داشت.

 


‌اصلا تحلیل‌تان از بازیگری  و ورود بازیگران جوان در سال‌های اخیر چیست؟
سینمای ما متأسفانه در سالیان اخیر هم به لحاظ موضوعی و هم به لحاظ محتوا، به ورطه تکرار افتاده. البته من به‌هیچ‌وجه مخالف حضور بازیگران جوان در عرصه سینما نیستم، اما بپذیرید این هجوم عجیب‌وغریبی که میان جوانان برای ورود به عرصه بازیگری به وجود آمده صرفا به دلیل  عشق به سینما نیست. به نظرم  بیشتر از بحرانی نشئت گرفته  که  متأسفانه گریبان‌گیر جامعه امروزی  ما شده! طبعا ۹۰درصد جوانانی که امروزه بدون هیچ روند منطقی وارد سینما شده‌اند، بیشتر  «بازیچه»اند تا  «بازیگر». با این شرایط به من و برخی از همکارانم حق بدهید که خودخواسته حاشیه‌نشین دنیای بازیگری شویم.

 


‌با‌این‌حال حضورتان در فیلم‌هایی مثل « کافه ستاره» و «خبر خاصی نیست» چیست؟
همیشه دوست دارم در فیلم‌هایی بازی کنم که با به تصویرکشیدن معضلات اجتماعی امکان ارتباط بیشتر با تماشاگران را داشته باشم. ضمن اینکه تلاش می‌کنم خودم را در یک چارچوب خاص محدود نکنم. حتی بارها اتفاق افتاده  از بازی‌هایم راضی نبوده‌ام. به‌گونه‌ای‌که پس از تماشای فیلم یا سریالی که در آن بازی داشته‌ام، دلم می‌خواهد  آن فیلم و مجموعه دوباره ساخته شود تا توانایی‌هایم را بهتر به نمایش بگذارم. من هنوز به انتظاری که از خودم در عرصه بازیگری دارم، نرسیده‌ام. گاه تصمیم می‌گیرم به کلاس بازیگری بروم و همه‌چیز را دوباره مرور کنم. این نکته را شاید بتوان به‌نوعی به «دانستن بیشتر» تفسیر کرد. شاید باور نکنید؛ اما من با وجود اینکه در فیلم‌های بسیاری بازی کرده‌ام، هنوز با دلشوره‌ در آغاز هر بازی مواجه می‌شوم. مثلا در  «کافه ستاره» نیز همین دلشوره را داشتم؛ اما تمام تلاشم این بود که شخصیت را بفهمم و بعد درست بازی کنم. چه بخواهم و چه نخواهم، با نقش‌هایم زندگی می‌کنم.

 


‌تصویر زن در سینمای ایران را چگونه می‌بینید؟
خب، طبعا نگاهم به این مسئله آرمانی است. طبعا دوست دارم شخصیت‌های پیچیده‌ و عمیق  برای زنان در سینما خلق شود. اما در کل  تصویری که سینمای ما از زنان ارائه کرده،  اغلب  تخت و یک‌بعدی بوده. البته به استثناها کاری ندارم.  فقط شمار اندکی از فیلم‌سازان نظیر داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، بهرام بیضایی و رخشان بنی‌اعتماد، نگاهی عمیق و ژرف، به شخصیت زن در آثارشان دارند.

 


‌ جدیدترین کارتان چیست؟
به‌تازگی در فیلم « نگار» به کارگردانی رامبد جوان کار کردم که به نظرم کار خوب و قابل‌قبولی است.

 *شرق
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار