شهدای ایران shohadayeiran.com

در آستانه انتخابات مجلس
خانواده های شهدای اردبیل و سیستان و بلوچستان تاکنون چندین بار از فعالیت های سیاسی و انتخاباتی در بنیاد شهید این دو استان اعتراض کرده و نامه هایشان را به شهیدی ارسال کرده اند که همگی بی نتیجه مانده است.
به گزارش خبرنگار سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران؛ در حالی که رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران مدعی شده است با هر کدام از کارمندان بنیاد شهید که برای جناح خاصی فعالیت کند برخورد می کند؛ خانواده های شهدای اردبیل و سیستان و بلوچستان تاکنون چندین بار از فعالیت های سیاسی و انتخاباتی در بنیاد شهید این دو استان اعتراض کرده و نامه هایشان را به شهیدی ارسال کرده اند که همگی بی نتیجه مانده است.

بنابراین گزارش؛ از ماه ها پیش خانواده های شهدا در دو استان اردبیل و سیستان و بلوچستان از فعالیت های سیاسی و رفت و آمد های مشکوک برخی سیاسیون در بنیاد شهید و امور ایثارگران معترض شده و در نامه هایی به بنیاد شهید و امور ایثارگران خواستار برخورد با سیاسی کاری به اسم شهدا شدند اما تا امروز واکنشی از سوی بنیاد شهید و امور ایثارگران صورت نگرفته و مدیران بر سر کار خود باقی ماندند.

اما امروز در آستانه انتخابات حجت الاسلام شهیدی محلاتی اعلام کرد: با هر کدام از کارکنان بنیاد شهید که فعالیت جناحی و سیاسی داشته باشد برخورد خواهد کرد.

این ادعا در حالی مطرح شده است که در چند ماه اخیر هیچ مسئولی در بنیاد شهید فریاد اعتراض خانواده های شهدا را نشنید!
انتشار یافته: ۲۸
غیر قابل انتشار: ۱۰
ناشناس
|
Armenia
|
۱۱:۵۴ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۲
0
4
اين بنده خدا پيرمرده، سني ازش گذشته ، گوشاش نمي شنوه ، شما بايد بلندتر فرياد كنيد تا بشنوه
پاسخ ها
ناشناس
| United States of America |
۱۵:۲۹ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۲
واقعا این حرف درسته که رئیس و قائم مقام های بنیاد همه پیرمردهای سن بالای هستند بنده خداها نمی تونند حرف بزنند همش دستشون می لرزه و کلی قرص می خورند تا چند سال دیگه پستشون رو حفظ کنند!
بابا تورخدا حداقل یکی از این سه نفر رو عوض کنید و جوان بزارید که گوش شنوا داشته باشه و شعار نده!
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۱۱ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۲
1
2
سلام مگر میشود کسی که کاندید مجلس است بگوییم به بنیاد برای کار شخصی خود نیاید خودش جانباز برادر شهید هست برای کار اداره مراجعه کرده به معاونت که کار ش دارد ا(ز اردبیل) اینها بهانه هست و هیچ کار انتخاباتی نیست انسان باید وجدان داشته باشد
فرزند شهید
|
Germany
|
۱۶:۱۱ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۲
0
2
بنیاد شهید مشکل مالی داره

بعد میری میبینی اسپانسر تمامی کارها بنیاد شهید هست

میگن بانک دی اختلاس شده

هر جا میری تبلیغاتش هست

هزینه های این ها رو کی میده ؟؟؟؟؟؟؟ من موندم دربه در جواب این حرف ها
مهدوی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۱۳ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۵
1
0
بله آقای شهیدی نزدیک دوسال است که خبر دارد که اداره امور ایثارگران اردبیل دست عده ای ساواکی ونااهل افتاده که همگی غلام حلقه به گوش نماینده اردبیل آقای افضلی فرد هستند وخود شهیدی بارها اعلام نموده که توان مقابله با دخالتهای اینم نماینده را ندارد.
ای کاش شهیدی به خاطر خون شهدا هم که شده در وضعیت کنونی جلوی این افراد بیاستد نگذارد بنیاد محل تبلیغات سیاسی این افراد معلوم الحال نباشد.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۰:۰۱ - ۱۳۹۴/۱۰/۱۰
نادانی تا کی؟بنشین کمی فکر کن
اینها تمام دروغهایی است که دارند با شعور ما بازی میکنند
یعنی میشه نسل این پیامهای احمقانه منقرض شه؟؟؟
قصد جسارت به کسی رو نداشتم ولی از بس این چند وقت مدام ازینجور پیامها برام اومده از اینکه با روحیه مردم ساده ی میهنم بازی میشه کمی عصبی میشم
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۱۹ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۵
0
0
وقتی رتبه ارزیابی بنیاد شهید اردبیل از3به 16 نزول میکند شهیدی باید متوجه شود که نتیجه سکوت در برابر مدیر مجرم وعواملی که به القاب مختلف شناخته شده اند چه خواهد بود.
موسوی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۳۲ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۵
0
0
آقای شهیدی در روزهای اول مدیریت اعلام کرد که اجازه فعالیتهای سیاسی را نخواهد داد.در حالی که که با تغییر مدیران با اهداف سیاسی ثابت کرد که ایشان خلاف وعده هایشان را عمل میکند.در اردبیل همه فعالیتهای سیاسی را شاهد بودیم تا جایی که محکومیت مدیرکل وامتناع از برکناری این مدیر و وجود چهره های منفور وبدسابقه در بنیاد اردبیل گوشه های از اهداف سیلسی شهیدی بود.حال با نزدیکی انتخابات و ورفت وآمدهای سیاسی یک نماینده معلوم الحال که به تازگی در دادگاه محکومیت کیفری گرفته نشان میدهد که آقای شهیدی گوش شنوا ندارد.
محمدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۳۵ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۵
0
0
با تغییر نمایندگان خدا میداند که شهیدی بار دیگر ملعبه دست په کسانی خواهد شد.
ایثار
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۳۳ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۶
0
0
این پیرمرد بااین عملکردهاضعیف همه ایثارگرارو به سیاستونظام

بدبین کرده فکر نکنم کاندیدی که بخواد از طریق بنیاد تبلیغ کنه رای

بیاره.
جانباز
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۰۳ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۶
1
0
همان نماینده ای که با همکاری شهیدی تا میتوانست از نام شهدا

سواستفاده کرد بداند که هیچ جایگاهی در بین خانواده های ایثارگران

ندارد ومردم شهید پرور اردبیل اورا بخاطر کارشکنیهایی که در استان

بلاخص بنیاد شهید انجام داد وعده ای مجرم ونااهل به پشتوانه او در

بنیاد شهید جولان دادند را نخواهند بخشید وبهتر است بجای شرکت در

انتخابات به دنبال کسب حلالیت از ایثارگران باشد.افضلی فرد وشهیدی

ارزشهای سیاسی ایثارگران را زیر سوال بردند.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۲۶ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۶
0
3
همه ایثارگران حاج افضلی فرد را دوست دارند چون خود رزمنده و برادر دو شهید سردار جنگ است و همه به توانایی ایشان ایمان قلبی دارند
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۲۸ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۶
1
0
شما که از آقای افضلی فرد تعریف میکنید لابد همون پسر خوندشین که قبلا توسط مدیر قبلی اخراج شده بودین.
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۳۱ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۶
0
0
اتفاقا بیشتر ایثارگرا ار ایشان ناراضی اند هر چند که امثال شهیدی وشما بنیاد را ستاد تبلیغاتیش کرده اید.
موسوی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۳۲ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۶
0
0
انشاله که از عمر ایشان کمتر از دوماه مانده است.
موسوی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۳۶ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۶
0
0
بهتر است بدانید نماینده ای که شهیدی بهش باج میداد توسط آقای موسوی به75ضربه شلاق وزندان محکوم شده است واحتنالا رد صلاحیت شود.شهیدی بداند که غلام حلقه به گوش چه کسانی بوده است
پاسخ ها
موسوی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۵۷ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۷
ذکی خیال باطل شما خائن به خانواده شهدا هستید که براحتی برای ایثارگران پاپوش درست می کنید و از هیچ افترایی پرهیز نمی کنید واقعا خجالت بکشید
رزمنده
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۵۹ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۷
0
1
از جمله بندی کامنت های بالا مشخص همش کار یکی دو نفره معلوم الحاله بابا از خدا بترسید و پشت سر مردم حرف الکی نزنید همه آقای افضلی فرد رو میشناسند فردی مقتدر و توانا و با خدایی است کل استان به دیانت و شرافت خانوادگی ایشان آشنایی دارند
خانواده شهیدرضایی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۳۳ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۷
0
0
کدام رزمنده از وضعیت کنونی بنیاد شهید راضی است که بیاید ار حرمت نام رزمنده مایه بزاره واز افضلی فرد وخاندانش که پرونده ای سیاه دارند حمایت کند؟کدام رزمنده هست که دل خوشی ازین فتنه گران داشته باشد؟
کدام رزمنده هست که در ساعت اداری بشیند بنیادشهید واز افشاگری دردورنجهای ایثارگران ناراحت شود مگر آنکه فردی بنام رزمنده سعی در عقده گشایی ومتهم کردن معترضان باشد.فردی که از سفره شهدا بخورد ولی به معترضان توهین کندودر مقابل از یک نماینده ای معلوم الحال با خاندانی شناخته شده حمایت کند.
مهدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۰۲ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۷
0
0
ایثارگرای عزیز اردبیل باید یکم صبروتحمل داشته باشن تا فردی مثل افضلی فرد که با شهیدی معامله کرده در صحنه سیاست اردبیل متاسفانه حضور داره نباید انتظاری جز وجود افراد مجرم ونااهل در بنیاد را داشته باشیم انشاله بزودی استان از شر این فرد معلومالحال راحت خواهد شد
کارمند
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۰۱ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۹
1
0
از خدابترسید و بترسید. عذابی سخت در روز قیامت منتظر شماست که پاسخگوی اعمالتان خواهد بود. بر همگان معلوم است که بنیاد اردبیل از برترین بنیادهای کشور بوده و مسئولین دلسوز و صادق و رزمنده این بنیاد با اخلاص و با رضایت پروردگار کار میکنند. از وضعیت موجود مشخص است که نویسنده این مطالب بجز چند نفر معلوم الحال کسان دیگری نیستند. و فکر میکنند که کسی نمیداند. ما خانواده های شهدا و ایثارگران دستبوس سید و اولاد پیامبر حاج آقاشهیدی هستیم و از عملکرد مخلصانه و خدایی ایشان تشکر و تقدیر میکنیم.تا خون در رگ ماست خامنه ای رهبر ماست.جانم فدای رهبر
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۹:۱۷ - ۱۳۹۴/۱۰/۱۰
اگر خدا می شناسند این همه دروغ و تهمت به کسی نمی گفتند ا
مهدوی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۰۶ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۹
0
0
وقتی افرادی با نام خانواده شهدا اعلام دستبوسی شهیدی را میکنند چه انتظاری ارین اداره دارید.
اینان عده ای محدود ار کارمندانی هستند که بنیاد را محل جولان خود قرار داده اند ورسما اعلام دستبوسی شهدیدی میکنند.........
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۰۷ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۹
0
0
مهر بر لبانی که دست خوائنین به ایثارگران را ببوسند.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۳۰ - ۱۳۹۴/۱۰/۰۹
0
0
همه ما معلوم الحال وخدا نترس هستیم ولی شهیدیو مجرمین وساواکزاده های اطرافش خادم ایثارگران هستند.
با این اوضاع خدا به داد مان برسد.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۱۵ - ۱۳۹۴/۱۰/۱۰
0
0
به خدا ایثارگران یک بررسی کنند اینان که از ایثارگری و جنگ و جانبازی میگویید به خدا سربازی هم نرفته اند اینها همه بهانه است
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۳۱ - ۱۳۹۴/۱۰/۱۰
0
0
حاج خانم! من یه معذرت‌خواهی به شما بدهکارم. کسی که قراره چند دقیقه دیگه تشریف بیارند منزل شما، آقای خامنه‌ای هستند...» جمله تمام نشده که اشک مادر جاری می‌شود. برادرها اما هنوز فرصت می‌خواهند که باور کنند؛ فرصتی در حد چند ثانیه. بغض آلفرد و آلبرت هم با اولین کلماتی که از دهانشان خارج می‌شود، می‌شکند...
تعجب‌شان تعجبی ندارد؛ تعجب‌شان به اندازه‌ی تعجب خود ماست، وقتی وارد شدیم و دیدیم روی دیوار منزل یک مسیحی، فقط دو قاب عکس هست، یکی قاب عکس شهید روبرت لازار و دیگری قاب عکس امام و رهبری؛ دو قاب عکس رنگ و رو رفته‌ی قدیمیساعت ۶:۳۰ شب است و فقط مادر و دو برادر شهید در منزل هستند. عروس‌ها و نوه‌ها رفته‌اند به کلیسا برای مراسم شب تولد عیسی مسیح علیه‌السلام. مادر که تا چند دقیقه پیش مدام اصرار می‌کرد ما از میوه و شیرینی و آجیل شب عیدشان بخوریم، حالا اصرارش بیشتر شده. خیالش را با یک جمله راحت می‌کنیم: «شما صبر کنید آقا بیایند و بروند. کل میز را برایتان خالی می‌کنیم.» لبخندی می‌آید روی لب‌هایش و می‌رود می‌نشیند روی مبل، کنار کاج کوچک مصنوعی. خانه خیلی کوچک است و مادر نگران اینکه بالاترین مقام مملکت قرار است وارد چنین منزل کوچکی شود. مسئولان برنامه اما سعی می‌کنند دلداری‌اش دهند که چیز مهمی نیست؛ اجازه گرفته‌اند و دارند مبل‌ها و میز ناهارخوری را جابه‌جا می‌کنند تا چند متر فضا باز شود. برادرهای شهید هم کنار مادر می‌نشینند.
آلفرد سر صحبت را باز می‌کند: «سال ۷۵ بود. داشتم از کاشان می‌اومدم تهران که تصادف کردم. مدارکم رو بردن قم. رفتم قم، گفتن افسر مربوطه رفته جمکران. ماه رمضان بود. دو راه داشتم. یا ول کنم بیام تهران و چند روز بعد دوباره برگردم یا برم جمکران. با خودم گفتم این همه مدت تو این مسیر رفت‌وآمد کردم، تا حالا جمکران نرفتم. برم اونجا. شب چهارشنبه بود و ماه رمضان. جمکران غلغله بود. گفتم یا صاحب‌الزمان! خبر برادرم رو برام بیار؛ زنده یا شهید. من که صاحب‌الزمان رو نمی‌شناختم. اما دیدم همه‌ی مردم دارند دعا می‌کنند، به دلم افتاد برای برادر مفقودالاثرم دعا کنم. همون موقع بود که یه نفر اومد یه کاسه آش تعارف کرد. یه نفر هم یه تیکه نون بهم داد. خلاصه، کارم با افسر تموم شد و اومدم تهران. چهارشنبه تهران بودم. پنجشنبه بود که از معراج خبر آوردند برادرم برگشته و فردا با ۱۰۰۰ شهید تشییع میشه. فرداش روز قدس بود. مادرم از هیچی خبر نداشت. به دلش الهام شده بود. رفته بود نماز جمعه برای تشییع. غوغایی بود اون روز. هیچ تشییعی این‌جوری نشده بود. کلی از هم‌محلی‌های مسلمون اومده بودن تشییع جنازه‌ی برادرم. تو همین کلیسای مارگیوگیز جمع شده بودند و سینه می‌زدند و می‌گفتند: حضرت عیسی مسیح، صاحب عزاست امروز...»
یکی از مسئولان جلو می‌آید و می‌گوید: «حاج‌خانم! یادتونه سال ۸۶ گفته بودید می‌خوام رهبر رو ببینم؟ حالا آقا میان منزلتون...» مادر که انگار اصلا حواسش به حرف‌های پسرش نیست، از لقب «حاج خانم» هم که مدام تکرار می‌شود تعجب نمی‌کند. توی حال و هوای خودش است. می‌گوید: «به همه گفتم کاش می‌شد آقا بیان دیدن ما. یا ما بریم دیدن ایشون.» آلفرد می‌رود و یک روزنامه‌‌ی قدیمی را می‌آورد. «همشهری محله، منطقه‌ی یازده، ۱۲دی۸۶» یک نیم‌صفحه با مادر شهید مصاحبه شده و در یک کادر هم نوشته: «مادر طی دیدارهای مکرری که با مسئولان بنیاد شهید داشته، از آنها خواسته تا امکان ملاقات با رهبر را فراهم کنند، ولی بی‌جواب مانده‌است. دلش می‌خواهد رهبر را ببیند و انتظارش این است که این امر محقق شود.»
ساعت از ۷ گذشته. مادر رشته‌ی صحبت را دست می‌گیرد: «وقتی راهیان نور رفتم، محل شهادت پسرم نرفتم. خیلی دور بود. چه فرقی داره، همه‌ی شهیدان بچه‌های من هستن. پسرم رو تو آرامستان اقلیت‌های دینی تو جاده‌ی ساوه دفن کردیم. مرتب سر می‌زنم بهش. دو روز پیش هم اونجا بودیم. عید پاک هم می‌ریم. تو دهه‌ی فجر هم یه روز برای غبارروبی می‌ریم...»
توی همین صحبت‌هاست که رهبر انقلاب می‌رسند. مادر به استقبال می‌رود. پسرها جلو می‌روند و عرض ادب می‌کنند. مادر می‌گوید: «درود بر شما. درود بر همه‌ی ملت ایران.» رهبر می‌گویند: «خدا شما را حفظ کند» و مادر جواب می‌دهد: «در سایه‌ی شما.» و آقا دعا می‌کنند: «خدا فرزندتان را با اولیایش محشور کند.» همه می‌نشینند و مادر می‌گوید: «کلبه‌ی کوچکم پر شد. خیلی خوشحال شدم شما تشریف آوردید...» بغض نمی‌گذارد حرفش را ادامه دهد. لحظه‌ای مکث می‌کند و ادامه می‌دهد: «به همه می‌گفتم. رهبر مال من هم هست. مگه فقط برای مسلمون‌هاست؟ برای همه است.»
رهبر انقلاب عذرخواهی می‌کنند از اینکه دیر آمده‌اند و ابراز خوشحالی از این که در شب عید آشوری‌ها این دیدار انجام شده. طبق معمول از شهید می‌پرسند. آلفرد جواب می‌دهد: «چند روز مونده بود سربازیش تموم شه. اما قبول نکرده بود برگرده. بعد از قطعنامه شهید شد. اول گفتند اسیر شده. بعدها که رفتیم خونه‌ی هم‌رزمش، می‌گفت تا لحظه‌ی آخر پشت تیربار بود. هرچی گفتم بریم عقب، نیومد. تا این که یه خمپاره خورد به سنگرمون و زخمی شد. اسیرمون کردند. گفتند بقیه کجان، گفتیم کسی نمونده. با قنداق تفنگ زدند توی سرم و بیهوش شدم. در بعقوبه به هوش اومدم. پرسیدم کسی هم با من آوردین، گفتن نه.» و این، قصه‌ی آغاز ۸ سال بی‌خبری مادر از جوان ۲۲ ساله‌اش بود.
آقا می‌گویند اینها مایه‌ی افتخار است. نه فقط برای خانواده‌ی شهید، بلکه برای کل کشور. اشاره می‌کنند به امنیت کشور که ناشی از همین مجاهدت‌هاست. بعد در حالی که به مادر اشاره می‌کنند می‌گویند: اینها را همه می‌دانند اما نکته‌ی مهم این است که: «پشت این مجاهدت، مجاهدت این خانم است. این روحیه خیلی باارزش است. یک‌وقت یک‌نفر انقدر بی‌تابی می‌کند که مانع بقیه می‌شود که کار او را دنبال کنند. اما رضایت مادر و پدر و بعد هم صبر او این فضا را ایجاد می‌کند. هرجا می‌روم، غالباً مادرها روحیه‌شان بهتر از پدرهاست. ما مردها نمی‌توانیم احساسات مادران را درک کنیم. مردها هم فرزندشان را دوست دارند اما مادر فرق می‌کند.» آلفرد حرف‌های رهبر را تأیید می‌کند: «من رفتم معراج، جنازه رو که دیدم، شناختم. آخه برادرم خیلی درشت بود. از استخوناش شناختم. اما گفتند باید مادرش بیاد تأیید کنه.» مادر از خاطراتش بیرون می‌آید: «پسرم قهرمان بود.»
رهبر انقلاب دوباره رشته‌ی سخن را دست می‌گیرند: «اقلیت مسیحی، هم ارامنه و هم آشوری، سربلند بیرون آمد در انقلاب و جنگ. به‌عنوان یک ایرانی وفادار عاقل بصیر شجاع.» مادر که کم‌کم از بهت اول جلسه درآمده می‌گوید: «در کرمانشاه، کنفرانس خبری گذاشتند. گفتم من بلد نیستم خوب فارسی حرف بزنم. گفتند اشکال ندارد. از همه هم بهتر حرف زدم. گفتم مسلمان و مسیحی باید دست در دست هم بدهیم و ایران را بسازیم. گفتم اسلحه بدهید بروم بجنگم.» آقا نگاهی می‌اندازند و می‌گویند: «اگر می‌دادند، می‌رفت‌ ها! روحیه‌شون قوی است...» صدای خنده، یخ جلسه را آب می‌کند. مادر ادامه می‌دهد: «از خدا می‌خواستم روزی ببینم صدام رو...» آنقدر مهربان است که حتی دلش نمی‌آید فعل جمله را بگوید. لحظه‌ای مکث می‌کند و با بغض می‌گوید: «دیدم. راحت شدم.» نمی‌گذارد اشکش بریزد. ادامه می‌دهد: «چون ما اهل جنگ نبودیم که. آمدند این کارها رو کردند...» رهبر حرف‌های مادر را تأیید می‌کنند: «اینهای دیگر هم همین‌جوری می‌شوند. حاضر نیستند استقلال ما را تحمل کنند.»
مادر به زبان آشوری چیزی به پسر می‌گوید و آلفرد با شک و تردید از رهبر می‌پرسد: «کیک خانگی می‌خورید؟» آقا که موافقت می‌کنند، گل از گل مادر می‌شکفد. معلوم است دستپخت خودش است. با خوشحالی به رهبر می‌گوید: «من می‌گویم یک کار بدهید به من که بروم برای مملکت خدمت کنم.» آقا با روی باز می‌گویند: «همین حرف شما، کار بزرگی است. یکی از کارهای انبیا «تبیین» بود. خیلی از مردم، راه را کج می‌روند، چون نمی‌دانند. اگر بیان وجود داشت، راه روشن می‌شود. همین خصوصیت این خانم و گفتن این حرف‌ها کار بزرگی است. خانم‌ها در جنگ کارهای بزرگی کردند. جبهه رفتند، پرستاری کردند، اما بیان از همه مهم‌تر است. همین حرف زدن شما، چه در کلیسا و چه بیرون، و ابراز این روحیه کار خیلی مهمی است. ان‌شاءالله خدا به شما طول عمر بدهد و همین روحیه را حفظ کنید.»
رهبر تکه کیکی می‌خورند و به اطرافیان می‌گویند: «خیلی کیک خوشمزه‌ای است، شماها نمی‌خورید؟» مادر و دو فرزند با هم می‌گویند «نوش جان» سینی کیک می‌رود بین همراهان و دیگر برنمی‌گردد. مادر می‌گوید: «میوه هم باید بخورید. آجیل هم باید بخورید.» بعد، خجالت‌زده می‌گوید: «خانه‌ام کوچک است...» آقا نمی‌گذارند شرمندگی‌اش ادامه پیدا کند: «دل باید بزرگ باشد. وقتی انسان هدف داشته باشد، هرجا باشد خوب است. هرکجا تو با منی من خوش‌دلم / ار بود در کنج چاهی منزلم.»
روزنامه‌ی مصاحبه‌ی مادر را به رهبر می‌دهند. نگاهی می‌اندازند و می‌گویند برای چه تاریخی است؟ سال ۸۶ را که می‌شنوند، با حسرت می‌گویند: «چرا آنقدر قدیمی؟ کاش زودتر می‌آمدیم. شما می‌آمدید یا من می‌آمدم.»
حرف‌ها می‌رسد به وضعیت مسیحیان ایران. آلفرد می‌گوید از بعد انقلاب، موضوع دین پررنگ شده و حالا حتی اسقف آشوری‌ها ایرانی است در حالی که قبلاً از عراق می‌آمده. اسقف ارمنی‌ها هم که از لبنان می‌آید. رهبر انقلاب به یاد اسقف فقید ارامنه، آراک مانوکیان می‌افتند که از اول انقلاب با امام خمینی رحمه‌الله همراه بود. بعد هم کمی درباره‌ی آشوری‌ها صحبت می‌کنند که به اعتقاد خودشان، قدیمی‌ترین مسیحی‌ها بعد از مسیحیان فلسطین (زادگاه حضرت عیسی علیه‌السلام) هستند. بحث به زبان آشوری و نزدیکی آن به عربی و عبری و حتی فارسی می‌کشد. آلفرد، میوه و آجیل روی میز را کنار می‌زند و پارچه‌ی سوزن‌دوزی روی میز را نشان می‌دهد که به زبان آرامی روی آن نوشته شده: «ایدوخون هو بریخا» و می‌گوید یعنی «عید شما مبارک» آقا هم همین را به‌عنوان نشانه‌ی شباهت زبانی می‌گیرند که «ایدوخون» به کلمه‌ی «عید» نزدیک است و «بریخا» از جنس «برکت» است.
وقت خداحافظی است و رهبر انقلاب هدیه‌ای به مادر شهید می‌دهند و می‌گویند: «ان‌شاءالله عیدتان مبارک باشد. شب خوبی بود.» مادر و فرزندان با هم می‌گویند: «برای ما که خیلی به‌یاد ماندنی بود.» آقا می‌گویند: «ما به مسلمان‌ها قرآن هدیه می‌دهیم. اگر می‌توانستم یک انجیل خوب پیدا کنم، می‌آوردم. این انجیل‌های الان، عموماً روایت هستند نه کلام وحی. البته یوحنا، لوقا، پتروس و... بزرگان مسیحیت هستند که بعضاً هم شهید شدند. اینها مسیحیت را به ایران و روم و... بردند. وگرنه مسیحیت برای شرق است. توی آنها پیغمبر و نایب پیغمبر هم بوده. حواریون جزء بزرگان دین هستند. در اسلام هرکس عصمت حضرت مسیح و حضرت مریم را منکر شود، از اسلام خارج است. احترام ما به مسیحیت این‌گونه است. انجیل هم مثل قرآن و تورات از آسمان آمده. اما انجیل‌های فعلی، اینهایی که من خواندم، روایت است نه آن چیزی که از آسمان نازل شده. اگر آن را گیر می‌آوردیم، روی چشم‌مان می‌گذاشتیم.»
آلبرت که تقریباً در تمام جلسه ساکت و سربه‌زیر بوده، حالا که می‌بیند رهبر انقلاب در حال خداحافظی هستند، می‌گوید: «دکتر احمدی‌نژاد آمده بود منزل ما. گفت چه چیزی لازم دارید؟ گفتم فقط سلامتی رهبر. همین که شما آمدید اینجا، برای ما یک دنیا ارزش دارد.» رهبر انقلاب جواب می‌دهند: «این روحیه‌های وفاداری خیلی ارزش دارد. بعضی‌ها فقط نگاه مادی دارند و فقط پول را می‌شناسند. اما اینها معنویات است.»
آقا طبق معمول اجازه‌ی مرخصی می‌گیرند. می‌ایستند و قبل از رفتن، به پسرها و نوه‌ها هم هدایایی می‌دهند که به پدرها برسانند. یکی از همراهان آرام می‌گوید: «خواهر شهید هم ارومیه است.» رهبر هدیه‌ای هم به مادر می‌دهند تا به دست دخترش برساند. بعد هم خداحافظی می‌کنند و می‌روند برای دیدار با خانواده‌ی شهید مسیحی بعدی.
داریم وسایل را جمع می‌کنیم که مادر انگار یاد قول اول ما می‌افتد. میوه‌ها و آجیل‌ها را به‌زور بین همراهان پخش می‌کند. هرچه می‌گوییم الان نوه‌ها از کلیسا می‌آیند و شما بدون وسیله می‌مانید، قبول نمی‌کند. می‌گوید: «اگر به من گفته بودند آقا می‌آیند، حتما گوسفند می‌گرفتم که جلوی پایشان قربانی کنم. اینها چه ارزشی دارد...»
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۵۶ - ۱۳۹۴/۱۰/۱۰
0
0
انشاله پای هر دزدو نااهل از بنیاد چیده میشه
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار