شهدای ایران shohadayeiran.com

صورتش خیلی نورانی و زیبا شده بود. انوار آسمانی شهادت در حرکاتش مشهود بود، دیگر بر همه معلوم شده بود که وقت پرواز مجتبی است.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

فقط برای رضای خدا کار می کرد. مقام و منصب چه ارزشی دارد در راه رسیدن به آرمان های الهی و خدمت به خلق: « من به خدمت ناچیز خود برای الله، در مقابل الطاف بی حد این مردم بیدار و همیشه در صحنه به رزمندگان ... احساس حقارت می کنم. »


شبی دوست شهیدش را در خواب دید، به او گفت که از خدا بخواهد تا او ( مجتبی ) را هم بطلبد. دوستش جواب داده بود که « هنوز لیاقت دیدار با معشوق را ندارد، هنوز باید تلاش کند . »


اندیشه جا ماندن از قافله شهدا ، او را خیلی بی قرار کرد. مثل کودکی که در فراق مادر ضجه می زند ، اشک می ریخت و گریه می کرد و می خواست مانعی که او را از رسیدن به معشوق باز داشته، از میان بردارد. از همه می خواست برایش دعا کنند تا لایق شود .


صورتش خیلی نورانی و زیبا شده بود. انوار آسمانی شهادت در حرکاتش مشهود بود، دیگر بر همه معلوم شده بود که وقت پرواز مجتبی است.


از همه خداحافظی کرد، از تمام اهل روستا، حتی سراغ چوپان ها یی که در بیابان بودند هم رفت.
 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار