شهدای ایران shohadayeiran.com

منصور نظری شاعر فرهیخته کشورمان مثنوی زیبایی را سروده که به شهید حسین همدانی هدیه داده و جهت انتشار در اختیار تحریریه روضه نیوز قرار داده است.

 به گزارش شهدای ایران ؛منصور نظری شاعر فرهیخته کشورمان مثنوی زیبایی را سروده که به شهید حسین همدانی هدیه داده و جهت انتشار در اختیار تحریریه روضه نیوز قرار داده است:
 

 

 
لشکرِ غم کرده فتحِ شهرِ دل  -     اشکِ چشمِ لاله را، دریا خجِل
سینه می‌سوزد زِ داغِ لاله‌ها    -  در نمازَم با، اذانِ ناله‌ها
اشکِ سُرخِ لاله‌ها تَر کرده خاک -  عشقِ زینب کرده سرداری هلاک
می‌نویسم با غمِ او شعرِ ناب   -  می‌کِشَم از چشمِ خَماّرش، شراب
بر قلم رختِ عزا را کرده تَن  -  از غم سَیّد علی گویم سخن  
ای امیرِ موسفیدِ اهلِ عشق   -  ای سپه سالارِ ایوانِ دمشق
ای علمدارِ سپاهِ اشک و آه  -  در بَلا،  ای بوده  زینب را پناه
ای زده غم بر تنت شلاق‌ها   - بر دلت از هجرِ یاران، داغ‌ها
ای علمدارِ سپاهِ عشق و شور  -  عاقبت گشتی شهیدِ راهِ نور  
مانده بودی گرچه  جا از یارها -  آن به عشقِ فاطمه بر دارها
خون، دلت بود از غمِ بسیارها  -  از فراقِ آن ابوذر وارها
با خمینی آن علم بردارها   -   کربلای جبهه را سردارها  
هِمّت و چمران و کاوه، باکری  -  هاشمی، کلهر، کریمی، باقری
یارِ دیرینِ شقایق‌هایِ مست  -   عاقبت بُغضِ گلوگیرَت شکست
خون چکید از چشمِ شب بیدارِ تو -  عاقبت شد نوبتِ دیدارِ تو
سر کشیدی عاقبت بر دارِ خویش  - چون رفیقانت شدی آلاله کیش  
آرزویت را رسیدی پیرِ عشق  -  شُد نصیبِ تو شهادت در دمشق
این سعادت خوش تو را سردار عشق  -  گَشته‌ای قربانِ زینب در دمشق
اشک زینب را تو دیدی در شَفَق   -  کربلا را پر کشیدی مرغ حق   
باز بویِ جبهه‌ها پُر کرده شهر -   می‌رسد عاشق‌ترین سردارِ دَهر
بوی هِمَّت بر مشامِ جان ‌رسد   - بویِ عطرِ باکریِّ بی جَسَد
شهر ما بوی خمینی می‌دهد   -   بوی مردانِ حسینی می‌دهد
 بوی دود و بوی باروت و جنون  -  می‌رسد بر شهر آهن، بویِ خون
 شهر ما بوی مُنوَّر می‌دهد    -   بویِ نخلستان بی‌سر می‌دهد
دل هوایِ جبهه‌ها را کرده باز  - عطر و بویِ کربلا دارد نماز
یادِ یارانِ سلحشورم به خیر    -  یادِ سردارانِ منصورم به خیر
  آن گسسته عاشقانه دل زِ غِیر    -  یاد چمران، یاد شیرودی به خیر  
با خمینی یاد جانبازی به خیر  -   یادِ هِمَت، یادِ خرازی به خیر
کامِ دل دارد عطش بر بویِ عشق   -   می‌رسد خوش عطر و بویی از دمشق
 مانده سرداری به‌جا از عهدِ عشق   - آورندش بر سَرِ دست از دمشق
شاهدِ بزمِ الستی می‌رسد   -  آن بریده دل زِ هستی می‌رسد
غرقه در خون روی و مویی می‌رسد    -  از میِ حق تَر گلویی می‌رسد
با علی درد آشنایی می‌رسد   -   آن مُریدِ روشنایی می‌رسد
کربلا را رهسپاری می‌رسد   -  بهر زینب سر به داری می‌رسد
 بوی همت می‌دهد گیسویِ او    -  رنگِ سُرخِ لاله دارد رویِ او
عاشقی را، عاشقان مبهوتِ او    -عطرِ خرازی دهد تابوتِ او  
مانده جا از کاروانِ یارها   - پیرِ گُردانِ عَلَم  بَردارها
 ماه شب‌هایِ خوشِ  بازی دراز   - بر غروبِ کربلا  آیینه ساز   
آن وجودِ گشته ذوبِ در ولا   -  عاقبت شد رهسپار کربلا
عطر و بویِ کربلا را داشت او   -   بیرقِ سرخ ولا افراشت او
ماهِ شب‌هایِ شلمچه الوداع   -    ای جگرخونِ حلبچه الوداع  
وصلِ یاران کرده در خون، الوداع  -   یادگارِ دشتِ مجنون، الوداع
ای ولی را یارِ صادق، الوداع  -   کربلا را پیرِ عاشق، الوداع
ای که در دل، دردِ دین را داشتی   - عطر و بویِ اربعین را داشتی  
بر سر دستت بلند آورده‌اند      -  خوش رها، روحت زِ بند آورده‌اند
ای نگاهت باخدا درگیر عشق   -  می‌بَرَندَت کربلا، ای پیر عشق    
شب، چراغانِ نگاهِ عاشقت       -    هر  سَحَر بیتابِ صبحِ صادقت
  بویِ باران می‌دهد سجاده‌ات  -  داغِ زهرا بس که غم‌ها داده‌ات
ای علمدارِ علی در نهروان  -   قصد رفتن کرده‌ای، ای مهربان
ای ولی را عشق تو بی‌انتها   -   ای وجودت عاشقی را خون‌بها
یاور سید علی در فتنه‌ها  -  جان زهرایت مکن او را رها
قصد رفتن کرده‌ای از پیش او  -  تا نمایی خون دل درویش او
اذن رفتن کربلایت داده‌ او  -    باده از جام بلایت داده‌ او
اَشتَرِ حیدر مرو، با او بمان  -  قلب او مشکن، امیرِ مهربان
نورِ چشمانِ سلیمانی مرو   -   ای علی را هِمَّت ثانی مرو
ای همیشه یاور و یار ولی    -دل پریشان‌تر مکن سید علی  
می‌روی بی ما چه خوش بر کویِ عشق   -    ای فدا جان کرده بر، بانویِ عشق
کربلا را عاشقِ  پیرانه سر     -  کربلا گر می‌روی ما را ببر   
های سردارِ شقایق فامِ ما   -  کربلا رفتن به خون را رَه نَما
سینۀِ سید علی، مجروحِ درد   -   می‌کِشَد از داغِ یاران،  آهِ سرد
 با دلی لبریز درد و رنج و غم    -   می‌زند در شهرِ تنهایی قَدَم  
یک به یک یاران ز پیشش می‌روند    -  داغ تنهایی به قلبش می‌نهند
سیدِ خوبان مخور غم از فِراق  -  می‌زند سر لاله‌ها بازَت زِ باغ
باغِ عشقِ فاطمه گُل می‌دهد   -  لاله لاله، یاس و سنبل می‌دهد
گرچه یارانِ قدیمت می‌روند   - عاشقان  نوبت به نوبت می‌روند
می شکوفد گل  دوباره جایشان  -   عاشقانی که تویی آقایشان
ما به زهرا  بندگان درگهیم    - غم مخور تنها تو را کِی ما نهیم   
داغِ سرخِ کربلا  بر سینه‌ها  -  کرده ما را پیش تو آیینه‌ها
بختِ آیینه مدد  آوردِه‌مان   -   شیعۀ زهرا و حیدر کردِه‌مان
 تا به سر شورِ بلا دارد کَسی   - کِی گذاریمت کِشی دلواپسی؟  
ای امام لاله‌ها  لب‌تَر نما  -   عاشقان را اِذنِ ترکِ سَر نما
تا ببینی رقصِ سَر، بر دارها   -  غرقه در خون پیکرِ سردارها
تا ببینی لشکرِ بر نیزه سَر  -   کربلا بینی به پا، پُر شور و شَر
اذنِ مان  ده، بر جهاد ای پیرِ عشق - فوجِ داعش تا برانیم از دمشق
تا به کی  تازَد سعودی در یمن   -   تا به کِی ننگِ اسارت بر عدَن
تا به کِی داغِ منا بر سینه‌ها  -  تا به کِی غمگینی آدینه‌ها  
تا به کِی بر سامِرا  تهدیدِشان؟     -   سید خوبان عزا کن، عیدِشان
اذنِمان دِه، رو به بغداد آوریم  -  کاظمین از بند آزاد آوریم
تا به کی داعِش دهد آزارمان؟ -  تا به کِی این غم کِشَد بر دارمان؟
اذنِ مان دِه، ای امامِ لاله‌ها  -  سر بگیریم از تنِ دَجّاله ها
 تا برون سازم تو را از پرده راز   -  ای خُراسانی به سفیانی بِتاز  
با یَمانی در یمن یاری نما  -  می‌رسد مهدی، علی! کاری نما
کُن علم آن، بیرق رنگِ سیاه -   ای خُراسانی، سپاه آور به راه  
با غریوِ یا لِثاراتَ الحُسین   -  در سپاهِ شیعه افکن شور و شِین
یا علی عصرِ ظهورِ مهدیَ است  -  با امامِ عشق، ما را عهدیَ است
وقت آن شد ای خراسانی که تا  -   پُشت داعش را به جنگ آری دوتا
ای خُراسانی به سفیانی بِتاز   -   تا بخوانی در پَسِ مهدی نماز
 تا شود سِرِّ ظُهورِ یار، فاش   -  ای خراسانی یمن را یار باش  
بویِ مهدی کرده پُر، آفاق را   -   می‌رسد بویِ بهاران، باغ را    
عاشقان، بویِ ظهورش می‌رسد   -  آفتابِ عشق، نورش می‌رسد
زین تَغزُّل‌ها که بُلبُل می‌کند    -اندکی دیگر، سَحَر گُل می‌کند  
بویِ یاس و نرگس آید باغ را  -  مژده آوردم  از او عُشّاق را
   می‌رسد ماهی  سراپا عِطرِ یاس -  یوسفی زهرا نِشان، حیدر قِیاس
 تا کند بر ظالمِ  زهرا قصاص   -   تا دهد از خیمه‌هایِ لاله پاس
شیعه را عهدی بود با شور و شِین  -    تا کند جان را فدایِ بر حسین
تا حسین است و محرم  شیعه را  -   کربلا پایان نیابد ماجرا
کُلُّ یومٍ کربلا، اینَست راز  -  بیرق خون تا ابد در اهتزاز  
 بر ولایت قوم سر در  پیش را   -  کربلا یعنی گذشتن خویش را  
وقت آن شد تا که یار آید میان  - یوسف زهرا، امامِ شیعیان
هرکه با او خواهد عاشورا کند   -  هر سحر باید دُعا او را کند    
بر ظهورش هر سحر زاری کند  - در فراقش گریه بسیاری کند
قومِ مهدی شور و شِینَ اش بشنوید   -  یا لِثاراتَ الحُسینَش بشنوید
عاشقان، بویِ ظهورش می‌رسد   -  آفتابِ عشق، نورش می‌رسد
زین تَغزُّل‌ها که بُلبُل می‌کند    -اندکی دیگر، سَحَر گُل می‌کند  
أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ  
 
به امید ظهور حضرت یار ...
سحرگاه یکشنبه 19 مهرماه 1394 – منصور نظری
 
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار