شهدای ایران shohadayeiran.com

در میان نیروهای عراقی فردی به نام «سید کریم بعثی»بیش تر از دیگران ما را اذیت می کرد. او هر روز به بهانه های مختلف ما را از آسایشگاه به محوطه می خواند.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران به نقل از فارس؛ در تصورات همه کشور ها به ویژه رژیم بعثی عراق این بود که کشورمان اسرای عراقی را مثل رژیم عراق با شکنجه های گوناگون آزار می دهد، اما این موضوع به خلاف آن ثابت شد. روایت زیر یکی از این موارد است که با هم مرور می کنیم.

***

در میان نیروهای عراقی فردی به نام «سید کریم بعثی» بیش تر از دیگران ما را اذیت می کرد. او هر روز به بهانه های مختلف ما را از آسایشگاه به محوطه می خواند.

ما در حیاط کوچکی که دور تا دور آن با سیم خاردار محدود شده بود قرار می گرفتیم. روزهای اول اسارت به سیم خاردار برق وصل می کردند تا هر کس از کتک و شکنجه فرار کند، هلاک گردد. این سید کریم با کابل به جان ما می ‌افتاد، آه و ناله و فریادهای اسرا در دل سنگش اثر نمی کرد.

زیر ضربات همه روزه تازیانه‌های او تمامی بدنمان کبود و زخمی شده بود. یک روز بعد از این که از شکنجه و عذاب خسته شده بود. علت عصبانیت و نفرت بیش از حد او را نسبت به اسیران ایرانی جویا شدیم، با عقده و خشمی که از دیدگانش می بارید جواب داد: «چند سالی است که برادرم در ایران اسیر است، بی گمان در این مدت  هر روز مورد شکنجه و آزار و اذیت نیروهای شما قرار می گیرد، به همین خاطر وقتی شما را می بینم به یاد برادر اسیرم می افتم و آتش انتقام در درونم شعله ور می شود...»

اما سید کریم بعثی باور نمی کرد و می گفت شما از ترس جان خود دروغ می گویید، ما دشمن همدیگر هستیم و به یقین برادر بیچاره ام زیر مشت و لگد ایرانی ها جان خواهد داد. روزها و هفته ها و ماه ها را با تحمل ضربات کابل و باتوم سید کریم طی می کردیم. تا این که چند روز خبری از سید کریم نشد.

هر روز که اثری از سید کریم بعثی نبود خدا را شکر می کردیم. چند عراقی دیگر نیز اذیتمان می کردند. اما ضربات آن ها مثل ضربات سید کریم نبود. ضربات سید کریم جان آدمی را به لب می رساند. پس از چندی او با قیافه ای کریه ،در حالی که کابلی در دست داشت در آسایشگاه ظاهر شد.

در برابر دیدگان حیرت زده ی ما، سید کریم کابل را به زمین انداخت و چند بار به خاطر رفتار زشت و بدی که طی ماه ها و سال ها نسبت به ما روا داشته بود اظهار شرمندگی کرد.

سپس با صدای بغض گرفته گفت: «در مبادله‌ اسرای ایرانی با اسرای عراقی، برادرم ْآزاد شده و به عراق بر گشته است. از برادرم راجع به رفتارایرانی ها با اسرا سوال کردم او گفت: من پایم را در جبهه از دست داده بودم اما در ایران نه تنها مورد آزار و بی مهری قرار نگرفتم بلکه آن ها برایم پای مصنوعی اهدا کردند.»

سید کریم گریه می کرد و می گفت:«گمان نمی کنم شما مرا به خاطر رفتار ناپسند و ناشایستم ببخشید. اما عذاب و جدان مرا وادار می کند که مرتب از شما عذر خواهی بکنم. زیرا تازه فهمیده ام که ایران کجاست و ایرانی کیست.»

راوی: آزاده،عوض غیاثی

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار