شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۸۶۶۷
تاریخ انتشار: ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۰۰:۰۰
رهبر معظم انقلاب 22 اردیبهشت سال 1377 به صورت سرزده در دانشگاه تهران حاضر شدند و به گفت‌‌وگو با دانشجویان نشستند.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ در اردیبهشت سال 77 حضرت آقا در دیداری سرزده از دانشگاه تهران، در جمع دانشجویان حاضر شدند. در این دیدار تعدادی از دانشجویان سوال هایشان را به صورت کتبی و حضوری پرسیدند و آقا هم با حوصله پاسخ دادند.
 
در ادامه برخی از این پرسش و پاسخ ها را با هم مرور می کنیم.
 
بسم‏اللَّه‏الرحمن‏الرحیم‏

نکته‏اى را که به نظرتان مى‏رسد، بنویسید؛ من هم چیزهایى که به نظرم لازم برسد، بعداً خواهم گفت. لیکن دوست دارم که دانشجویان عزیز سؤال کنند، من هم پاسخ بدهم. یقیناً بعضى از آنچه که گفته خواهد شد، مفید است؛ اگر نگوییم همه‏اش مفید است. وقت من هم گرفته نمى‏شود. من امروز وقتم براى همین کار است. همه کارهاى دیگرِ امروز تا بعدازظهر را کنار گذاشته‏ام، براى این‏که این‏جا با شما باشم. البته توجّه کنید که این سؤالها زیاد خواهد شد. قاعدتاً مرتب سؤال مى‏آید و من شاید بخشى از این سؤالها را بتوانم جواب بدهم؛ یعنى وقت این‏قدر نخواهد بود که همه سؤالها را جواب بدهم. فکر مى‏کنم بهتر این باشد که سؤالها را ببرم و دوستان دسته‏بندى کنند، بلکه بشود بعداً پاسخ داده شود و به شما برگردد. البته قول قطعى نمى‏دهم؛ سعى مى‏کنم که این کار را بکنم. اگر بشود، خیلى خوب خواهد بود.

 

بعضى افراد با ایراد شبهه‏هایى نظیر نظامى بودن، نسبت به حضور بسیج یا بسیج دانشجویى در دانشگاههااشکال کرده‏اند و محدودیتهایى را اعمال مى‏کنند. نظر جناب‏عالى چیست؟

 

بسیج لزوماً یک سازمان نظامى نیست؛ یعنى حتماً سازمان نظامى نیست. بسیج، یعنى مردم. من هم ممکن است عضو بسیج باشم؛ اما نظامى نیستم. در دانشگاه، در کارخانجات، در حوزه‏هاى علمیه، در ادارات، همه جا بسیجى هست. بسیج، یک سازمان نظامى نیست. دانشجویان هم بسیجى بودنشان هیچ اشکالى ندارد؛ بلکه بلاشک یک ارزش است. همه هم بسیجى باشند عیبى ندارد.

 

بعد از انتخابات ریاست جمهورى و حماسه حضور مردم در پاى صندوقهاى رأى، بعضى از اشخاص و مسؤولان، با تعابیر مختلف، شکاف ایجاد مى‏کنند و از رئیس جمهور محبوب و محترم، در جهت منافع خود استفاده مى‏کنند.

 

رئیس جمهور کسى نیست که بشود از او سوء استفاده کرد. رئیس جمهور، شخصیتى برجسته، فاضل و آگاه است. ایشان خط درستى را انتخاب کرده و در همان خط هم حرکت مى‏کند. ممکن است یک نفر هم براى خودش حرفى بزند، اما فکر نمى‏کنم کسى بتواند از رئیس جمهور سوء استفاده کند؛ ان‏شاءاللَّه.

 

 

بزرگترین مشکل دانشگاههاى ما، جوّ جمود و تحجّر در حوزه علم و فرهنگ ناب اسلامى است. به نظر شما این جوّ جمود را چگونه مى‏توان از بین برد؟

 

مطلب بسیار مهم و قابل توجّهى است. البته من در این‏که این بزرگترین مشکل ما باشد، تردید دارم؛ اما بلاشک جمود و تحجّر هرجا باشد، یک مشکل است و راه از بین بردنش هم این است که شما - که دانشجویان - هرچه مى‏توانید به کیفیّت فکرى خودتان در زمینه دانش و معرفت بیفزایید. هر یک نفر از شما، وقتى که اهل دانش، فرهنگ، فرزانگى، روشنفکرى و فرهیختگى است، مى‏تواند این مفاهیم را در عمل گسترش دهد؛ یعنى درست نقطه مقابل جوّ جمود و تحجّر. اگر بخواهیم با جمود بجنگیم، جنگ با جمود این‏گونه است؛ یعنى جنگ فرهنگى است. جنگ با جمود، جنگ شمشیرى نیست؛ چون از مقوله فرهنگ است. تحجّر و جمود هم نوعى فرهنگ است؛ منتها فرهنگ بسته! بایستى با روشهاى فرهنگى با آن مقابله کرد. به نظر من، دانشجویان مى‏توانند در این زمینه مؤثّر باشند.

 

 

چگونه مى‏توان از خطّ فکرىِ ناب ولایت در مسائل روزمرّه و جارى به صورت واضح مطّلع شد تا افراد نتوانند نظرات حضرتعالى را مثلاً خلاف وانمود کنند؟

 

من آنچه که در سخنرانیها بیان مى‏کنم، لبّ نظراتم است. اساسیترین نظراتم همانهایى است که شما در سخنرانیها از من مى‏شنوید. هیچ نظرى درباره مسائل جارى کشور و مسائل اسلام و مسلمین و مسائل اجتماعى وجود ندارد که من آن را درِگوشى به کسى بگویم و نشود آن را در علن گفت. نظرات من، نظراتى شفّاف و روشن است که در خطبه نماز جمعه و در سخنرانى با گروههاى مختلف، شما اینها را مى‏شنوید.


در مورد ازدواج جوانان دانشجو چه فکرى کرده‏اید؟

 

البته این سؤال مهمّى است. من به هیچ‏وجه این سؤال را شوخى نمى‏گیرم؛ واقعاً سؤال مهمى است. به نظر من یکى از کارهایى است که مسؤولان مربوطه باید به آن توجّه کنند. ما در این زمینه‏ها - هم در مورد ازدواج جوانان و هم در مورد لوازمى که ازدواج دارد - سفارشهاى زیادى هم به مسؤولان دولتى کرده‏ایم؛ از جمله مسأله مسکن که من مدّتهاست به وزارت مسکن سفارش کرده‏ام. آنها اقدامهایى هم مى‏کنند که ساخت مسکنهاى موقّت اجاره‏اى، براى زوجهاى تازه ازدواج کرده یکى از آن کارهاست. امیدواریم که این مقدّمات فراهم شود و ان‏شاءاللَّه مشکل ازدواج به شکلى حل گردد. در این قضیه، بالاخره حق با شماست.

 

 

تکلیف نیروهاى علمى تازه جذب شده به اعضاى هیأت علمى دانشگاه در خصوص کمک به اسلامى کردن دانشگاهها چیست؟

 

مسأله اسلامى کردن دانشگاهها در برنامه شوراى عالى انقلاب فرهنگى است که برایش برنامه‏هایى دارند، کارهایى انجام مى‏دهند و در زمینه‏هاى مختلف آن را ریز کرده‏اند. در این جهت، نیروى تازه جذب شده و نیروى قدیمى، فرقى نمى‏کند؛ گمان نمى‏کنم تفاوتى داشته باشد. به‏هرحال، در روش این کار، من هیچ دخالتى نمى‏کنم و نکرده‏ام. روش، مربوط به مسؤولان دانشگاهها و اعضاى برجسته شوراى عالى انقلاب فرهنگى است؛ آنها باید تصمیم بگیرند. من ایده را مطرح نمودم و از آنها مطالبه کردم و مطالبه هم خواهم کرد و اگر دانشگاهها اسلامى شده، فهمیده بشود و معلوم گردد که من چه خواستم و چه گفتم. فکر نمى‏کنم حتّى یک نفر در دانشگاهها باشد که ضرورت و خوب بودن و مفید بودن آن را احساس نکند. بنابراین، همه تکلیف دارند که در این زمینه کار کنند. البته من هم مى‏توانم این را احساس کنم که منظور از اسلامى شدن دانشگاهها، همیشه و همه جا و نزد همه درست فهمیده نشده باشد. بعضیها آن را خیلى محدود، کوچک و ضعیف فهمیده‏اند. مقصود، یک مسأله خیلى والاتر از این حرفهاست.


بهترین شیوه برخورد با منکرات چیست؟

 

بستگى به این دارد که چه کسى بخواهد برخورد کند. اگر شما بخواهید برخورد کنید، «زبان» است. شما به غیر از زبان، هیچ تکلیف دیگرى ندارید. نهى از منکر براى مردم، فقط زبانى است. البته براى حکومت، این‏طور نیست. اگر منکر بزرگى باشد، برخورد حکومت احیاناً ممکن است برخورد قانونى و خشن هم باشد؛ لیکن نهى از منکر و امر به معروفى که در شرع مقدّس اسلام هست، زبان است؛ «انّما هى اللسان».

تعجّب نکنید. من به شما عرض مى‏کنم که تأثیر امر و نهى زبانى - اگر انجام گیرد - از تأثیر مشت پولادین حکومتها بیشتر است. من چند سال است که گفته‏ام امر به معروف و نهى از منکر. البته عدّه‏اى این کار را مى‏کنند؛ اما همه نمى‏کنند. همه تجربه نمى‏کنند، مى‏گویند آقا چرا اثر نمى‏کند؛ تجربه کنید. منکرى را که دیدید، با زبان تذکّر دهید. اصلاً لازم هم نیست زبان گزنده باشد و یا شما براى رفع آن منکر، سخنرانى بکنید. یک کلمه بگویید: آقا! خانم! برادر! این منکر است. شما بگویید، نفر دوم بگوید، نفر سوم بگوید، نفر دهم بگوید، نفر پنجاهم بگوید؛ کى مى‏تواند منکر را ادامه دهد؟

البته به شما بگویم عزیزان من! منکر را باید بشناسید. چیزهایى ممکن است به نظر بعضى منکر بیاید؛ در حالى که منکر نباشد. باید معروف و منکر را بشناسید. واقعاً باید بدانید این منکر است. بعضى گفته‏اند که باید احتمال تأثیر وجود داشته باشد. من مى‏گویم احتمال تأثیر همه جا قطعى است؛ مگر در نزد حکومتهاى قلدر، قدرتمندان و سلاطین. آنهایند که البته حرف حساب به گوششان فرو نمى‏رود و اثر نمى‏کند؛ اما براى مردم چرا. براى مردم، حرف اثر دارد. بنابراین، پاسخ من این شد که بهترین روش براى شما که از من سؤال کردید، «زبان» است.

 

دانشجوى موفّق چه دانشجویى است؟

 

به نظر من دانشجوى موفّق کسى است که خوب درس بخواند؛ خوب تهذیب اخلاق کند و خوب به ورزش بپردازد. من براى دانشجوى موفّق، سه شاخص دارم. البته ممکن است یک جوان موفّق در خانه، معیارهاى دیگرى داشته باشد؛ یک کاسب موفّق، یک ادارى موفّق، معیارهاى دیگرى داشته باشد؛ اما دانشجوى موفّق، به حیث دانشجویى، این است: باید خوب درس بخواند، به اخلاق و تهذیب نفس بپردازد، ورزش هم بکند.

 

وظیفه جوانان حزب‏الّلهى و مؤمن در مقابل کجرویها و سوءنیّتهایى که در بعضى جاها مشاهده مى‏شود، چیست؟

 

اگر منکر است، وظیفه نهى از منکر است.

 

لطفاً قدرى از جوانى خود بگویید.

 

جوانیهاى ما به یک معنا، جوانیهاى خیلى پُرهیجان و پُرماجرایى بود؛ به یک معنا هم از آن جوانیهایى نیست که آدم حسرتش را بخورد. این را بدانید، وقتى انسان جوانىِ شما را ندارد، جا دارد که حسرتش را بخورد. عزیزان من! شما در دوران آزادى و بروز استعدادها زندگى مى‏کنید؛ اما دوره جوانى ما این‏طور نبود.

من جلوِ دانشکده حقوق همین دانشگاه آمدم، منتظر برادرى بودم؛ با هم قرار داشتیم که من بیایم و با هم برویم. شاید به اندازه ده دقیقه من در این‏جا منتظر ایستادم. احساس کردم از سوى عناصرى که همه جا پُر بودند - عناصر ساواکى و مأموران اطّلاعاتى و حراستى دانشگاهى - با چشم سوءظن به من نگاه مى‏شود؛ چون من دانشجو که نبودم؛ با خود مى‏گفتند این آقاى معمّم در این‏جا جلوِ دانشکده حقوق، با چه کسى کار دارد؛ چه کار دارد و هدفش چیست؟ مبادا کار سیاسى بکند!

سالهاى اواخر دهه چهل یا اوایل دهه پنجاه بود - درست یادم نیست - اتّفاقاً در همین هنگام، مرحوم «ریاضى یزدى» به ما رسید. او شاعرى نسبتاً خوب بود و کارمند دانشکده پزشکى بود - اخیراً دیدم که دیوانش هم چاپ شده است - او با ما خیلى دوست بود. اسم من را صدا کرد و سلام و علیکى گفت. بعد گفت شما مسجد دانشگاه را دیده‏اید؟ چون من ندیده بودم، گفت برویم مسجد دانشگاه را به شما نشان بدهم. به نظرم همین جاها بود؛ حالا من درست یادم نیست. احتمال مى‏دهم که بعد از آن، وضع مسجد تغییر کرده است؛ چون آن‏جا کتیبه‏هایى بود که رویش شعر نوشته شده بود. ما را کنار آن کتیبه‏ها آورد و گفت این شعرها را ببینید؛ بنا کرد به خواندن. بعد که شعرها را خواند، به آخرش رسیدیم، دیدیم شعرها متعلّق به خود ایشان است! خدا ایشان را رحمت کند؛ ما را آورده بود که اینها را ببینیم. به‏هرحال، ما از شعرهاى ایشان خیلى استفاده کرده بودیم؛ این هم یک نمونه دیگرش بود. على‏اىّ‏حال، فضا، فضاى سوءظن و فضاى خطرناکى بود. حالا من که در میدان مبارزه بودم و زندان رفته بودم، حتّى در دانشگاه به قدر ده دقیقه که جلوِ دانشکده حقوق مى‏ایستادم، مورد فشار نگاه سوءظن‏آمیز مأموران بودم. بنابراین، زندگى تلخ بود.

 

 

لطفاً بفرمایید آیا در زمینه فرهنگى، اقدام انقلابى را صلاح مى‏دانید؟ به عبارت دیگر، در زمینه فسق و فجور، آیا برخورد فیزیکى را در مواردى که مسؤولان کوتاه آمده و به وظیفه خود عمل نمى‏کنند، صلاح مى‏دانید؟

 

نه. شما شرعاً به‏هیچ‏وجه موظّف به برخورد فیزیکى با منکر نیستید؛ شما فقط موظّف به گفتن هستید. شما چه‏کار دارید؛ حرف خود را بگویید. شما نمى‏گویید، خیال مى‏کنید که اگر بگویید، نمى‏شود. امتحان کنید، بگویید؛ بارها هم بگویید. البته یک نفر بگوید، معلوم است که اثر نمى‏کند. دیگران را وادار کنید بگویند. خودِ گفتن، اثرش به مراتب از مشت بیشتر است؛ حتّى گاهى از اخم هم اثرش بیشتر است؛ با این‏که اخم اثر سازنده دارد و مثل مشت نیست. به‏هرحال، در نهى از منکر، اگر برخورد فیزیکى لازم باشد، کار حکومت است، نه کار مردم؛ مگر وقتى که حکومت اجازه دهد و کسى را مأمور کند. آن بحث دیگرى است که ما امروز چنین وضعى نداریم. ما واقعاً کسى را مأمور نمى‏کنیم و مصلحت نمى‏دانیم که این‏طور چیزها وجود داشته باشد.

 

آیا در نظام اسلامى ما مى‏توان کسى را حقّ مطلق و کسى یا اندیشه‏اى را باطل مطلق دانست، یا در هر تفکّر و یا در هر فردى، نظرات حق و باطل کم و بیش وجود دارد؟من این سؤال را یکى از سؤالات اساسى ذهن خود و بسیارى از دانشجویان مى‏دانم.

 

این مسأله نسبى‏نگرى، حرف خوبى نیست. نه این‏که من بخواهم بگویم چه کسى حقّ مطلق است، چه کسى هم باطل مطلق؛ نه، این را به طور طبیعى آدم مى‏داند که هیچ انسانى نیست که در مجموعه تفکّراتش، یک حرف غلط یا یک فکر باطل - ولو نادانسته - نباشد. آن کسى هم که فرضاً تصوّر غلط یا ایده باطلى را دنبال مى‏کند، لابد چیزهایى در کلماتش هست که آنها حقّ است. بالاخره هر دروغگویى هم یک بار راست مى‏گوید؛ ولو تصادفاً! این را من قبول دارم؛ اما این‏که ما این را به صورت یک مبناى فکرى و فلسفى درآوریم و بگوییم اصلاً حقّ مطلق و باطل مطلقى وجود ندارد، این غلط است. نخیر؛ حقّ مطلق وجود دارد، باطل مطلق هم وجود دارد.

پیامبر اکرم در جنگ بدر به پروردگار عالم عرض کرد که پروردگارا! امروز همه حق، در مقابل همه باطل ایستاده است. واقعاً همین‏طور بود. پیامبر، حقّ مطلق بود؛ اما جبهه مقابلش، باطل مطلق. شما بفرمایید ببینم در مجموعه کافر قریش که سواد ندارند، اخلاق ندارند، دخترانشان را زیر خاک مى‏کنند، در مقابل بت به سجده مى‏افتند، به همدیگر ظلم مى‏کنند، آن همه آدم‏کشى مى‏کنند، حقّشان کجاست؟ باطل مطلق است دیگر؛ کمااین‏که پیامبر هم حقّ مطلق است. بنابراین، نظریه نسبى‏گرایى در حقّ و باطل، یک حرف است که من این نظریه را قبول ندارم؛ اما این‏که در واقعیت خارجى، آیا حقّ مطلق یا باطل مطلق در ما وجود دارد، آن یک حرف دیگر است. بله؛ من هم عقیده‏ام این است که هر آدم یا هر مجموعه طرفدار حق، بالاخره ممکن است شائبه غلطى، باطلى، خطایى در آن وجود داشته باشد؛ عکسش هم از آن طرف وجود دارد.

امیدوارم که من توانسته باشم این سؤال را جواب بدهم. اگر این برادر یا خواهر عزیزى که این سؤال را نوشته، باز هم در این زمینه برایش سؤال باقى مانده، بنویسد، بدهد؛ اگر من ان‏شاءاللَّه بعداً فرصت کردم، یا خودم به اینها جواب بدهم، یا مجموعه‏اى را بگذارم جواب بدهند، باز بیشتر توضیح خواهیم داد.

 

 

همان‏طور که حضرت‏عالى فرمودید، گمراهى خواص، باعث گمراهى عوام خواهد شد. بعضى از آقایان، بلاواسطه یا باواسطه، در حوزه مدیریّت حضرت‏عالى دچار خلافهایى مى‏شوند. چگونه مى‏توان این را به حضرت‏عالى منعکس نمود؟

 

این را بدانید که الان منعکس کردن مطلب به من، از منعکس کردن مطلب به هر مسؤولى در کشور آسانتر است. اگر یک وقت کسى بخواهد چیزى به من منعکس کند، اما نکند، تقصیر از خودش است، والّا من دیدارهاى فراوان و حضورهاى زیاد مردمى دارم. روزهاى دوشنبه - البته با قرار قبلى - عدّه زیادى از جاهاى مختلف و از قشرهاى گوناگون، با من ملاقات مى‏کنند. گاهى دانشجویان مى‏آیند، دیگران مى‏آیند؛ من خیلى دیدار دارم. به‏علاوه، در دفتر ما معاونت ارتباطات مردمى هست، که هر روز صدها نامه - الان من آمارش را درست نمى‏دانم - از مردم مى‏گیرند و خلاصه مى‏کنند؛ خلاصه‏هایش را هم هر روز به صورت یک جزوه - یا به قول شما بولتن - براى من مى‏آورند؛ من هم تا آن‏جا که وقت کنم، نگاه مى‏کنم. بنابراین، مى‏شود مطالب را منعکس کرد.

 

 

جوّ شایعه‏پراکنى را که در جامعه گسترش پیدا کرده است، چه کسى باید از بین ببرد؟

 

البته من نمى‏دانم که از بین بردن شایعه به طور مطلق، اصلاً ممکن باشد، یا نه. بالاخره همیشه در جامعه شایعه هست؛ لیکن از یک طرف اگر مردمى که هدف شایعه‏اند، هوشمندانه برخورد کنند و از طرفى هم اخبار صحیح از رسانه‏ها پخش شود، من گمان مى‏کنم زمینه شایعه به خودى خود از بین مى‏رود.


نظر حضرت‏عالى در خصوص قرار دادن اولویّت براى ورود رزمندگان، بسیجیان و ایثارگران به دانشگاه و مقاطع بالاتر چیست؟ آیا باید این اولویّت جهت نیروهاى مخلص انقلاب هنوز هم اعمال شود؟

 

چه اشکالى دارد؟ به نظر من، هیچ اشکالى ندارد. امیرالمؤمنین فرمود: «ولا یکوننّ المحسن و المسیئ عندک سواء». کسانى که واقعاً به این انقلاب و به این کشور خدمت کردند، لب مرزها رفتند؛ ما گرفتیم خوابیدیم، اما آنها رفتند جنگیدند؛ چه اشکالى دارد که اولویّتى به اینها بدهیم؟

البته این اولویّت، به هیچ‏وجه نبایستى معیارهاى علمى را تحت‏الشّعاع قرار دهد. بایستى از لحاظ علمى رتبه بیاورند؛ کسى بى‏سواد به دانشگاه نمى‏آید. خوشبختانه همین‏طور هم بوده است. دو، سه سال پیش، براى من گزارشى آوردند، که این بچه‏هایى که با همین سهمیه‏ها به دانشگاه آمده‏اند، بعضیها از لحاظ رتبه علمى، در رتبه‏هاى خیلى بالا هستند. باید هم همین‏طور باشد. به‏هرحال، به نظر من، این اولویّت چیز خوبى است؛ چیز بدى نیست. این، قدردانى از فداکارى است.


لطفاً ویژگیهاى دانشگاه اسلامى را که مدّ نظر حضرت‏عالى است، بیشتر تشریح فرمایید.

 

من در این زمینه، چند سخنرانى کرده‏ام و این‏طور هم نیست که حالا بشود در دو کلمه گفت. من به طور خلاصه دانشگاه اسلامى را دانشگاهى مى‏دانم که در آن، علم یک ارزش حقیقى است. آدم علم را براى گرده نانى که از آن طریق مى‏شود به دست آورد، تحصیل نمى‏کند. ببینید، نبىّ‏اکرم مى‏فرمایند: «اطلبوا العلم ولو بالصّین». یعنى با شرایط آن روز، اگر لازم است از حجاز به چین بروید تا علم به دست بیاورید، بروید. آن روز براى چقدر پول و چقدر درآمد ممکن بود یک نفر سوار شتر یا سوار کشتى شود و به چین برود؟! مگر امکان دارد چنین تلاشى در مقابل درآمد مادّى باشد؟! این معنایش آن است که علم ارزش است. این در دانشگاه اسلامى باید باشد.

شما باید علم را دوست بدارید، ارزش بدانید، آن را براى خدا و با نیّت خالص دنبال کنید. ضمناً عزیزان من! باید به تهذیب نفس بپردازید و بنیانهاى اخلاقى را در خودتان تقویت کنید. براى یک کشور، عالم و محقّق و پژوهشگر و نابغه، ثروت خیلى بزرگى است؛ اما به شرط این‏که در او بنیانهاى اخلاقى استوار باشد؛ وجدان اخلاقى زنده باشد، والّا آن علم به درد نمى‏خورد.

شما مى‏دانید که در زمان رژیم گذشته، در همین دانشگاههاى ما، چقدر بچه‏ها تحصیلات انجام دادند؛ استعدادهاى خوبى هم داشتند، اما بعد هم گذاشتند به خارج رفتند و نوکر فلان دولت خارجى که علیه ملتشان کار مى‏کرد، شدند! نان این ملت را خوردند، در دانشگاه این ملت درس خواندند؛ اما رفتند نوکر آنها شدند و تا آخر عمرشان آن‏جا ماندند. این، نداشتن وجدان اخلاقىِ بیدار است. البته حالا اگر بخواهیم دو کلمه بگوییم، این مطالب مى‏شود، والّا اگر بخواهیم به تفصیل بگوییم، یک ساعت طول مى‏کشد.

در رمضان سال هفتاد و شش، در خدمت جناب آقاى ابوترابى به مکّه مشرّف شدیم. زیارت خانه خدا در این‏جانب انقلابى به وجود آورد. من عقیده دارم که اگر از استادان علوم پایه و فنّى، مهندسى نیز در مسائل فقهى استفاده شود، این امر مى‏تواند دیدگاه جدیدى در مسائل فقهى، به‏ویژه بحث خداشناسى ایجاد کند. ضمناً اساتیدى که اشتیاق زیادى جهت مشرّف شدن به مکّه مکرّمه براى حج تمتّع دارند، بتوانند از این فیض هم بهره‏مند شوند.

حالا شما که مى‏گویید به مکّه رفته‏اید، راهش را هم پیدا کرده‏اید - آقاى ابوترابى - به من چه کار دارید؟! معلوم مى‏شود کلید این کار دست آقاى ابوترابى است. کاش ایشان مى‏توانستند بنده را هم به مکّه ببرند! من در همه عمرم، یک بار به مکّه مشرف شده‏ام؛ آن هم ده روز. از اوّل تا آخر که رفتیم و برگشتیم، ده روز بود. حالا شما که الحمدللَّه رفتید و یک ماه هم آن‏جا ماندید، حتماً از ما بیشتر فیض بردید.

و اما در مورد استفاده از اساتید و از دانشهاى گوناگون در بحثهاى فقهى. البته بحث خداشناسى، بحث کلامى است - بحث فقهى نیست - ولى به‏هرحال استفاده از اینها، حرف درستى است و خیلى خوب است و معنایش استفاده از تخصّصها براى شناختن موضوعات است.

یکى از کمبودهاى اساسى فقه ما، ضعف معرفت به موضوعات است؛ چون حکم فقهى، حکمى کلّى است که بر روى موضوع سوار مى‏شود؛ به یک موضوع تعلّق پیدا مى‏کند. اگر فقیه موضوع را نشناسد، در شناخت حکم و در تطبیق، اشتباه خواهد کرد؛ کمااین‏که مثلاً در زمینه مسائل مالى، بعضیها پول را نمى‏شناسند، اعتبار بانکى را نمى‏شناسند، بانک را نمى‏شناسند؛ در نتیجه حکم رباى قرآنى را درست نمى‏فهمند و ممکن است طور دیگرى فتوا بدهند. این یک مثال است؛ مثالهاى فراوان دیگرى هم وجود دارد. موضوع‏شناسى، خیلى خوب است؛ من استقبال مى‏کنم. این کار خوبى است؛ البته راهش ارتباط با حوزه قم است. خوب است جناب آقاى ابوترابى این زحمت را هم بکشند و این برادران را که به این کار علاقه‏مند هستند، با حوزه قم و مدیریّت قم آشنا کنند.

 

 

لطف فرموده، اولویّتهاى سیاسى، فرهنگى در دانشگاهها و راهکارهاى صحیح حرکتهاى دانشجویان مسلمان انقلابى را در رسیدن به آنها بیان فرمایید.

 

بحث سیاسى را که فکر مى‏کنم گفتم. به نظر من، اولویّتهاى سیاسى امروز، نباید موضوعات را مشخّص کند؛ روشها را باید مشخّص کند؛ موضوعات خیلى تفاوتى نمى‏کند. به نظر من، بحثهاى سیاسى دانشجویان خوب است. بحث کنند؛ منتها بحثهاى جستجوگر و کاوشگر، نه بحثهاى فرمایشى. ما مثلاً به بعضى از شخصیتها یا افراد یا مقاماتى که همه چیز را فرمایشى بیان مى‏کنند، اعتراض مى‏کنیم؛ اما بعد ناگهان مى‏بینم که فلان دانشجو در یک گردهمایى، اجتماع کوچک یا بزرگ، یک فرمایش صادر مى‏کند! اگر فرمایش بد است، همه جا بد است. بحث دانشجویى باید باز، قابل کشش، قابل انعطاف، قابل کم و زیاد شدن باشد، تا در نتیجه قدرت تحلیل سیاسى دانشجو بالا برود. هدف بحثهاى سیاسى دانشجویى باید همین باشد تا دانشجو بتواند قدرت تحلیل سیاسى پیدا کند. در مورد مسائل فرهنگى هم همین‏طور است. حالا اگر وارد این بحث شویم، خیلى طول مى‏کشد؛ اینها بحثهاى طولانى است.

 

تشکّلهاى اسلامى دانشگاهها و همچنین نهادهاى فرهنگى، عموماً کارهاى یکدیگر را خنثى مى‏کنند. غالب وقت این عزیزان صرف این مى‏شود که پاسخهاى سیاسى یکدیگر را بدهند و در بسیارى موارد صرف این مى‏شود که به یکدیگر بپردازند، نه به موضوع اصلى فرهنگى و دردهاى اصلى جامعه. گاهى هم در این راه، قربة الى‏اللَّه از بزرگترین معاصى نیز دریغ نمى‏کنند! اگر لازم مى‏دانید، توضیحاتى را ارائه فرمایید.

 

فکر مى‏کنم طرح همین مسأله، پاسخهاى خودش را هم با خودش دارد. این چیزهایى که ذکر شد، و این برادرمان دردمندانه آنها را نوشتند، به نظر من همه‏اش درد است، همه‏اش بد است. نباید با هم دربیفتند، نباید کارهاى هم را خنثى کنند، نباید به هم بپرند، نباید انتقام‏کشى کنند، نباید با بداخلاقى با هم برخورد نمایند. بچه‏هاى مسلمان باید این‏طور رفتار کنند.

 

 

به نظر مى‏رسد بعضى از کارهاى فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى در جامعه ما، مبناى علمى ندارد و خیلى ساده مى‏توان با مشارکت دانشجویان در بعضى از امور، جلوِ مشکلات و احیاناً اسراف و تبذیر را گرفت. اصولاً نقش دانشجویان را در زمینه مشارکت ملى و اجتماعى چگونه ارزیابى مى‏کنید؟

 

دانشجویان یکى از قشرهاى زنده و فعّال و بانشاطند. در قضایاى اجتماعى و سیاسى هم باید همین‏طور زنده و فعّال و بانشاط شرکت کنند. خیلى خوب است که در قضایاى مختلف، مسائل سیاسى جامعه، در انتخابات، راهپیماییها، موضعگیریها، بخصوص موضعگیریهایى که در زمینه مسائل جهانى و بین‏المللى است و خیلى هم مهمّ است، دانشجو فعّال باشد. اما این‏که مى‏گویید مبناى علمى ندارد، خوب است که داشته باشد. حالا من در آن مورد نظرى ندارم.

 

عمده‏ترین وظیفه جوانان حزب‏الّلهى و انقلابى چیست؟

 

به نظر من، جوانان انقلابى دانشگاه - چون بحث دانشجو را داریم - سعى کنند خوب درس بخوانند؛ خوب فکر و معرفتشان را بالا ببرند. سعى کنند در محیط خودشان اثر بگذارند؛ فعال باشند، نه منفعل؛ روى محیط خودشان، اثر فکرى و روانى بگذارند. این شدنى است. یک جوان گاهى اوقات مى‏تواند مجموعه پیرامونى خودش را - کلاس را، استاد را و حتّى دانشگاه را - زیر تأثیر شخصیت معنوى خودش قرار دهد. البته این کار با سیاسیکارى به‏دست نمى‏آید؛ با معنویت به‏دست مى‏آید، با صفا به‏دست مى‏آید، با استحکام رابطه با خدا به‏دست مى‏آید. عزیزان من! رابطه با خدا را جدّى بگیرید. شما جوانید؛ به آن اهمیت بدهید، با خدا حرف بزنید، از خدا بخواهید. مناجات، نماز، نماز با حال و با توجّه، براى شما خیلى لازم است. مبادا اینها را به حاشیه برانید.

 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار