شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۸۶۱۴۵
تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۳
امروز فهميدم که بازيچه پسران هوسران قرار گرفته ام. وقتي به ۳ سال دوستي هاي خياباني فکر مي کنم خجالت مي کشم و از خودم بدم مي آيد. چرا که هيچ گاه فکر نمي کردم آن ها قصد سوء استفاده دارند و من تنها به آرزوها و روياهايي مي انديشيدم که پس از ازدواج با آن ها برآورده خواهد شد اما...
شهدای ایران:دختر ۱۶ ساله اي که به همراه پسري ۱۷ ساله در يکي از پارک هاي مشهد دستگير شده بود در حالي که با چشماني پر از اشک التماس مي کرد تا مأموران انتظامي ماجراي دوستي خياباني او را به مادرش اطلاع ندهند درباره چگونگي آغاز روابط پنهاني و آشنايي هاي خياباني اش به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري کاظم آباد مشهد گفت: کودک خردسالي بودم که پدرم بر اثر بيماري قلبي فوت کرد. مادرم، همه تلاشش را براي آسايش و خوشبختي ما به کار گرفته بود و به چيزي جز سعادت و آينده ما نمي انديشيد او مدام کار مي کرد و به هر طريقي که بود هزينه هاي تحصيلي خواهر و برادرانم و همچنين مخارج زندگي و اجاره بهاي منزلمان را تأمين مي کرد. زماني که من به ۱۳ سالگي رسيدم خواهر و ۲ برادرم ازدواج کردند و با کمک هاي مادرم که ديگر در ۲ شيفت کار مي کرد زندگي جديدي را کنار همسرانشان شروع کردند و بدين ترتيب من که آخرين فرزند خانواده بودم تنها شدم. با وجود اين، مادرم دست از کار و تلاش نمي کشيد و اعتقاد داشت که من بايد به دانشگاه راه پيدا کنم تا او احساس غرور کند. مادرم از صبح تا شب سر کار بود و خواهر و برادرانم نيز درگير مشکلات زندگي خودشان بودند. وقتي از مدرسه به منزل بازمي گشتم در خانه احساس تنهايي مي کردم و به همين خاطر بيشتر اوقات را در خيابان و يا پارک نزديک منزلمان مي گذراندم. در يکي از همين روزها، با ابراز محبت پسر ۲۱ ساله اي روبه رو شدم. عطا چنين وانمود مي کرد که اگر نتواند با من ازدواج کند زندگي اش نابود خواهد شد. او با دروغ ها و جملات فريبنده کاري کرده بود که من هر روز بيشتر به او وابسته مي شدم به طوري که حتي يک روز را هم بدون ديدن او نمي توانستم سپري کنم. در افکار خودم قصري از يک زندگي رويايي ساخته بودم و به چيزي جز ازدواج با عطا نمي انديشيدم، اما همه اين افکار سرابي بيش نبود چرا که ۳ سال بعد از اين آشنايي خياباني و روابط پنهاني، فهميدم عطا با يکي از بستگانش ازدواج کرده است و ديگر پاسخ تلفن هايم را نمي دهد. وقتي متوجه شدم به راحتي فريب خورده و مورد سوء استفاده قرار گرفته ام تصميم گرفتم براي انتقام از عطا دوست ديگري انتخاب کنم. اين گونه بود که با سينا در پارک آشنا شدم و مدتي با او ارتباط داشتم اما اکنون که مأموران ما را با يکديگر دستگير کرده اند، مدعي است که اصلاً مرا نمي شناسد. حالا پي برده ام که باز هم فريب خورده ام، اما دوست ندارم مادرم چيزي از خيابان گردي هاي من بداند چرا که خجالت مي کشم در اين شرايط به چشمان خسته اش نگاه کنم و...

ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي


*خراسان
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار