شهدای ایران shohadayeiran.com

بعد از شهادت آقا رضا هوا تاریک شد وقتی هوا تاریک شد سردار بلباسی قهرمان فرمانده گردانمان به بچه های گروه تخریب ماموریت داد که در تاریکی شب بروند درست چند متری دشمن میدان مین ایجاد کنند.
 

شهدای ایران: شهید رضا کاردگر در منطقه عملیاتی کربلای یک مهران رزمنده فداکار و گمنامی که به فیض شهادت نائل آمد. بهانه ایام سالگرد عملیات افتخارآفرین کربلای یک، یادی از آن شهید سرافراز می کنیم ابتدا جا دارد از همه مخاطبین و اهالی منطقه و مازندران و بخصوص از خانواده معظم و ارزشمند شهید آقا رضا کاردگر و بالاخص از برادرجانباز و فداکارش آقا جبرئیل پوزش و عذر خواهی کنم. مطلبی که ارائه می دهم در حد اطلاعات و شناخت خودم هست اگر نتوانستم خوب توصیف کنم مرا ببخشید. چون بافتن کجا و یافتن کجا؟ عاشق کجا و عاشق نما کجا؟ و شهید کجا و ما کجا؟

آری اهالی فهیم و فکور و همیشه در صحنه پنج پاراده و یا درست منطقه خودمون را معرفی کنیم منطقه امامزاده میر افضل( بالاده، پایین ده، قلعه، تیله بن و واوسر) امروز بعد از حدود 30 سال یاد می کنیم از شهیدی که گمنام زیست و گمنامانه به شهادت رسید. شهیدی که با توجه به استعداد و مطالعه و شناختش در همان اوائل انقلاب و در دوران نوجوانی و جوانی اش با نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام آشنا و شناخت کاملی از دین مبین اسلام پیدا کرده و عاشق اسلام و حضرت امام بود  و در آن سنین کم تلاش و فعالیت چشم گیری در حفظ و سربلندی نظام داشته و خدمت به اسلام و انقلاب را در کمال بی نشانی و گمنامی ارائه می داد.

شهید واقعآ فردی خالص و بی ریا بود که هرگز نمی خواست خودش را مطرح کند. و این از ویژگی های ناب و اخلاص و ایثار بی مثال این شهید بزرگوار بود  در سخت ترین شرایط روزهای جنگ وقتی دید حضرت امام می فرماید امروز جنگ در رآس تمام امور است و با یک اشاره حضرت امام در خصوص وظیفه ما در قبال جنگ و دفاع از سرزمین و انقلاب اسلامی، آقا رضا هم مثل دیگر رزمندگان، پدر و مادر و برادر و خواهر و خانواده و درس و زندگی را رها کرد و با شناخت و مطالعه این مسیر را انتخاب و اعتقاد داشت وقتی اسلام و انقلاب به ما نیاز دارد تکلیف هست در تمام صحنه ها حضور داشته باشیم و با کمک و ایثار و فداکاری در صحنه های سخت هست تا اسلام و ارزشهای آن زنده بماند ودر حقیقت دلسوز و فدایی اسلام و انقلاب و امام بود. یادش بخیر.

اعتقاد و باورش در آن شرایط حساس جنگ جز لبیک به ندای امام عارفان که همان هل من ناصرآ ینصرنی آقا اباعبدالله و دفاع از دین اسلام و سرزمین الهی چیز دیگری نبوده و در آن دوران وقتی که همه ابرقدرتهای غرب و شرق آن زمان و حتی کشورهای عربی منطقه و همسایه های هم مرز ما همه وهمه یکی شدند برعلیه نظام نوپای مقدس جمهوری اسلامی . و از زمین و هوا و دریا مثل باران برسر ما گلوله و توپ وموشک و...و...می بارید. بودند عده ای که می گفتند تیر و ترکش برای قلب ما ضرر دارد و فلانی برود و یا بچه همسایه ما برود و فرزند ما درس بخواند و به فکر آینده بچه اش بود و بالاخره به نوعی طفره می رفتند و دنبال سوراخ موش می گشتند تا قایم شوند.

وچه راست گفته آن سردار فداکار چمران عاشق، که وقتی شیپور جنگ نواخته می شود مرد از نامرد مشخص و تمیز داده می شود و همانها که در طول جنگ دستی بر آتش نداشته اند و یا بقول آن امام بهتر از جانمان مرفهین بی درد و در خانه لمیده ها و گریزان از جبهه و جهاد بعد از جنگ وقتی که کشتی انقلاب با رشادت و فداکاری مردان مرد بی ادعا به ساحل آرامش رسید سوار بر کشتی و قطار انقلاب شدند و امروز همه چیز را برای خودشان مصادره می کنند و حالا مدعی و معترضند و تریبون به دست می گیرند و می گویند چرا صلح نمودید؟ شما در آن زمان مظلومیت امام و انقلاب کجا بودید ... نمی خواهم و دوست هم ندارم ازآن روزهای تنهایی و مظلومیت امام و انقلاب که یک عده حرف امام را نشنیده می گرفتند چیزی بگم بگذارید تاریخ خودش قضاوت کند ..

آری عزیزان اوائل خرداد سال 1365 بود که برای شرکت در عملیات کربلای یک، لشکر ویژه 25 کربلا تعداد 6 گردان رزمی پیاده از جمله : 1- گردان امام محمد باقر به فرماندهی سردارشهید بلباسی 2- گردان یا رسول به فرماندهی سردار شهید علی اصغر بصیر 3- گردان قائم به فرماندهی سردارشهید شیرسوار 4 - گردان امام حسین به فرماندهی سرداررحیمیان 5 - گردان مسلم به فرماندهی سردار اکبر نژاد6 -گردان حمزه سیدالشهدا به فرماندهی سردار نانواکناری  را از هفت تپه مقر اصلی لشکر به منطقه ایلام و در کنار رودخانه ای در بین کوههای قبل از دشت مهران اعزام و حدود دو سه هفته شب و روز راهپیایی و کوهپیمایی و آموزش های لازم عملیاتی را دیده بودیم و در ادامه سرداران و فرماندهان ارشد از جمله حاج رحیم صفوی و سردار شمخانی و آقا مرتضی قربانی آخرین شرایط و وضعیت جنگ و منطقه عملیاتی را توجیه که در حقیقت مارا از نظر روحی برای عملیات آماده کرده بودند که در این مدت بچه ها شب و روز قرار نداشتند چه حال و هوایی داشتند برای عملیات بی تابی می کردند . کار بچه ها دعا و نیایش و مناجات و راز و نیاز با معبودشان بود آخرین نامه و سفارش ها و وصیت نامه خود را نوشتند و به تعاون گردان تحویل دادند.

درست سیزدهم چهاردهم خرداد بعضی از گردانهارا از جمله گردان ما امام محمد باقر به فرماندهی سردار شجاع شهید بلباسی را شبانه با پای پیاده و با تجهیزات بعد از طی چند کیلومتر به دشت مهران رسیدیم. وقتی که وارد منطقه دشت مهران شدیم وضعیت چیز دیگری بود ما فکر می کردیم یکسره وارد عملیات می شویم ولی هنوز زود بود قبل از عملیات ماموریت جدیدی به گردان محول شد که کار و وظیفه گردان روز ها در پشت خاکریز و یا سنگرها یی که خود بچه ها ساخته بودند مستقر و شب ها نیروهای آرپی جی زن ها و تیرپارچی های گردان را جدا کرده و مآموریت حفاظت از لودر و بولدوزرهای مهندسی رزمی جهاد سازندگی که شب تا صبح در منطقه دشت مهران خاکریز می زدند را برعهده داشتند چون آتش دشمن زیاد بود نیروهای تیربارچی و آرپی جی زن ها در جلو و پشت لودرو بولدوزرها قرار می گرفتند و به روی دشمن آتش روشن می کردند تا لودرها کارشان انجام دهند.

واقعآ شرایط خیلی سخت بود دشمن یکسره شب تا صبح از یک طرف منور می زد و منطقه را روشن و از طرفی دیگر با سلاح های سنگین خمپاره و توپخانه نیروهای خودش را پشتیبانی و همچنین نیروهای پیاده و زرهی با تانک در مقابل ما یکسره آتش بود و گلوله، که متاسفانه چند تا از لودر و بولدوزر ما را زدند و چند شب و روز کارمان همین بود ..

درست غروب روز نوزدهم خرداد بود که ما در انتهای خاکریز یعنی نوک خاکریز احداثی که بصورت نیم دایره درست کرده بودند تا نیروهای خودی بتوانند از منطقه و از خود دفاع کنند در حقیقت انتهای خاکریز نزدیکترین فاصله با دشمن بود مستقر بودیم البته گاه و بیگاهی دشمن تک می زد و قصد پیشروی و تصرف خاکریز ها را داشتند اما با مقاومت نیروهای رزمنده ما عقب نشینی و یا زمین گیر می شدند که غروب خورشید ، نزدیک و نزدیک تر می شد

وقتی آفتاب غروب کرد سروصدای عراقی ها زیاد شد واین شگرد عراقی ها بود که جمع می شدند و دسته جمعی با یک دست به لبشان می زدند و دسته جمعی هلهله و شادی می کردند که به خیال خامشان ما را بترسانند. متوجه شدیم که نیروهای عراقی قصد دارند به سمت ما پیشروی کنند تانک ها را به خط کردند و نیروهای پیاده به همراه تانک هایشان آرایش گرفته که به سمت ما پیشروی کنند و عراقی ها درست به فاصله 150 تا 200 متری ما نزدیک شدند که در این لحظه بارش آتش تیر مستقیم و گلوله های تانک و خمپاره و توپخانه دشمن شدت گرفت و گلوله ها مثل باران رگباری از زمین و زمان برسر بچه ها می بارید . ای خدای بزرگ چه لحظه ای بود آن زمان، بچه ها با ذکر و توسل به ائمه اطهار مستحکم در مقابلشان مقاومت و ایستادگی می کردند آنقدر بارش تیر و گلوله خمپاره و توپخانه شان زیاد بود که زمین خدا سوراخ سوراخ شده بود و خاکریزهای تازه ساخته شده ما مورد گلوله مستقیم تانک های عراقی قرار می گرفت و از وسط سوراخ و می پاشید که در این هنگام تعدادی از نیروهای رزمنده ما مجروح و شهید شدند که از جمله یکی از این شهیدان سرافراز ما شهید گمنام و بی ریا و مخلص آقا رضا کاردگر بود که مورد ترکش و تیر مستقیم دشمن بعثی قرار گرفت که ابتدا مجروح شد و وقتی که مجروح شد پشت خاکریز پهلو گرفت و تا آخرین نفس ذکر و زمزمه یا حسین و یا مهدی و یا زهرا بر لبش بود و به جای اینکه بگوید بیایید مرا نجات دهید و به پشت خط انتقال دهید ائمه اطهار را صدا می کرد و لحظات آخر نفس کشیدنش بود. د

رود و سلام بر آن نفس های آخرش که بعد از چند دقیقه کوتاه روح پاکش آسمانی شد و جسم نازنین و خسته و گرد و غبار گرفته پشت خاکریز روی زمین پاک خدا آرام گرفت. یادش بخیر . یاد آن موقعیت ها بخیر که در آن به فکر موقعیت نبودیم و غفلت با ما قهر کرده بود و با رفاه هم آشتی نداشتیم .. تقریبآ بعد از شهادت آقا رضا هوا تاریک شد وقتی هوا تاریک شد سردار بلباسی قهرمان فرمانده گردانمان به بچه های گروه تخریب ماموریت داد که در تاریکی شب بروند درست چند متری دشمن میدان مین ایجاد کنند. که جهار پنج نفر از نیروهای گروه تخریب دو کیسه پر از مین ضد نفر و ضد تانک را گرفتند و بصورت نشسته و سینه خیز از انتهای خاکریز به طرف دشمن حرکت کردند و موقع رفتن به ما گفتند شما خط آتش ایجاد کنید تا ما بتوانیم جلوی عراقی ها مین ها را بکاریم و از پیشروی نیروهای عراقی جلوگیری نماییم.

نیروهای واقعا ایثارگرو مخلص تخریب چی رفتند جلو ودر وسط ما و دشمن قرار گرفتند و مین ها را حدودآ در فاصله 100 متری دشمن روی زمین کاشتند و برگشتن که در موقع برگشت یکی از آنها تیر می خورد و شهید می شود. در تاریکی هوا نیروهای پیاده عراقی با استفاده ازپشتیبانی آتش توپخانه چند متری به طرف ما پیشروی کردند که به میدان مینی که بچه های گروه تخریپ ما ایجاد کرده بودند برخورد نمودند و چندین نفر از نیروهای عراقی روی مین رفتنتد و مین ها منفجر و مجروح و کشته شدند و مابقی نیروهای عراقی حدود 300 تا 400 متر فرار و عقب نشینی کردند . و وضعیت مقداری آرام شد.

با توجه به اینکه تعدادی از نیروهای ما شهید و مجروح شدند مابقی نیرو ها واقعآ خسته شده بودند که یک گروهان نیروی تازه نفس جایگزین ما شدند و ما از انتهای خاکریز که تقریبآ در قلب دشمن بعثی بودیم جهت استراحت و تجدید قوا به ابتدای خاکریز که فضا آرام تر بود حرکت کردیم . و حدود 30 تا 40 متر از انتهای خاکریز برمی گشتیم چشم ما به پیکر مطهر شهید آقا رضا کاردگر و دو سه شهید دیگر افتاد که در قسمت پایین خاکریز براثر آن تک سنگین بعثی ها که واقعآ مقاومت سخت و نفس گیر و فداکارانه که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونشان ایستادگی نموده و به خیل یاران شهیدشان پیوستند .

روح بلندشان آسمانی و جسم نازنین و خسته شان در پشت خاکریز آرام گرفت . یاد و نامشان برای همیشه زنده و گرامی باد . و یاد آن لحظه ها بخیر .و ما جا مانده از آن کاروان که مردود شدیم و امروز ما غبطه می خوریم : خاطرات جبهه و پاتک زدن لحظه های ناب نارنجک زدن یاد آن روزی که ایمان داشتیم عشق را در سفره هامان داشتیم می پریدیم از خطر تا خاکریز باز می رفتیم تا خط سینه خیز گرچه در عشق صمیمی سوختیم عشق را در جبهه ها آموختیم عاشقی در جبهه ها جا مانده است مهربانی هم در آنجا مانده است گرچه دست ما زجبهه دور ماند دل ولی در عشقگاه هور ماند حیف شد از کاروان جا مانده ایم عاشقان رفتند و تنها ما نده ایم در ادامه ماموریت نیروهای گروهان ما از گردان امام محمد باقر با تجدید قوا و استراحت مختصر مجددآ به انتهای خاکریز برگشتیم و شب و روز تا 10 تیریعنی تا شروع عملیات کربلای یک کار ما همین ماموریت قبلی بود روزها پشت خاکریزمستقر و در مقابل پیشروی و تک ناگهانی دشمن مقاومت و ایستادگی می کردیم و شب ها خاکریز ایجاد می کردیم . یادو خاطرات آن خسته دلان بی نام و نشان بخیر .. ان شاالله نام و یاد و خاطراتشان برای همیشه زنده و گرامی باد. ... سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم . قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم . به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم . سلام و درود برآنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند ... ای جوانان نسل سوم انقلاب و ای مسئولین و مدیران پر ادعا و ای مردم کوچه های مان را به نام شان کردیم که هر گاه با آسایش به منزل می رسیم بدانیم از گذرگاه کدام شهید با آرامش به خانه می رسیم . نکند ای وای نکند عکس آنان را ببینیم و عکس آنها عمل کنیم ... ان شاالله فردا دست ما را بگیرند وگرنه وای بر ما. خداوند عاقبت همه مارا ختم بخیرکند.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار