شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۷۹۴۷
تاریخ انتشار: ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۰۰:۰۰
سپهر را همراه خود به دفتر نشریه شلمچه آورد و گفت سپهر بچه مستعدی است و دوست دارد در زمینه جنگ و شهدا بنویسد. گفتم برای داستان کوتاه نوشتن در زمینه جنگ باید عمیقا با فضای جبهه و جبهه‌ای‌ها آشنا شود و این زمان بر است.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ اگر اشتباه نکنم حدود سیزده سال پیش شبکه ۴ مردی را نشان می‌داد که از سر درد برای مخاطبانش «اتل متل» می‌گفت. توجه اعضای خانواده ما را جلب کرد، دقیقا یادم هست که از سختی‌های همسر شهیدی در فراق شهید خود می‌گفت. شنیدن تکه‌ای از این «اتل متل» من را میخکوب جعبه‌ جادویی کرد، نگاه می‌کردم و می‌شنیدم و اشک می‌ریختم...

«اتل متل یه مادر

نحیف و زار و خسته

با صورتی حزین و

دستای پینه بسته

بپرس ازش تا بگه

چه جور می‌شه سوخت و ساخت

با بیست هزار تومن پول

اجاره‌خونه پرداخت

اجاره‌های سنگین

خرج مدرسه ما

خرج معاش خونه

خرج دوای مینا

بپرس ازش تا بگه

چه جوری میشه جنگ کرد

با سیلی جای سرخاب

صورتا رو قشنگ کرد

بپرس ازش تا بگه

چه چوری می شه جنگ کرد

یا این که بی‌ رنگ مو

موی سیاه و رنگ کرد...»

(یادم تو را فراموش صص ۵۴ _ ۵۳)

این «اتل متل» بر دل و جانم نشست، فردا که به دبیرستان رفتم موضوع را برای دوستان و همکلاسی‌هایم تعریف کردم. آنها هم خوششان آمد و دوست داشتند که «اتل متل‌های سپهر» را بشنوند ولی یادم هست همان دانش‌آموزان پیش‌دانشگاهی ادبیات از چند متری از نام برخی شاعران فراری بودند...

بگذریم از این که شعرهای سپهر و محمد‌رضا آقاسی در بین دانش‌آموزان زمزمه می‌شد...

درست است که سپهر جزء شاعران درجه یک کشور ما قرار نمی‌گیرد ولی آیا امروز این نگاهی که به شاعر درجه ده این مملکت می‌شود نصف آن هم به سپهر می‌شود؟ با نگاهی کاملا امیدوارانه به نهادهای فرهنگی و متولیان فرهنگی _ که الحمد‌الله کم هم نیستند _ دیگر نق نمی‌زنم و از شما دعوت می‌کنم تا روایت شیرین «مسعود ده‌نمکی» _ که روزگاری مدیرمسئول نشریه شلمچه بود_ از شاعر شدن ابوالفضل سپهر را بشنوید:

«سال ۷۶ روزی عبدالجواد موسوی، سپهر را همراه خود به دفتر نشریه شلمچه آورد و گفت سپهر بچه مستعدی است و دوست دارد در زمینه جنگ و شهدا بنویسد. گفتم برای داستان کوتاه نوشتن در زمینه جنگ باید عمیقا با فضای جبهه و جبهه‌ای‌ها آشنا شود و این زمان بر است. چند ماه کار دفتری در نشریه کرد و یک روز به او گفتم نیاز امروز در عرصه ادبیات و فرهنگ شعر معترض و امثال آن است شعر «مولا ویلا نداشت» را به او نشان دادم و گفتم ببین در این زمینه می‌توانی چیزی بنویسی؟ مقداری فکر کردم و اولین بیت را برایش گفتم: دارا موبایل دارد سارا حجاب ندارد.

از او خواستم همین بیت را با همین وزن ادامه دهد. مضمون را هم برایش تعیین کردم و رفت و هفته بعد آمد. چند بیت به این شعر اضافه کرد. مقداری هم جواد موسوی دستی به سر و گوش شعر کشید و اولین شعر سپهر در قالب معروف آن در شلمچه منتشر شد. بعد هم یکی دو بار داستان کوتاه نوشت که در نشریه جبهه چاپ شد و با راه افتادن ماهنامه فکه شعرهای دیگری سرود و در آن جا چاپ شد.»

(یادم تو را فراموش ص ۲۳)

که البته فکر می‌کنم کتاب «یادم تو را فراموش» به پایمردی حمید داود آبادی، که خود از نام‌آوران ادبیات دفاع مقدس است، چاپ شده است.

توجه سپهر در شعرهای سنتی‌اش به اشعار علی معلم دامغانی و محمد‌کاظم کاظمی (که خود از مقلدان معلم بود) قابل تامل است.

رفتن سپهر دوستان و مخاطبان شعرش را غمگین ساخت.

رضا یزدان پناه (شاعر) مثنوی «غم هجران» را برای آن شاعر دردمند و انقلابی سروده است؛

«ای تو تمام غم و دلتنگی‌ام

روح بده بر قلم سنگی‌ام

تا بسرایم همه حاصلت

غم بنویسم ز کتاب دلت

ای تو نویسنده دل‌های ما

شاعر تنهایی و شیدای ما

حنجره‌ات سبز‌ترین باغ بود

پنجره‌ها سمت خدا می‌گشود

جلوه احساس خدا بوده‌ای

پاک‌ترین یاس خدا بوده‌ای

خاک تو را با غزل آمیختند

باده غم در قدحت ریختند

آه تو ای شاعر دل‌های تنگ

ای تو شکوفا شده در شعر جنگ

اتل متل توتوله می‌سرودی

شعر گل و گلوله می‌سرودی

از حسن و مهدی و کوله پشتی

از علی و چشم به آن درشتی

قلم قلم نور و ترانه گفتی

قدم قدم رزم شبانه گفتی

یک غزل شهید کبریایی

نفس نفس گلوی شیمیایی

یک بغل آواز حزین سرودی

از عطش و کشته مین سرودی

ای تو سفر کرده از این خاکدان

نام تو خوشرنگ تر از آسمان

باز بیا، شعر و رباعی بگو

یک غزل قطع نخاعی بگو

سپهر من، اتل متل بگو باز

مثنوی و شعر و غزل بگو باز

یاسمنم، ای تو تمام مردی

آه ببین با دل ما چه کردی

خاک در آغوش تو آتش گرفت

بوی گل و سرخی ترکش گرفت

از غم هجران تو آیینه سوخت

آه دلم یک شبه در سینه سوخت»

البته یادمان نرود که نثر سپهر نیز نثر جذابی است، اگر مطلب «فرشته پلاک طلایی می‌خواد!» ایشان را که در شماره شش نشریه وزین فکه آمده است، بخوانید. آن موقع شیفته «دردواره‌های سپهر» که در قالب بی‌قالبی درد به شکل نثر آمده است خواهید شد.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار