شهدای ایران shohadayeiran.com

واقعه یورش نظامیان حکومت شاه به مدرسه فیضیه قم در سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) در سال ۱۳۴۲ هرچند تصویر تلخى بر خاطره انقلاب اسلامى باقى گذارده ولى سرمنشأ بسیارى از رخدادهاى سیاسى در روند انقلاب مى باشد.
به گزارش شهدای ایران، واقعه یورش نظامیان حکومت شاه به مدرسه فیضیه قم در سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) در سال 1342 هرچند تصویر تلخى بر خاطره انقلاب اسلامى باقى گذارده ولى سرمنشأ بسیارى از رخدادهاى سیاسى در روند انقلاب مى باشد.

از این رو براى کشف ریشه هاى این واقعه خونین باید کمى به عقب بازگردیم و حوادث سالهاى 1340 به بعد را مورد بررسى و تجزیه و تحلیل قرار دهیم.

پس از رحلت آیت الله العظمى بروجردى در فروردین 1340 حکومت شاه کوشید تا نقشه هاى از پیش برنامه ریزى شده خود را با شتاب بیشترى به جلو ببرد. تلاش شاه براى انتقال مرجعیت شیعه به خارج از ایران، پیگیرى طرح موسوم به اصلاحات ارضى، پیگیرى طرح ضد اسلامى «انجمن هاى ایالتى و ولایتى» و سرانجام پیگیرى طرح معروف «انقلاب سفید» رئوس مهم ترین اقدامات حکومت شاه در فاصله سالهاى 40 و 41 بود.

امام خمینى اگرچه پس از وفات آیت الله العظمى بروجردى همچون ادوار گذشته زندگى خویش، کوچکترین قدمى  براى مرجعیت خود برنداشتند و حتى در مقابل پیشنهادات و اقدامات دوستان خویش در این مسیر مقاومت مى کردند ولى در برابر یکایک طرح ها و اقدامات شاه موضعگیرى کرده و سبب شکست بسیارى از این طرح ها و اقدامات شدند. در ماههاى پایانى سال 1341، شاه در حالى که زخم شکست طرح انجمن هاى ایالتى و ولایتى را بر پیکر خود و حکومت خویش احساس مى کرد، تصمیم گرفت اصولى را به رفراندوم بگذارد که از طرف هیأت حاکمه جدید آمریکا در قالب «اصلاحات» به وى دیکته شده بود. این اصول که در 6 ماده تدوین و تنظیم شده و اجراى آن به عنوان «انقلاب شاه و ملت» یا «انقلاب سفید» مشهور شده بود، همان برنامه اى بود که پیش از این تحت عناوین دیگر در بعضى کشورهاى آمریکاى لاتین توسط دولت هاى وابسته به آمریکا اجرا شده بود.

در این میان احزاب ملى گرا با شعار «اصلاحات آرى، دیکتاتورى هرگز» به آنچه که دستگاه حکومتى شاه از آن به عنوان «اصلاحات» یاد مى کرد، چراغ سبز نشان دادند. کمونیستها نیز با این تحلیل که «اصلاحات شاهانه روند تغییر دیالکتیکى نظام فئودالى به نظام سلطنتى و سرمایه دراى را تسریع مى کند.»، با موضع رادیو مسکو هماهنگ شده و اصول «انقلاب سفید» را مترقى خواندند، چنان که همین ها قیام 15 خرداد 42 را نیز حرکتى  ارتجاعى و در حمایت از فئودالها لقب دادند. امام خمینى با مطالعه مفاد اصول 6 گانه «شاه و ملت» و توجه به حمایت اسرائیل و آمریکا و شوروى از روند اجرائى آن، بار دیگر احساس خطر کردند و مراجع و علماى قم را به قیامى دوباره فراخواندند.

با آن که از نظر امام خمینى هدفهاى پشت پرده رژیم از اصلاحات و رفراندوم آشکار و رویارویى با آن غیر قابل اجتناب بود، اما در این نشست تصمیم جمعى بر این شد که با شاه مذاکره اى صورت گیرد و انگیزه او را جویا شوند. پیغام هاى طرفین به وسیله اعزام نمایندگانى براى مذاکره، در چند مرحله رد و بدل شد. شاه در ملاقات با آیت الله «کمالوند» تهدید کرده بود که اصلاحات به هر قیمتى ولو با خونریزى و خراب کردن مساجد انجام خواهد شد. در نشست بعدى علماى قم، حضرت امام خواستار تحریم رسمى رفراندوم شاه بود ولى  محافظه کاران حاضر در جلسه، مبارزه در چنین شرایطى را مقابله «مشت با درفش» دانسته و بى ثمر خواندند!

سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت امام خمینى قرار شد مراجع و علما، مخالفت با رفراندوم را صریحاً اعلام و شرکت در آن را تحریم کنند. حضرت امام بیانیه اى کوبنده در دوم بهمن 1341 صادر کرد و طى آن نظرخواهى شاه را «رفراندوم اجبارى» نامید. متعاقب آن بازار تهران تعطیل شد و مأمورین پلیس به تجمع مردم حمله بردند. در آستانه رفراندوم تحمیلى ابعاد مخالفت مردم فزونى گرفت.

شاه ناگزیر براى کاهش دامنه مخالفتها در چهارم بهمن عازم قم گردید. امام خمینى از قبل با پیشنهاد استقبال مقامات روحانى از شاه به شدت مخالفت نمود و حتى خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحریم کرد. تأثیر این تحریم چنان بود که نه تنها روحانیون و مردم قم بلکه تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه در این شهر که مهم ترین منصب حکومتى تلقى مى شد نیز به استقبال شاه نرفت و همین امر سبب عزل او گردید.

شاه در سخنرانى خود در جمع تعدادى از کارگزاران رژیم و عواملى که به همراه او از تهران به قم آورده شده بودند، خشم خود را با رکیک ترین عبارات علیه روحانیت و مردم ابراز نمود. دو روز بعد رفراندوم غیرقانونى در شرایطى که به جز کارگزاران رژیم کسى دیگر در آن شرکت نداشت، برگزار شد. رسانه هاى رژیم با پخش مکرر تلگرافهاى تبریک مقامات آمریکا و دول اروپایى سعى داشتند تا رسوایى عدم مشارکت مردم در رفراندوم را مخفى نگاه دارند. امام خمینى با سخنرانى ها و بیانیه هاى خویش همچنان به افشاگرى دست مى زد.

از آن جمله اعلامیه اى بسیار تند و در عین حال مستدل تنظیم نمود که به اعلامیه 9 امضائى معروف و منتشر گردید و در آن ضمن برشمارى اقدامات خلاف قانون شاه و دولت دست نشانده وى، سقوط کشاورزى و استقلال کشور و ترویج فساد و فحشا به عنوان نتایج قطعى اصلاحات شاهانه پیش بینى شده بود. با پیشنهاد امام خمینى، عید باستانى نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژیم تحریم شد.

در اعلامیه حضرت امام از انقلاب سفید شاه به «انقلاب سیاه» تعبیر و همسویى شاه با اهداف آمریکا و اسرائیل افشاء شده بود. از سوى دیگر، شاه که در مورد آمادگى جامعه ایران براى انجام اصلاحات آمریکائى به مقامات واشنگتن اطمینان داده بود، مخالفت علما برایش بسیار گران مى آمد. از این رو تبلیغات وسیعى را علیه روحانیت و امام خمینى به راه انداخت و تصمیم به  سرکوبى قیام گرفت. حادثه حمله خونین به مدرسه فیضیه قم و مدرسه طالبیه تبریز حاصل همین تصمیم بود. چگونگى حادثه طبق اعلان قبلى قرار بود تجمع مردم از ساعت چهار بعد از ظهر در داخل مدرسه فیضیه برگزار شود.

سخنران جلسه نیز مرحوم «حاج انصارى» تعیین شده بود. ساواک نیز قصد داشت این مراسم را که در حضور صدها زائر حرم حضرت معصومه(س) و تنى چند از علماء و مراجع برگزار مى شد، به هم بزند. طبق برنامه طراحى  شده، عده اى کماندو، با لباس کشاورزان و در حالى که به چاقو و چوب مسلح بودند، به وسیله چند دستگاه اتوبوس شرکت واحد از تهران وارد قم شدند. علاوه بر این، تعداد زیادى سرباز و نیروهاى ویژه شهربانى در اطراف صحن مطهر حضرت معصومه(س) و مدرسه فیضیه تجمع کرده بودند. این عده پس از مانورى کوتاه در شهر به سوى دروازه قم رفتند و در آنجا مستقر شدند.

آن روز به مناسبت سالگرد شهادت امام جعفر صادق(ع) مجالس متعددى در شهر برپا شده بود، بنابراین تعداد زیادى از مردم نیز از ابتداى صبح در بیت امام اجتماع کرده بودند. یکى از روحانیون به منبر رفته بود و درباره مبارزات امام صادق(ع) با حاکم جور اموى و عباسى سخن مى گفت. امام که لحظاتى پس از شروع سخنرانى به مجلس آمده بودند، متوجه شدند که افرادى مشکوک از میان جمعیت سعى مى کنند تا با فرستادن صلوات نظم مجلس را به هم بزنند، بنابراین یکى از روحانیون را احضار کردند و به ایشان پیامى دادند تا به مردم رسانده شود. پیام ایشان این بود که اگر مأمورینى که قصد اخلالگرى دارند، ساکت نشوند، خود معظم له شخصاً به طرف حرم حرکت خواهند کرد و در آنجا سخنانى را که لازم است به گوش مردم خواهند رساند.

این سخن تهدیدآمیز امام، اخلالگران را در جاى  خود نشاند و به این ترتیب این توطئه خنثى شد. بعد از ظهر روز همان روز در مدرسه فیضیه به دعوت آیت الله العظمى گلپایگانى مجلسى براى سوگوارى به مناسبت شهادت امام جعفر صادق(ع) منعقد بود. جمعیت در مدرسه موج مى زد و اقشار مختلف مردم در آن حضور داشتند. در این حال مدرسه توسط عمال رژیم محاصره شد و سربازان مسلح در اطراف آن مستقر شدند.

در این مجلس یکى از روحانیون رشته سخن را به دست گرفته بود و در ضرورت حفظ ارزشهاى اسلامى و دستورات این آئین مقدس سخن مى گفت و از حوزه علمیه به عنوان «دانشگاه امام صادق» و سربازخانه امام زمان یاد مى کرد. در اواسط سخنرانى یکباره عمال رژیم همانهائى که دسته دسته با اتوبوسهاى دولتى به قم آورده شده بودند، وارد شدند و مردم را مورد حمله قرار دادند. طلاب جوان و روحانیون دلیرانه مقاومت کردند و با خراب کردن قسمتى از دیوار طبقه دوم مدرسه و برداشتن آجرهاى آن به طرف مأموران حمله بردند. در اثر این حملات، دژخیمان موقتاً عقب نشستند و پس از لحظاتى بار دیگر هجوم آوردند و سعى کردند تا خود را به طبقه دوم برسانند اما موفق نشدند. در این حال، نیروهاى ضد شورش پس از رساندن خود به پشت بام هاى اطراف به تیراندازى به طرف روحانیون پرداختند و تعدادى از طلاب را نیز از پشت بامها به زمین پرتاب کردند.

مردم در بیرون از مدرسه وقتى متوجه جنایات عمال رژیم شدند، تصمیم به ورود به مدرسه و یارى طلاب را نمودند، اما مأموران آنان را نیز مضروب و مقتول ساختند. خون پاک فرزندان اسلام در همه جاى مدرسه جارى بود. چون هنوز مدرسه قهرمانانه مقاومت مى کرد، یورشى دیگر آغاز شد و مأموران رژیم، وارد حجره هاى طلاب شدند و پس از نابود کردن تمام کتاب ها، اسباب و اثاثیه به جان طلابى که در اطاقها سنگر گرفته بودند، افتادند. پس از مدتى با بستن درِ مدرسه، طلبه ها به شکل تحقیرآمیزى به داخل شبستان برده شدند. سپس کتابها و مقدارى از اثاثیه و لوازم طلاب ساکن حجره هاى فیضیه را به وسط حیاط آوردند و آتش زدند.

در بین وسایلى که به آتش کشیده شد علاوه بر کتب درسى، قرآن و مفاتیح و کتب ادعیه نیز به چشم مى خورد. فرداى آن روز نیز مأموران مخفى رژیم دوباره به مدرسه هجوم آوردند و بعد از مجروح ساختن شمار دیگرى از طلبه ها و تخریب قسمت هاى دیگرى از مدرسه، به طرفدارى از شاه و رژیم شعار دادند و نسبت به مراجع و علماء اهانت کردند.

همزمان با فاجعه فیضیه و در همان روز دوم فروردین 1342، در حالى که در تعدادى از مساجد تبریز نیز مراسم عزادارى برپا بود، عده اى ازمأمورین ساواک و شهربانى وارد مدرسه طالبیه شدند. مأموران پس از پاره کردن تعدادى  عکس و اعلامیه هاى نصب شده بر دیوارهاى مدرسه با طلبه ها و مردم درگیر شدند. زد و خورد مردم و طلبه ها با مأمورین به خارج از مدرسه کشیده شد. در بیرون از مدرسه بر تعداد مأموران مسلح افزوده شد و درگیرى شدت یافت.

واقعه حمله به فیضیه و شیوه برخورد امام خمینى با این حادثه زمینه مناسبى را براى آشنائى مردم با دیدگاه هاى مشارالیه راجع به خاندان پهلوى، سیاستهاى آمریکا، اسرائیل و انگلیس به وجود آورد. در حقیقت حوادثى که از سال 1340 در ایران شروع شده بود و با فاجعه فیضیه 1342 تداوم یافت و نهایتاً منجر به قیام 15 خرداد گردید، مردم ایران را با واقعیتهاى دردناک جامعه ایران آشنا ساخت. از این رو حادثه حمله به مدرسه فیضیه، قطعاً یکى از نقاط عطف انقلاب اسلامى است. این حادثه بر خلاف تصور شاه که مى پنداشت سبب سرکوبى روحانیت و قیام مردم مى شود، عامل تثبیت تفکر سیاسى امام خمینى در جامعه گردید.


تأسیس حوزه علمیه قم

روز 3 فروردین 1301 شمسى حوزه علمیه قم توسط آیت الله شیخ عبدالکریم حائرى یزدى تأسیس شد.تأسیس حوزه هاى علمیه شیعى به شیوه سنتى به سال 447 هجرى باز مى گردد. در آن سال، با یورش طغرل بیک، سرسلسله سلجوقیان به محلات شیعه نشین بغداد و آتش زدن کتابخانه مهم و گرانقدر شیعه، شیخ الطائفه طوسى از علماى بزرگ شیعى آن زمان ناگزیر به هجرت به نجف اشرف مى شود و آنجا را به صورت پایگاه دانش و دین درمى آورد و نخستین حوزه و دانشگاه بزرگ شیعه را بنا مى نهد. علماى شیعه پس از مهاجرت شیخ طوسى از بغداد به نجف در نیمه دوم قرن پنجم هجرى و تشکیل حلقه هاى درسى که از آن جمله «امالى» شیخ طوسى است، به نجف آمده و آنجا را تبدیل به مجتمع بزرگ علمى شیعه مى کنند.

مدرسه علمیه قم، از دوران حیات امام صادق(ع) اواسط قرن دوم هجرى فعالیت داشته و از همان زمان مرکز تجمع علما و محدثان بزرگ بوده است. شهر قم در هیچ دوره اى، از وجود فقها خالى نشده و همیشه دانش پژوهان و طلاب علوم دینى در آن جمع بوده اند. مى توان گفت حوزه قم، یکى از قدیمى ترین مراکز نشر علوم اسلامى در جهان اسلام است که تاکنون باقى مانده است.

البته این روند، فراز و نشیب هاى بسیارى در طول تاریخ داشته است. تا زمانى که آیت الله میرزاى قمى مسؤولیت حوزه را برعهده داشت، حوزه با قوت و قدرت فعالیت مى کند. اما پس از وفات میرزاى قمى در 1231 ه. ق، حوزه قم به ضعف و رکود مى گراید و کم فروغ مى شود و این رکود چند دهه ادامه مى یابد تا این که با هجرت آیت الله شیخ عبدالکریم حائرى به شهر قم، حوزه علمیه در قالب یک نهاد مستحکم، حیاتى دوباره مى یابد.

در سال 1300 هجرى شمسى، با گسترش زمزمه هاى تغییر سلطنت از قاجار به پهلوى، نیاز شدیدى به یک پایگاه بزرگ و محکم در داخل ایران جهت حمایت از ارکان دین احساس مى شود. به ویژه آن که با شروع جنگ جهانى اول و تحولات در سطح منطقه، تردد طلاب و علما به شهرهاى مذهبى عراق (کربلا، نجف، کاظمین، سامرا) که تا قبل از این تاریخ مراکز عمده تعلیم و تعلم علوم دینى به حساب مى آمدند دشوار شده بود. به همین دلیل به محض ورود آیت الله حائرى به ایران، مشتاقان علوم دینى جلسات درسى ایشان را برپا مى کنند و آیت الله حائرى این اشتیاق و نیاز را عمیقاً درک کرده و ماندن و خدمت کردن در ایران را بر رفتن به عتبات ترجیح مى دهد.

مرحوم شیخ عبدالکریم حائرى یزدى در سال 1276 هجرى قمرى در روستاى مهرجرد یزد دیده به جهان مى گشاید و اهالى روستاى مهرجرد را که از فرزنددارشدن پدرش محمد جعفر مایوس بودند به شگفتى وامى دارد. پس از گذراندن دوران کودکى، عبدالکریم توسط یکى از بستگانش که در کسوت روحانیت بود به مکتب خانه اى در شهر اردکان سپرده مى شود تا به تحصیل علوم ابتدایى و ادبى و قرائت قرآن بپردازد. سایه پرمهر پدر را در همان دوران جوانى از دست مى دهد و به خاطر عشق به مادر غمدیده، مدتى دست از تحصیل مى کشد و به سوى او مى شتابد. مدتى بعد، به حوزه علمیه یزد مى رود و در مدرسه محمدتقىخان اقامت مى کند و طولى نمى کشد که به عنوان یک دانش پژوه اسلامى با اندیشه هاى بلند در میان علماى بزرگ شناخته مى شود.

عبدالکریم هجده سال بیشتر ندارد که به دنبال دانش اندوزى بیشتر، راهى کربلا مى شود و حدود دو سال در جوار حرم مطهر امام حسین علیه السلام به تهذیب و تحصیل مشغول مى شود. علم و نبوغ شگفت آور او، آیت الله فاضل اردکانى  از اساتید به نام حوزه کربلا را متقاعد مى کند که حوزه کربلا براى پرورش و شکوفایى خلاقیت هاى علمى  عبدالکریم کوچک است و او را به سوى میرزاى بزرگ شیرازى (مرجع تقلید وقت) در سامرا مى فرستد.

میرزاى شیرازى عنایت ویژه اى به آیت الله حائرى داشت. حائرى در سامرا و نجف نزد استادان مشهورى چون سیدمحمد فشارکى اصفهانى، میرزا محمدحسن شیرازى، آخوند ملامحمدکاظم خراسانى و سیدمحمدکاظم طباطبائى یزدى مدارج عالى فقه و اصول را مى گذراند و به زودى در شمار علما و فضلاى مشهور آن سامان درمى آید. ایشان سال ها نیز در کربلا تدریس مى کند.

پس از 37 سال اقامت در کربلا، سامرا و نجف، آیت الله حائرى در سال 1333 به دعوت حاج میرزا محمود فرزند حاج آقا محسن اراکى به اراک مهاجرت مى کند و در همان جا حوزه تدریس علوم اسلامى را تشکیل مى دهد. پس از هشت سال، تعداد طلاب در حوزه علمیه اراک از سیصد نفر افزون شده و حوزه اراک به عنوان یک مرکز عظیم علمى و تحقیقى مطرح مى شود.

در سال 1300 ه. ش، آیت الله حائرى به زیارت مرقد مطهر امام رضا(ع) مشرف مى شود و در اواخر زمستان همان سال (مصادف با 22 رجب 1340 ه. ق) به همراه فرزند بزرگش آیت الله مرتضى حائرى و آیت الله محمدتقى خوانسارى به قصد زیارت حرم مطهر حضرت معصومه و نیز اجابت دعوت مردم و علماى قم، از اراک راهى قم مى شود. شهر قم به خاطر عید مبعث پیامبر اکرم (ص) آذین بندى شده بود و مردم با شنیدن زمزمه ورود آیت الله حائرى به شهر، استقبال بى نظیرى از او به عمل مى آورند.

آیت الله اراکى چگونگى تأسیس حوزه علمیه قم را چنین روایت مى کند: «قبل از آمدن مرحوم حاج شیخ عبدالکریم، حوزه اى در قم وجود نداشت؛ با این که قبلاً علماى برجسته اى مانند میرزاى قمى، حاج شیخ ابوالقاسم زاهد، آقا شیخ مهدى پایین شهرى و... در قم سکونت داشتند، لیکن تقدیر الهى نبود حوزه اى در قم تشکیل شود و با این که میرزاى قمى مقام علمى والایى داشت و صاحب کتاب «قوانین» و از مؤسسین علم اصول بوده، با این وجود حوزه اى در این شهر تأسیس نشده بود. تا این که خداوند متعال در دل حاج شیخ عبدالکریم که ساکن کربلا بودند، مى اندازد که نذر کند به زیارت حضرت امام رضا(ع) برود... پس از مراجعت از مشهد به سلطان آباد، شیخ با این مسأله مواجه مى شود که به کربلا برود یا در ایران بماند. از طرفى موطن اصلى او کربلا بوده و از طرفى رها کردن حوزه جدیدالتأسیس را صلاح نمى بیند. تکلیف شرعى او را وادار به توقف مى کند در صورتى که قبلاً هیچ توقفى  در ایران نداشته است.

پس از چندى، علماى قم سعى مى کنند که ایشان را به قم بیاورند به جهت این که قم، جزو شهرهاى مقدس است. بالاخره ایشان را به عنوان «زیارتى شب عید نوروز» به قم مى آورند. هم چنین حاج شیخ عبدالکریم را مجبور مى کنند که در صحن نو حضرت معصومه(س) نماز مغرب و عشاء را به جماعت برگزار کند و بعد از اقامه نماز، حاج شیخ محمد سلطان الواعظین تهرانى، به توصیه علما به منبر رفته و مردم را تهییج مى کنند که ایشان را نگه دارید. مردم قم با یک شوق و حال مخصوصى به ایشان مى گروند؛ حتى بعضى مى گویند که  اى اهل قم! زمانى که دعبل خزاعى به قم آمد و جبه امام رضا(ع) را به همراه آورده بود، شما نگذاشتید که جبه امام رضا(ع) را از شهرتان بیرون برند. این شخص علم امام رضا(ع) را آورده است، نگذارید که او از این شهر برود... مرحوم شیخ مدتى فکر کردند و عاقبت قرار شد استخاره کنند. وقتى استخاره کردند، این آیه آمد که وَ اتُونى بِاَهلِکُم اَجمَعینَ؛ این آیه، مربوط به قضیه حضرت یوسف(ع) است که به برادرانش مى گوید: «بروید پدرم را با اهل و عیال بردارید بیاورید.» مرحوم حاج شیخ نیز با الهام از این آیه دستور داد بروند و اهل و عیالش را به قم بیاورند. با ورود ایشان به شهر قم، حوزه علمیه حیات تازه اى را آغاز کرد.»

تشکیل حوزه علمیه قم و حسن شهرت آیت الله حائرى و از همه مهم تر مجاورت با حرم شریف کریمه اهل بیت سلام الله علیها، مشتاقان و طلاب و فضلاى دینى را به سوى قم مى کشاند و بسیارى از شاگردان ایشان که در اراک به سر مى بردند، ازجمله سیدمحمدتقى خوانسارى، سیداحمد خوانسارى، سیدروح الله خمینى، سیدمحمدرضا گلپایگانى  و شیخ محمدعلى اراکى به قم مى آیند.

آیت الله شیخ عبدالکریم با روحیه اى مضاعف به بازسازى حوزه علمیه قم مى پردازد. ایشان ابتدا اقدام به تعمیر مدرسه فیضیه قم به عنوان مرکز اصلى این حوزه مى کند و سپس به  سر و سامان دادن به وضعیت معیشت طلاب اقدام مى کند. او تأکید داشت که اداره حوزه باید زیر نظر یک نفر باشد و دیگران در هر مقام علمى، به او یارى برسانند. علماى بزرگ هم بسیار هماهنگ با او عمل مى کنند. مسأله تبلیغ و اخلاق، برنامه آموزش زبان هاى خارجى، انجام خدمات اجتماعى و رفع نیازمندى هاى مردم، ساخت بیمارستان، دارالایتام و دارالاطعام و مرمت و احیاى مدارس قدیمى ازجمله خدمات موسس حوزه علمیه قم به شمار مى رود.

حوزه در مدت اقامت پانزده ساله آیت الله حائرى از نظر علمى بسیار نیرومند شده و در امور سیاسى و مواجهه با سلطنت رضا شاه نیز پویا و مستقل بوده است. هم چنین حوزه، پناهگاه محکم و عظیمى براى مردم مستضعف مى شود و پشتیبانى این پایگاه بزرگ دینى از مردم و اعتراضاتشان به رژیم حاکم، روحیه انقلابى را تقویت مى کند.

مقابله با فشارهاى رضاخان بر طلاب، مبارزه با طرح متحدالشکل شدن البسه، مقابله با دخالت وزارت فرهنگ در امور حوزه و ایستادگى در برابر طرح کشف حجاب ازجمله مواردى است که پویایى و اثرگذارى حوزه تازه تأسیس قم را در مسائل سیاسى به خوبى نشان مى دهد.

آیت الله شیخ عبدالکریم حائرى در شب 17 ذى القعده 1317 قمرى مطابق با دهم بهمن ماه 1315 ه ش و در سن 79 سالگى دارفانى را وداع گفت .

اهمیت کار آیت الله حائرى به قدرى است که امام خمینى در این باره مى فرمایند: «اگر مرحوم حاج شیخ در حال حاضر بودند، کارى را انجام مى دادند که من انجام دادم و تأسیس حوزه علمیه در آن روز، از جهت سیاسى، کمتر از تأسیس جمهورى اسلامى در ایران امروز نبود.»
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار