شهدای ایران shohadayeiran.com

یک جانباز انقلاب گفت: مردم با شور عجیبی در تظاهرات 22 بهمن 57 شرکت می‌کردند، این روز بین ما و نیروهای شاهنشاهی درگیری شدیدی در پادگان رخ داد و تیر به من اصابت کرد و مجروح شدم.
به گزارش شهدای ایران، سال 57 انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید، این انقلاب از نادر انقلاب‌هایی بود که مردم بدون درگیری مسلحانه مخالفت خود را علیه حکومت شاهنشاهی اعلام کردند و آن را سرنگون ساختند.

مردم قزوین هم همانند بسیاری از شهرهای کشور که هم‌پای رهبر فرزانه‌اش به میدان آمدند تا ریشه‌ استکبار را با سرنگونی رژیم ستمشاهی بخشکانند، حضوری موثری داشتند.

در دوران انقلاب اسلامی همه آمده بودند تا برای پایداری اسلام و انقلاب در این سرزمین فریاد بزنند و در این میان بودند عزیزانی که نشان جانبازی را بر سینه‌های خود حک کردند.

در این میان به پای خاطرات جانبازان انقلابی در قزوین نشستیم تا آنان حال و هوای دوران انقلاب اسلامی را برایمان بازگو کنند.

سلطان‌محمد بابایی جانباز 70 درصد، مدرک تحصیلی‌ام کارشناسی و جزء کارآفرینان برتر استان هست و اکنون مدیریت آژانس ایران‌گردی و جهان‌گردی «قزوین پیما» را بر عهده دارد.

ایشان از مبارزان انقلاب است که به بیان خاطراتش در مبارزه با رژیم ستمشاهی می‌پردازد و می‌گوید: سال 42 بود، آیت‌الله سید احمد طالقانی برای اولین بار در مسجد نبی‌ سخنرانی کرد.

در این زمان 7 ساله بودم، با حضور در مسجد و گوش کردن به سخنان آیت‌الله طالقانی شیفته حرف‌هایش در برپایی انقلاب اسلامی و مبارزه با رژیم شاهنشاهی شدم، این سخنرانی جرقه ورودم به تظاهرات علیه شاه شد.

زمان سریع گذشت تا سال 57 شد، جوان 22 ساله و مجرد بودم تا 6 ابتدایی درس خواندم و به صورت سیار در جوشکاری کار می‌کردم.

یادم هست، 8 بهمن 57 برای استقبال از ورود امام به تهران رفتم، بختیار نخست‌وزیر شاه مانع ورود ایشان شد، به همین دلیل در تهران ماندگار شدم، از این روز تا 12 بهمن به همراه مردم با شرکت در تظاهرات، نفرت خود را علیه این اقدام بختیار اعلام ‌کردیم.

سرانجام امام 12 بهمن به تهران آمد، من به همراه مردم از خوشحالی نمی‌دانستیم چه کنیم، غرق در شادی و خوشحالی بودیم. بعد از این روز نیز تا نابودی کامل رژیم شاهنشاهی در تظاهرات مختلفی شرکت ‌می‌کردیم.

22 بهمن شد، بختیار ظهر حکومت نظامی اعلام کرده بود، ولی امام به مردم گفتند بریزید به خیابان‌ها و این حکومت را بشکنید بنده به همراه مردم، به فرمان امام به خیابان‌ها ریختیم و در این روز شعار ‌دادیم.

در این روز تظاهراتمان به سمت پادگانی در غرب تهران رسید، خیلی شلوغ بود، درب این پادگان را شکستیم و داخل شدیم و از نیروهای ارتش خواستیم به ما بپیوندند، برخی از سربازان اسلحه‌های خود را زمین می‌گذاشتند، به ما ‌پیوستند و برخی دیگر به سمت ما تیراندازی ‌کردند.

درگیری شدید در پادگان بین ما و نیروهای شاهنشاهی رخ داد، اینجا بود که تیر به پایین شکمم اصابت کرد و مجروح شدم.

نیروهای مردمی بعد از مجروح شدنم، مرا به بیمارستان شماره 2 در غرب تهران که نزدیکی این پادگان بود، بردند. در بیمارستان از ستادهای مردمی و از طرف آیت‌الله طالقانی به ملاقاتم می‌آمدند و برایم گل و شیرینی می‌آوردند که از این کار آنها، خیلی خوشحال بودم.

بعد مجروح شدنم، تاکنون هیچ وقت از شرکت در تظاهرات و حضور در انقلاب، پشیمان نیستم و احساس رضایت دارم که توانستم قدمی در برپایی انقلاب اسلامی بردارم.

بابایی در ادامه به دوران تحصیلش در قبل از انقلاب اشاره کرد و گفت: کلاس ششم بودم، از آنجایی که در مدرسه علیه شاه کارهای زیادی انجام می‌دادم، مدیران مدرسه از من دل خوشی نداشتند و به خاطر شیطنت‌هایم همیشه توبیخم می‌کردند.

یادم نمی‌رود، یک روز عکس شاه را که در کلاس نصب بود، با خودکار خط‌خطی کردم، مدیر مدرسه به خاطر این کارم حسابی تنبیه‌ام کرد و ناچار شدم از مدرسه فرار و درسم را رها کنم.

مختار مقدس، از مبارزان انقلابی دیگر قزوین است که خاطراتش را در مبارزه با رژیم ستمشاهی برایمان بازگو می‌کند و می‌گوید: دانش‌آموز 16 ساله بودم، که با شرکت در تظاهرات علیه اقدامات رژیم شاهنشاهی اعتراض می‌کردم.

یادم هست، 7 دی 57 بود، با شرکت در تظاهرات به همراه مردم در حال شعار دادن علیه اقدامات ظالمانه رژیم بودیم که به خیابان طالقانی رسیدیم، در آنجا ژاندارمری سابق مستقر بود و نیروهایشان، جلوی ادامه اعتراضات ما را گرفتند.

من به همراه تظاهرکنندگان از دست آنها، به سمت خیابان شهدا فرار کردیم، تا رسیدیم به نزدیکی شهربانی، که در این خیابان مستقر بود، نیروهای ارتش در آنجا بلافاصله با مشاهده فرار تظاهرکنندگان، به سمت آنها تیراندازی کردند.

یکی از این تیرها هم به پای راست من اصابت کرد، که در اثر مجروحیت بی‌هوش شدم و هیچ چیز نفهمیدم. 

یکی از بستگانم برایم توضیح داد، که بعد از این حادثه نیروهای انقلابی، من و بقیه تیر خوردگان را به بیمارستان شاه اسماعیل (شهید رجایی) منتقل کردند.

بنده نزدیک به 2 و 3 روز در این بیمارستان بستری بودم، پزشکان با عمل جراحی تیر را از پایم بیرون آورده و بعد اقدامات لازم را برای درمانم انجام دادند.

باید بگویم نیروهای ارتش در این زمان با شیوه‌های مختلف به بیمارستان‌ سرکشی می‌کردند و با مشاهده افرادی که تیر خورده بودند، آنها را بازداشت و مورد شکنجه قرار می‌دادند، به همین دلیل پزشکان در این مدت مرا از دید این نیروها پنهان و بعد از درمان، بلافاصله مرخصم کردند.

به همین دلیل بنده ناچار شدم، مراحل بعدی درمان پایم را در منزل توسط یک پزشک انقلابی انجام بدهم و شکر خدا نیز خوب شدم. انقلاب اسلامی بعد از دو ماه اصابت تیر به پایم، در 22 بهمن سال 57 به پیروزی رسید.

گفتنی است: بعد از گذشت چندین سال از پیروزی انقلاب اسلامی 57 بازگو کردن خاطرات یکی از نیازهای ضروری جامعه امروز است تا نسل جوان بدانند که مردم در برپایی انقلاب چه زحماتی کشیده‌‌اند.

همچنین آن‌هایی که در آن زمان نبودند بدانند نیروهای انقلابی، شهدا و جانبازان چه فداکاری و جانفشانی در برپایی انقلاب کرده‌اند تا در دفاع از ارزش‌های اسلام مصمم باشند.
منبع: فارس

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار