شهدای ایران shohadayeiran.com

چهل و یک طلوع از فصل بهار سال 1345 گذشته بود که در خنکای بین الطلوعین صدای گریه کودکی که پا به عرصه گیتی گذاشته بود سکوت سحرگاهان روستا را شکست؛ روستای دور افتاده ای که با از نزدیکترین شهر یکصد و بیست و پنج کیلومتر فاصله داشت.

شهدای ایران:پدر این نوزاد که  از معدود  افراد مکتبی باسواد روستا بود به عنوان قرآن خوان و ذاکر اهلبیت بین مردم آبادی آبرویی کسب کرده بود در حاشیه  قرآنش چنین نوشت :دومین فرزندم حسین در تاریخ  10 اردیبهشت سال 1345 در روستای سلطان آباد دیده به جهان گشود.

حسین از کودکی در راه  پر مهر مادری مومنه پرورش یافت و سالیان بعد با آنکه جثه کوچکی داشت در کارهای کشاورزی و دامداری کمک حال پدر بود؛ او که در خانواده ای مذهبی و مانوس با قرآن رشد یافته بود از کودکی عشق به قرآن و اهل بیت در وجودش نهادینه شد.

تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش سطان آباد سپری کرد و برای ادامه تحصیل کوله بار غربت به دوش کشید و به همراه برادرش حسن راهی شهر حاجی آباد شد  که آن زمان بخش کوچکی در هرمزگان بود .

در آنجا اتاق محقری اجاره کرد و به تحصیل مشغول شد، دوران راهنمایی و دبیرستان را در حاجی آباد گذراندو به سبب علاقه ای که به شغل معلمی داشت پس از پذیرش در آزمون راهی یزد گردید تا در رشته پرورشی تحصیل کند .

در همین زمان آتش کینه و عداوت بعضی ها و استکبار جهانی علیه مردم مظلوم ایران شعله کشیده بود و جبهه های نبرد حق علیه باطل هر آزاده ای  را به سوی بهشت فرا می خواند؛ حسین که آسمانی بود و زمین را جای پستی می دید یک تابستان فصل تعطیلات بود به جای آنکه به زادگاهش برگردد و با خانواده خویش بگذاراند از همان یزد راهی جبهه های جنوب شد.

در آن تابستان حسین به قافله شهدا نرسید اما شاید دلش را به آنها سپرد و عهد کرد که دلم را با خود ببرید تنم را خودم می آورم ؛در دوران دانشجویی حسین یکبار دیگر هم داوطلبانه به سرزمین آسمانی جبهه های جنوب رفت اما اینبار هم حکم شهادتش را امضا نکرده بودند.

با اتمام تحصیلات حسین باید به عنوان یک معلم به زادگاهش باز می گشت اما  غم شهادت، نرفتن و پر نگشودن بردل داشت ؛ حسین بار دیگر پس از اخذ مدرکش به سرزمین خون و آتش خوزستان سفر کرد سه ماه ماند و مردانه جنگید.

او که دیگر غواص ماهری بود اروند را به زانو در آورده بود ، این بار سوم بود که حسین به دنبال شهادت آمده بود و اجازه اش نداده بودند، این سه ماه هم تمام شد و حسین باید با جبهه خداحافظی می کرد اما او دلش را به آبی آسمان داده بود و زمین برایش تحمل ناپذیر بود.

 

حسین در دومین روز از دی ماه 54  وصیت نامه اش را نوشت و  سرانجام در روز  4 دی ماه 65 در حالی که بیست بهار را تجربه کرده بود در عملیات 4  در میانه اروند اصابت ترکش به او بشارت بهشت داد .

وقتی برای مداوایش آمدند نپذیرفت و گفت من حالم بد نیست به دیگران برسید؛ حسن را در چرخبالی نشاندند تا به بیمارستانی در اهواز برسانند اما پرواز حسین دیگر فرودی نداشت و همین که تنش از زمین توسط چرخ بال به آسمانها عروج کرد روحش نیز به سمت معبود شتافت و آخرین فرصت پرواز را دیگر از دست نداد.

حسین پرواز کرد و سومین شهید سلطان آباد و بعد از شهید موسی خادمی و علی باقری و حسین مسعودی نام گرفت . روحش شاد و یادش گرامی

نام : حسین    نام خانواگی : مسعودی    تاریخ تولد :10/02/1345  محل تولد : سلطان آباد   تاریخ شهادت :04/10/1365 مکان شهادت :ام الرصاص

پیام شهید حسین مسعودی :

پیامم به تمامی معلمین و همکارانم این است که در هدایت دانش آموزان و شاگردان خود بکوشید ؛ قلب کودک و نوجوان مانند لوح سفیدی است که چیزی در آن ننوشته اند. سعی کنید آن را آلوده نکنید و برای خدا کار کنید و خدا را بر اعمال خود نظاره ببنید که اجر کارتان را پیش خدا می برید و جز خدا کسی نمی تواند پاداش این کار بزرگ شمارا بدهد .

پیام من به دانش آموزان این است که سعی و تلاش کنند و علم کسب کنند و نیاز های مملکت اسلامی را برآورند تا این کشور در تمامی زمینه ها خود کفا شود .

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار