شهدای ایران shohadayeiran.com

با آن که سال ها به خاطر يک دوستي خياباني عذاب کشيدم و روزگار جواني ام به خاطر اين اشتباه بزرگ تباه شد و مجبور بودم سرزنش ها و نيش و کنايه هاي ديگران را تحمل کنم، اما نمي دانم چگونه باز هم همان اشتباه را تکرار کردم و اين بار علاوه بر آبرو و اعتبار، همه دارايي ام را هم از دست دادم...
شهدای ایران:دختر ۳۲ ساله اي که با وعده ازدواج يک جوان شياد در دام عشقي خياباني گرفتار شده و ده ها ميليون تومان پس اندازش را بر باد داده بود، به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري شهيد آستانه پرست مشهد گفت: تا کلاس سوم راهنمايي بيشتر درس نخواندم و پس از آن به کارهاي هنري روي آوردم. به خاطر علاقه اي که به آرايشگري و بافتني داشتم خيلي زود در اين رشته ها پيشرفت کردم، اما يک روز که از آرايشگاه محل کارم بيرون مي آمدم با جواني به نام سبحان آشنا شدم. آن روزها ۱۷ سال بيشتر نداشتم و به همين دليل تحت تأثير هيجانات دوره نوجواني قرار گرفتم. ارتباط من و سبحان آن قدر آشکار شد که او براي ديدن من به آرايشگاه مي آمد. آن روزها وقتي اهل محل متوجه اين ماجرا شدند، خانواده ام را سرزنش کردند و مرا دختري بي بندوبار مي دانستند. ارتباط من و سبحان هر روز بيشتر مي شد تا جايي که ديگر من انگشت نماي اهل محل شده بودم اما دو سال بعد فهميدم که سبحان با دختر ديگري ازدواج کرده است. از آن روز به بعد هم ديگر کسي به خواستگاريم نيامد چرا که ماجراي دوستي خياباني من و سبحان به قصه اي جذاب براي همسايگانمان تبديل شده بود. ديگر چاره اي نداشتم جز آن که به کار آرايشگري و بافتني ادامه بدهم. سال ها بعد ۲۰ ميليون تومان پس انداز کردم و برادرانم هم ۲۰ ميليون تومان ديگر به من کمک کردند تا يک آرايشگاه تأسيس کنم، در حالي که ۳۱ سال از عمرم سپري شده بود در يک باشگاه ورزشي هم ثبت نام کردم تا با ورزش از چاق شدنم جلوگيري کنم. ولي هر روز صبح که از منزل بيرون مي رفتم موتورسوار جواني مرا تا باشگاه تعقيب مي کرد. اين گونه بود که اشتباه بزرگم را پس از سال ها دوباره تکرار کردم و به ابراز علاقه هاي فريبنده کاوه پاسخ مثبت دادم. او طوري خودش را با چرب زباني عاشق من جلوه مي داد که هيچ گاه فکر نمي کردم اين ها همه يک نقشه باشد. وقتي اسرار زندگي و ماجراي پول هاي پس انداز شده ام را برايش بازگو کردم او چشم طمع به آن پول ها دوخت و در سه مرحله به بهانه فراهم کردن مقدمات ازدواج و تهيه لوازم زندگي مبلغ ۳۹ ميليون تومان از من گرفت، اما از روزي که به کاوه گفتم ديگر پولي ندارم، او به مکان نامعلومي گريخت و من هم هيچ مشخصاتي از محل اختفايش ندارم. حالا مانده ام که چگونه ماجراي تکرار اشتباهي که سال ها به خاطر آن عذاب کشيدم را براي برادرانم بازگو کنم. چگونه بگويم که باز هم فريب خوردم! کاش...

ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي

*خراسان


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار