شهدای ایران shohadayeiran.com

زرده همچنان چشم انتظار مسئولین
مردم روستا از سوی بنیاد شهید و امور ایثارگران به‌عنوان «جانباز» شناخته نمی‌شوند ...
به گزارش سرویس سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران؛ عادت کرده‌ایم بعد از یک سال یادمان بیفتد در گوشه‌ای از این دنیا که آدم‌هایی هستند که ریه‌هاشان نفس کشیدن را یاری نمی‌کند، آدم‌هایی که پوست دست‌ها و پاهاشان گوشه به گوشه بالا آمده و زیر آن چرک جمع شده و تکانش بدهند می‌ترکد. ما فقط سالی یکبار پسرهای نابینا را یاد می‌آوریم، دخترهایی که بخاطر صورت‌های سوخته‌شان هنوز نه زن شده‌اند و نه مادر.

روزی که در تقویم گم شده است

فقط منتظریم 31 تیر بیاید، برای چندمین سال قلم به دست بگیریم و بگوییم در روستای "زرده" دالاهو مردم با درد زندگی می‌کنند، بعد صدام در گور خفته و حامیانش را لعنت کنیم، بگوییم مردم این روستا سوخته‌اند، سخت نفس می‌کشند، بچه‌های معلول به دنیا می‌آورند و سرفه‌های پیرزن‌ها و پیرمردها خشک است.

اما اصل ماجرا این است. در روزی که در هیچ تقویم روی میزی ثبت نشده که حداقل مسئولان وقتی مدام آن را برای تنظیم ساعت جلسات ورق می‌زنند شاید چشمانشان به آن بخورد.صدام هوس کرد چند نفری را شیمیایی کند،چشمش این روستای کوچک پای کوه‌های دالاهوی ما را گرفت، ساعت شش صبح بود که ....

زمین و زمان لرزید و همه جای بوی ماهی آمد. چشم‌های مردم چند لحظه‌ای دنیا را رنگ خردلی دید، بچه‌ها و پیرزن‌ها و پیرمردها که نمی‌دانند عامل اعصاب چیست، خردل را نفس کشیدند و بر 250 جنازه‌ای که گوشه گوشه افتاده بود شیون کردند.

زمین را چنگ زدند و خاک برداشتند و بر سر ریختند و جنازه جایش گذاشتند. تعدادی اما رفته بودند، رفته بودند زخمی‌ها را به بیمارستان برسانند، آنها کمتر بوی ماهی شنیدند و این روزها حالشان شاید بهتر باشد.

اینکه چقدر دست کنده شد و پا جاماند و چشم خالی شد را کسی نمی‌داند، اما آخرش گفتند 1400 نفری می‌شوند آنهایی که زنده مانده‌اند اما با بدنی پاره پاره. اما همه زخمی بودند، هوایپماها که پر آمدند و خالی شدند و رفتند و بوی ماهی آمد زرده زخمی شد، ذره‌های عامل اعصاب به چشم مردم رفت و امروز خیلی آدم در زرده هنوز خردلی می‌بییند، ذره‌های اعصاب راه بینی و گلو را باز کرد و به ریه‌ها رفت و خیلی‌ها امروز خس خس خس نفس می‌کشند و بین هر کلمه حرف هزار سرفه می‌کنند، سرفه‌هایی که هرکدامشان یک بار دیگر صدای بمب‌های شیمیایی صدام است.

هر روز یکی می‌میرد، یکی که پول میلیونی ندارد بابت شیمی درمانی بپردازد و نمی‌دانم با اینهمه مرگ چرا باز همیشه می‌گویند 250 شهید.

جانبازانی که جانباز نیستند


تنها پیگیری امور مردم روستا، از طرف دفتر مقام معظم رهبری صورت گرفته که با ورود بنیاد برکت به آنجا با تخصیص بودجه بالغ بر یک میلیارد و ششصد و هفتاد میلیون تومان و اعزام تیمی از پزشکان متخصص، بخشی از مشکلات درمانی و شهری روستا پیگیری شد. با این وجود همچنان مردم روستا از سوی بنیاد شهید و امور ایثارگران به‌عنوان «جانباز» شناخته نمی‌شوند ...

حتی دفترچه بیمه درمانی ندارند

وقتی سال‌ها قبل «فرانسیس هرسیون» خبرنگار بی‌بی‌سی به نمایندگی از سوی دول غربی به روستای «بابا یادگار» رفت تا با تهیه گزارش و خبر، این روباه پیر بار دیگر انقلاب و جمهوری اسلامی را زیر سؤال ببرد، این مرزنشینان غیور همچنان با پایمردی از دین و نظام اسلامی دفاع کرده و لب به شکایت نگشودند؛ همان مردمی که بسیاری از آنها حتی دفترچه بیمه درمانی هم نداشتند.



 زرده ما هم رفتیم تا 365 روز دیگر و 31 تیر 1394. سال قبل آروز کردیم یک سال که گذشت ساختمان مرکز درمانی در روستای شما بالا برود و جزو جامعه جانبازان باشید، اما انگار ابراز امیدواری‌های ما هم شیمیایی شده، مسئولان کمی حواس‌شان به شبکه‌های پایین دستی سدها و پتروشیمی‌ها و سیمان است، اگر زمان داشتند می‌آیند و از حال و روز شما هم بازدید می‌کنند و روند پیشرفت کار را به مردم گزارش می‌دهند.

شما را با کودکان ناقص و تنگی نفس و پوست‌های تاول زده و چهره‌های سوخته تا 31 تیر سال بعد به خدا می‌سپاریم.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار