شهدای ایران shohadayeiran.com

به شوخی می‌گفت آیا ممکن است این بچه من باشد؟ بعدها تازه روز سوم ـ چهارم متوجه شد بچه ‌دار شده است.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش شهدای ایران از فارس، ازویژگی‌های شخصیتی شهید طهرانی مقدم همه جانبه بودن ایشان در ابعاد مختلف است. آنچه می خوانید گفتگویی است با خانم صدیقه طهرانی مقدم که از برادرشان می‌گوید:

او وقتی در جمع خانواده می‌آمد، مثل یک بچه می‌شد، همان فرزند کوچکتر خانواده، یعنی به قول روان‌ شناس‌ها از نظر شخصیتی کودک خالص و بسیار فعال در وجودش حضور داشت. در این محیط، همیشه دنبال بچه‌ها می‌دوید. این راحتی به همان دلیل بود که همه افراد، موقعیت شغلی ایشان را نمی دانستند. ما هم در این باره زیاد صحبت نمی‌کردیم و توضیح نمی‌دادیم. خلاصه با بچه‌ها بازی می‌کرد، دنبالشان می‌دوید، مادر را خوشحال می‌کرد؛ یعنی کودکی بسیار فعالی داشت، با خلاقیتی بالا و خلاقیتش هم در مسائل خانواده، علمی و کاری نمود داشت. یک چیزی در درون خودش می‌جوشید، نه این که بخواهد الگویی از دیگران بگیرد، این به کجا وصل بود،‌از چی انرژی می‌گرفت، آن را نمی‌دانم ولی همیشه احساس می‌کردم که یک ارتباط قوی با جایی دارد که این قدر به این سرعت شارژ می‌شود و بعد از این همه مصیبتی که از دوران جنگ، مسائل خانواده و اطرافیان در دل دارد، خستگی ناپذیر به نظر می آمد.
ایشان چون سن کمی داشتند و مسئولیت‌های جنگ روی دوش‌شان بود، به ازدواج علاقه‌مند و دنبال این مسئله نبودند. در ضمن خیلی هم خجالتی بودند؛ شاید در دلشان بود که پیامبر(ص) توصیه کردند زمان ازدواج باید زودتر باشد ولی این مسئله را هیچ وقت عنوان نمی‌کردند. چون آن برادرم ازدوج نکرده بود و شهید شد، مادرم اصرار داشتند که ایشان حتماً باید ازدواج کنند. حرف مادرم را هم زمین نگذاشتند. از آن طرف خانمی را که در نظر گرفته بودند، از طرف دوست صمیمی خودشان بود. در نتیجه آمدند و برنامه‌ها خیلی ساده انجام شد.
 ایشان گاه و گداری می‌آمد سر می‌زد،زمان تولد فرزند اولشان، ابتدا اصلاً بچه را نمی‌شناخت. بچه خیلی زیبایی هم بود. می‌آمد از بالا نگاهش می‌کرد؛ مثلاً به شوخی می‌گفت آیا ممکن است این بچه من باشد؟ بعدها تازه روز سوم، چهارم متوجه شد که بچه‌ دار شده است. همسرشان بدون هیچ گلایه ‌ای این بار را کشیدند و کوچکترین اعتراضی هم نکردند که پدر بچه نیست، حتی به شوخی هم چیزی به ما نمی‌گفتند. ما هم کمکی نمی‌کردیم، ایشان همه بار مسئولیت را تنهایی به عهده گرفته بودند. البته بعدها در مورد بچه‌های بعدی؛ شهید مثلاً تولد زهرا را به عنوان بچه ،به خوبی لمس کرده بود.
هنگامی که خبر شهادت ایشان را شنیدم گفتم بدبخت شدیم،اتکای روانی و مرکز ثقل و امید و شادی همه خانواده ما ایشان بودند. خانواده ا‌شان این موضوع را صبورانه تحمل کردند، نه تنها برای ما باری نبودند بلکه یار ما هم بودند. ما همینطور که برای برادرم این احساس را داریم، به خانواده‌ اش هم همین حالت را داریم. وقتی یاد خانواده ایشان می‌افتیم، دلمان گرم می‌شود. تا الان واقعاً به آن‌ها افتخار می‌کنیم. عکس‌العمل‌هاشان خیلی قشنگ بوده و امیدوارم همین‌جوری ادامه پیدا کند و بتوانند جای پدرشان را پر کنند.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار