شهدای ایران shohadayeiran.com

به گزارش شهدای ایران؛ شلمچه سرزمین نیست، خاک هم نیست، فرا‌تر از جفرافیاست. بخشی از تاریخ سرزمینی به نام ایران است. در آنجا کربلا‌ شروع می‌شود و به حسین می‌رسد. در شلمچه واژه مقدس به استحاله رفته و اشک به سقوط نمی‌رسد، جاری هم نمی‌شود، در مقابل عظمت شلمچه می‌ایستد.‌ در آنجا عزیزانی رفته‌اند که روزی سرود فتح می‌خواندند و امروز‌ نیستند. آنجا شهادت تنها واژگانی بود که ترجمان عینی آن در قالب شهدا، جاری و ساری است. یکی از این شهدا، سردار پاسدار شهید سرمست ابراهیمی است.

این شهید والامقام در شهرستان کازرون (استان فارس) در ‌خانواده‌ای مذهبی متولد شد و پس از ورود به مدرسه، مبارازت انقلابی خود را آغاز کرد. تسلط و آشنایی ایشان با کتب و اندیشه‌های امام خمینی (ره)، علامه مطهری و دکتر شریعتی از وی یک انقلابی تام ساخت که با توجه به نقد آرای جریان‌های مارکسیستی و لیبرالیستی به گفتمان اسلامی امام چنان دل بست که مورد تعقیب ساواک در کازرون قرار گرفت. در بحبوحه انقلاب به شوق دیدار یار در دوازدهم بهمن به استقبال از امام و مأوای خویش شتافت. این شهید در تظاهرات ضد رژیم طاغوت حضور فعالی داشته و منویات انقلاب اسلامی را سرلوحه کار خود قرار داد.

‌پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و با توجه به حساسیت شهرستان کازرون، شهید سرمست ابراهیمی به کمک جوانان انقلابی، موفق به ‌راه اندازی بسیح، کمیته و سپاه این شهرستان شدند. حضور فعالانه این شهید در دفاع مقدس، از جمله فرمانده گردان کمیل، فرماندهی تیپ ۳۳ المهدی (عج) فارس از یک سو و ارتباط وثیق و صمیمی با مردم شهرستان کازرون به ویژه بخش جره‌ ـ بالاده این شهرستان زبانزد عام و خاص است.

این سردار شهید اسلام‌ در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت رسید و به مولای خود حسین بن علی (ع) پیوست. سعه صدر و ارتباط دوستانه و صمیمی با بچه‌های جنگ به اندازه‌ای بود که ایشان کمتر موفق به دیدار با خانواده خود می‌شد. او از رسالت سنگینی می‌گفت که بر دوشش احساس می‌کرد.

نهر جاسم و دریاچه ماهی، اروند رود، مسجد فاو و جزیره مجنون باید گواهی دهد که شیرمردان شلمچه چه کردند. اگر خواستید، راهی شوید، چون زبان و متن قاصر از این شگفتی است.

شهید سرمست ابراهیمی و همرزمانش دین خود را به این سرزمین و‌ امام و انقلاب خود ادا‌ کردند. وظیفه، نگارش و یاد خاطرات آنان است. یکی از فرزندان شهید سرمست ابراهیمی چگونگی رفتن پدر به جنگ را ـ که از قضا آخرین دیدار است ـ چنین توصیف می‌کند: «آخرین باری که پدرم ‌عازم جبهه شد، کلاس سوم ابتدایی بودم. پدرم لباس نظامی پوشید و به من گفت: از این به بعد تو پدر خانه هستی. من متوجه منظورش نشدم و به سادگی از کنارش گذشتم تا اینکه یک روز که از مدرسه برمی‌گشتم، دیدم کوچه‌مان را آبپاشی کرده‌اند و اصلا هم متوجه نبودم چه اتفاقی افتاده است. به در‌ خانه که رسیدم، دیدم روی پارچه‌ای نوشته بود: ابراهیمی جان شهادتت مبارک. در‌‌ همان لحظه فهمیدم که پدرم شهید شده است تا آن زمان درک شهادت برایم سخت بود، ولی دیگر این واژه، آسان‌ترین و زیبا‌ترین مفهوم بود».
 
همسر این شهید بزرگوار از‌ سختی‌ها می‌گوید؛ از دلتنگی‌ها و بی‌مهری‌ها، ولی یاد شلمچه و نام سرمست آرامش می‌کند. او زینب و دشت نینوا‌ را تسکین دهنده درد و تنهایی قرار داده و از نامهربانی روزگار با همسران شهدا، سخن می‌گوید. شهدا، ستارگان ملکوتی‌اند که نجوایی از جنس شلمچه آراممان می‌کند. دلتنگی‌های ما جز با شلمچه بر‌طرف نمی‌شود. شلمچه جایی است که امثال ابراهیمی‌ها و خیلی از شهدای بی‌نام و نشان این سرزمین آن را جزء جداناپذیر هویت این بوم و سرزمین دانسته‌‌‌اند. در آنجا نور، بر قامت آفتابی شلمچه می‌شکند. نور در مقابل زیبایی شلمچه سقوط می‌کند.
 
و سرانجام اینکه جنگ تحمیلی و دفاع مقدس باید با نگاهی عمیق مورد توجه قرار گیرد. با مروری بر هشت سال دفاع مقدس، بازتاب آن را در می‌توان در سروده‌ها، روایات حماسی، رمان‌ها و کتب دید، ولی در عمل نباید گذاشت این زبان و گفتمان رو به استحاله رود. باید این مباحث و ویژگی‌های اسطوره‌ای شهدای این سرزمین را با واقعیت شرح داد. باید علقه‌های جوانان امروز را با رادمردان عرصه ایثار و شهادت محکم ساخت. درآمیختن فرهنگ ملی و اسطوره‌ای با باورهای دینی، همچون حضور فرهنگ عاشورایی در نمایی تازه، امری مهم است. پیوند دغدغه، دلتنگی و شهادت، مضمون پرمایه‌ای است که پرداختن به آن ضروری است؛ به یاد سردار پاسدارشهید سرمست ابراهیمی...‌!
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار