شهدای ایران shohadayeiran.com

نگاهی کرد و دستش را مثل شمشیر روی گردن خود کشید. فهمیدیم قتلی رخ داده ولی مقتول چه کسی بود نمی دانستیم.
به گزارش شهدای ایران؛ خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده حسین اسلامی(آبادانی) است:

عصر یک روز تابستانی بود. من و محمد توکلی اهل هفت تپه ی خوزستان، مشغول بازی پینگ پنگ بودیم که ناگهان صدای سوت به صدا درآمد. با خود گفتیم یا می خواهند اسیر جدید به اردوگاه بیاورند یا عده ای را ببرند و یا اسرا را بزنند. از طبقه ی دوم که میز پینگ پنگ بعد از آسایشگاه ۱۶ قرار داشت پائین را نگاه کردیم، کسی را ندیدیم.

داخل آسایشگاه شدیم گویا خبرهای دیگری بود چون هنگام آوردن، بردن یا زدن اسرا، علی رحمتی هم باید حضور می داشت ولی او هم دیده نمی شد. خطاب به آقای ابراهیم آل خمیس مترجم اردوگاه و اهل آبادان که در محوطه بود، بلند صدا زدم و پرسیدم چه خبر است؟ نگاهی کرد و دستش را مثل شمشیر روی گردن خود کشید. فهمیدیم قتلی رخ داده ولی مقتول چه کسی بود نمی دانستیم.

حدود۲۰ دقیقه گذشت که فهمیدیم علی رحمتی که موجب آزار و اذیت بسیاری از اسرا شده بود و برای عراقی ها جاسوسی و خیلی ها را نیز آلوده کرد، در نهایت به دست همان افرادی که آلوده شده بودند کشته شده است. عوامل قتل او همان هنرپیشه های فیلم ضد ایرانی بودند که توسط خود او اغفال شده بودند و برای بازگرداندن آبروی رفته ی خود اقدام به این کار کردند. البته کردار سپاه امیری را نیز می توان از عوامل قتل علی رحمتی عنوان کرد.

*آزادگان
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار