شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۳۵۷۱۲
تاریخ انتشار: ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۲:۴۱
اهمیت، ویژگی ها و پیامدهای انتخابات تازه ی ریاست جمهوری افغانستان، پیش بینی نتایج نهایی، سرنوشت پیمان امنیتی این کشور با آمریکا، چشم انداز روابط تهران-کابل و البته تحلیل تحول جامعه ی افغانستان از جمله محورهای گفت و گوی تفصیلی ایرنا با پیرمحمد ملازهی تحلیلگر ارشد مسایل افغانستان و شبه قاره بود.
شهدای ایران به نقل از ایرنا: گفت و گو با ملازهی در منزلش انجام شد؛ جدای از اشراف دقیقش بر مسایل افغانستان و شبه قاره که وی را سرآمد تحلیلگران این منطقه کرده است، نمی توان به خونگرمی و صفا و صمیمتش اشاره نکرد؛ از نام، لهجه و البته خونگرمی اش پیداست که «بلوچ» است.

گفت و گوی ما با پیرمحمد ملازهی درباره ی افغانستان و بویژه تازه ترین و مهمترین تحول در این کشور یعنی انتخابات ریاست جمهوری بود؛ اینکه اهمیت این انتخابات و ویژگی عمده ی آن چه بود و چه سناریوهایی در مورد نتایج نهایی آن و پیامدش بر آینده ی تحولات در افغانستان بویژه موضوع گفت و گو با طالبان و امضای توافق نامه ی امنیتی کابل-واشنگتن مطرح است. از نظر وی «عبدالله عبدالله» که اکنون در صدر کاندیداهای انتخابات قرار دارد، می تواند افغانستان را با فکر و اندیشه ی بهتری اداره بکند و این کشور را در مسیر اعتدال و البته تحول قرار دهد.

آینده ی روابط ایران و افغانستان، مساله ی مواد مخدر، امنیت و مهاجران افغانی که دغدغه های اصلی تهران در مورد همسایه ی شرقی اش است، از جمله موضوع های مورد گفت و گو با این تحلیلگر ارشد بود.



در ادامه متن کامل این گفتگو آمده است.



***با وجود تهدیدهای گسترده ی طالبان از یک سو و مشکل های گسترده ای از جمله فساد فراگیر اداری و مالی در افغانستان از سوی دیگر که به نظر می آمد به اعتماد افغان ها به ساختار حاکم در این کشور آسیب زیادی زده باشد، شاهد حضور بیش از 60 درصدی افغان ها در انتخابات ریاست جمهوری این کشور بودیم. چرا افغان ها به این انتخابات روی خوش نشان دادند؟

**ملازهی: اینکه مردم افغانستان به شکل گسترده یی در پای صندوق های رای حاضر شدند، به نظر من به چند دلیل اصلی صورت گرفت. نخستین دلیل، تهدیدی بود که طالبان کرده بودند که هر کسی را که رای دهد، خواهند کشت یا همچون انتخابات پیش، انگشت رای دهندگان را قطع خواهند کرد. این تهدید به نظرم با روحیه و فرهنگ افغان ها نمی خواند. افغان ها یک غرور قومی و ملی دارند، بنابراین هرزمان کاری با زور از آنها خواسته شود، قبول کردن آن به لحاظ فرهنگی که دارند، برای آن ها بسیار مشکل است. پس به نظر من تهدید طالبان کمک کرد که مردم بیشتری در پای صندوق های رای حضور یابند.

دلیل دوم نقش رسانه ها بود. هم اکنون در افغانستان حدود 60 شبکه ی تلویزیونی خصوصی وجود دارد. در کنار آن مطبوعات و رسانه های مختلف در این کشور فعالند؛ در نتیجه زنان و به خصوص جوانان از امکانات فنی و مخابراتی که در این کشور به وجود آمده است برای تشویق مردم به منظور حضور در پای صندوق های رای خوب استفاده کردند. نکته ی مهم این انتخابات این بود که زنان استقبال بی نظیری از این انتخابات انجام دادند و علت آن هم این بود که این قشر به طور واقعی از بازگشت طالبان به قدرت در هراس هستند. در زمان طالبان، زنان و دختران حق اینکه به مدرسه بروند و تحصیل کنند را نداشتند و حتی بدون محرم نمی توانستند از خانه خارج شوند. بنابراین، فضای آزادی که بعد از دخالت ناتو و کنار رفتن طالبان برای زنان بوجود آمده است، یک فرصت طلایی برای آن ها بوده است. هم اکنون تعداد محصلان و دانشجویان دختر در این کشور بالاست و این قشر نمی خواهند که به شرایط گذشته بازگردند. این شرایط انگیزه ی زیادی برای زنان بوجود آورده بود.

دلیل سوم هم مناظره هایی بود که بین کاندیداها صورت گرفت و کمک زیادی به مردم کرد تا با دیدگاه و خطوط فکری هرکدام از کاندیداها آشنا شوند و تشخیص بدهند که با رای به کدام کاندیدا، می توانند در این کشور صلح و ثبات داشته باشند و همزمان توسعه را به پیش ببرند. همچنین این مناظره ها به ایجاد هیجان در مردم این کشورکمک زیادی کرد. این موارد، دلایلی بود که به مردم افغانستان کمک کرد تا حضور گسترده یی پای صندوق های رای داشته باشند.

***مهمترین پیام این انتخابات برای طالبان و گروه های افراطی چه بود؟


**ملازهی: واقعیت این است که باید دوجنبه ی این پیام را در نظر گرفت. پیام نخست برای جریان افراطی از گروه های طالبان و القاعده است که به هرحال در تحولات افغانستان نقش دارند. پیام انتخابات برای این گروه ها این بود که بفهمند بازگشت آن ها به قدرت مثل پیش عملی نیست. بنابراین شاید تشویق به مصالحه شوند؛ به خصوص اینکه همه ی کاندیداها اعلام کرده بودند که با رسیدن به ریاست جمهوری طی مدت یک هفته تا یک ماه قرارداد امنیتی با آمریکا را امضا می کنند. پس این پیامی برای طالبان است تا بفهمند که شانسی برای بازگشت به قدرت ندارند و همین مساله کمک می کند تا در یک روند مصالحه ی ملی قرار بگیرند و به بخشی از قدرت رضایت دهند. طالبان هم اکنون به صورت ذهنی همچنان تمامیت خواه هستند و تمام قدرت را می طلبند و این انتخابات به صورت ضمنی این پیام را برای آن ها داشت که اکثریت جامعه شما را نمی خواهند و اینکه اگر هر بخشی از قدرت را به شما واگذار کردند، دست از سلاح بردارید و به قدرت بچسبید تا به مرور زمان حزبی تشکیل دهند و حتی ممکن است که در انتخابات آینده شانسی هم داشته باشند.

پیام دوم این انتخابات به نظر من برای پاکستان بود. اسلام آباد تاکنون همواره حامی طالبان تلقی می شده است. پاکستان این پیام را دریافت کرد که افکار عمومی در افغانستان علیه طالبان و جریان افراط است و هرکسی که از جریان افراط حمایت کند، به طور طبیعی با افکار عمومی تضاد پیدا خواهد کرد؛ بنابراین به نظر من پاکستانی ها این پیام را دریافت کرده اند و به همین دلیل هم بعد از برگزاری انتخابات، «نواز شریف» نخست وزیر پاکستان اعلام کرده است که به افغانستان سفر خواهد کرد و در ادامه در ایران حضور پیدا می کند. در واقع به نظر من این انتخابات فضایی را به وجود آورده است که همه ی بازیگران داخلی و خارجی را مجبور به ارزیابی مجدد از وضعیت این کشور کرده است تا مواضع بعدی خود را چگونه تنظیم بکنند و منافع خود را تامین کنند. پس به نظر من کسانی که از طالبان حمایت می کنند به این نتیجه خواهند رسید که نیروهای آمریکایی و ناتو از این کشور خارج نمی شوند و به مدت طولانی پایگاه های این کشورها در افغانستان باقی خواهد ماند. پس مصلحت جریان های حامی افراط هم در این است که راهی برای مصالحه بیابند.

بنابراین شاید این انتخابات روند مصالحه ی ملی را تقویت کند، هرچند که هنوز تا زمان اعلام نتایج انتخابات نمی توان اطمینان حاصل کرد که به طور واقعی از رای مردم صیانت خواهد شد. هنوز این احتمال که بخشی از اعضای کمیسیون انتخابات به دنبال کشیده شدن انتخابات به دور دوم هستند و در دور دوم، یک پشتون به ریاست جمهوری برگزیده شود، وجود دارد. ولی یک نکته ی مهم وجود دارد و آن هم اینکه در صورت کشیده شدن انتخابات به دور دوم، شاید بین گروه تکنوکرات حاکم به رهبری «حامد کرزی» و «عبدالله عبدالله»، ائتلافی صورت بگیرد و سبد رای «زلمی رسول» که به نوعی نماینده ی تکنوکرات های حاکم در انتخابات محسوب می شود، به سبد رای عبدالله عبدالله اضافه شود تا از به قدرت رسیدن و پیروزی «اشرف غنی احمدزی» جلوگیری شود. زیرا احمدزی ضمن اینکه پشتون متعصبی است، انسان دمدمی مزاجی محسوب می شود. پس کرزی و گروه حاکم خیلی نمی توانند روی اشرف غنی حساب باز کنند اما عبدالله عبدالله که اعتبار حضور در نیروهای جهادی را دارد و حمایت افکار عمومی که نشان داده است که انسان ملایمی را می خواهد و نه یک فرد متعصب قومی و مذهبی را، گزینه ی بهتری برای ائتلاف با تکنوکرات ها خواهد بود. افکارعمومی فردی را می خواهند که بتواند راهی بیابد تا مشکلاتی که امروز افغانستان درگیر آن است از قبیل ناامنی، مشکلات اقتصادی و نحوه ی برخورد با غرب را ضمن حفظ استقلال ملی، حل کند؛ همچنان که توانایی درک واقعیت های این کشور را داشته باشد و بتواند راه حل سیاسی را جایگزین راه حل نظامی این کشور کند.

اگر اتفاق خاصی رخ ندهد، پیش بینی این است که عبدالله عبدالله در دور نخست انتخابات را می برد. البته برخی می گویند 100 هزار رایی که در هرات مخدوش اعلام شد، خیلی حساب شده بود تا انتخابات به دور دوم کشیده شود. زیرا گروه حاکم هم نمی خواهند که عبدالله عبدالله با رای خیلی بالایی به قدرت برسد. این گروه می خواهند انتخابات دومرحله یی شود و در دور دوم زلمی رسول در کنار عبدالله عبدالله قرار گیرد تا بتوانند در به دست گرفتن برخی مقام های دولتی کشور، امتیازی داشته باشند. پس یک پیش بینی و احتمال وجود دارد که اگر فاصله ی رای احمدزی و عبدالله عبدالله خیلی زیاد باشد و امکان مهندسی آرا وجود نداشته باشد، در آن صورت یک حاکمیت مشروع روی کار خواهد آمد؛ بدون اینکه شایبه ی مهندسی آرا یا توافق پنهانی به وجود آید. ولی اگر انتخابات به دور دوم کشیده شود به احتمال قوی، زلمی رسول و عبدالله عبدالله با هم توافق خواهند کرد و در مقابل اشرف غنی احمدزی می ایستند و در این صورت، شانس عبدالله هم خیلی بیشتر است اما قدرت عملی که وی با انتخاب شدن در دور نخست بدست بیاورد تا اینکه با ائتلاف در دور دوم، قابل مقایسه نیست و انتخاب وی در دور نخست، استقلال عمل بیشتری برای وی به ارمغان خواهد آورد اما در دور دوم برای پیروزی ناچار به توافق پنهانی خواهد شد.

*** آیا این حضور مردم در انتخابات می تواند تاثیری در آینده ی گفت و گوی دولت با طالبان داشته باشد و جریان صلح طلب طالبان را پای میز گفت و گو بکشاند؟ در نگاه کلان چشم انداز روابط افغان ها و طالبان را پس از روی کارآمدن دولت جدید چطور ارزیابی می کنید؟

**ملازهی: در طالبان دو خصلت وجود دارد که خیلی مهم است و باید به هردو توجه کرد. اول اینکه تمامیت خواه مذهبی هستند؛ به این معنی که نگاهی به طور کامل ایدئولوژیک دارند و جناح رادیکال مکتب «دیوبندی» (مکتبی اسلامی و بنیادگرا در پاکستان و افغانستان) محسوب می شوند که به نوعی پیوندهایی هم با مکتب سلفی عربی پیدا کرده است. جناح تند طالبان معتقد به هیچ نوع مصالحه یی نیستند و هرنوع مصالحه را خلاف شرع قلمداد می کنند و برای مثال انتخابات را خلاف اسلام می دانند. خصلت دوم، تمامیت خواهی قومی آن ها است. اکثریت طالبان پشتون هستند و واقعیت هم این است که حکومت در افغانستان طی 300 سال گذشته به جز دو دوره ی کوتاه در دست پشتون ها بوده است و طالبان هم اکنون خود را نماینده ی پشتون ها می دانند. پس این دو خصلت طالبان هرنوع مذاکره و سازش با آن ها را خیلی سخت می کند.

زمانی طالبان پای میز گفت و گو می آیند که بدانند دیگر هیچ راه دیگری برای آن ها وجود ندارد. تا زمانی که کورسویی از پیروزی نظامی در ذهن آن ها باشد، با گفت و گو کنار نمی آیند. ولی در این انتخابات به نظر می رسد که اگر طالبان احساس کنند یک دولت مشروع برآمده از رای مردم بر سر کار آمده است و مردم از دولت پشتیبانی می کنند، به این نتیجه خواهند رسید که نمی توانند از طریق جنگ به خواسته های خود برسند و شاید به میز گفت و گو بیایند. این نکته هم قابل توجه است که در این انتخابات نیروهای امنیتی خوب عمل کردند. این نخستین انتخاباتی بود که نیروهای ناتو و آمریکایی در برقراری امنیت آن هیچ دخالتی نداشتند اما نیروهای افغان امنیت آن را در سطح مطلوب حفظ کردند و نشان دادند که نیروهای امنیتی این کشور از جمله پلیس و ارتش، این آمادگی را دارند که در برابر طالبان بایستند. بنابراین طالبان متوجه این مساله هستند که وقتی آمریکا در این کشور پایگاه دارد و حضور خواهد داشت، همچنین نیروهای افغان هم روز به روز آموزش های بهتری می بینند و نیروی کیفی بالاتری نسبت به گذشته خواهند بود و سلاح های پیشرفته تری در اختیار خواهند داشت، امید خود را در به اختیار گرفتن قدرت در کابل از دست خواهند داد. پس اگر این ذهنیت در آن ها به وجود بیاید که از لحاظ نظامی نمی توانند پیش بروند، بنابراین راه حل سیاسی باقی می ماند و اگر حامیان آن ها هم به همین نتیجه برسند، در آن صورت فرصت برای گفت و گو به وجود خواهد آمد.

اما طالبان یک مشکل در صورت پیروزی عبدالله عبدالله دارند و آن هم این است که وی را نماینده ی جناحی می دانند که با آن ها جنگیدند. عبدالله عبدالله عضو شورای «نظار» (ائتلافی نظامی از گروه های نظامی مجاهدین افغان) بوده است و همین شورا بود که عامل مصالحه با آمریکایی ها شد و به همراه آن ها طالبان را از قدرت خلع کردند. پس این ذهنیت منفی در ارتباط با عبدالله عبدالله وجود دارد. ولی به نظر من اگر زلمی رسول در کنار وی قرار گیرد، این اتفاق نمی افتد و مسوولیت اصلی «زلمی خلیل زاد» و «سیرت» که به افغانستان سفر کرده اند این است که انتخابات به دور دوم کشیده شود و در دور دوم معامله ی پشت پرده گروه حاکم با عبدالله جوش بخورد؛ زیرا قرار است که با طالبان گفت و گوهایی صورت گیرد و آمریکایی ها هم طرح هایی به طالبان ارایه کرده اند و آن ها هم تاحدودی از خودشان واکنش مثبت نشان داده اند؛ از جمله طرح ژنرال «دیوید پترائوس» که در دولت مرکزی چند وزارتخانه به طالبان تعلق گیرد و حاکمیت مناطق پشتون نشین هم به عنوان ایالت اسلامی در اختیار آن ها قرار بگیرد. اما این طرح ها زمانی پیش می روند که طالبان با رییس جمهوری بعدی بتوانند به تفاهمی برسند و به نظر من اگر زلمی رسول در کنار عبدالله عبدالله قرار بگیرد، زهر این تضاد عبدالله به عنوان عضوی از شورای نظار با طالبان کاهش پیدا خواهد کرد. بنابراین احتمال یک مصالحه وجود دارد تا پیش درآمدی برای مصالحه ی ملی باشد و طالبان، حزب اسلامی «گلبدین حکمتیار» و «حقانی» در معامله قرار گیرند.

*** پاسخ شما بحث دیگری را مطرح کرد و آن اینکه چرا با وجود اینکه عبدالله عبدالله کاندیدای پشتون ها به حساب نمی آید، اقبال عمومی را بدست آورده است و بالاتر از کاندیداهای پشتون ایستاده است؟ آیا می توان اینگونه نتیجه گرفت که مردم به کاندیداهای پشتون و مدیریت و عملکرد آن ها بی اعتماد شده اند؟ یا اینکه رگه های قومیت گرایی در این کشور در حال رنگ باختن است؟

**ملازهی: به نظر من اینگونه نیست. شما این انتخاب را باید انتخاب یک گروه در نظر بگیرید. گروهی که عبدالله عبدالله تشکیل داده است، به این شکل است که «محمدخان» به عنوان یک پشتون به عنوان معاون اول وی قرار گرفته است و «محمد محقق» به عنوان یک تاجیک در جایگاه معاون دومی وی قرار گرفته است. این افراد در پایگاه های قومی خود رای زیادی دارند. در واقع عبدالله عبدالله نیست که مردم به وی رای دادند بلکه رای به آن گروهی داده اند که در آن پشتون ها معاون اولی را در اختیار دارند. واقعیت دیگری که وجود دارد این است که پدر عبدالله عبدالله پشتون است. یعنی علاوه بر تاجیک بودن، تبار پشتونی هم دارد. همچنین در درون پشتون ها هم جناح بندی های درون قومی وجود دارد. «سدوزهی» و «قلجایی» دو جناحی هستند که با هم رقابت دارند. بنابراین از این رقابت هم عبدالله عبدالله در مقابل اشرف غنی احمدزی که به طور کامل در جناح قلجایی می گنجد، بهره برداری کرده است. در مجموع من فکر می کنم که مساله قومیت هنوز در این انتخابات وجود داشت و به طور تقریبی می توان گفت که از هشت نفری که در انتخابات شرکت کردند، 7 نفر پشتون بودند و تنها عبدالله عبدالله بود که تبار نیمه پشتون داشت، پس هنوز تبار در انتخابات افغانستان از اهمیت بالایی برخوردار است. پس مساله ی قومیت وجود داشت اما ائتلافی که از طریق گذاشتن یک معاون پشتون و یک معاون تاجیک توسط عبدالله شکل گرفت، کمک زیادی به وی کرد تا رای پشتون ها را هم بدست بیاورد.

واقعیت دیگری هم که وجود دارد این است که جامعه ی افغانستان در این حدود 12 سال تغییراتی کرده است. در این تغییرات، یک طبقه ی روشنفکر متعصب رشد کرده است. مساله ی این افراد همانند پیش قومیت نیست و فکر می کنند که عبدالله عبدالله، انسان آگاه تری نسبت به مسایل است؛ روابط بین الملل را بهتر درک می کند و بهتر می تواند از منافع افغانستان در شرایط کنونی در سطح منطقه و جهان دفاع کند و این طبقه ی متوسط هم که در این مدت شکل گرفته است، رای خوبی را برای عبدالله عبدالله به ارمغان آورد.



*** من مصاحبه ای از عبدالله عبدالله دیدم که در ارتباط با بحث سهیم شدن طالبان در قدرت، بر گفت و گو با هرگروهی برای برقراری امنیت در افغانستان تاکید کرده بود اما در عین حال تاکید کرد که منافع ملت را قربانی نخواهد کرد. از وی پرسیده بودند آیا اداره ی چند ایالت را که طالبان در آن ها از قدرت زیادی برخوردار است به طور کامل به آن ها واگذار می کنید که وی این اقدام را رد کرد. منظورعبدالله عبدالله از سهیم شدن طالبان در قدرت چیست؟ چه نوع سهیم شدنی را مطلوب می داند؟

**ملازهی: خود عبدالله عبدالله در این ارتباط طرحی ارایه داده است. طرح وی فدرالی کردن افغانستان و تبدیل نظام ریاستی این کشور به نظام پارلمانی است. وقتی نظام سیاسی فدرال شود به این معنی است که هرکدام از قومیت ها در مناطق قومی خود حکومت محلی را بدست بگیرند. در مناطق پشتون نشین، طالبان اگر رای بیاورند و حکومت را بدست بگیرند، این حاکمیت محلی، سهمی هم از قدرت در دولت مرکزی دارد؛ چون نظام فدرال است و همانند هند و آمریکا، ایالات علاوه بر محدوده ی خود، در دولت مرکزی هم سهیم هستند. به نظرم اگر عبدالله عبدالله و کرزی و زلمی رسول به تفاهمی دست یابند، بر سر این موضوع هم خواهد بود که افغانستان فدرالی شود و نظام ریاستی به نظام نخست وزیری تغییر شکل دهد و هر حزبی که بیشترین رای را آورد، آن حزب دولت تشکیل دهد. ایالات هم برای خود مجالس محلی، نخست وزیر و دولت محلی خواهند داشت که خود را اداره خواهند کرد و اگر این اتفاق بیفتد، طالبان می توانند در ساختار قدرت بگنجند؛ زیرا طالبان به یک حزب سیاسی تبدیل می شود و سلاح خود را کنار می گذارد و ممکن است به صورت سراسری یا محلی عمل کند و در قدرت به این شکل سهیم می شود. به نظرم طرح عبدالله عبدالله به این شکل است.



*** شفافیت انتخابات افغانستان را در مراحل برگزاری و شمارش آرا تاکنون چطور ارزیابی می کنید؟ دو نهاد غیردولتی بنیاد «انتخابات آزاد» و «انتخابات شفاف» افغانستان را که مسوولیت نظارت بر انتخابات را برعهده داشتند، در امر نظارت بر انتخابات چقدر موفق می دانید؟

**ملازهی: دو مساله در این ارتباط وجود دارد. یکی اینکه تدابیری که تکنوکرات های حاکم به رهبری کرزی برای ماندن در قدرت در پیش از انتخابات، زمان برگزاری و پس از اعلام نتایج انتخابات در پیش می گیرند، چه وضعیتی دارد. به نظر من، حقیقت این است که تکنوکرات ها تمامی راه های موجود را برای حفظ قدرت یا حداقل شراکت در قدرت رفته اند. همین تعداد زیاد پشتون هایی که کاندید شدند به این خاطر بود که رای ها تقسیم شود و هیچ کدام از کاندیدها 50+1 درصد آرا را در دور نخست بدست نیاورد. این تدبیر حساب شده یی بود. تدبیر دومی که اتخاذ کردند، تشکیل کمیسیون مستقل انتخابات بود که اعضای آن از طرف رییس جمهوری انتخاب می شدند و همه از کسانی هستند که وفادار به آقای کرزی هستند و از هیچ جناح دیگری حتی جناح اشرف غنی احمدزی در این کمیسیون حضور ندارند و همه ی افراد آن از تکنوکرات های وابسته به حاکمیت فعلی هستند. تدبیر سوم آن ها این بود که درست در آستانه ی برگزاری انتخابات، تعداد زیادی از کاندیداها از جمله «عبدالقیوم کرزی» برادر حامدکرزی را مجبور کردند که به نفع زلمی رسول کنار بکشد تا تمرکز بیشتری در چند نفر ایجاد کنند و تشتت آرا به حدی نباشد که به بازنده شدن آن ها بینجامد و به نظر من خیلی حساب شده عمل کردند. در زمان رای گیری هم صندوق های مناطقی که طرفدار عبدالله عبدالله بودند با کمبود برگه های رای رو به رو شدند، درحالی که در همان صندوق ها، برگه های رای انتخابات شوراهای ایالتی به میزان کافی وجود داشت. پس حساب شده عمل کردند و برخی مناطقی که پایگاه های مردمی عبدالله عبدالله به حساب می آمدند، با این مشکل رو به رو شدند. تدبیر دیگری که در زمان برگزاری انتخابات انجام دادند، این بودکه در مناطقی که حدس می زدند رای عبدالله عبدالله زیاد خواهد بود، تعداد صندوق ها را کاهش دادند تا اکثریت مردم نتوانند رای بدهند. در مجموع زمانی که به انتخابات نگاه می کنیم به این نتیجه می رسیم که این تکنوکرات ها، هم در پیش از انتخابات و هم در زمان انتخابات و همچنین اکنون که بعد از انتخابات است و صحبت از مصالحه و معامله در پشت پرده به گوش می رسد، همه ی تلاش خود را کردند و این، همه تدابیری است که گروه حاکم انجام داده است. ولی اینکه این تدابیر تا چه اندازه به اهداف خود برسد، بحث دیگری است و همه ی این ها تلاش هایی است که آن ها برای ماندن در قدرت یا حداقل سهیم شدن در قدرت انجام می دهند.

همچنین این نکته قابل توجه است که تاکنون اگر تقلبی صورت گرفته و کشف شده است مربوط به خود اعضای وابسته به کمیسیون انتخابات بوده است؛ برای مثال در منطقه ی «وردک» این اتفاق روی داد؛ یا اینکه اجازه به ناظران کاندیداها برای حضور در پای صندوق های رای ندادند و همه ی این ها اقداماتی بود که این گروه حاکم انجام دادند. ولی با این حال، به نظر من رای عبدالله عبدالله خیلی بالاتر از دیگر کاندیداها خواهد بود.

*** کارنامه ی عملکرد 12 ساله ریاست جمهوری کرزی را چطور ارزیابی می کنید؟ مهمترین نقاط قوت و ضعف دوران ریاست جمهوری وی را چه می دانید؟


**ملازهی: واقعیت این است که کرزی از لحاظ مالی مشکلاتی دارد. برادر وی متهم به قاچاق اسلحه، هرویین و مواد مخدر است. اطرافیان نزدیک وی پول های «کابل بانک» را وام گرفتند و بازنگرداندند و این پول ها را به دوبی منتقل کردند و با آن سرمایه گذاری های کلان انجام دادند. بنابراین عده ی زیادی معتقدندکه اگر این کمک های بین المللی که به افغانستان وارد شد، در جهت مثبت به کار گرفته می شد، خیلی از مشکلات افغانستان را حل می کرد. وابسته بودن افغانستان به کمک های بین المللی معضل دیگری است که همچنان وجود دارد؛ درحالی که امکانات گسترده ی طبیعی از جمله معادن غنی و کشاورزی در این کشور وجود دارد و با یک برنامه ریزی مناسب می توانستند وابستگی کابل را به کمک های خارجی تا حدی کاهش دهند. این موارد را می توان از نقاظ ضعف دوران کرزی به حساب آورد.

ولی به نظر من اگر قضاوت منصفانه داشته باشیم، در دوران وی نقاط مثبتی هم وجود داشت. اینکه حداقل بالای 10 میلیون دانش آموز در این کشور وجود دارد. مدارس زیاد و درمانگاه های گسترده در افغانستان ساخته شده است. جاده سازی در این کشور انجام شد که البته برحسب نیاز ناتو شکل گرفت ولی به هرحال در زمان ریاست جمهوری کرزی انجام شد. آزادی مطبوعات در این کشور تا حد زیادی شکل گرفت که حتی با کشور خود ما قابل قیاس نیست. برای مثال در مطبوعات افغانستان به راحتی عملکرد رییس جمهور زیر سوال می رود و این مطبوعات تا جایی که داد عالمان مذهبی را در نیاورده اند، با آزادی عمل به کار خود ادامه می دهند. پس به نظر من در ارتباط با آزادی مطبوعات و رسانه ها خیلی موفق عمل کرد. در ارتباط با صلح هم واقعیت این است که دست کرزی باز نبود. نیروهای آمریکایی و ناتو در آنجا حضور داشتند و به آمریکایی ها تذکر می داد که به اشتباه به روستاییان افغان حمله می کنید؛ بلکه باید به پاکستان بروید و پایگاه اصلی گروه های افراطی را هدف قرار دهید. این مواضع مثبتی بود که در برابر آمریکایی ها گرفت و همچنین اینکه قرارداد امنیتی با واشنگتن را هم امضا نکرد.

*** چرا حامد کرزی قرارداد امنیتی کابل-واشنگتن را امضا نکرد و این اواخر لفاظی های زیادی علیه آمریکایی ها کرد ؟

**ملازهی: دلایل زیادی دارد. ولی من فکر می کنم که کرزی محاسبه ی سود و زیان تاریخی این مساله را انجام داد؛ به این معنی که می بیند که قضاوت مردم افغانستان نسبت به «امیرعبدالرحمن خان» چگونه است که قرارداد «دیورند» را امضا کرد یا قضاوت مردم این کشور نسبت به پادشاه وقت افغانستان «یعقوب خان» چطور است که قرارداد «گندمک» را امضا کرده است و می داند که این مساله بدنامی تاریخی به همراه دارد و نمی خواهد قراردادی ببندد که در آن حاکمیت ملی افغانستان خدشه دار می شود. پس به نظر من بیشتر محاسبه ی سود و زیان این کار را انجام داد.

*** نتیجه ی انتخابات را چطور می بینید؟ تک مرحله یی می شود یا به دور دوم کشیده می شود؟


**ملازهی: 3 احتمال در این ارتباط وجود دارد. اول اینکه عبدالله عبدالله در دور نخست 51 درصد آرا یا بیشتر از آن را کسب کند و به شکل قطعی رییس جمهوری شود. عبدالله عبدالله این اواخر نشانه هایی می دهد که در پی ملاقات هایی که با آقای خلیل زاد و سیرت انجام داده است، مواضع خود را نسبت به کرزی تعدیل کرده است و پذیرفته است که کرزی نیرویی است که باید از تجربه های وی استفاده شود و از اعضای گروه وی در دولت خود استفاده کند. اگر اینگونه باشد شرایط فراهم خواهد بود که در دور نخست وی به ریاست جمهوری برسد با این پیش شرط که معامله ی بالا جوش خورده باشد.

احتمال دیگر اینکه تشتت آرا به گونه یی باشد که هیچ کدام از کاندیداها اکثریت رای را بدست نیاورند و انتخابات به دور دوم کشیده شود. در دور دوم دو احتمال وجود دارد؛ نخست اینکه تمام پشتون ها برای حفظ قدرت یکپارچه شوند و پشت سر اشرف غنی احمدزی قرار بگیرند و معامله بین کرزی و احمدزی صورت بگیرد و آرای زلمی رسول به سبد رای احمدزی بریزد. این احتمال در دور دوم زیاد است. اگر تا قبل از برگزاری دور دوم انتخابات بین عبدالله عبدالله و کرزی توافقی حاصل نشود، توافق بالا عملی خواهد بود و به نظر من خلیل زاد بیشتر به دنبال توافق بین احمدزی و کرزی است. زیرا خلیل زاد پشتون است و با طالبان ارتباط نزدیکی دارد و در زمان حکومت طالبان نماینده ی «یونوکال» (شرکت بزرگ نفتی آمریکایی-unocal) در این کشور بوده است و جناح ها را به خوبی می شناسد و در گفت و گوهای صلح بین طالبان و دولت نقش مهمی دارد. بنابراین اگر به آن مرحله برسد احتمال توافق احمدزی و کرزی بیشتر است اما به نظر عبدالله عبدالله این اتفاق را درک می کند و از قبل با کرزی معامله را ببندد تا کار به آنجا کشیده نشود.

*** به دوره ی پس از کرزی بپردازیم. آیا افغانستان در دوره ی پس از کرزی و با آمدن رییس جمهوری جدید به محل تقابل قدرت های منطقه یی تبدیل خواهد شد؟

**ملازهی: پرسش بسیار سختی است و قضاوت درباره ی آن ساده نیست. من برداشت خودم را می گویم؛ بدون اینکه ادعایی داشته باشم که این برداشت درست است. واقعیت این است که هروقت در افغانستان رقابت های بین المللی کاهش پیدا کرده، رقابت های منطقه یی افزایش یافته است. به این معنی که زمانی که روس ها و آمریکایی ها بعد از پیروزی جهادی ها در افغانستان، هردو کنار رفتند و مساله ی افغانستان از اولویت آن ها کنار گذاشته شد، پاکستان، عربستان سعودی و ایران به شکل قوی وارد شدند و رقابت بین این ها تداوم داشته است. اما در عین حال، اقدام مهمی که کرزی انجام داده این است که سعی کرده است با تمام طرف های منطقه یی به سمت توازن حرکت کند و با ایران، عربستان سعودی، پاکستان، هند و ترکیه با موضع متعادلی برخورد کند و به نظر من در این ارتباط هم بازیگر خوبی بوده است و با بازی هایی که کرده است اجازه نداده که هیچ کشوری به طور موثر در حاکمیت افغانستان دخالت کند. همچنین به خاطر یک کشور با کشور دیگری تضاد پیدا نکرده است؛ به این معنی که تعادل و موازنه یی را در این ارتباط ها ایجاد کرده است و به نظر من دولت بعدی هم چاره یی جز ادامه ی همین خط فکری نخواهد داشت. برای اینکه ورود کشورهای منطقه یی به معنای ادامه پیدا کردن جنگ داخلی در این کشور است؛ زیرا عربستان سعودی و ایران رقابت گسترده یی دارند و عربستان از طالبان حمایت می کند. به همین شکل رقابت بین پاکستان و هند بالاست و هند از حاکمیت تکنوکرات ها حمایت می کند و رابطه ی خوبی با مذهبی های رادیکال ندارد؛ زیرا آن ها با القاعده در ارتباطند و القاعده هم با «حزب المجاهدین» و «لشگر طبیه» مرتبط است که کشمیری ها با آن ها مشکل دارند. بنابراین به نظر می آید که هر حکومتی که در افغانستان باشد، باید با این رقابت بین کشورهای منطقه عاقلانه رفتار کند و اجازه ندهد که این رقابت های جایگزین رقابت های بین المللی شود. البته تا زمان حضور آمریکایی ها در این کشور، آن ها تا حد ممکن اجازه ی دخالت کشورهای منطقه یی در افغانستان را نمی دهند و اکنون نیز اگر دخالتی از طرف قدرت های منطقه یی وجود دارد بیشتر از طریق گروه های مخالف دولت از جمله طالبان و القاعده صورت می گیرد. البته ایران هیچ وقت به سمت این نرفته که به طور کامل در برابر حاکمیت این کشور یا آمریکایی ها موضع گیری کند.

پاکستان هم اگر حمایتی از طالبان انجام می دهد، این حمایت پشت پرده است و در حدی است که به نظر من تعیین کننده نیست و اگر تعیین کننده بود، طالبان تاکنون دولت مرکزی افغانستان را شکست داده بود. البته سیاست های آمریکا تا حدی حفظ نیروهای افراطی را برای ماندگار کردن خود در منطقه و رسیدن به اهداف راهبردی خود توجیه می کند.

*** درواقع نیروی افراطی ضعیف شده در بلندمدت به نفع این کشور هم خواهد بود؟

**ملازهی: بله. همین طور است. علاوه بر این، در این اواخر پوتین صحبت هایی کرده و گفته است که ما به آمریکا و طالبان اجازه نمی دهیم که آسیای مرکزی را ناامن کنند و پیشنهاد داده است که منطقه یی حایل بین آسیای مرکزی و افغانستان در داخل خاک افغانستان به وجود بیاید. این خیلی مهم است زیرا می دانندکه صلح آمریکایی ها با طالبان بدون دلیل نیست و از این نیروی طالبان علیه چین و روسیه استفاده خواهد شد و پایگاه های نیروهای افراطی چچنی و اویغور ها و همچنین حزب التحریر ازبکستان به آنجا منتقل خواهد شد. پس آمریکایی ها در بلندمدت از این نیروی جهادگر ایدئولوژیک استفاده می کنند؛ نیرویی که انگیزه ی قوی برای جهاد دارد و فقط از دید آمریکایی ها مشکل این است که این جهاد چرا علیه غرب به کار آمده است. بن لادن و القاعده این جهاد را با حادثه ی 11 سپتامبر به سمت غرب نشانه رفتند؛ در حالی که پیش از آن، این جهاد علیه روس ها بود و در آن زمان از حمایت آمریکایی ها هم برخوردار بود. پس از دید آمریکایی ها ظرفیت اصلاح این انحراف در این گروه های جهادی وجود دارد. زیرا طالبان جهاد را تعطیل نمی کند و بر این باور است که اگر هزارسال این جهاد طول بکشد، تعطیل بردار نیست و این تکلیف است و نتیجه ی آن مهم نیست.

*** ایران در این انتخابات همانند انتخابات گذشته به رای مردم افغان احترم گذاشته و میزان را رای آن ها قرارداده است و از هیچ کدام از کاندیداها حمایت نکرده است. آیا در عمل تفاوتی برای پیروزی هریک از کاندیداها برای آینده روابط این کشور با ایران وجود دارد؟

**ملازهی: بله. ایران در حقیقت بیشتر تمایل به انتخاب شدن عبدالله عبدالله دارد. اما سیاست کلی ایران حمایت از یک دولت قدرتمند در افغانستان است که بتواند مشکلات کشور را حل کند. ایران مخالف حضور بیگانگان در این کشور است و معتقد است مردم افغانستان خودشان باید امنیت را برقرار کنند و حتی ایران به دولت این کشور پیشنهاد داده است که در صورت خروج نیروهای آمریکایی از این کشور، نیروهای نظامی کشورهای منطقه توانایی جایگزینی آن ها را دارند.

*** پس در عمل پیروزی عبدالله عبدالله برای ایران بهتر خواهد بود؟

**ملازهی: بله. همین طور است.

*** مهمترین چالش هایی که رییس جمهوری آینده ی افغانستان با آن ها روبه رو است، از نظر شما کدامند؟

**ملازهی: با دو چالش اصلی رو به رو است؛ چالش اول امنیت و چالش دوم این کشور اقتصاد است. رییس جمهوری آینده ی افغانستان زمانی می تواند امنیت این کشور را تامین کند که به طور واقعی مصالحه ی ملی این کشور با طالبان پیش برود و این نیاز به معامله ی جدی با کشورهایی دارد که از خط فکری طالبان حمایت می کنند. به نظر من رییس جمهوری آینده ی افغانستان اولین کاری که باید بکند این است که بر سر مساله ی خط مرزی «دیورند» حاضر به گفت و گو شود. چون مشکل اصلی پاکستان با افغانستان بر سر خط مرزی دیورند است و ادعایی که افغان ها دارند مبنی بر اینکه به طور تقریبی 50 درصد خاک پاکستان برای افغان ها است؛ به این معنی که بر سر ایالت بلوچستان که 47 درصد پاکستان را تشکیل می دهد و ایالت «پختونخواه» و مناطق قبایلی ادعای مالکیت دارند و حتی کراچی را با توجه به اینکه حاکمیت این منطقه قبل از آمدن انگلیسی ها در دست بلوچ ها بوده است، مال خود می دانند. در واقع افغان ها پاکستان را در پنجاب می شناسند. نتیجه ی این ادعاها این است که پاکستانی ها هر میزانی که می توانند باید سعی کنند که یک دولت همفکر یا دست نشانده ی خود را بر کابل سرکار بیاورند. اینکه ژنرال پترایوس طرحی می دهد و در آن مطرح می کند که خط مرزی را برای قوم پشتون بردارند و تنها برای دولت های مرکزی باقی بماند، خیلی آگاهانه است. چون پشتون ها این خط مرزی را همچون خنجری می دانند که از میان قلب قوم پشتون رد شده است و زیربار آن نمی روند. این اصطلاح را هم کرزی و هم در گذشته امیر عبدالرحمان خان به کار برده است. تاکنون هیچ حاکمیتی در افغانستان در هیچ زمانی حاضر به گفت و گو در این ارتباط نشده است و همواره الحاق این مناطق به پاکستان را غیرقانونی می دانند و واقعیت هم این است که این الحاق با ترفند انگلیسی ها صورت گرفت.

مساله ی بعدی اینکه پاکستان به شدت به دنبال راه ترانزیت (حمل و نقل) به آسیای مرکزی است. دولت بعدی هرکسی که باشد باید با پاکستانی ها سر این مساله هم کنار بیاید و یک راه مطمئنی را به صورت توافقی برای رسیدن به آسیای مرکزی در اختیار پاکستان بگذارد و در ازای آن بندری همچون «گواتر» یا «کراچی» را برای تسهیل واردات یا صادرات خود بدست بیاورد. اگر رییس جمهوری بعدی افغانستان از پس این دو مشکل کشورش با پاکستان بر آید، به نظر من می تواند راه حلی برای مصالحه با طالبان بیابد.

نکته ی بعدی در مساله ی امنیت افغانستان، ارتباط این کشور با ایران، عربستان سعودی، ترکیه و امارات متحده ی عربی است و در حقیقت ارتباط با کشورهایی است که در امنیت افغانستان نقش دارند. اگر دولت بعدی بتواند با این کشورها هم بر اساس منافع مشترک به تفاهم برسد، می تواند مشکلات خود را حل کند. برای مثال ایران هم به دنبال حضور در آسیای مرکزی و تجارت با این کشورها و افغانستان است. همچنین ایران به دنبال در اختیار قراردادن چابهار به افغان ها برای تجارت است که هندی ها هم از آن استقبال کرده اند. پس این ها فرصت هایی است که حاکمیت بعدی دارد و اگر از این فرصت ها به خوبی استفاده کند، می تواند مشکلات خود را تا حد زیادی حل کند. از نظر اقتصادی هم افغان ها باید به سمت خوداتکایی حرکت کنند و این وابستگی آن ها به کمک های خارجی باید از بین برود. برای مثال نباید 4 میلیارد کمک آمریکا به ارتش این کشور باعث نگه داشته شدن شالوده ی این ارتش شود که با قطع آن ارتش از هم بپاشد. این در حالی است که افغانستان منابع زیرزمینی گسترده یی دارد، نزدیک به 3 هزار میلیارد تن منابع زیرزمینی از نفت، گاز، اورانیوم و مس در افغانستان وجود دارد که هم اکنون نیز سرمایه گذاری ها زیادی در آن ها از طرف کشورهای خارجی از جمله چین و هند صورت گرفته است که البته در کوتاه مدت جوابگو نیست بلکه در میان مدت می تواند افغانستان را از لحاظ اقتصادی خودکفا کند. علاوه بر این کشاورزی افغانستان بسیار پررونق است و مناطقی ازجمله هرات و «بادقیس» مستعد کشاورزی هستند. پس اگر مسوولان این کشور صادقانه عمل کنند و جلوی فساد و رانت خواری را بگیرند، می توانند اقتصاد افغانستان را به حرکت در آورند.

*** بحث بعدی در ارتباط با سرنوشت پیمان جامع امنیتی کابل-واشنگتن است. چرا به طور تقریبی تمام کاندیداهای ریاست جمهوری این کشور از امضای این پیمان نامه با آمریکا حمایت کردند؟ تاثیر این پیمان بر روابط منطقه یی کابل و به خصوص روابط این کشور با تهران چیست؟ آیا توافقنامه ی همکاری کابل-تهران را باید تلاش کابل برای برطرف کردن نگرانی تهران از این پیمان نامه ارزیابی کرد؟

**ملازهی: بله. توافقنامه ی کابل-تهران را تاحدی می توان تلاشی برای برطرف کردن نگرانی های تهران ناشی از پیمان کابل با واشنگتن دانست؛ اما سیاستی که کرزی به خرج داد، این بود که تلاش کرد با تعداد زیادی از کشورها، پیمان های امنیتی امضا کند و با اکثر کشورها امضا کرده است. برای مثال با پاکستان، ایران، چین و کشورهای اروپایی از جمله آلمان و ایتالیا توافقنامه امضا کرد و برداشت وی این بود که باید تمام قدرت های منطقه یی و بین المللی را در افغانستان دارای نفع(ذینفع) کند تا از کشاکش این قدرت ها امنیت را برقرار کند و موقعیت افغانستان را تثبیت کند. بنابراین به لحاظ کلی این ذهنیت وجود داشته است که با ایران هم، همانند پاکستان و دیگر کشورها می توانند توافقنامه ی همکاری امضا کنند.

در ارتباط با قسمت نخست پرسش شما باید عرض کنم که حقیقت این است که همه ی کاندیداهای افغانستان جز «قطب الدین هلال» که نماینده ی «حزب اسلامی» بود، امضای این پیمان نامه را پذیرفته بودند. اما اینکه چرا پذیرفته بودند، برای این بود که این نگرانی وجود دارد که در صورت خروج نیروهای بین المللی از افغانستان، ارتش و نیروهای امنیتی این کشور در رویارویی با طالبانی که پشتوانه ی خارجی، مالی و نیز پشتوانه ی قومی دارند، توان کافی و لازم را نداشته باشند و ساختار قدرت از هم بپاشد. منظور از پشتوانه ی قومی این است که در واقع بخش مهمی از قومیت پشتون، از تفکر یکسانی با طالبان برخوردار است و دولت کرزی را دولت پشتون ها نمی دانند و دولت مورد انتظار آن ها به حساب نمی آید. تجربه ی گذشته هم این را نشان می دهد. زمانی که برای مثال «حبیب الله خان» قدرت را بدست می گیرد و پادشاه را از حکومت برکنار می کند و تمام قومیت های غیرپشتون از جمله تاجیک ها و ازبک ها در حاکمیت سهیم می شوند، پشتون ها «نادر نامی» را که بعدها نادرشاه می شود و سفیر افغانستان در هند است، انتخاب می کنند و پشت سر او قرار می گیرند و همه متحد می شوند که حبیب الله خان را شکست دهند و تاجیک را از قدرت بیندازند و قبایل به صورت یکپارچه ارتشی درست می کنند و به سمت کابل حرکت می کنند و کل حکومت حبیب الله خان به بیش از 9 ماه تجاوز نکرد و توسط پشتون ها ساقط شد. بنابراین وجود این ذهنیت قدرت در قوم پشتون اجازه نمی دهد که تحول خیلی عمیقی به زیان پشتون ها در افغانستان صورت بگیرد. پس در هر دولتی که روی کار بیاید، این تصور وجود دارد که در صورت خروج نیروهای آمریکایی و ناتو، دولت مرکزی نتواند در برابر طالبان مقاومت کند و آن ها کابل را اشغال کنند. پس دوباره دولت مرکزی مجبور به کوچ کردن به شمال می شود و باز یک جنگ طولانی مدت آغاز می شود که معلوم نیست سرانجام آن چه خواهد شد. این محاسبه توسط کاندیداها وجود دارد و آن ها اعلام کرده اند که در صورت ریاست جمهوری، پیمان امنیتی با واشنگتن را امضا می کنند تا تضمینی باشد برای اینکه طالبان از طریق مسالمت آمیز به قدرت نزدیک شوند و نه از طریق نظامی و قهرآمیز.

*** مهمترین ظرفیت های همکاری ایران، پاکستان و افغانستان برای رویارویی با ریشه های افراط گرایی در منطقه چیست؟

**ملازهی: همکاری این کشورها در این ارتباط سخت است. بحث اصلی در دنیای اسلام هم اکنون الگوی قدرت است. به لحاظ تاریخی دو الگوی متفاوت تاریخی وجود دارد. الگوی امامت که مربوط به شیعیان است و الگوی خلافت که به طور عمده اهل سنت هستند. مرکز تشیع ایران است و مرکز اهل سنت مدعی قدرت عربستان سعودی است. البته تنها مدعی خلافت عربستان نیست بلکه هم اکنون در ترکیه، اردوغان هم مدعی خلافت است و همچنین از گذشته تاکنون مصری ها مدعی خلافت بوده اند. پاکستان و مالزی و اندونزی هم به نوعی مدعی اند. ترکیه، مالزی و اندونزی مدعی اند که توانسته اند اسلام را با دموکراسی غربی تطبیق دهند و با دنیای مدرن کنار بیایند. اتفاقی که در عربستان سعودی رخ نداده است و حتی هنوز زنان حق رانندگی در این کشور را ندارند. مدل امامت و ولایت فقیه ایران هم فقط برای تشیع معنا دارد و نمی توان آن را به اهل تسنن قبولاند. پس محدودیت دارد. بنابراین در اینجا هم عربستان سعودی برای نمایش و ترویج الگوی قدرت محدود است و هم ایران با محدودیت رو به رو است. در این بین کشوری مانند ترکیه وجود دارد که هم به لحاظ صنعتی رشد کرده است و هم ذهنیت اروپایی در آن وجود دارد و هم اینکه اسلام گرایان را پوشش داده است. ترک ها با این مدل می گویند ما اسلام و دموکراسی را تطبیق دادیم و راه توسعه ی کشورهای اسلامی را باز کردیم.

پس در واقع رقابت اصلی بین ایران و عربستان بر سر الگوی قدرت است و هر دو نیز با محدودیت رو به رو هستند ولی هر دو از یک امتیاز برخوردارند که آن نفت و پول است. پس پول نفت به هرکدام از این دو کمک می کند که الگوی خود را در منطقه و کشورهای اسلامی ترویج دهند. برای مثال در پاکستان، کمک های عربستان سعودی تاثیر زیادی بر دیدگاه های افراد این کشور گذاشته است. همچنین به قدرت رسیدن یا سهیم شدن در قدرت طالبان در افغانستان به نوعی پیشروی عربستان سعودی در این کشور محسوب می شود یا سرنگونی رژیم اسد در سوریه به نوعی پیشرفت عربستان سعودی محسوب می شود. از نظر من بحث اصلی جهان اسلام الگوی قدرت است که رقابت بین امامت و خلافت در آن شکل می گیرد.

*** پس به نظر شما این رقابت ها نمی گذارد که همکاری مشترکی شکل گیرد؟

**ملازهی: به نظر من خیلی سخت است مگر اینکه هر دوطرف به نقطه یی برسند که از خواسته های خود دست بردارند.

*** یکی از مباحث مهم دیگر تهران و کابل، بحث بازگشت مهاجران افغان به این کشور است. اعلام شده که به طور تقریبی حدود یک میلیون افغان در ایران زندگی می کنند. آیا کابل ظرفیت بازگشت این تعداد افغان به خاک خود را دارد؟ به این تعداد مهاجر باید به عنوان یک فرصت نگریست یا یک چالش؟

**ملازهی: در مورد مهاجرانی که به ایران وارد شدند، به نظر من ایرانی ها از همان ابتدا برخورد هوشیارانه یی انجام ندادند. نتیجه این شد که افغان ها سرتاسر ایران پخش شدند. اما برای مثال پاکستان با اینکه افغان ها را پذیرفت اما حضور آن ها را به منطقه ی پیشاور محدود کرد. این اقدام امتیازاتی برای پاکستانی ها داشت؛ نخست اینکه از پخش شدن آن ها جلوگیری کردند و همچنین توانستند از راه نمایش این تعداد، کمک های بین المللی را به سوی خود جلب کنند. اما ایران از این کمک ها محروم شد و با ذهنیتی که ایرانی ها در کمک به افغان ها به عنوان برادران مسلمان خود داشتند، خود را از این کمک ها محروم کردند. پیامد این پخش شدن تا حد زیادی هم اکنون خود را نشان می دهد. افغان ها با ایرانی ها ازدواج کردند و در حدود 30 هزار کودک وجود دارند که از پدرانی افغانی و مادرانی ایرانی هستند و طبق قوانین موجود در ایران، چون فرزند متعلق به پدر است، این کودکان نمی توانند شناسنامه ی ایرانی بگیرند و ملیتی نامشخص دارند. با بیرون کردن افغان ها از ایران، همسر و فرزندان ایرانی آن ها نیز باید کشور را ترک کنند اما به دلیل تفاوت سطح زندگی ایران و افغانستان، این خانواده ها توانایی زندگی در آنجا را ندارند و این مشکل بزرگی است.

مشکل دیگری که به وجود آمده این است که افغان ها توانسته اند در برخی مناطق با زد و بندهای پنهان، شناسنامه دریافت کنند و مدعی ایرانی بودن هستند و این خود مشکلی بزرگ است و دولت هم متوجه این امر شده است. همچنین برخی ناامنی های ایجاد شده از طرف آن ها از دیگر مشکلات حضور آن ها بود که شاید تا حد زیادی از تفاوت فرهنگ دو کشور نشات می گرفت. اما افغان ها این امتیاز هم داشتند که نیروی کارآمدی بودند و کارهای سختی را انجام دادند. برای مثال همین ساخت و ساز تهران بوسیله ی افغان ها صورت گرفته است. بنابراین نیروی کار ارزان و بدون توقعی بودند که در اختیار توسعه و پیشرفت ایران قرار گرفتند.

پس به نظر من هم تا حدی فرصت و هم تا حدودی عامل تهدید بودند. اما هم اکنون به نظر من اگر حضور آن ها در کشور قانون مند شود و ایران برآورد کند که سالیانه در هر بخش به چه مقدار نیروی افغان نیاز دارد و با گذرنامه ی رسمی اجازه ی ورود آن ها به کشور را بدهد، می توان فرصت حضور آن ها را افزایش داد و تهدیدش را کم کرد. این واقعیت هم باید در نظر گرفت که در این کشور امنیت و کار وجود ندارد و ایران هم توانایی جلوگیری از ورود آن ها به کشور را ندارد. زیرا با وجود بیش از 1000 کیلومتر مرز در شرق کشور که باز و آزاد است، ورود غیرقانونی به ایران چندان سخت نیست.

*** دولت کابل هم اکنون توانایی پذیرش و بازگشت این حجم مهاجر را دارد؟


**ملازهی: خیر. این توانایی را ندارد و نیروی کاری که در اینجا درآمد و سطح زندگی بالاتری داشته است خیلی زمان بر است تا بتواند دوباره به شرایط افغانستان عادت کنند. بخش زیادی از افغان ها چون بااستعداد بودند، کار تخصصی یاد گرفتند و از کارگر صفر به نیروی کارآمد و حرفه یی تبدیل شدند و نمی توانند با شرایط یک کارگر معمولی کار کنند. پس دو کشور باید رفت و آمد اتباع افغان را قانون مند کنند.

*** بحث دیگر، افزایش تولید موادمخدر در افغانستان است که افزون بر تاثیر مستقیم بر جامعه ی ایران، به دلیل وجود مرز گسترده ی خاکی با این کشور، ایران را به حلقه ی واسط در انتقال این مواد تبدیل کرده و همین امر هزینه های زیادی را برای رویارویی با این پدیده به کشورمان تحمیل کرده است. مهمترین اقدام تهران و کابل برای رویارویی با این پدیده را چه می دانید؟ آیا دولت جدید کابل توانایی رویارویی با این حجم کشت خشخاش در کشورش را خواهد داشت؟

**ملازهی: متاسفانه این توانایی را ندارد. در این چند سال تلاش هایی در ارتباط با تخریب این زمین ها در زمان به عمل آمدن خشخاش صورت گرفت تا محصول ندهند یا اینکه تلاش برای کشت جایگزین در این زمین ها صورت گرفت. برای مثال به جای کاشت تریاک و خشخاش، گندم و لوبیا بکارند که همه ی این تلاش ها شکست خورد؛ دو علت برای شکست این طرح ها وجود دارد؛ نخست اینکه کاشت مواد مخدر در دست خود افغان ها نیست و در اختیار مافیای بین المللی مواد مخدر است و آن ها شرایطی ایجاد کرده اند که زندگی کشاورز وابسته به این کشت شده است. به این معنی که با کشت گندم امکان گذران زندگی برای این کشاورزان وجود ندارد. همچنین آماری که سازمان ملل متحد در ارتباط با گردش پول مواد مخدر در جهان داده بود، از 80 میلیارد دلار گردش مالی حکایت داشت که سهم کشاورز، واسطه و انتقال دهنده ی افغان، تنها 250 میلیون دلار بود و بقیه ی این پول دست مافیای بین المللی است. پس این مافیا اجازه ی رویارویی با این کشت را نمی دهد. همچنین کشاورز اگر از این کشت تخطی کند، کشته می شود. به علاوه اینکه هم اکنون بخشی از درآمد طالبان هم از همین راه است و آن ها هم تشویق به کاشت این مواد می کنند. زیرا طالبان از کشاورز مالیات (زکات) می گیرند و در حمل و نقل این مواد هم برای بازکردن مسیر از قاچاقچی پول دریافت می کنند. پس حل این قضیه ساده نیست.

نخستین اقدام این است که به طور واقعی اراده یی در میان دولت های ایران، پاکستان و افغانستان برای کاهش مصرف مواد در داخل کشورهای خود شکل بگیرد و سعی برکاهش بازار مصرف داخلی خود کنند تا بتوان پس از آن به موارد دیگر پرداخت که البته همین کاهش مصرف داخلی هم بسیار مشکل است.

*** برقراری امنیت در مرزهای سه کشور ایران، پاکستان و افغانستان بحث مهم دیگری است. آیا می توان به برقراری امنیت مناسب و پایدار در مزر این سه کشور با همکاری یکدیگر امیدوار بود؟


**ملازهی: امنیت را می توان برقرار کرد اما نه با حضور نیروهای نظامی. با دیوار کشی و کانال کشی نمی توان امنیت را برقرار کرد. امنیت را باید مردم برقرار کنند و مردم زمانی امنیت را برقرار می کنند که احساس کنند دولت به داد آن ها می رسد و به وضعیت آن ها رسیدگی می کند. مناطق مرزی ایران به طور عمده سنی نشین هستند. آن ها احساس می کنند که زیر تبعیض های گوناگون مذهبی، سیاسی و اداری هستند. پس تا زمانی که نگاه به این مناطق امنیتی باشد نمی توان مرزها را کنترل کرد. هرتدبیر و هزینه یی هم که صورت گیرد بی فایده است. نگاه کشورها از دید امنیتی باید به نگاه توسعه یی تبدیل شود. اگر تبعیض ها رفع شود و سرمایه گذاری در این مناطق صورت گیرد تا فقر ریشه کن شود و مردم از یک زندگی شرافتمندانه برخوردار شوند، در آن صورت امنیت برقرار می شود و خود مردم اجازه نمی دهند که گروه های افراطی یا قاچاقچیان امنیت این مناطق را بر هم بزنند. مرزنشینان باید احساس کنند که امنیت آن ها با امنیت کشور گره خورده است. تا زمانی که این احساس در آن ها بوجود نیاید، نمی توان امنیت این مناطق را حفظ کرد.

*** هرچقدر هم با کشورهای دیگر همکاری صورت گیرد؟

**ملازهی: بله. همچنین زمانی که این مقدار مرز کنترل نشده وجود دارد، نمی توان به امنیت کامل دست یافت. در این منطقه مثلث طلایی وجود دارد که مرکز قاچاق سلاح، هرویین و رفت وآمدهای غیرقانونی است و هیچکدام از سه کشور ایران، پاکستان و افغانستان نمی توانند ادعای حاکمیت بر این منطقه را داشته باشند. هیچ گشت انتظامی نمی تواند در آن مناطق حضور یابد. با این شرایط نمی توان مرز را حفظ کرد. اما کسی که در آنجا زندگی می کند و به کشاورزی یا دامداری مشغول است، می تواند مرزها را حفظ کند به شرط اینکه این کار برای وی منفعتی داشته باشد. به نظر من این طور است و باید همه قومیت ها و مذاهب را به عنوان ایرانی پذیرفت و نگرش مثبتی به آن ها داشت.
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار