شهدای ایران shohadayeiran.com

روزنامه « ابتکار » روز یکشنبه در سرمقاله خود با عنوان « قبیله گرایی در ساخت سیاسی» نوشت:انتشار تصاویر دو زن که در میان شعله های آتش از طبقه پنجم ساختمانی در خیابان جمهوری تهران درخواست کمک می کنند، آن هم در حالی که ماشین های آتش نشانی پایتخت تنها به پاشیدن آب به بدن آنان می پردازند، خود حدیث مفصلی از وضعیت دردناک مدیریت ایرانی است.
به گزارش شهداي ايران به نقل از ايرنا ؛ در ادامه این مطلب آمده است : به خصوص که لحظاتی پس از ثبت این تصاویر دو زن کارگر که نان آور خانواده های خود بودند در جلوی چشم خیل تماشاگران و ماموران آتش نشانی به پایین سقوط می کنند و جان خود را از دست می دهند.

اگر چه در نگاه اول موقعیت تراژیکی رقم می خورد اما اگر نیک نگریسته شود می توان به مسخره بودن و مضحک بودن این موقعیت هم پی برد.

این که دو زن گرفتار در حضور ماموران آتش نشانی- که فرصت کافی برای نجات آنها را داشته اند- جان می سپارند، نشانه چیست ؟

جز این که نشان می دهد بسیاری از مسئولان و ماموران به جایگاه خطیر خود آگاه نیستند چه معنای دیگری می تواند داشته باشد ؟

این که در شهری به بزرگی تهران ماشین های آتش نشانی آژیر کشان به محل حادثه برسند و به موقع هم حاضر شوند اما نتیجه کار آنان تفاوتی با نیامدن شان نداشته باشد در این روزگار چه مفهومی را به دیگران القاء می کند ؟

اما به نظر می رسد این موضوع که در جهان امروز به اتفاقی عجیب ارزیابی می شود در کشور ما موضوعی عادی است.

عجیب نیست اگر در استخر یک پارک در مرکز تهران دخترکانی در آب می افتند و جان می سپارند.

هیچ کس تعجب نمی کند اگر دخترانی در گوشه ای دیگر از کشور گرفتار شعله های آتش یک بخاری نفتی کلاسی می شوند که لوله های گاز از کنار آن می گذرد.

چه چیز عجیبی است که اتوبوس های حامل دانشجویان و دانش آموزان نه یک بار و از سر اتفاق، بلکه چندین و چند بار در مسیر اردوهای دانشجویی و دانش آموزی به قعر دره سقوط کنند و مستعد ترین دختران و پسران ایران به کام هیولای مرگ فرو روند ؟

هیچ کدام از این موارد ملاک های لازم برای عجیب بودن را ندارند؛ وقتی نمی توان همه چیز را به «مشیت الهی» حواله کرد و خیال خود را از بابت بازخواست ها و عذاب وجدان های احتمالی راحت کرد.

گویی این تقدیر گرایی ایرانی بهانه خوبی است تا ماموران و مسئولان ما از زیر خطاها و سهل انگاری های خود به راحتی سر کشیدن یک لیوان آب، فرار کنند.

تا این جای کار ظاهرا نباید تعجبی در کار باشد.

اما می توان در اطراف و اکناف این حوادث (به خصوص حادثه خیابان جمهوری) جستجو کرد و موقعیتی برای تعجب کردن پیدا کرد.

در روزهای بعد از حادثه برخی از رسانه ها مطابق وظیفه ای که برای آنان تعریف شده سمت و سوی انتقادات خود را به طرف مسئولان امور شهری تهران معطوف نمودند.

امری که در عالم رسانه ها یکی از بدیهی ترین اتفاقات است.

در این میان رسانه های اصلاح طلب بخش بیشتری از این بار را به دوش کشیدند.

اما اتفاق عجیبی که خود را نشان داد این بود که این رسانه ها متهم شده اند که به دلیل همسو نبودن شهردار تهران با آنان بر آتش ماجرا دامن زده اند.

متهم کنندگان، اتفاقات روز حادثه و از دست رفتن، جان دو انسان بیگناه را رها کرده و منتقدان سهل انگاری مسئولان را به سوء استفاده سیاسی از این جریان متهم کردند.

اگر چه نمی توان وجود برخی انگیزه های سیاسی در جریان انتقاد به مسئولان شهری تهران را انکار نمود، اما نمی توان به این بهانه از این بی مسئولیتی مرگبار و خسارت زا چشم پوشی کرد.

این متهم کنندگان که بیشتر رسانه های جریان اصولگرا و برخی از فعالان سیاسی این جناح بوده اند در حالی مدعی سیاست بازی در این میدان شده اند که خود عملاً تنها به دلیل همسویی مسئولان این بی تدبیری با مواضع خود، به منتقدان تاخته اند و این چه معنای دیگری به جز سیاست بازی دارد؟

به نظر می رسد که سکوت در برابر بی تدبیری ها و بی مسئولیتی برخی از مدیران کشور رویه ای است که از هشت سال گذشته شروع شده و قرار نیست تغییری در آن حاصل شود.

این گروه در هشت سال گذشته منتقدان را به همین ترتیب نواخته اند که رئیس جمهور ساده زیست را تخریب می کنید و دولت خدمتگزار را تضعیف.

از آن سو خود نیز در برابر تخریب های صورت گرفته نه تنها سکوت کرده بودند که زبان و قلم به تمجید نیز گشودند تا روزی که محموداحمدی نژاد از همراهی آنان سر باز زد، به ناگهان ساده زیستی و خدمتگزاری دولت را به کناری افکندند و فسادهای مالی و بی تدبیری های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اش را بزرگ کردند.

***

به نظر می رسد این گروه علیر غم رنگ باختن تعلقات طایفه ای عصر جاهلیت در جهان مدرن امروزی، عرصه سیاست را به میدانی برای پیاده کردن این نوع از وابستگی تبدیل کرده اند.

در طوایف بدوی تعلق یک فرد به طایفه و خاندان کافی است تا کل قبیله به دفاع از وی برخیزند، حتی اگر او جان از بیگناهی گرفته باشد و مال از یتیمی ستانده باشد.

این گروه از فعالان سیاسی و رسانه های همسو، همه ارزش هایی که گاه خود برای آن سینه چاک می کنند و بر سر رقیب می کوبند را در موقع لزوم به کناری نهاده و جوشنی از جنس تعصب و تعلق بر تن می کنند و به هواداری از «هم قبیله» بسیاری از ارزش ها همچون اخلاق، مذهب، امر به معروف و نهی از منکر، دادخواهی ستمدیدگان و... را زیر چکمه های خود لگد مال می کنند تا کیان قبیله را حفاظت کنند در این میان بی خیال ادعاهای طرفداری از حق و صیانت و اخلاق و درستی !
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار