در
خط مقدم پاسگاه زید بودیم و من هم بعنوان تخریبچی گردان در گروه ضربت
بودیم یک شب قرار شد با دو تن از بچه های اطلاعات عملیات برویم شناسائی و
سه نفری در نیمه های شب حرکت کردیم من معبر میزدم مین ها را خنثی و سر
جایشان می گذاشتم که عراقی ها متوجه نشوند از سیمهای خاردار و میدان مین رد
شدیم و من موضع گرفتم که بچه ها بروند شناسائی و برگردند و من دوباره آنان
را از میدان مین رد کنم و به خاکریز خودمان برگردیم حدود 25 دقیقه بعد بر
گشتند و خواستیم برگردیم وقتی به میدان مین رسیدیم و آنان را برمی گرداندم
یکی از آنان گفت برادر اشتباه می کنی ما از این معبر نیامدیم و معبر جای
دیگریست راستش به من برخورد گفتم نیم ساعت نشستم تا شما بر گردین و سالم
برگردیم و محل معبر من دقیق است اما اون برادر کوتاه نمی آمد نزدیک 10
دقیقه بگو مگو داشتیم در آخر گفتم شما با دو متر فاصله پشت سرم بیائید تا
اگر من رفتم رو مین شما نروید . داخل معبر خودم شدم و شروع به عقب گرد شدیم
ناگهان وسط معبر بودیم که یک منور بالای سر ما روشن شد و دیگ جای تامل
نبود دو گرفتم طرف خاکریز و سینه خیز رفتم وقتی دیده نشدیم و عراقی ها ما
را به خمپاره نبستند پشت سرم را نگاه کردم و هیچ اثری از آن دو نبود باز
رفتم طرف خاکریز عراقی ها مسئولیت جان آن دو با من بود وقتی جلوتر رفتم دیم
وسط میدان مین درازکش هستند گفتم چرا دنبالم نیامدید سکوت کردند و فهمیدند
من اشتباه نکرده بودم پس به آرامی از معبر عبورشان دادم و به فرمانده
گردان گفتم مرا دیگر شناسائی نفرست