شهدای ایران shohadayeiran.com

هنوز شراره های جنگ بعثی ها به طور علنی علیه ملت ایران زبانه نکشیده بود که آتش خشمشان، جان اسطوره های ایرانی را می گرفت و روح الله یکی از همین اسطوره ها بود که روز بیستم شهریور ماه 59 به شهادت رسید.
به گزارش شهدای ایران، اولین روز سال 36 بود که روح الله در ایلام به دنیا آمد. در ایلام و کرمانشاه به تحصیلاتش ادامه داد و حضور در محافل مذهبی او را، از علاقه مندان به نهضت امام خمینی کرد تا جایی که خودش از مهره های اصلی راه اندازی راهپیمایی ها و تظاهرات علیه رژیم شد و از طرف ساواک مورد تعقیب قرار گرفت.


روح الله


انقلاب که به پیروزی رسید، از هر گوشه ای از کشور ضدانقلابیون ساز مخالف می زدند و آن منطقه را به آشوب می کشاندند و حالا این وظیفه جوانان بود که برای بازگرداندن آرامش منطقه به آنجا راهی شوند و روح الله هم یکی از همین جوان ها بود که نه تنها در منطقه خود که راهی پاوه نیز شد.

22 ساله بود که دیگر به طور رسمی از اعضای سپاه ایلام شد و فرماندهی اطلاعات و عملیات آنجا را بر عهده گرفت اما هنوز زمانی از پذیرش این مسئولیت نگذشته بود و چند ماهی بود که روح الله طعم 23 سالگی را چشیده بود که عراق حمله ای نه رسمی به کشور را آغاز کرد.

آن روز بیستم شهریور 59 بود و مهران روزهای گرمی را پشت سر می گذاشت. روح الله و دیگر بچه ها نماز آن روزشان را به جماعت خواندند و سپس روح الله با قران جیبی اش گوشه ای نشست و مشغول تلاوت آن شد.

بار و بندیلشان را بستند و راهی روستای متروکه ای به نام بهرام آباد شدند.

تبادل آتش میان نیروهای خودی و دشمن شروع شد و روح الله با خمپاره های 120 میلی متری و بر اساس گراهایی که داشت پاسخ دشمن را می داد.

بعثی ها آتش شدیدی را بر مقر بچه ها می ریختند و هر بار قسمتی از ساختمانی که در آن پناه گرفته بودند، از بین می رفت و تا ظهر این تبادل آتش ادامه پیدا کرد.

حوالی ظهر بود که دیگر از شدت آتش کم شده بود و بچه ها که شهادت را بسیار به خود نزدیک می دیدند در نهری که آن نزدیکی بود غسل شهادت کردند و روح الله نیز مانند آنها.

غسلش که تمام شد کنار دیواری که به سنگر خمپاره متصل بود نشست و مشغول نوشتن شد. همرزمانش گمان می کردند که او دارد گراها را ثبت می کند.

اذان که شد نماز را خواندیم و باز هم آتشی بود که شدت گرفت. او که در حال خوردن غذا بود، ناهارش را نیمه گذاشت و برای پاسخ به دشمن، قبضه خمپاره را به دست گرفت و از علی زاهدی خواست تا دیده بانی را بر عهده بگیرد.

هر سه گلوله اش به هدف خورد و وقتی که خود را برای زدن گلوله چهارم آماده می کرد، گلوله توپی در میانه سنگر گرد و غباری به راه انداخت و لحظاتی بعد، این جسم خونین روح الله بود که میان سنگر افتاده بود.

یادداشتی که همرزمانش آن را ثبت گراها گمان کرده بودند سخنانی کوتاه با خالق هستی بود، او اینگونه نوشته بود:

«به خدا راهم را تشخیص داده ام و خدا را دیده ام و هدف و مقصد را شناخته ام. دشمن را نیز به عیان دیده ام، پس چرا بر این مرکب خوشبختی که آگاهی می باشد، به سوی الله به پیش نتازم و قلب دشمنان حق و حقیقت را آماج گلوله هایم قرار ندهم و در این راه به نوشیدن شربت شهادت چون دیگر برادرانم نائل نگردم».



*جماران
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار